
نيازهاي ديگر پنهان آدمي و رفع آنها ميپردازد. پارهاي از دانشمندان اسلامي نيز با همين شيوه، مبحث پيشگفته را دنبال کردهاند. اما در نقد روش اول (برون ديني صرف)، علاوه بر اينکه محسناتي دارد، مي توان گفت که: “در مسائلي مانند وجود خدا، رسالت، عصمت و.. که مقدمه پذيرش اصل دين است, تعبد دور باطل است؛ اما در مسائل ديگر اصول دين، که پذيرش اصل دين متوقف بر آن نيست مانند؛ کيفيت حشر و فروعات توحيد، تعبد جايز و حتي گاه تنها راه شناخت است. مسأله قلمرو دين و انتظار از دين اگر از مسائل اصول دين به شمار آيد از اين قبيل امور است”.126 بنابراين “اگر بگوييم براي شناخت نيازهاي انسان و انتظاري که بايد از دين داشت، بايد به دين رجوع کنيم، در حقيقت انتظار خاصي از دين را در رتبه سابق پذيرفتهايم. يعني قائل به اين قول، انتظار دارد که “دين” به سؤال “انتظار بشر از دين” نيز پاسخ دهد و اين امر اگر به محذور دور مبتلا نبود، مانعي نداشت”127 که محذور دور با اين بيان مرتفع مي شود، لذا بحث درون ديني، با اشکالي مواجه نمي شود، علي رغم اينکه نويسنده مزبور در جاي ديگر تصريح مي کند: “البته در عين اينکه اين مسئله بيرون ديني است، دين ميتواند به ما بگويد چه انتظاري از دين نداشته باشيم و چه چيزي جزو قلمرو دين نيست. زيرا اين اقرار عليه خود است، همانگونه که عقل ميتواند به ما بگويد که چه چيزي در قلمرو عقل نيست و براي شناخت آن بايد به دين رجوع کرد. فيالمثل اگر در متون ديني برنامهاي براي چگونگي حل يک مشکل خاص نيافتيم، اين امر ميتواند علامت خروج آن از قلمرو دين باشد، البته با توجه به ادله کمال دين. اما عکس قضيه صادق نيست، يعني صرف وجود پاسخي براي يک سؤال در متون مقدس، دليل بر ديني بودن مساله و پاسخ آن نيست و اين نکته مهمي است که منتقدان بدان توجه ندارند. دين نميتواند از موضعي ديني به ما بگويد چه چيزي جزو قلمرو دين هست، و اگر در اين زمينه سخني داشته باشد، بايد بر ارشاد به حکم عقل حمل شود”.128 بنابراين لازم است علاوه بر استفاده از دلايل برون ديني به خود متون ديني به عنوان دليل رجوع کرد، و نمي توان همانند عده اي قائل شد که متون ديني (در اين مسئله) حجيت ندارند.129 حال آنکه با ديدي کلي مي توان فرقه هاي هرمنوتيک را به دو دسته مخالف هم تقسيم کرد:
“دسته نخست؛ عيني گرايان هستند که معتقند، مي توان با حذف پيش داوري ها به فهم درست متن رسيد،
دسته دوم؛ تاريخ گرايان هستند، که معتقدند انسان اسير اوضاع و پيش فرض ها و انتظارهاست و فهم درستي از متن نمي توان داشت از اين دو فرقه ديدگاهاي عيني گرايان، با نظر مقبول دانشمندان مسلمان در باب تفسير قرآن بيش تر شباهت دارد”130
و اگر نظر تاريخ گرايان را بپذيريم “سخنان دين در اين خصوص، جنبه اثباتي ندارد، اما فايده ايضاحي دارد”131 و همين فايده ما را کفايت مي کند تا از متون ديني نيز بحث کنيم.
