
نداشته باشد و بر خلاف عقل و فطرت سليم نيز نباشد.
1-2-4-4- هماهنگي محتوايي ميان آيات قصص و آيات ديگر در بيان سنتهاي الهي
در ارتباط با مبحث سنتهاي الهي لازم به ذکر است که ميان آيات قصص قرآن و آيات ديگر در بيان سنتهاي الهي هماهنگي و تناسب معنايي وجود دارد. بىترديد دليل اين مطلب سرچشمه از ادله انسجام و هماهنگي در سراسر قرآن کريم دارد که در مباني عمومي استنباط از قرآن کريم به نحو مبسوطي بيان شد. لذا “هماهنگي محتوايي ميان آيات قصص و آيات ديگر در بيان سنتهاي الهي” يکي از ابعاد اعجاز قرآن کريم در انسجام و هماهنگي آيات آن است. با اين توضيح اينک به اين مطلب ميپردازيم که سنتهاي الهي قابل برداشت از قصص قرآن و نيز مطالب كلامي برداشت شده از قصص قرآن در آيات غير قصصي نيز مطرح شده است. لذا از اين بعد آيات قصص نمونههاي اجرا شده و عيني و تحقق يافته مسائل اساسي نبوت و امامت است كه در امتهاي پيشين رخ داده است. لذا از اين حيث مسائل امامت در قالب آيات قصص و آيات غير قصص گنجانده شده است. هريك از اين دو ديگري را تأييد ميكند. مانند نمونههاي زير:
أ- از آيه شريفه “وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتَّى يَبْعَثَ في أُمِّها رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرى إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ”287 چنين استنباط ميشود که سنت الهي بر اين است که بدون فرستادن رسول الهي و انذار مردم و در صورت ظالم نبودن مردم آنها را عذاب نکند. اين آيه متناسب با نظير آن در آيات غير قصص است كه فرمود: “وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ”288 كه به خوبي بيانگر متناسب بودن و متناظر بودن آيات قصصي و غير قصصي است. آياتي كه در آن گزارش خروج حجت الهي از شهر و سپس عذاب شدن آن قوم را بيان ميکند نيز به خوبي متناسب با معناي مذکور است. که شيخ صدوق در خصوص لزوم وجود امام(ع) براي بقاء عالم به برخي از اين آيات اشاره کرده است. 289 اصلا طبق مبناي عدم اختلاف در قرآن بايد آيات قرآن با يكديگر متناسب باشد و با يكديگر اختلاف نداشته باشد و يكي از مصاديق اين مبنا متناسب بودن آيات قصصي با آيات غير قصصي است.
ب- نمونه ديگر دعاي حضرت ابراهيم(ع) در هنگام بازسازي کعبة است که عرضه داشت: “رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنهُْمْ يَتْلُواْ عَلَيهِْمْ ءَايَاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الحِْكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ”290 که استجابت و تحقق اين درخواست در آيات “لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ..”291 و “هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ..”292 به خوبي نمايان است.
ج- به عنوان نمونه ديگر آيه “وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ..”293 نقل سخن حضرت نوح(ع) است که همانند آن درباره رسول خدا(ص) در آيه “قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ..”294 نيز وجود دارد.
گفتني است ضميمه نمودن آيه “عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلىغَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ..”295 به آيات اختصاص غيب به خدا، مانند “وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لايَعْلَمُها إِلَّا هُوَ..”296 و “وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ..”297 چنين به دست مىدهد كه علم غيب به اصالت از آن خداست، و به تبعيت خدا ديگران هم مىتوانند به مقدارى كه او بخواهد به تعليم او داشته باشند.298 لذا يکي از وجوه جمع اين مطلب با دو آيه پيشين اين است که انبياء و حجج الهي هرگز ادعاء علم غيب به نحو استقلالي نداشتهاند و اين نحوه از علم غيب را از خويش نفي کردهاند و بر اين اساس ميتوان به اين آيه استناد کرد که فرمود: “قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ..”299
