
اما در تفاسير آنها موارد معدودي را ميتوان يافت که در آن به برخي از ابعاد کلامي مرتبط با مسأله امامت اشاره شده است. در اين ميان موارد گوناگوني مىتوان يافت که مفسران امامي در تفسير برخي آيات قصص نکات قابل توجهي از مباحث “امامت پژوهي” در استنباط از آن قصص بيان کردهاند، در آثار کلامي اماميه در مباحث “امامت” نيز اهتمام بيشتري نسبت به تفاسير اماميه، در استنباط کلامي به آيات ديده مىشود. افزون بر اينکه تأمل در روايات تفسيري اهل بيت(ع) در باب قصص قرآن نشان مىدهد که يکي از مهمترين شيوههاي اهل بيت(ع) در تبليغ امامت و تبيين ابعاد گوناگون آن و نيز در پاسخگويي به شبهات شيعيان و در احتجاج با مخالفان اين است که به قصص قرآن کريم در مسائل کلامي “امامت” استناد بسياري داشتهاند که نمونههاي متعددي از روايات رسول خدا(ص) در آثار روايي اماميه و اهل سنت و نيز روايات بسياري از اهل بيت(ع) در آثار روايي و تفسيري اماميه شاهد اين مدعاست حتي برخي از شاگردان معصومين(ع) در مناظرات و احتجاجات خويش با مخالفان از اين شيوه بهره جستهاند. در آثار کلامي متقدم و متأخر اماميه نيز اين شيوه از جايگاه ويژهاي برخوردار است. لذا يکي از موضوعات اساسي در تفسير قرآن، ابعاد کلامي و جنبههاي استنباط کلامي از قصص قرآن در حوزه مباحث “امامت” است که در اين بخش به مهمترين اين مباحث ميپردازيم:
3-1- شرايط امامت
شرائط و ويژگيهاي امام بخشي از مهمترين مباحث کلامي امامت است که از ديرباز غالباً در کتب کلامي به نحو مبسوطي بيان شده است لکن در ميان آيات قصص قرآن نيز آياتي وجود دارد که اگرچه در سياق قصه قرار دارد لکن ميتوان در راستاي اين مبحث کلامي مورد استناد قرار گيرد که ذيلاً اشاره ميشود:
3-1-1- اختصاص حق تعيين امام به خداوند
اولين مطلبي که به وضوح ميتوان از آيات قصص قرآن در مباحث شرائط و ويژگيهاي امام استنباط نمود، اختصاص تعيين و نصب امام به خداوند متعال است. به عنوان نمونه آيه “إِنِّى جاعِلٌِ فِى الْأَرْضِِ خَلِيفَةً”426 که در طليعه اولين قصه قرآن قرار دارد بيانگر اين مدعاست. شيخ صدوق انتخابِ خليفه و امام را تنها مختص به خداوند دانسته و به استناد آيه مذکور مىنويسد: “در آيه شريفه “إِنِّى جاعِلٌ ِفِى الْأَرْضِ ِخَلِيفَةً”، كلمه “جاعل”، صفت خداوند است كه نفس خود را بدان وصف فرموده است(يعنى نصب خليفه را او انجام مىدهد نه ديگران) و در آيه ديگر فرمود: “..إِنِّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ”427 يعنى من بشر را از خاك خلق مىکنم نه ديگران. و كسىكه ادّعا مىكند كه او امام را بر مىگزيند، ضرورى است كه بشر را از خاك بيافريند، و چون اين معنى باطلِ است، آن نيز باطل ِخواهد بود، زيرا هر دوى آنها در امكان واحدى است. وجه ديگر آن است كه فرشتگان با همه فضيلت و عصمتى كه دارند، صلاحيّتِ انتخاب ِامام را نداشتند، تا آنكه خداوند، خود متصدّى آن گرديد و نه ايشان، و به اين اختيار بر عموم مخلوقاتش احتجاج نمود كه ايشان را راهى در اختيار خليفه نيست، زيرا فرشتگان خدا، با همه صفا و وفا و پاكدامنيشان، چنين اختيارى نداشتند. خداوند ملائكه را در بسيارى از آياتش ستوده است مانند آيات “..بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ”428 و “..لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ”429 در اين صورت ِانسان با همه بىخردى و نادانيش، چگونه و با چه صلاحيّتى مىتواند امام را انتخاب ِكند. احكام غير امامت، مثل نماز و زكات و حجّ و غيره را بنگريد؛ آيا خداىتعالى آناحكام را به مردم واگذاشتهاست؟ مسلّما در ايناحكام مردم حق اختيار و انتخابِ ندارند، پس چگونه مسأله امامت و خلافت را كه جامع ِهمه احكام و حقايق است، به مردم واگذاشته است.430