2-1-2-2- ): انديشمندان اسلامي و گستره دين شناسي:
بحث از قلمرو دين بر مباني و اصولي استوار است که پرداختن به آن مباني در روشني بخشيدن و شفّافسازي و اتخاذ ديدگاه ها در اين باب، نقش مهمّي را ايفا ميکند. مبناي مهم و اساسي که ميتوان در انديشة غالب متکلّمان و انديشهوران يافت، هر چند دانشمندان اسلامي، اعم از شيعه و سني، در مساله قلمرو دين، عنوان مستقلي نگشودهاند، ولي در فصل نبوت و پيامبرشناسي، به مسئلهاي با عنوان “ضرورت بعثت پيامبران”، مطالب مهمي بيان کرده اند، که مي توان با افزودن مقدمهاي ديدگاه انديشمندان مسلمان را در باب انتظار بشر از دين را از آن کشف کرد. توضيح اينکه؛ انسان معاصر به دنبال اين پرسش است، که آيا آدمي نيازي به دين و آموزههاي الهي دارد يا خير؟ و علاوه بر حس و عقل، آيا به ابزار معرفتي ديگري به نام وحي نيازمند است؟ آيا انسان در ساخت اين جهان و رفع نيازهاي دنيوي، به دين الهي محتاج است يا خير؟
مسئله ضرورت بعثت پيامبران نيز به دنبال اين پرسش است که آيا بشر براي سعادت دنيا و آخرتش به برانگيختن پيامبران نياز دارد؟ و آيا بر حق تعالي لازم و ضروري است که انسانهاي برگزيدهاي را براي هدايت انسانها انتخاب کند؟
اگر پاسخ به ضرورت بعثت پيامبران مثبت باشد، با توجه به اينکه پيامبران الهي به نزول دين و وحي الهي اقدام ميکنند، نياز بشر به دين و وحي نيز ثابت ميگردد. بنابراين، پاسخ انديشمندان اسلامي به مسئله ضرورت بعثت پيامبران، کاملاً با مساله گستره شناسي دين انطباق پيدا ميکند
طرح مسأله در مباحث کلامي پيشينيان بيشتر از اين جهت اهميت دارد که تعريف نبي و اثبات ضرورت نبوت را بر آن مبتني مي ديده اند. براساس ضوابط منطقي از شرايط کمال يک “تعريف” اخذ علت غايي شيء در آن تعريف است، همانگونه که اگر علت غايي شيء در حد اوسط قرار داده شود، حاکي از استحکام منطقي برهان خواهد بود. متکلمان پيشين جهت گيري دعوت انبياء را به عنوان هدف بعثت در تعريف نبوت و اثبات ضرورت آن بر مي گزيدند (از باب مشارکت حد و برهان)، برخي از متکلمان، مانند خواجه طوسي در تجريدالاعتقاد براي رفع ابهام در بحث فوايد بعثت را از هدف آن تمايز داده اند و اين خود برداشت متکلمان را از دعوت انبياء روشن مي کند.
بنابراين ميان متکلمين اين باور وجود داشته که بدون تبيين دقيق جهت گيري دعوت انبياء، ارائه تعريف کامل از نبوت و اقامه برهان متقن در اثبات آن امکان پذير نيست.
ضرورت بحث از جهت گيري دعوت انبياء از جهت ديگري نيز مورد توجه بوده است: به عنوان مثال کساني چون غزالي؛ بحث از جهت گيري اساسي پيام انبياء را همچون مبنايي براي نظريه سلفيهاي احياي علوم ديني اخذ مي کنند. ساختار اساسي کتاب “احياء علوم دين” غزالي به طور کلي منطبق بر نظرية خاص وي در خصوص پيام اصلي انبياء در کتاب “الاقتصاد في الاعتقاد” است؛ چرا که وي همانگونه که در کتاب الاقتصاد، شغل اساسي انبياء را طبابت روح بشر و درمانگري اخلاقي مي انگارد در “احياء علوم دين” طرح احياي طبابت نبوي را پيريزي مي کند. بدون ترديد وجهه نظر وي به علم فقه نيز بر نظريه طبيب انگاري وي در نبوت مبتني است.
