
افزون بر اينکه بايد ظهور معجزات بر ائمه و خرق عادات درخصوص ايشان اعتقاد داشته باشند در غير اين صورت از آنجا که صدور معجزه از ناحيه ائمه(ع) را انکار مىکنند، به معتزله ملحق شدهاند و که در اين صورت بايد با آنها همانگونه که با ناصبه و گمراهان صحبت مىشود با آنان گفتگو کرد.858 لازم به ذکر است دلايلي که ذکر شد درباره امام هادي(ع) نيز صادق است زيرا ايشان نيز در سن هشت يا شش سالگي به امامت رسيده است. گفتني است که شيخ مفيد در دفاع از صحت ايمان امام علي(ع) در سنين کودکي علاوه بر ادله گوناگوني که اقامه کرده، به همين دسته از آياتي که در فراز پيشين درباره حضرت عيسي(ع) و حضرت يحيي(ع) اشاره شد، و نيز به آيه “وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ”859 که به شهادت بسياري مفسران طفل صغيري در گهواره بود860 و شهادت وي دليل بر عصمت يوسف(ع) و رفع تهمت از او بود، استدلال کرده است.861
4-3- غيبت حضرت مهدي(ع)
مسأله غيبت حضرت مهدي(ع) نيز يکي از مهمترين مسائل مهدويت است که اين مسأله نيز از ناحيه مخالفان اماميه مورد نقد قرار گرفته که در ذيل از منظر قصص قرآن به اين مطلب ميپردازيم:
4-3-1- شبهه ناروايي غيبت براي امام
يکي از شبهات مطرح در موضع “غيبت” عدم جواز غيبت بر امام است. علي بنوليد(د 612ق) در کتاب “تاج العقائد”، غيبت را بر امام جائز ندانسته است وي غيبت را از سه حال از ناحيه خدا بودن، از ناحيه امام، از ناحيه مردم و خوف از دشمنان خارج ندانسته و هر سه را باطل مىداند و نيز غيبت و استتار وي پس از ظهورش را موجب سبب زوال خاصيت و هدايتي که براي آن برگزيده شده، دانسته و در ادامه به آيه “..إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً..”862 اشاره نموده و زوال و عدم امام را به هيچ وجه جائز نمىداند.863
در پاسخ به اين ديدگاه لازم به ذکر است که:
اول: آيه “..إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً..” تنها دلالت بر حضور امام ندارد بلکه دلالت بر وجود امام در زمين دارد و اين وجود اعم از حضور در نزد مردم و غيبت از ميان مردم است در واقع وجود امام در زمين به دو صورت تحقق مىپذيرد به صورت حضوري و به صورت غيابي، از سوي ديگر غيبت به معني عدم و فقدان امام نيست بلکه به معني وجود او به صورت غيابي است لذا غيبت امام هيچ منافات و تعارضي با وجود وي ندارد بلکه يکي از طرق وجود او در زمين است.
دوم: غيبت امام مستلزم از بين رفتن مصالح مورد نظر از وجود امام نيست زيرا مردم مىتوانند در دوران غيبت همانند استفاده از خورشيدي که پشت ابر مانده از امام نيز استفاده برند.864
سوم: دليل ديگر در عدم منافات غيبت با آيه مذکور اين است که در روايات متعدد ذکر شدهاست که اگر يک لحظه حجت بر روي زمين نباشد زمين اهلش را به درون خود فرو مىبرد.865 از سوي ديگر قائلين شبهه مذکور امامان را نيز در زمره معناي خليفه در آيه مورد نظر مىدانند بر اين اساس حال که زمين اهلش را فرو نبرده و تغييري در نظام خلقت زمين و آسمان پديد نيامده مىتوان نتيجه گرفت که هنوز حجت بر روي زمين وجود دارد لذا آيه مذکور همچنان صادق خواهد بود.
چهارم: غيبت از ناحيه خداوند تکليف مالايطاق نيست. زيرا تکليف کردن به اطاعت از شخصي که غائب است هرگز محال و ممتنع نيست زيرا اصول و آموزههاي دين از ناحيه امامان پيشين بيان شده و بر اساس روايات متعدد، در زمان غيبت بايد به راويان حديث ايشان و علماء و فقهاء واجد الشرائط رجوع نمود.866 از سوي ديگر هيچ محال نيست که برخي از علل غيبت از ناحيه دشمان باشد و خداوند بنابر مصالح گوناگوني امام(ع) را در غيبت نگاه دارد.
افزون بر اينکه از آيه “..إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً..” که مستمسکي براي عدم جواز غيبت بر امام شده ميتوان جواز و صحت غيبت امام را استنباط نمود.