1-2-5- جريان يا ايستايي قصص قرآن تا روز قيامت
يکي ديگر از مباني اختصاصي در استنباط کلامي از آيات قصص قرآن جريان و ايستايي قصص الهي تا روز قيامت است. در مباحث مقدماتي اين نوشتار مطالبي در خصوص جاودانگي قرآن بيان شد، لکن در اينجا بايد به اين مطلب اشاره نمود که جاودانگي قرآن همه آيات آن را شامل ميشود نه بخشي از آن را بنابرين ادله جاودانگي قرآن شامل قصص قرآن نيز ميباشد. افزون بر اينکه در خصوص قصص قرآن بايد به اين نکته توجه نمود که اگر قصص قرآن را “قضية في واقعة” بپنداريم اين امر با جاودانگي قصص قرآن منافات دارد زيرا در اين صورت قصص قرآن تنها در ارتباط با افرادي خواهد بود که آن وقايع درباره آنها رخ داده است و ديگر هيچ ارتباطي با مردم تا روز قيامت نخواهد داشت. لکن جاودانگي قصص قرآن اقتضا ميکند که قصص قرآن براي همه مردم در همه زمانها و مکانها تا روز قيامت در راستاي هدف هدايتي و تربيتي نزول قرآن مفيد و کارآمد باشد. از سوي ديگر قصص قرآن داستانهاي برگزيده الهي از ميان داستانهاي بسياري از حيات انبياء و صالحين و ديگران است لذا حكمت الهي اقتضا ميكند كه اين انتخاب حكيمانه باشد و در كنار جاودانگي آيات احكام، امثال و عناوين ديگر، اين قصص كه حجم بسياري از قرآن را به خود اختصاص داده نيز در راستاي جاودانگي قرآن كريم باشد. به تعبير ديگر اولا با ادله گوناگون جاودانگي قرآن ثابت ميشود ثانيا اين اثبات جاودانگي لزوما مربوط به كل قرآن است كه قصص را نيز شامل ميشود لذا فرض اين مطلب كه قصص قرآن جاودانه نيست، حجم بسياري از آيات قرآن از جاودانه بودن خارج ميشود و اين خلاف غرض اصلي از نزول قرآن و جاودانگي آن در همه زمانهاست.
شايد اشكال شود كه جاودانگي همه قرآن را قبول داريم اما اين قصص مربوط به اديان گذشته بوده و تنها بيانگر عبرت و تسلي پيامبر ص و مومنين است نه بيشتر؟ در جواب ميگوييم: به چه دليلي گستره مفاهيم قابل برداشت از قصص را محدود به عبرت بدانيم! دليل خاصي بر اين نگاه حداقلي به قصص وجود ندارد. ديگر اينكه روايات متعددي از چهارده معصوم(ع) و علماء شيعه و برخي از اهل سنت به برداشتهاي كلامي در قصص اشاره كردهاند. لذا علاوه بر قاعده مشهور “ادل دليل علي امكان الشي وقوعه”300، حجيت اين نحوه از استنباط، ثابت ميشود. ديگر همانگونه كه اثبات خواهد شد سنتهاي الهي از قصص الهي جدايي ناپذير است و برخي از اين سنتهاي الهي در راستاي موضوع امامت است.
1-2-5-1- جستاري در قاعده جري و تطبيق
قاعده جري و تطبيق در شمار مهمترين قواعد تفسيري است که از ديرباز ميان مفسران امري مشهوري است. بررسيها حکايت از آن دارد که اين قاعده برگرفته از روايات اهل بيت(ع) است به عنوان نمونه امام باقر(ع) در روايتي فرمود: “اگر آيهاى تنها درباره گروهى نازل شده بود سپس آن گروه مىمردند، با مرگ آنان، آن آيه نيز مىمرد و از قرآن چيزي باقي نمىماند، ليكن قرآن کريم تا زماني که خورشيد و ماه وجود دارد، اول آن درباره آخر آن نيز جريان دارد(آياتي که درباره گذشتگان بوده است درباره آيندگان نيز جريان دارد)”.301
همچنين آن حضرت درباره ظهر و بطن قرآن فرمود: “ظهر قرآن تنزيل آن و بطن آن تأويل آن است برخي از مصاديق آن محقق شده و برخي نيز محقق نشده است، همانگونه که خورشيد و ماه جريان دارد، قرآن در جريان است..” 302
به گفته شيخ صدوق “آيهاى چون درباره موضوعى نازل شود، درباره هر موضوعى كه در آن جاري باشد، نازل شده است”.303 به گفته علامه طباطبايي قرآن كريم از حيث انطباق معارف و آياتش بر مصاديق و بيان حال مصاديقش دامنهاى وسيع دارد، هيچ آيهاى از قرآن اختصاص به مورد نزولش ندارد، بلكه با هر موردى كه با مورد نزولش متحد باشد، و همان ملاك را داشته باشد جريان مىيابد، مانند مثلهايى است كه اختصاص به اولين موردش ندارد، بلكه از آن تجاوز كرده شامل همه موارد مناسب با آن مورد نيز مىشود، اين معنا همان اصطلاح “جرى” است.304