مقصود از تحليل غايت بعثت، پاسخ به اين پرسش است که پيامآوران آسماني، مردم را به سوي چه مقصود يا مقاصدي دعوت ميکنند؟ آيا دعوت انبيا به اهداف آخرتي و سعادت معنوي محدود است؟(ديدگاه حداقلي)، يا مصالح معيشتي وسعادت اين جهاني را نيز فرا ميگيرد؟(ديدگاه حداکثري)، آيا آموزههاي انبيا صرفاً هدايتي به سوي خدا و آخرت است يا افزون بر آن، برنامهاي براي رساندن مردم به رفاه دنيايي نيز هست؟ پيامبران رسالت خويش را در چه قلمروي ميدانند، و افراد بشر، در مواجهه با انبيا چه انتظاري از آنان در دل دارند؟
بحث جهتگيري دعوت انبياء، به لحاظ عملي نيز اهميت دارد؛ چرا که انتظار دو جانبة پيامبران و مخاطبان آنان از يکديگر و ارتباط عملي بين آنها، بر اساس فهم حدّ و مرز رسالت انبيا شکل ميگيرد. هدف بعثت، مورد و ثغور انتظار موجّه بشر از انبيا را تعيين ميکند و همچنين توقّع پيامبران از مخاطبان را موجّه ميسازد. پاسخ مردم و اقبال آنها به دعوت انبيا، بر فهم قلمرو رسالت و هدف بعثت مبتني است. بر اين مبنا، مفهوم دينداري، تعيّن مييابد و ديني بودن جامعه تعريف ميشود؛ بنابراين فهم، جهتگيري دعوت انبيا، از طرفي تصوّر فرد از نبوّت را ترسيم ميکند و از طرف ديگر، چگونگي مواجهة وي با دعوت انبيا اعمّ از اقبال يا اعراض و تصديق يا تکذيب را رقم ميزند. از آنجا که تصوير فرد از هدف بعثت، در واقع درک وي از گوهر دين است، ساختار دينداري شخص بر اساس تصوّر وي از جهتگيري دعوت انبيا شکل ميگيرد.132
بهطور کلّي، ديدگاههاي مختلف دانشمندان را در باب قلمرو دين را ميتوان به دو ديدگاه عمده تقسيم کرد: 1. ديدگاه حدّاقلي؛133 2. ديدگاه حدّاکثري.
بر اساس ديدگاه حدّاقلي يا انتظار اقلّي از دين، قلمرو دين در امور اجتماعي، سياسي واخلاقي ـ فقهي به حداقلّ تحويل و فروکاهش و شرع در اين موارد حداقل لازم را به ما آموخته است، نه بيش از آن را در واقع، “بينش اقلّي”، خود را در امور آخرتي محدود و منحصر کرده، و در امور دنيايي هم به حدّاقل لازم بسنده کرده است؛ امّا نظريّة “دين حدّاکثر”، جامعنگر بوده و هر دو امور دنيايي و آخرتي را شامل ميشود.
2-1-2-2-1-): نگاه بيرون ديني:
انديشمندان اسلامي، اعم از شيعه و سني، در حوزه ضرورت بعثت پيامبران، که تعيين قلمرو دين از ثمرات مهم اين بحث به شمار مي آيد، از ديدگاه و رهيافت يکساني برخوردار نيستند. و در يک تقسيم بندي مي توان نظرات آنها را در پنج محور عمده بدست آورد.134
2-1-2-2-1-1-): رهيافت کلامي؛ (اصل حکمت و لطف):
اين رهيافت در سدههاي پيشين، از سوي متکلّمان مطرح بوده است. در آن، وجود خداوند و صفات کمالي آن مانند؛ حکمت، لطف، علم، قدرت و خيرخواهي پيش فرض گرفته ميشود. بر اين اساس، خداوند، ذات واجب الوجودي است که صفات پيشگفته را به صورت بينهايت دارد. يکي از اين صفات، صفت حکمت است، که همه اعمال الهي از جمله آفرينش عالم امکان و انسان را حکيمانه و غايتمند ميداند. در جاي خود اثبات شده که فلسفه آفرينش انسان، رهيابي به کمال هدايت و سعادت حقيقي يعني وصل به عالم مجرّدات و تقرّب به مقام الوهي است.