با اين توضيح که لفظ سخن خداوند به ملائکه “إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً” ايجاب مىکند که ايشان به اطاعت وي اعتقاد داشته باشند، در برابر اين سخن خداوند، شيطان مخالفت و نفاق را در دل پنهان داشت اما ديگر ملائکه اطاعت و اشتياق خود را به آن در باطن پنهان داشتند لذا نفاق شيطان زشت ترين نفاقها و اطاعت و موالات ملائکه بظهر الغيب، بسيار ارزشمند بود و ايمان به غيب بيشترين ثواب را دارد زيرا خالي از هرگونه عيب و ترديد است و از سوي ديگر بيعت با خليفه در هنگام مشاهده وي، چه بسا از روي رغبت به سود، مال و يا از روي ترس از قتل و اموري از اين قبيل باشد، لکن ايمان به غيب از همه اين آفات و معايب در امان است، آيه “فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا..”867 نيز دليلي بر اين مدعاست، خداوند نيز ملائکه را از فضيلت ايمان به غيب محروم نکرد و بر اساس روايتي که زمان اين سخن را هفتصد سال پيش از خلقت آدم ذکر کرده، در اين مدت طولاني ملائکه به اندازه توان خويش اطاعت مىکردند حتي اگر اين روايت انکار شود، يقيناً اين سخن لحظه و يا لحاظاتي پيش از خلقت آدم بوده، لذا بيان اين سخن يک لحظه پيش از خلقت، يک حکمت دارد و به تناسب طولاني تر شدن اين فاصله زماني، دائماً بر حکمت اين امر و فضيلت و ثواب آن افزوده مىشود.868
افزون بر اينکه در آيه “وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً..” از جهات گوناگون بر غيبت امام(ع) احتجاج مىشود. اوّل آنكه غيبت قبل از وجود خليفه از همه انواع غيبت بليغتر است، زيرا فرشتگان خليفهاى پيش از آن نديده بودند، ولى ما شاهد خلفاى بسيارى بودهايم كه قرآن كريم و اخبار متواتره از آنها خبر دادهاند، به گونهاى كه به منزله مشاهده در آمدهاست امّا فرشتگان از هيچ كدامشان اطّلاعى نداشتند. پس آن غيبت بليغتر است. وجه ديگر آن است كه غيبت خليفه از فرشتگان از جانب خداى تعالى بود، ولى اين غيبتى كه براى امام(ع) است از جانب دشمنان خداست كه قصد جان امام را دارند، پس اگر در غيبتى كه از جانب خداى تعالى است، عبادتى براى فرشتگان باشد، در باره غيبتى كه از طرف دشمنان خداست چه مىتوان گفت؟ در حالى كه مسلّما در غيبت امام(ع) عبادت مخلصانهاى است كه در آن غيبت نيست، و اين از آن رو است كه امام غائب، رانده شده و مقهور است و به حقّ او تعدّى شده و سيل خون شيعيانش به دست دشمنانش روان شده و اموالشان به غارت رفته، و به احكام حقّه، خطّ بطلان كشيده شده، و بر يتيمان ستمها رسيده، و زكوات در غير مورد صرف گرديده و فجايع ديگرى به وقوع پيوسته كه بر اهل حقّ پوشيده نيست. و كسى كه معتقد به پيروى آن امام باشد، در اجر جهاد او شريك است و از دشمنانش بيزارى جستهاست، و در براءت دوستانش از دشمنانش اجرى است و در دوستى با دوستانش پاداشى است، كه از پاداش فرشتگان، به جهت اعتقاد به خليفه غائبى كه هنوز در عدم است، برتر است.869
4-3-2- آيا غيبت خلاف عادت است
شبهه ديگري که از ديرباز درباره غيبت امام عصر(ع) مطرح شده است، خلاف عادت بودن غيبت حضرت است در پاسخ به اين شبهه شيخ مفيد پنهانىبودن ولادت امام عصر(ع) از برخي از عموم خويشاوندان و ديگران و استمرار پنهان بودن ايشان را امري خارج از عرف و مخالف با عادات ندانسته بلکه بر اين باورست که نمونههاي متعددي شبيه اين امر در أولاد الملوك و السوقة رخ داده که شبههاي در آن نزد عقلاء وجود ندارد. وي در ادامه اسباب و حالالت گوناگون عرفي که موجب پنهانىبودن ولادت و استمرار پنهان بودن شخصي حتي تا ساليان متمادي با اشاره به برخي نمونههاي عيني را برشمرده است. مانند قصه پنهانىبودن ولادت “كيخسرو بن سياوخش بن كيقاوس ملك الفرس” که جد وي به دنبال او بوده که طبري در تاريخش اين ماجرا را نقل کرده است. شيخ مفيد در ادامه اين داستان را نظير داستان خفاء امر امام عصر(ع) و استتار شخص و وجود و ولادت ايشان دانسته بلکه داستان مذکور را عجيبتر دانسته است. لذا شيخ مفيد در اين مقام بر آنست که با ذکر حالات و نمونههاي عيني متعدد امکان اين امر را در تاريخ روشن سازد.870
وي در جاي ديگري به منظور تبيين امکان غيبت حضرت و غير عادىنبودن آن به نحوي که ديگران از حضرت خبري نداشته باشند و جاي او را ندانند به نمونههاي متعدد قرآني از افرادي اشاره کرده که آنها نيز چنين غيبتي داشتهاند و کسي از آنها و مکانشان باخبر نبوده است مانند نمونههاي زير:
أ- تاريخنويسان اسلامى نقل كردهاند كه حضرت خضر(ع) پيش از حضرت موسى(ع) در زمين بوده و تا اين زمان به زندگى خود ادامه مىدهد و احدى نتوانسته محل سكونت وى را كشف كرده و يا از كسانى كه با او دوستى و معاشرت دارند خبرى به دست آورد. تنها قرآن قصه كوتاهى از او با “موسى بن عمران” نقل كرده است. از بعضى تاريخنويسان نيز مىگويند: او گاهى از اوقات براى بعضى از افراد “پارسا” به طور ناشناس ظاهر مىشود.
