
به وسيله هنري الکساندر ماري (TH.A. Murray) بوده است. وي نياز را اينگونه تعريف ميکند:
“نياز عبارت است از نيرويي که از ذهنيات و ادراک آدمي سرچشمه ميگيرد و انديشه و عمل را چنان تنظيم ميکند که فرد به انجام رفتاري ميپردازد تا وضع نامطلوب را در جهتي معين تغيير دهد و حالت نارضايتي را به رضايت و ارضاي نياز تبديل کند.101 به نظر وي؛ آدمي احتياجات و نيازهايي دارد که نظري هستند و ظهور هر نياز ايجاد تنيدگي يا ناراحتي ميکند يعني تعادل حياتي را بر هم ميزند. موجود زنده براي رفع اين تنيدگي يعني استقرار تعادل حياتي به جنب و جوش ميافتد و حرکات و اعمالي انجام ميدهد.102
2-1-1-5-2-): انواع نيازهاي انسان:
اکنون؛ اعتقاد عمومي بر آن است که انسان داراي يک سلسله نيازهاي مختلف ميباشد و اقدامات و عمليات او در زندگي خصوصي و محيط کار پاسخي در جهت ارضاي اين نيازهاست .روانشناسان، جامعهشناسان و فيلسوفان، طبقهبندي گوناگوني از اين نيازها ارائه کردهاند .ضمن آنکه هيچ کدام طبقهبندي کاملاً يکسان و منطبق با يکديگر نميباشند. با اين حال در کليه آنها تعدد نيازها و اينکه شخص تنها به خاطر محرکهاي مادي و در نتيجه ارضاي نيازهاي فيزيولوژيکي و جسمي فعاليت نمينمايد، به نحوي بيان شده است.
2-1-1-5-3-): طبقه بندي نيازهاي انسان:
در ميان متفکران معاصر؛ استاد مطهري بيشتر به اين بحث توجه نموده، ايشان نيازهاي انسان را از زواياي متعددي در بحثهاي مختلف مورد بررسي قرار دادند و به انواع مختلف دستهبندي کردند که ما در اينجا به دو نوع از آنها اشاره ميکنيم:
2-1-1-5-3-1-): نيازهاي فطري و غير فطري:
ايشان نيازهاي فطري را اينگونه تعريف کردند: “نيازهاي فطري نيازهايي هستند که ناشي از ساختمان طبيعي بشر است که هر بشري به موجب آنکه بشر است، خواهان آنهاست مثل علاقه انسان به تحقيق و کاوش علمي، علاقه به جمال و زيبايي، علاقه به تشکيل خانواده و توليد مثل با همه زحمتها و مرارتهايش. اينها نيازهايي فطرياند که براي ما قابل ترديد نيست.”103
2-1-1-5-3-2- ): نيازهاي اوليه و ثانويه:
وي در جاي ديگر؛ نيازهاي انسان را به اوليه و ثانويه تقسيم ميکنند: وي نيازهاي اوليه را نيازهايي ميداند که از عمق ساختمان جسمي و روحي انسان و از طبيعت زندگي اجتماعي انسان سرچشمه ميگيرد تا انسان، انسان است و زندگي وي، زندگي اجتماعي است، آن نوع نيازها هست. اين نوع نيازها يا جسمياند يا روحي و يا اجتماعي. نيازهاي جسمي از قبيل نياز به خوراک، پوشاک، مسکن و همسر؛ نيازهاي روحي از قبيل علم، زيبايي، نيکي، پرستش، احترام و تربيت؛ نيازهاي اجتماعي از قبيل معاشرت، مبادله، تعادل، عدالت، آزادي و مساوات.
نيازهاي ثانويه نيازهايياند که از نيازهاي اوليه ناشي ميشوند. نياز به انواع آلات و وسايل زندگي که در هر عصر و زماني فرق ميکند، از اين نوع است.
