
نفس خود و براي خلاق بودن لازم است سكان رهبري هيجانها را در دست گرفت.
– شناخت عواطف ديگران: همدلي، يكي از مهارت هاي اساسي است. كساني كه از همدلي بالايي برخوردار باشند به علايم اجتماعي ظريفي كه نشان دهنده نيازها يا خواسته هاي ديگران است توجه بيشتري نشان ميدهند. اين امر توان آنها را در حرفههاي مديريت و فروش كه مستلزم مراقبت و توجه به ديگران است موفق ميسازد.
– حفظ ارتباط ها: بخش عمدهاي از هنر برقراري ارتباط، مهارت كنترل عواطف در ديگران است. اين افراد در هر آنچه كه به كنش متقابل آرام با ديگران بازميگردد به خوبي عمل ميكنند و افراد بسيار مقبول جامعهاند(سرپرچمی،1388).
2-2-2-8(هوش مصنوعی
هوش مصنوعي طبق تعريف، شاخه اي از دانش به حساب مي آيد كه به ماشينها و ابزارهاي ساخت دست بشر توانايي پيدا كردن راه حل هاي مناسب براي حل مسائل پيچيده مطرح شده براي آنها را مي دهد و البته اين ويژگي بايد براساس روشهاي مورد استفاده ذهن انسان باشند و براساس الگوهاي رفتاري هوش انسان بنيانگذاري شده باشد(سرپرچمی،1388).
2-2-2-9(هوش معنوی:
اشاره دارد به مهارتها، توانائيها و رفتارهاي لازم براي:
1- توسعه و حفظ ارتباط با منشأ غايي همه موجودات
2- كاميابي در جستجوي معني زندگي
3- يافتن يك مسير اخلاقي كه به هدايت ما در زندگي كمك نمايد
4- درك معنويات و ارزشها در زندگي شخصي و روابط بين فردي
براي هوش معنوي 10 جزء را مطرح نموده اند:
1- عقل شهودی25 : نور بصيرت كه به ما اجازه ميدهد در مورد جنبه هاي خاصي از واقعيت، خيالبافي كنيم. همچنين اين ويژگي حس درك هيبت و عظمت خلقت و حس خود شناسي را امكانپذير مي نمايد.
2- ادراک مستدل 26 : نقطه مقابل عقل شهودي است. اين فرآيند شامل ترسيم، توسعه و تحليل بصيرت بدست آمده از طريق شهود بخاطر روشن كردن معنا و جزئيات خاص بصيرت ما است.
3- آگاهي بر خواست و نیت: با تركيب عقل شهودي و ادراك مستدل ما قادر خواهيم بود كه به يك حالت دانستن وارد شويم، دانستن كامل هدف خواستهايمان.
4- عشق و شفقت27 : نعمت عشق بيانگر جريان نامحدود عشق و انرژي الهي است.
5- قدرت و عدالت متمرکز28 : نقطه مقابل عشق، زور و محدوديت است. زمانيكه در شكل مثبت ظهور يابد نشاندهنده عدالت و انصاف خواهد بود. اين ويژگي، ايجاد كننده نظم و احساس مسئوليت، و توانايي كنترل و ارزشيابي رفتارهاي خود شخص است.
6- شفا و بخشش29 : وقتي عشق و زور و محدوديت بطور مطلوب، متعادل شوند نتيجه عبارت است از بهبود و تعديل انرژي هاي متعادل نشده. شامل بخشش خود و ديگران، ابراز دلسوزي، خارج كردن عصبانيت بدون شكستن حريم ديگران.
7- زندگی با شوق 30 : بروز كامل عشق در شخصيت فرد توانايي براي زندگي با شادي و شوق است.
8- زندگی با وقار، یکدلی و تعهد: بصورت پايبندي به اصول شخصي و نيروي متعالي خودش است. بدون اين حس شخص دچار لاقيدي ميشود. در اينحالت شخص مي تواند وسوسه را رد كند و در رفتارها و صحبت هايش تعهد به ارزشهاي شخصي را نشان دهد و مسير اخلاقي راهنماي وي در زندگي و كسب و كار خواهد بود.