ب- در قرآن كريم، قصه فرار حضرت موسى(ع) از وطنش و پنهان شدن وى از ترس فرعون را بيان مىكند. و نيز در قرآن چنين آمده كه در آن مدت طولانى، هيچ فردى از وضع شخصى و مكان پنهان شدنش آگاهى پيدا نكرد، مگر زمانى كه به پيغمبرى مبعوث شده بود و براى دعوت قومش به مصر بازگشت نمود.
ج- قرآن كريم سوره كاملى را به نام حضرت يوسف(ع) اختصاص داده و در آن سوره، سرگذشت يوسف و قصه مفقود شدن وى را بيان مىكند. و اين امر در حالى انجام شده كه پدرش “يعقوب” داراى مقام “پيغمبرى” بوده و به او وحى مىشده است. قرآن شرح مىدهد در همان زمانى كه يوسف پنهان بود و پدر و برادرانش هيچ گونه خبرى از او نداشتند، او پادشاه مصر بود و برادرانش چندين مرتبه با او ملاقات كرده و از او جنس مىخريدند و با وى صحبت مىكردند ولى نمىدانستند كه او، همان يوسف است تا اينكه سالها گذشت يعقوب(ع) از غصه دورى “يوسف” كمرش خميده و بدنش ضعيف و لاغر و چشمش در اثر گريه زيادى كه در فراق او كرده بود نابينا گرديد.
د- حضرت يونس(ع) كه از دست قومش گريخت. اين واقعه آن هنگام انجام گرفت كه يونس، مدتها در بين قومش تبليغ كرد ولى آنان به دعوتش اعتنايى نكرده و گفتههاى او را به مسخره مىگرفتند و در اين مدت كه حضرت يونس از انظار آنان پنهان بود، هيچ فردى جز “خداوند” از مكان او آگاه نبود كه وى را مدتها به طور زنده در شكم ماهي در دريا نگه داشت و سپس خداوند او را از شكم نهنگ بيرون آورد و در زير درخت “كدو” قرار داد. يونس نسبت به آن درخت و آن زمينى كه در آنجا پياده شده بود، هيچ گونه شناختى نداشت و جاى شك نيست كه اين گونه پنهان شدن از انظار مردم، بر خلاف عادت و عرف بوده و از نظر واقع بسيار بعيد به نظر مىرسد، لكن اين چيزى است كه در قرآن ذكر شده و تمام پيروان مذاهب اسلام و اديان آسمانى، اين قصه را در كتابهاى تاريخ خود ذكر كردهاند.
ه- قصه “اصحاب كهف” است كه همگى مدت “309” سال در آن غار ماندند و مانند شخصى كه در خواب معمولى فرو رفته باشد، از اين پهلو به آن پهلو مىغلتيدند. و در حالى كه در اين مدت، آفتاب به آنان مىتابيد و باد نيز به بدنهاى آنان مىوزيد، اجسادشان سالم ماند و هيچ سستى و فسادى به آنان راه نيافت. پس از انقضاى اين مدت، خداوند آنان را “زنده” كرد و آنان فردى را همراه با پول رايج زمان خودشان فرستادند تا غذاى لذيذ و گوارايى تهيه كند. همانگونه كه در قرآن بيان گرديده، در اين مدت، هموطنان آنان هيچگونه خبرى از آنان نداشتند. جاى ترديد نيست كه چنين قصهاى “عادتا و عرفا” محال مىنمايد. و اگر صريحا در قرآن ذكر نگرديده بود، حتما مخالفان ما آن را انكار مىكردند، همانگونه كه ملحدان، زنادقه و دهريان آن را انکار مىکنند و صحت اين خبر را محال مىدانند و آن را در گستره قدرت خداوند نمىدانند.
و- قصه حيرتآور کسي که از شهرى گذشت و ديد كه آن شهر خراب و ويران گرديده، با خود گفت خداوند چگونه مردمى را كه مدتها است مردهاند و اثرى از آنان باقى نمانده، زنده مىگرداند؟! خداوند براى اينكه ثابت