نيازهاي اوليه، محرک بشر به سوي کمال است، اما نيازهاي ثانويه ناشي از تکامل زندگي است و در عين حال محرک به سوي کمال بالاتر است. نيازهاي اوليه هميشه وجود دارد و هيچگاه کهنه نميشوند و از بين نميروند. اما نيازهاي ثانويه ممکن است تغيير کنند و کهنه شوند و از بين بروند. اما بعضي از آنها هميشه زنده و نو هستند؛ مثل نياز به قانون که ناشي از نياز به زندگي اجتماعي است.104
2-1-1-5-3-3-): نيازهاي واقعي و نيازهاي کاذب:
از يک زاويه ديگر ميتوان نيازهاي انسان را به نيازهاي واقعي و نيازهاي کاذب تقسيم کرد. نيازهاي کاذب نيازهايي هستند که از هيچ واقعيت عيني نشأت نميگيرد، بلکه شکل گرفته از مجموعهاي از پندارها و خيالات شعارگونه و بيمحتواست، که گاه براي پيشبرد اهداف خاصي ايجاد و پيگيري ميشوند. نيازهاي واقعي، نيازهايي هستند که از يک واقعيت عيني مايه ميگيرند. و خود به دو دسته “مادي” و “معنوي” تقسيم ميشود. نيازهاي مادي در محدوده بعد مادي انسان مطرح ميشوند، بنابراين کاربرد محدودي دارد و نميتواند در زمينه معنوي کارايي داشته باشد و انسان را به تلاش واميدارد، ولي نيازهاي معنوي با ورود به حيطه روح آدمي از کاربرد وسيعي برخوردار است.105
شکي نيست، اديان الهي براي برطرف کردن نيازهاي آدمي نازل گشتهاند. نيازهايي که در صور مختلف تجلي مييابند گاهي مربوط به روح و روان آدمياند و گاهي مربوط به جسم آدمي، و در اين نکته هم شکي نيست که انسان بعضي از نيازهاي خويش را ارتکازا مييابد، اما به وضوح از درک همه نيازهاي حقيقي خويش عاجز است، خصوصا نيازهاي جزئي و پيچيده در مورد جسم و روان شخص و حيات اجتماعي نکته اساسي در اين بحث تمييز بين نيازهاي واقعي و نيازهاي تخيلي و وهمي است. دين براي برطرف کردن نيازهاي حقيقي انسان، نازل گشته نه نيازهايي که انسان تخيل ميکند و خود را محتاج آن ميبيند. به نظر ميرسد در ميان اختيار دين و شناخت نيازها اصالت با اختيار دين است نه شناخت نيازها؛ يعني اينطور نيست که اول نيازهايمان را بشناسيم و بعد ديني متناسب با آن اختيارکنيم بلکه اول ديني را بر طبق ادلهاي قانعکننده مي پذيريم و بعد نيازهاي خود را به نحو تفصيلي از دين باز ميجوييم. ايمان به خدا و پيامبر صلياللهعليهوآله و کتاب آسماني و ائمه اطهار عليهمالسلام مقدّم است بر تشخيص نيازهاي انساني، و بلکه اصلاً هدف اصلي دين، بيان نيازهاي حقيقي انسان است. انسان خود به خود نسبت به نيازهاي حقيقي خويش عرفان و اطلاع يقيني ندارد. مگر به بعضي نيازهاي خيلي کلي،106 اسلام سعي دارد انسان را به گونهاي رشد دهد که تمام حرکات و فعاليتهايش او را به هدف نهايي آفرينش، که همان “قرب الهي” است، نزديکتر کند. از نظر اسلام فقط ارضاي نيازهاي واقعي است که ميتواند انسان را به هدف نهايي خلقت نزديک کند. و اينکه گفته مي شود دين انساني است و براي انسان، منظور اين است که دين قصد بر آورده کردن نيازهاي واقعي انسان را دارد نه هر نيازي.