شيخ محمد آل عبدالجبار(د پس از 1240ق) در کتاب “الشهب الثواقب لرجم شياطين النواصب” در ذکر ادله قرآني بر خلافت امام علي(ع) و ديگر معصومان(ع) به آيات متعددي چون “وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ..”431 و “..إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً..” استناد نموده و تصريح کرده است که خداوند برگزيدن را به عهده خويش قرار داده و مردم هيچ شرکتي در اين امر ندارند.432
اين ديدگاه اختصاص به اماميه ندارد بلکه اسماعيليه نيز چنين ديدگاهي دارند به عنوان نمونه قاضى نعمان مغربي(د 363ق) از فقيهان إسماعيليه، در “شرحِالأخبار” امامت ِرا فريضهاى الهي دانسته و با اشاره به دلالت ”أُولِىالْأَمْرِ” در آيه “..أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِىالْأَمْرِ مِنْكُمْ..”433 مىنويسد: “خداوند اطاعت را به مردم تفويض نکرد و به آنها نفرمود که از هرکه خواستيد اطاعت ِکنيد که در اين صورت بتوانند امامي را براي خويش نصب نمايند و از وي اطاعت ِکنند و يا پيامبري و يا خدايي جز خدا برگزينند، بلکه مردم از روي تعبد به طاعت کسي که خداوند او را بر ايشان برگزيده است، و نيز رسولاتي که وي براي ايشان برگزيده است، ملزم شدهاند، وي در ادامه به آيات “اللَّهُ يَصْطَفى مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاس..”434 “..إِنِّى جاعِلٌِ فِى الْأَرْضِِ خَلِيفَةً..” و “..إِنِّىجاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتى قالَ لا يَنالُ عَهْدِى الظَّالِمينَ”435 استناد کرده و سپس به نص رسولِ خدا(ص) بر امامتِ حضرت علي(ع) اشاره کرده و امامت ِرا به نص دانسته و طريق اختيار مردم و اجماع ِبر تعيين امام را نپذيرفته است.436
حميد الدين كرماني(د 413ق) از متکلمان إسماعيليه نيز در کتاب “المصابيح في إثبات الإمامة” در باب “اثبات بطلان اختيار الامه إماماً” هفت برهان ذکر کرده که برهان هفتم را به استناد آيه مذکور اينگونه بيان کرده است: از آنجا که ملائکه مقرب و معصوم که هيچ لغزشي از ايشان سرنمىزند، هنگامي که خداوند اراده کرد که خليفهاش را در زمين قرار دهد فرمود: “..إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً..”، ملائکه بنابر فراز “أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ..” چنين پنداشتند که خلافت براي ايشان است، و خداوند با وجود عصمت و طهارت ايشان، آنها را از اين اختيار منع نمود و با سخن خويش(إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ) آنها را بر سخنشان توبيخ کرد، امت غير معصوم به طريق اولي از اختيار(برگزيدن امام) منع شدهاند زيرا اين اختيار باطل است.437
علي بن وليد(د 612ق) از ديگر متکلمان اسماعيليه نيز در ابطال برگزيدن امام از ناحيه مردم، ادله گوناگوني بيان کرده که يکي از اين ادله ناظر به آيه مزبور است: “از آنجا که امام شخصي جز معصوم نيست و عصمت امام امري است که راهي به شناخت و پي بردن آن نيست لذا امکان اختيار امام براي امت محال و باطل است” وي در ادامه با استناد به آيه “..إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً..” عباراتي شبيه عبارات کرماني بيان کردهاست.438
علاوه بر آنچه بيان شد در قرآن کريم خليفهاي ذکر نشده که به انتخاب مردم و حتي به انتخاب پيامبري باشد(مانند آيات استخلاف حضرت آدم و داود)، در واقع انتخاب خليفه در همه آيات اختصاص به خداوند دارد و حال که خليفه اعم از نبوت و امامت است، انتخاب امام در ذيل انتخاب خليفهاست و خليفه را تنها خدا بر مىگزيند، لذا تعيين امام بر عهده خداست. از سوي ديگر آيه “وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ”439 نيز گوياي اين مطلب است که به قرينه “إِنِّي جاعِلُكَ” و “عَهْدِي” اعطاي مقام امامت تنها از جانب خداوند است.