9- پيوند و خدمت خلاق 31 : اين ويژگي بر دو عملكرد اشاره دارد. يكي داشتن خلاقيت و ديگري ارتباط و پيوند داشتن با ديگران. در اينجا شخص تركيبي از حضور خداوند، عشق و وقار را در امور عادي زندگي روزانه اش از خود نشان مي دهد و رفتارهاي او براساس كارهاي مثبت و متعهدانه است.
10- پادشاهی خداوند32/ شادی و تکمیل/ زندگی با هوش معنوی مطلوب:
يعني شخص هرچه را در زندگي با آن سروكار دارد يا اساساً در دنيا وجود دارد را نشئه اي از وجود خداوند و حضور خداوند و نظارت او بر اعمالش بداند و اينكه همه چيز به خواست و اراده خداوند انجام ميگيرد(سرپرچمی،1388).
2-3-(هوش سازمانی
در مورد هوش سازماني نظرها و ديدگاههاي مختلفي وجود دارد كه به اختصار به آنها اشاره ميشود. گفتني است،بسیاری از پژوهشگران، هوش تجاري را به جاي هوش سازماني به كار ميبرد. هوش تجاري، سازمانها را از ديدگاه عوامل كسب و كار و تجارت ارزيابي ميكند، ولي هوش سازماني، سازمانها را فارغ از كسب و كار و از تمامي ديدگاهها و جنبههاي سازماني، بررسي مينمايد.
هوش سازماني33 يعني «داشتن دانشي فراگير از همه عواملي كه بر سازمان مؤثر است. داشتن دانشي عميق نسبت به همة عوامل مثل مشتريان (جامعه و مخاطبان، اربابرجوع و رقبا، محيط اقتصادي،عمليات و فرايندهاي سازماني (مالي، فروش، توليد، منابع انساني و …) كه تأثير زيادي بر كيفيت تصميمهاي مديريتي در سازمان ميگذارد، هوش سازماني است. هوش سازماني، شما را براي تصميمگيري در همه عوامل مؤثر بر سازمان و شركتها توانمند ميسازد (خانزاده، 1386).
برخي دانشمندان هوش سازماني را از ديدگاه معرفت شناختي بررسي نموده اند: ديدگاه شناختي، ديدگاه رفتاري و ديدگاه عاطفي ـ اجتماعي، سه مقولهاي ميباشند كه هوش سازماني را مطرح كرده و هدف كلي اين است كه چگونه آميزش مكاتب مختلف انديشه ميتواند درك جامعي از هوش سازماني در مديريت و ادبيات توسعة سازماني ارائه دهد. هوش سازماني، فرايندي اجتماعي است كه نظريههاي سازندة آن بر مبناي نظريههاي هوش فردي محض بوده كه تاكنون ناديده انگاشته شده است. كاربرد هوش فردي به نوبة خود نتوانسته است ماهيت اجتماعي هوش سازماني را مشخص كند (اكن، 2007).
2-3-1(ویژگیها و عوامل موثر بر هوش
هوش، یکی از بحثانگیزترین مفاهیمی است که تابهحال اندیشمندان، تعاریف زیادی در مورد آن ارائه دادهاند اما هنوز به تعریف واحدی که مورد قبول همگان باشد، دست نیافتهاند. زیرا هوش یک مفهوم انتزاعی(ذهنی) است و تعریف کردن اینگونه مفاهیم دشوار میباشد. یكی از تعاریفی كه بسیار مورد استفاده و استقبال قرار گرفته، تعریفی است كه وكسلر، پیشنهاد كرده است. او هوش را به عنوان یك “استعداد كلی شخصی” برای درك جهان خود و برآورده ساختن انتظارات آن تعریف كرد. بنابراین از نظر وی، هوش شامل تواناییهای فرد برای تفكر منطقی، اقدام هدفمندانه و برخورد مؤثر با محیط است. او تاكید میكرد كه هوش كلی را نمیتوان با توانایی رفتار هوشمندانه هر اندازه كه به مفهومی گسترده تعریف شود، معادل دانست، بلكه باید آن را به عنوان جلوههای آشكار شخصیت بهطور كلی، تلقی كرد(پاشا شریفی،1376).