2-1-1-5-3-4-): نيازهاي مادي و معنوي:
نيازهاي انسان بعضي جنبه اختصاصي دارند و بعضي جنبه اشتراکي، آنچه جنبه اشتراکي دارد، نيازهاي مادياند. نيازهاي مادي، نيازهايياند که در اثر به هم خوردن تعادل شيميايي بدن به وجود ميآيند و در همه انسانها ثابت هستند. نياز به خوراک، پوشاک، مسکن، استراحت و همسر ازجمله نيازهاي مادياند. اين نيازها هرچند در اصل وجود خود ارتباطي به اعتقادات فرد ندارد ولي نحوه ارضاي آنها کاملاً بستگي به بينش و اعتقادات فرد دارد. يکي، اين نيازها را با کمترين مصرف تأمين ميکند و ديگري پرخور، شکمباره و دامنباره است.
ارضاي نيازهاي مادي از اولويت بالايي برخوردار است ولي بعد از ارضاي اين نيازها جوامع بايد به سمت ارضاي نيازهاي معنوي حرکت نمايند.
نيازهاي معنوي، نيازهايياند که از بعد روحاني انسان سرچشمه ميگيرند و بعد از ارضاي نيازهاي مادي اساسي بدن، ظاهر ميشوند. براي اين ظهور، رسيدن به سن خاصي مطرح نيست برخلاف نيازهاي جسماني که بروز آنها به سن وابسته است؛ مثلاً رسيدن به سن بلوغ شرط بروز نيازهاي جنسي است ولي نيازهاي معنوي به اندام خاصي مربوط نيست و علت زيستشناختي ندارد و ارضاي آنها انسان را به سوي کانونهاي غير مادي ميکشاند و معيار و ملاک انسانيت شمرده ميشود.107
اصولاً نيازهاي معنوي والاي بشر، زاده ايمان و اعتقاد و دلبستگيهاي او به برخي حقايق در اين جهان است که آن حقايق، هم ماوراي فردي است و هم عام و شامل و ماوراي مادي است؛ يعني از نوع نفع و سرمايه مادي نيست. اينگونه ايمانها و دلبستگيها به نوبه خود، مولود برخي جهانبينيها و جهانشناسيهاست که يا از طرف پيامبران الهي به بشر عرضه شده است و يا برخي فلاسفه خواستهاند نوعي تفکر عرضه نمايند که ايمانزا و آرمانخيز بوده باشد. به هر حال نيازهاي والا، معنوي و فوق حيواني انسان آنگاه که پايه و زير بناي اعتقادي و فکري پيدا کند نام “ايمان” به خود ميگيرد108 انسان با توجه به دو بعد روحي و جسمي داراي دو دسته از نيازهاست؛ مادي و معنوي. مسئله مهمي که در اينجا مطرح ميشود، ارتباط بين اين دو دسته از نيازهاست. ما چگونه ميتوانيم بين اين دو دسته از نيازها يا به عبارت ديگر بين اين دو بعد انساني ارتباط برقرار کنيم؟ آيا انسان همواره از اين دو زاويه به امور مينگرد؟ آيا خاستگاه اين دو دسته از نيازها کاملاً منقطع است؟ اگر رابطهاي بين اين دو دسته از نيازها يا اين دو بعد انساني وجود دارد، کيفيت آن چگونه است؟
آنچه مسلم است اين است که انسان با وجود اين دو دسته از نيازهاي کاملاً متعارض، داراي هويت واحد است و استعدادها، نيازها، تواناييهاي متعارض موجب از هم پاشيدن آن هويت واحد نميشود. نحوه ارتباط اين دو بعد و حاکميت هر يک بر انسان جهتدهنده وجود انسان است و انسان دائما بين اين دو جنبه در حرکت است؛ يا به سوي حاکميت و سيطره نيازهاي معنوي و متعالي بر نيازهاي مادي و غيرمتعالي، يا با نفي جوانب متعالي وارزشهاي نهفته وجود خويش، به طور مطلق درصدد پاسخگويي به نيازهاي مادي خود است.
