
نکند. کلام امام علي بن ابيطالب(ع)، پس از کلام خداي متعال و پيغمبرش(ص) شريفترين و برترين سخن و سرشارترين کلام از لحاظ مواد و داراي بهترين شيوه است و بيشترين معاني و محتوا را دارد”.(عبده؛بي تا: مقدمه)
اين امتياز نهج البلاغه براي فردي که سخن شناس باشد و زيبايي سخن را درک کند نياز به توضيح و توصيف ندارد ، اساساً زيبايي درک کردني است نه وصف کردني . نهج البلاغه پس از نزديک چهارده قرن براي شنونده امروز همان لطف و حلاوت و گيرندگي و جذابيت را دارد که براي مردم آنروز داشته است. ياران علي(ع) خصوصا آنان که از سخنوري بهرهاي داشتند شيفته ي سخنانش بودند ، ابن عباس يکي از آنهاست . ابن عباس آنچنانکه ” جاحظ ” در ” البيان و التبيين ” نقل ميکند خود خطيبي زبردست بوده است .وي اشتياق خود را به شنيدن سخنان علي(ع) و لذت بردن خويش را از سخنان نغز آن حضرت کتمان نميکرده است ، چنان که هنگامي که علي(ع) خطبه معروف شقشقيه را انشاء فرمود ابن عباس حضور داشت ، در اين بين ، مردي از اهل سواد کوفه نامهاي که مشتمل بر مسائلي بود به دست آن حضرت داد و سخن قطع شد . علي عليه السلام پس از قرائت آن نامه با آنکه ابن عباس تقاضا کرد سخن را ادامه دهد ادامه نداد ، ابن عباس گفت هرگز در عمر خود از سخني متأسف نشدم آنچنانکه بر قطع اين سخن متاسف شدم . ابن عباس در مورد يکي از نامههاي کوتاه علي (ع)که به عنوان خودش صادر شده ميگويد : ” بعد از سخن پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله وسلم از هيچ سخني به اندازه اين سخن سود نبردم .
معاويه بن ابي سفيان که سرسخت ترين دشمنان وي بود به زيبايي و فصاحت خارق العاده سخن او معترف بود . محقن بن ابي محقن به علي(ع) پشت ميکند و به معاويه رو ميآورد و براي اين که دل معاويه را که از کينه علي(ع) ميجوشد خرسند سازد گفت : از نزد بي زبانترين مردم به نزد تو آمدم . آنچنان اين چاپلوسي مشمئز کننده بود که خود معاويه او را ادب کرد . گفت : واي بر تو ! علي بي زبانترين افراد است ؟ ! قريش پيش از علي از فصاحت آگاهي نداشت ، علي به قريش درس فصاحت آموخت. علي(ع) يگانه کسي است بعد از رسول خدا که مردم به حفظ و ضبط سخنانش اهتمام داشتن . ابن ابي الحديد از ” عبدالحميد کاتب ” که در فن نويسندگي ضرب المثل است . و در اوايل قرن دوم هجري ميزيسته است نقل ميکند که گفت هفتاد خطبه از خطبههاي علي(ع) را حفظ کردم و پس از آن ذهنم جوشيد که جوشيد. علي الجندي ” نيز نقل ميکند که از ” عبدالحميد ” پرسيدند : چه چيز تو را به اين پايه از بلاغت رساند ؟ گفت : حفظ کلام الاصلع (ازبر کردن سخنان علي) عبدالرحيم بن نباته ضرب المثل خطباي عرب است در دوره اسلامي ، وي اعتراف ميکند که سرمايه فکري و ذوقي خود را از علي(ع) گرفته است . وي به نقل ابن ابي الحديد در مقدمه شرح نهج البلاغه ميگويد : صد فصل از سخنان علي را حفظ کردم و به خاطر سپردم و همانها براي من گنجي پايان ناپذير بود .