به هرحال میتوان به سه مولفه در تعریف هوش اشاره کرد که اکثریت متخصصان بر سر آن توافق دارند:
الف. توانایی پرداختن به مسائل انتزاعی در امور عینی
ب. توانایی حل مساله و درگیر شدن در موقعیتهای تازه و جدید
ج. توانایی فراگیری، بهویژه فراگیری و استفاده از امور انتزاعی مشتمل بر واژهها و نمادهای دیگر(کاکاوند، 1385).
-عوامل زیستی موثر بر هوش
پژوهشهای مختلف، تاثیر عوامل زیستی گوناگون را بر هوش و تواناییهای ذهنی افراد نشان داده است که به اختصار اشاره میکنیم:
الف.هورمونها: بعضی از هورمونها در فعالیتهای ذهنی نقش مهمی دارند. هورمون تیروكسین كه از غده تیروئید ترشح میكند، در فعال كردن كاركردهای ذهنی نقش اساسی دارد. اختلال در ترشح هورمونهای تعیینكننده جنس در دوره جنینی، علاوه بر اینكه نامشخص شدن جنس كودك را پس از تولد موجب میشود، ممكن است نقایص هوشی را نیز به وجود آورد.
ب.تغذیه: بسیاری از پژوهشها نشان دادهاند كه تغذیه ناقص چه در دوره جنینی و چه پس از آن در رشد هوش كودك تاثیر سوء بر جای میگذارد. از جمله مواد غذایی لازم در مورد كودكان، ماده پروتئینی است كه كمبود آن بر رشد دستگاه عصبی و در نتیجه بر هوش تاثیر نامطلوب میگذارد. علاوه بر مواد پروتئینی، انواع ویتامینها(E,D,C,A) و بعضی از مواد معدنی(كلسیم و منیزیم) در این مورد نقش موثری دارند. بر اساس برخی پژوهشها، چنانچه كودكانی را كه از تغذیه مطلوب برخوردار نبودهاند تحت رژیم غذایی مناسب قرار دهند، پس از مدتی هوشبهر آنان تا اندازهای افزایش نشان میدهد.
-تفاوتهای جنسی و هوش:
پژوهشهایی كه برای مقایسه هوش دختران و پسران انجام گرفتهاند، اغلب به این نتیجه رسیدهاند كه از نظر هوش كلی بین دو جنس تفاوتی وجود ندارد. اما از نظر برخی تواناییها بین دو جنس تفاوتهایی وجود دارد. از نظر روانی كلامی، خواندن، فهمیدن، چالاكی انگشتان دست و مهارتهای منشیگری دختران نسبت به پسران برتری دارند. از سویی دیگر از نظر استدلال ریاضی، توانایی دیداری – فضایی، استعداد فنی و سرعت هماهنگی حركات عضلانی درشت، پسران بر دختران برتری دارند.
باید دانست این تفاوتها بیشتر معلول روش تربیت دختران و پسران و عوامل فرهنگی است تا عوامل زیستی و وراثتی مربوط به دو جنس. با وجود این، برخی تحقیقات نشان داده است كه از نظر بعضی كاركردهای مغزی بین دو جنس تفاوتهایی وجود دارد. چنانچه وایتلسون، در یك پژوهش درباره دختران و پسران گروهای سنی 6 تا 13 سال به این نتیجه رسید كه در پسران تا سن 6 سالگی برای پردازش اطلاعات فضایی و غیركلامی، نیمكره راست مغز بر نیمكره چپ برتری دارد. در حالی كه در مورد دختران برتری نیمكره سمت راست مغز برای پردازش اطلاعات فضایی تا قبل از نوجوانی برقرار نمیشود.