انسانها چارهاي جز ارضاي نيازهاي مادي خود ندارند، ولي آنچه مهم است چگونگي ارضاي اين نيازهاست. محور بحث ما در اين قسمت، توجه به کيفيت نگرش انسان است و اين که از نظر دين، ارتباط نيازهاي معنوي انسان با نيازهاي مادي او که به بعد جسماني مربوط ميگردد، چگونه بايد باشد. آنچه ما در صدد بيان آن هستيم اين است؛ چگونه ميتوان نيازهاي معنوي را در محور زندگي قرار داد و نيازهاي مادي را در پرتو آن نيازهاي معنوي ارضا کرد؟ تمامي فعاليتهاي اختياري انسان ناشي از نظام اعتقادي او به مسائل است. دين به عنوان يک نظام اعتقادي قادر به جهتمند کردن فعاليتهاي انساني به سوي هدف نهايي است. در اين نظام، نه تنها اسلوب کلي رفع نيازهاي معنوي مطرح گرديده است، بلکه نيازهاي مادي او نيز مورد توجه قرار گرفته است.
انسان مانند ديگر جانداران براي تداوم حيات احتياج به خوراک، پوشاک، مسکن، استراحت و همسر دارد. اگر فردي يا جامعهاي در رفع نيازهاي مادي خود تسامح کند، امکان تأمين نيازهاي معنوي براي او فراهم نميگردد. لذا ملاک در تأمين اينگونه نيازها، به وجود آمدن امکان رشد و تکامل در ديگر عرصههاي وجودي است. علت توجه دين به کيفيت ارضاي نيازهاي مادي، فراهم کردن زمينهاي مناسب براي توسعه و تکامل و کسب بينش الهي و تقرب به خداست، بنابراين هرچه انسان را از توجه به تأمين نيازهاي معنوي باز دارد و مانع از ترقي او گردد، اعم از اينکه ناشي از تفريط باشد يا زيادهروي و افراط و عدم توجه به نيازهاي معنوي، مطرود است. و ارضاي آنها، ارضاي نيازهاي کاذب تلقي ميشود که باعث انحراف و دوري از مقصد نهايي است از همين رودر اسلام، ارضاي نيازهاي مادي تحت يک ضابطه خاصي قرار گرفته است و عدول از آن به منزله خروج از مسيري است که در نهايت انسان را به هدف نهايي ميرساند. در قرآن، وقتي بحث از خوردن و آشاميدن ميشود، انسان را ميآموزاند که نبايد نگرش تو نسبت به اين امور زندگي مانند؛ نگرش غريزي حيوانات باشد که براي رفع نيازهايشان، به انجام هرکاري دست ميزنند. از نظر قرآن بهرهمندي از اين نعمتها براي کافر و مسلمان هر دو مهياست، با اين تفاوت که کافران، همچون حيوانات به آن نظر ميکنند.109 ولي نگرش اسلام نگرشي الهي است که خود را به شبکه نيازهاي مادي محبوس نميسازد. منش او در تأمين نيازهاي مادي تحت تأثير ديگر منشهاي اوست که مهمترين آن تقرب به خداست. در بينش الهي جوّ حاکم بر سلسله فعاليتهاي حياتي ناشي از هدفي است که براي اين فعاليتها ترسيم ميگردد. از آنجا که هدف کلي، دستيابي به قرب الهي و تأمين نيازهاي معنوي است وظيفه هر انسان مسلماني قرار گرفتن در مسيري است که به اين هدف ختم ميشود، بنابراين مي توان اصلي ترين نيازهاي معنوي انسان را اينگونه شمرد.
2-1-1-5-4-): نيازهاي واقعي انسان:
بعد از آنچه در طبقه بندي نيازهاي انسان و اولويت و تقدم نيازهاي معنوي بر نيازهاي مادي در نگاه دين گفته شد،