جاحظ ، اديب سخندان و سخن شناس معروف که از نوابغ ادب است و در اوايل قرن سوم هجري ميزيسته است و کتاب ” البيان و التبيين ” وي يکي از ارکان چهارگانه ادب بشمار آمده است . مکرر در کتاب خويش ستايش و اعجاب فوق العاده خود را نسبت به سخنان علي(ع) اظهار ميدارد. از گفتههاي وي بر ميآيد که در همان وقت سخنان فراواني از علي(ع) در ميان مردم پخش بوده است .در جلد اول البيان و التبيين راي و عقيده کساني را نقل ميکند که صحت و سکوت را ستايش ، و سخن زياد را ، نکوهش کردهاند ، جاحظ ميگويد : سخن زياد که نکوهش شده است سخن بيهوده است ، نه سخن مفيد و سودمند وگرنه علي بن ابي طالب و عبدالله بن عباس نيز سخن فراوان داشتهاند . جاحظ در همان جلد اول اين جمله معروف را از علي(ع) نقل ميکند :” قيمه کل امرء ما يحسنه “. آنگاه دربيش از نيم صفحه اين جمله را ستايش ميکند و ميگويد : در همه کتاب ما ، اگر جز اين يک جمله نبود کافي ، بلکه کفايت بود ، بهترين سخن آن است که کم آن ، تو را از بسيارش ، بي نياز کند ، و معني در لفظ پنهان نشده باشد بلکه ظاهر و نمودار باشد ” . آنگاه ميگويد:” و کان الله عز و جل قد البسه من الجلاله و غشاه من نورالحکمه علي حسب نيه صاحبه و تقوا قائله .” گويا خداوند جامهاي از جلالت و پردهاي از نور حکمت متناسب با نيت پاک و تقواي گويندهاش ، بر اين جمله کوتاه پوشانيده است. جاحظ در همين کتاب ، آنجا که ميخواهد درباره سخنوري صعصعه بن صوحان بحث کند ميگويد : از هر دليلي بالاتر بر سخنوري او اينست که علي گاهي مينشست و از او ميخواست سخنراني کند. سيدرضي جمله معروفي در ستايش و توصيف سخنان مولي(ع) دارد : ميگويد : کان اميرالمومنين عليه السلام مشرع الفصاحه و موردها و عنه اخذت قوانينها و علي امثلته حذا کل قائل خطيب و بکلامه استعان کل واعظ بليغ و مع ذلک فقد سبق و قصروا ، و تقدم و تاخروا ، لان کلامه عليه السلام ، الکلام الذي عليه مسحه من العلم الالهي و فيه عبقه من الکلام النبوي ” . اميرالمؤمنين آبشخور فصاحت و ريشه و زادگاه بلاغت است . اسرار مستور بلاغت از وجود او ظاهر گشت و قوانين آن از او اقتباس شد . هر گوينده سخنور از او دنباله روي کرد و هر واعظ سخنداني از سخن او مدد گرفت ، در عين حال به او نرسيدند و از او عقب ماندند . بدان جهت که بر کلام او نشانهاي از دانش خدايي و بوئي از سخن نبوي موجود است.(ابن ابي حديد؛ 1426: 11/ 84-82) ابن ابي الحديد از علماء معتزلي قرن هفتم هجري است ، او اديبي ماهر و شاعري چيره دست است و چنانکه ميدانيم سخت شيفته کلام مولي است و مکرر در خلال کتاب خود شيفتگي خويش را ابراز ميدارد در مقدمه کتاب خويش ميگويد : به حق ، سخن علي را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خواندهاند ، مردم همه دو فن خطابه و نويسندگي را از او فرا گرفتهاند . همين کافي است که يک دهم بلکه يک بيستم آنچه مردم از سخنان علي (ع)گرد آورده و نگهداري کردهاند از سخنان هيچکدام از صحابه رسول اکرم با آنکه فصح هايي در ميان آنها بوده است ، نقل نکردهاند ، و باز کافي است که مردي مانند جاحظ در البيان و التبيين و ساير کتب خويش ستايشگر او است. ابن ابي الحديد در جلد چهارم کتاب خود در شرح نامه امام به عبدالله بن عباس پس از فتح مصر به دست سپاهيان معاويه و شهادت محمد بن ابي بکر که امام ، خبر اين فاجعه را براي عبدالله به بصره مينويسد. ميگويد : فصاحت را ببين که چگونه افسار خود را به دست اين مرد داده و مهار خود را باو سپرده است ، نظم عجيب الفاظ را تماشا کن ، يکي پس از ديگري ميآيند و در اختيار او قرار ميگيرند مانند چشمهاي که خود به خود و بدون زحمت از زمين بجوشد ، سبحان الله جواني از عرب در شهري مانند مکه بزرگ ميشود ، با هيچ حکيمي برخورد نکرده است اما سخنانش در حکمت نظري بالادست سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته است ، با اهل حکمت عملي معاشرت نکرده است اما از سقراط بالاتر رفته است ، ميان شجاعان و دلاوران تربيت نشده است زيرا مردم مکه تاجر پيشه بودند و اهل جنگ نبودند ، اما شجاع ترين بشري ، از کار در آمد که بر روي زمين راه رفته است . از خليل بن احمد پرسيدند : علي(ع) شجاع تر است يا عنبسه و بسطام ؟ گفت ” عنبسه و بسطام را با افراد بشر بايد مقايسه کرد ، علي مافوق افراد بشر است ” . اين مرد فصيحتر از سحبان بن وائل و قس بن ساعد? از کار در آمد و حال آنکه قريش که قبيله او بودند افصح عرب نبودند ، افصح عرب ” جرهم ” است هر چند زيرکي زيادي ندارند . . . ” . از چهارده قرن پيش تاکنون . (جرداق؛117:1374) جهان هزاران رنگ به خود گرفته ، فرهنگها تغيير و تحول يافته و ذائقهها دگرگون شده است ، ممکن است کسي بپندارد که فرهنگ قديم و ذوق قديم سخن علي را ميپسنديد و در برابرش خاضع بود ، فکر و ذوق جديد بنحو ديگري قضاوت ميکند ، اما بايد بدانيم که سخن علي(ع) چه از نظر صورت و چه از نظر معني محدود به هيچ زمان و هيچ مکاني نيست ، انساني و جهاني است .
4- 1- 2 خصوصيات و اوصاف نهج البلاغه
1- فصاحت و بلاغت در نهجالبلاغه
نهجالبلاغه، جلوهاي است از جمال و جلالِ مظهر همهي اسما و صفات الهي ــ علي(ع) و صورت نهجالبلاغه جلوهاي است از صورت علي(ع) كه در اوج فصاحت و بلاغت به فعليّت در آمده است. نهجالبلاغه(اخالقرآن) نازلهي فصيحترين و بليغترين مخلوق خدا، عليِ مرتضي است و جلوههاي بلاغت الهي در آن ملايم و متناسب، زيبا و فريبا، موّاج و خروشان ميدرخشد، و فصاحت و بلاغت را در اوج به نمايش ميگذارد؛ و همين جلوههاي بلاغت پيوسته اهل معرفت و حكمت، و شيفتگان عدالت و خدمت، و دوستداران بينايي و زيبايي را، از هر مذهب و مرامي، مجذوب خود ساخته و به تأمّل و تعمّق در آن واداشته است.
2- نهجالبلاغه؛ سرچشمهي ادب
اديبان و پيشوايان دانش كتابت و امامان بلاغت و فصاحت از جمله سيّدرضي(ره) برآنند كه خطبهها و نامهها و كلمات كوتاه امام علي(ع) منبعي است كه ادبشناسان، گويندگان و نويسندگان از آن، الگو و سرمشق گرفته و با آن، توانايي ادبي خود را محك ميزدهاند.