اينک به روش تفسير موضوعي اين مطلب را در آيات قرآن پي جويي مىکنيم، زيرا دستههاي متعددي از آيات وجود دارد که از مجموع آن ميتوان به اختصاص تعيين امام به خداوند پي برد که ذيلاً به آن ميپردازيم:
3-1-1-1- آيات جعل “خليفة”
در قرآن کريم در مواردى كه ذكر بعث پيامبرى يا خليفهاى مىشود، خداوند تعيين آن را اختصاص به خود داده؛ چنانچه درباره حضرت آدم(ع) در خطاب به ملائكه فرموه: “وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً..”440 و نيز خطاب به حضرت داوود(ع) فرمود: “يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ..”441.442
و نيز آيه “وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ..”443 که بر پايه روايات گوناگون مراد از “الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ” پيامبر اکرم(ص) و اهل بيت ايشان هستند. در روايات بسيارى از ائمه اطهار(ع) نيز اين آيه راجع به ظهور حضرت بقية اللَّه(ع) و رجعت ائمه اطهار(ع) است.444
آيات مزبور ناظر به خلافت الهي است که توسط خداوند از ميان بندگان برگزيده شده است. در واقع همه آيات مزبور ظهور در اين مطلب دارند که خداوند ايشان را به منصب خلافت برگزيده است و هيچ کسي در اين انتخاب دخيل نبوده است. و در هيچ جاي قرآن آيهاي وجود ندارد که خليفةالله از ناحيه مردم انتخاب شود. البته بايد توجه داشت که برخي از کاربردهاي قرآني اين ريشه در ارتباط به معناي لغوي خليفه ميباشد.445
3-1-1-2- آيات جعل “امام”
اين آيات عبارتند از:
“وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ”446
“وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ..”447
“وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ”448
“وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ”449
اين آيات نيز به خوبي تصريح دارد نصب امام تنها از ناحيه خداوند است. زيرا در همه اين آيات خداوند عهده دار نصب و جعل امام بيان شده است.
3-1-1-3- آيات منصب “وزارت”
اين آيات عبارتند از:
“وَ اجْعَل لىِّ وَزِيرًا مِّنْ أَهْلىِ هَارُونَ أَخِى اشْدُدْ بِهِ أَزْرِى وَ أَشْرِكْهُ فىِ أَمْرِى كىَْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا وَ نَذْكُرَكَ كَثِيرًا إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيرًا قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَامُوسىَ”450
“وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسىَ الْكِتَابَ وَ جَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا”451
اين آيات ناظر به منصب وزارت هارون(ع) براي حضرت موسي(ع) است که اين انتخاب اگرچه با درخواست حضرت موسي(ع) بود لکن خداوند درخواست وي را اجابت نمود و هارون را وصي و وزير وي قرار داد.
3-1-1-4- آيات “اختيار”
به عنوان نمونه آيه “وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى”452 در قصه حضرت موسي(ع) نيز به خوبي بيانگر انتخاب حضرت موسي(ع) از ناحيه خداست.
البته در اين فراز ميتوان به دو آيه “وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ..”453 و “وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ..”454 استدلال کرد که در غير قصص قرآن بيان شده است.
که آيه اول گويا اشاره به اين مطلب دارد که همان كسي كه خالق است حق اختيار دارد زيرا تنها خالق به همه ابعاد وجودي و استعدادها و ظرفيتهاي و قابليتهاي مخلوق