-پایگاه اجتماعی – اقتصادی:
یکی دیگر از عوامل موثر بر هوش، پایگاه اجتماعی – اقتصادی، سطح شغل، سطح تحصیلات و میزان درآمد پدر و مادر است. تفاوت بین متوسط هوش كودكان در رابطه با پایگاه خانوادهها ممكن است از یكسو نشانگر تاثیر عامل وراثت در هوش و از سوی دیگر نتیجه تاثیر شرایط مناسب خانوادگی و محیطی برای رشد و پرورش تواناییهای ذهنی كودكان باشد.
علاوه بر مسائل فوق برخی عوامل دیگر مانند جمعیت خانواده و ترتیب تولد فرزندان، محل سكونت، شباهت و تفاوت فرهنگی پدر و مادر، انتظارهای والدین از كودكان، فقر، فشارهای اقتصادی، نگرش والدین نسبت به فرزندان، روشهای تربیتی كه از سوی والدین اعمال میشوند، داشتن فرصتهای آموزشی و … بر رشد و چگونگی هوش تاثیرگذار هستند(نظریه هوش).
-طبیعت و تربیت:
یكی از چالشهایی كه همیشه در مورد هوش مطرح بوده این است كه، رشد هوش تحت تاثیر طبیعت است یا تربیت؟ طبیعت به میراث زیستی كودك و تربیت به تجربیات محیطی اشاره دارد اعم از فرهنگ حاکم بر جامعه، روابط خانوادگی، رسانه ها. برخی دانشمندان اعلام كردهاند كه هوش، عموما ارثی است و تجربیات محیطی، نقش كمی در گسترش آن ایفا میكنند؛ اما رشد واقعی هوش نیاز به چیزی بیش از وراثت دارد. اغلب متخصصان امروزه بر این نكته توافق دارند كه محیط نیز نقش مهمی در رشد هوش دارد. این بدین معناست كه غنیسازی محیط كودكان میتواند هوش آنها را افزایش دهد و موجب پیشرفت تحصیلی و افزایش احتمال دستیابی آنها به مهارتهای مورد نیاز برای یك شغل و استخدام شود.
یكی از مسائل مهم در رابطه با اهمیت محیط در هوش، افزایش نمرات آزمونهای هوشی در سراسر دنیاست. نمرههای افراد در آزمونهای اخیر هوشی نشان میدهد كه اكثر افراد، بهره هوشی متوسط دارند، در حالی كه در گذشته وضع هوشی اكثریت، كمتر از متوسط بود. همچنین مطالعات مدرسهای در تاثیر محیط بر هوش نیز اثراتی بر هوش نشان دادهاند. در تحقیقی كه رمفل، بر روی كودكان هندی ساكن جنوب آفریقا كه به مدت 4 سال از مدرسه رفتن محروم شدند در مقایسه با كودكان روستای همجوار كه در محیط مدرسه مشغول به تحصیل بودند، انجام داد متوجه شد كه به ازای هر یك سال تاخیر از مدرسه 5 نمره در هوشبهر كاهش داشتند. نمرات آزمون هوش، گرایش به افزایش در طول ماههای مدرسه و كاهش در ماههای تعطیل دارد.
علاوه بر این كودكانی كه روزهای تولدشان به گونهای است كه یكسال زودتر به مدرسه میروند، هوش بالاتری نسبت به كودكانی كه یكسال دیرتر به مدرسه میروند، نشان میدهند. همچنین كسانی كه به هر دلیلی به مدرسه نرفتند یا ترك تحصیل داشتند هوش پایینتری خواهند داشت. لكن تعامل بین وراثت و محیط آنقدر پیچیده و پویاست كه یكی از روانشناسان به نام ویلیام گرینوخ، میگوید: پرسش از اینكه در هوش، طبیعت مهمتر است یا تربیت، مانند پرسش از این نكته است كه برای ایجاد یك مستطیل، طول