“جاحظ” استاد فنّ بلاغت، بسياري از كتابهاي ادبي خود از جمله “البيانالتّبيين” را با قطعههايي از خطبههاي اميرالمؤمنين(ع) كه موجب شگفتي او بوده، زينت بخشيده و براي آمادهسازي و تواناييهاي دانشجويان در رسيدن به پايههاي عالي ادبي از نهجالبلاغه بهره برده است. جذبهي معنوي و نظم فنّي و ترتيب شگفتآور الفاظ و تعبيرهاي امام علي(ع) در نهجالبلاغه چنان ابن ابيالحديد معتزلي را بيتاب كرده، كه مينويسد: “… اگر تمام فُصَحا و سخنشناسان عرب در يكجا گرد بيايند و كلمات امام(ع) مخصوصاً خطبهي 221 بر آنان خوانده شود، سزاوار است كه همه در برابر آن سجده كنند؛ همانگونه كه در برابر آيات سجدهي قرآن، سجده ميكنند.” (ابن ابي حديد؛ 1426: 11/ 86-82)
از آنجا كه نهجالبلاغه پرتوي از علم الهي و رنگ و بوي گفتار پيامبر دارد و از سوي مفسّر كلام وحي صادر شده است، بدون شك شايستگي آن را دارد كه همواره در همهي ادوار تاريخ در تمامي زمينههايي كه بشر به آن نياز دارد، از جمله حس و قريحهي زيباييطلبي و هنردوستي كه جزء ذات انسان است، الگو و راهنماي ادبدوستان، فصحا و بلغا باشد. از اين روي بسياري از اديبان برجستهي جهان اسلام، سرچشمهي تراوشات ذوقي و ادبي خود را، حفظ و ممارست بر خطبهها و سخنان علي(ع) دانسته، و به پيشوايي حضرت در باب هنر زيباييشناسي و بيان فصيح و بليغ اعتراف دارند. ابن ابيالحديد “شارح نهجالبلاغه” مينويسد: “منزّه است خدايي كه امام علي(ع) را به والاييها و برجستگيهايي مخصوص گردانيد، كه زبان بليغان و فصيحان نميتواند او را بستايد، و وي را پيشواي هر دانشمند و رهبر هر متخصّصي قرار داده است.” بارزترين ويژگي نهجالبلاغه كه آن را از ديگر كتابها متمايز و ممتاز كرده، و در فرهنگ و ادب اسلامي جايگاه ويژه و برجستهاي به آن داده، عبارتپردازي زيبا و آرايش لفظي و روح و آهنگ حماسي نهجالبلاغه است. مفاهيم عالي و ماندگار نهجالبلاغه آنگاه كه به زيور هنر فصاحت و بلاغت آراسته ميشود، و صناعتهاي لفظي و معنوي به خصوص سجع و آهنگ كلام به آن جان ميبخشد، روح و جان شنونده را به تسخير خود در ميآورد، و او را شگفتزده كلمه به كلمه به دنبال خود ميكشاند.
3- صنايع ادبي در نهجالبلاغه
نهجالبلاغه، گنجينهاي است از صنايع ادبي كه در بِهترين صورت و والاترين قامت و به دور از هر گونه تكلّف و تصنّع گرد آمده است؛ زيرا سخن امير بيان، علي(ع) مشحون از صنايع ادبي و ظرافتها و لطافتهاي كلامي است. به گونهاي كه صورت سخنان آن حضرت را جلوهاي خاص است و صنايع ادبي چونان آبي روان و درخشان در جويبارهايي زيبا، جاري و ساري گشته و كام تشنگان معرفت و حكمت و حقيقت را در قالبهايي بس زيبا سيراب ميسازد. .(شهيدي؛ 1368: مقدّمه) اين منظر از نهجالبلاغه خود از عوامل شگفتي اين كتاب و به تنهايي،