در واقع قرآن كريم كتابي جهاني و جاودانه است؛ به طوري كه نه مرزهاي جغرافيايي و حدود اقليمي حوزه رسالت آن را مرزبندي ميكند و نه مقاطع امتداد زمان را بر قلمرو شمول و فراگيري آن تأثيري است و چنين كتابي در غايب همانند حاضر جاري است و بر گذشته و آينده همانند حال منطبق ميشود. احكام و اوصافي كه قرآن كريم براي خود بيان ميكند فراتر از مرزهاي مكاني و زماني است. از اين ويژگي قرآن كريم در روايات به “جَرْي” تعبير شده است.305
گفتني است “جري” با “تفسير” متفاوت است: “جري” تطبيق اصل كلّي بر فروعات و مصاديق آن است، بنابراين انطباق آيه بر شخص يا گروه در روايات، “جري” است نه تفسير. “تفسير” براي تبيين معاني و مستعمل فيه الفاظ است؛ نه بيان مصاديق خارجي كه هرگز مستعمل فيه الفاظ نيستند و از نوع تطبيق است. البته در برخي موارد مصداق آيه منحصر و محدود است و قانون جري و تطبيق در خصوص آن آيات راه ندارد؛ همانند آيه ولايت، آيه مباهله و آيه تطهير.306
لازم به ذکر است که يکي از افراد پيشگام در عرصه جري و تطبيق شيخ صدوق است که ذيلاً به دو نمونه از ديدگاههاي تفسيري وي که از قاعده جري و تطبيق بهره برده اشاره ميکنيم:
أ- شيخ صدوق در باب “انْقِطَاعِ يُتْمِ الْيَتِيم” روايات متعددي نقل کرده که در برخي از آنها پايان يافتن يتيمي يتيم احتلام و در برخي ديگر اتمام سيزده سال و و رود به چهارده سال و در برخي ديگر ايناس رشد به معني حفظ مال ذکر شده است.307 وي پس از روايات مذکور روايتي از امام صادق(ع) نقل کرده که حضرت در تفسير آيه “وَ ابْتَلُوا الْيَتامىحَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ..”308 شيخ صدوق در ذيل اين روايت ديدگاه خويش را در عدم اختلاف روايات مذکور چنين بيان کرده است: اين حديث مخالفتى با حديث قبل ندارد، زيرا يتيم زمانى كه رشدى از جانب او احساس شود، كه همان حفظ مال باشد، مالش به او تسليم مىشود، و همچنين زمانى كه رشد در قبول حقّ از او احساس شود، به اين وسيله آزمايش مىشود، و در ادامه تصريح ميکند: “گاه آيهاى از آن در باره موضوعى نازل مىشود، ولى(به سنّت جري) در موارد ديگر نيز جريان مىپذيرد”.309
ب- شيخ صدوق به اسناد خويش از ابوبصير روايت کرده که گويد: به امام باقر(ع) عرضه داشتم: سادهترين چيزى كه بنده به واسطه آن داخل در دوزخ مىشود چيست؟ فرمود: كسى كه درهمىاز مال يتيم بخورد و ما يتيم هستيم.
وي در ذيل روايت به منظور تبيين روايت مذکور که در آن مراد از يتيم اهل بيت(ع) ذکر شده با توجه به ديدگاهش درباره جري و تطبيق در تفسير قرآن کريم مينويسد: يتيم در اين موضع به معنى منقطع از قرين است و به اين معنى پيامبر(ص) يتيم ناميده شده است و همچنين هر امامىكه پس از وى آمده است به اين معنى يتيم است و آيه “إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامىظُلْماً..”310 در باره آنها نازل شده است و پس از ايشان درباره ساير ايتام جريان يافته است و درّ يتيم را از آن رو يتيم مىگويند كه از قرين منقطع است.311
ناگفته نماند که در دوران معاصر بکارگيري اين قاعده تفسيري بيشتر توسط علامه طباطبايي در تفسير الميزان صورت گرفته است و سپس در تفاسير بعدي نيز بکار رفته است. لذا اگر گفته شود که احياگر قاعده جري و تطبيق در دوران معاصر علامه طباطبايي است، سخن گزافي نخواهد بود.
1-2-5-2- جرى و تطبيق، رمز جاودانگى قرآن
امت اسلام بر جاودانگى قرآن و پاسخگويى آن به نيازهاى بشريّت در همه عصرها، اتّفاق نظر دارند و همواره بر آن تأكيد مىكنند، ليكن شايد تأييد اين ادّعا در نخستين نگاه به قرآن و آيات آن دشوار بنمايد. زيرا ممكن است گفته شود، آيات قرآن نوعا، بازگو