در صفحات آينده اثبات خواهد شد که پيمودن راه سعادت، براي انساني که قوّه عقل وي با دامهاي گوناگوني مواجه است، به تنهايي ميسور نيست؛ بلکه به مرشد و راهنمايي نياز دارد تا انسان را در مقام شناخت و عمل مدد رساند. به ديگر سخن، برانگيختن پيامبران و سفيران آسماني، شرط هدايت و کاميابي انسان است و بدون آن، انسان به غايت و مقصد آفرينش خود دست نخواهد يافت.
بر اين اساس، صفات حکمت و خيرخواهي (قاعده لطف)، مقتضي است که خداوند براي نيل آفريده خود به مقصد خويش، ابزار و مقدّمات آن را در اختيار انسان قرار دهد و در صورت عدم آن، يعني عدم ارسال سفيران آسماني، انسان به غايت آفرينش دست نمييابد و آفرينش وي از سوي خداوند، عمل غير حکيمانه و به تعبيري عبث خواهد بود و با صفت حکمت الهي ناسازگار است.
همچنين نفرستادن پيامبران، با صفت خيرخواهي و لطف الهي در تعارض است؛ چرا که صفت پيشين مقتضي است، خداوند براي تأمين سعادت انسان و جلوگيري از گمراهي وي، پيامبراني را ارسال کند که در صورت عدم آن، صفت خيرخواهي و اصل لطف مخدوش ميشود؛ امّا اين فرض که خداوند، حکيم و خيرخواه است، ولي نميداند که بعثت پيامبران با وجود عقل، لطف و هادي و موصل انسانها به سعادت است، يا اين که ميداند، امّا بر آن قدرت ندارد، خلاف صفت علم و قدرت لايتناهي الوهي است. بر اين اساس، متکلّمان طرفدار اصل حُسن و قُبح عقلي، يعني اماميّه و معتزله از اصل بعثت، به اصل وجوب لطف ياد ميکنند.
شيخ مفيد؛ که از متکلّمان و متفکّران نامدار شيعي است، در پاسخ به اين پرسش که “بر وجوب نصب انبيا و رسل، چه دليلي وجود دارد؟ مينويسد: دليل ما لطف است که بر حق تعالي وجوب دارد.
او درباره وجوب لطف الهي ميگويد: “غرض حق تعالي (که هدايت انسانها باشد) به آن توقف دارد. و درباره لطف مي گويد: “اللطف هو ما يقرّب المکلّف معه من الطاعة و يبعّد عن المعصية و لا حظّ له في التمکين و لميبلغ الإلجاءَ”135
“لطف آن چيزي است که مکلف را به طاعت نزديک مي کند و از مصيت دور مي کند ولي به حد اجبار نرسد”.
در جاي ديگري باعنوان “القول في أنّ العقل لاينفکّ عن سمع” مينويسد:
اماميه بر اين مطلب اتّفاق نظر دارند، که عقل در علم و نتايج علمي به سمع و شريعت نيازمند است و از آن انفکاکي ندارد؛ زيرا شريعت، عاقل را در کيفيّت استدلال آگاه ميسازد.136 با اين توضيح روشن ميشود که نه تنها در نزديکي مکلّف به طاعت و دوري از معصيت به دين و شريعت نيازمنديم، بلکه در کيفيّت استدلال عقل و نتايج عقلي در شريعت، به متون دين نياز داريم .البتّه از آن رو که مسئله انتظار بشر از دين و قلمرو شريعت، مورد پرسش روزگار شيخ مفيد نبوده، از گستره مذهب به تفصيل
