
به عوامل جديد يا تهديد كننده در محيط كاري تعريف نمودهاند(رمضانی نژاد،1380).
فشار عصبي را پاسخي دانستهاند كه فرد براي تطبيق با يك وضعيت خارجي متفاوت يا وضعيت عادي به صورت رفتاري، رواني و يا جسماني از خود بروز ميدهد(الوانی ، 1382).
به عبارت ديگر فشارعصبي، وضعيت پويايي است كه فرد در آن وضعيت با يك فرصت، محدوديت يا نيازي مواجه ميشود كه مرتبط با آن چيزي است كه وي تمايل به آن دارد و نتايج حاصله براي وي مبهم و نامطمئن و در عين حال با اهميت ميباشد.
استرس، نوعي تنش هيجاني است كه از يك حادثه یا مجموعهاي از حوادث ايجاد ميشود. استرس، فشارهاي عصبي و رواني است كه از عوامل بيروني ( محيطي) و دروني ناشي ميشود و مدتي تعادل طبيعي يا معمولي فرد را بر هم ميزند و نهايتاً در روند عادي و واكنشهاي فيزيولوژيك يا فعاليتهاي روزمره كار و زندگي اختلال و محدوديت ايجاد ميكند(الیزابت ام،1368).
گاهي اوقات، تنش يا فشار رواني را با نوعي قيد و بند كه با خواستهاي همراه است ميدانند. مقصود از قيد و بند، عواملي است كه مانع رسيدن فرد به چيزي ميشودكه مورد نظر يا تمناي وي است. مقصود از خواست يا آرزو چيزي است كه از دست رفته است(رابینز،1376).
2-3-2-)ديدگاههاي نظري استرس
هر چند استرس، مفهومي است كه سالهاي بسيار مورد توجه روان شناسان بوده است. اما نخستين بررسيهاي استرس در حوزه پزشكي، انجام شده است. هانس سليه با تمركز بر پاسخ بدن در برابر خواستهايي ( تقاضاها يا محركها) كه بر آن وارد ميشود، بيان كرد كه اين پاسخ، پاسخ غير اختصاصياست. منظور وي از اصطلاح مذكور اين است که، خواستهايي كه بدن با آن روبرو ميشود، خواه دروني يا خواه بيروني باشد، پاسخ فردي كه در معرض استرس قرار ميگيرد از الگوي عام و يكسان پيروي ميكند. وي اين الگوي معين را « سندرم سازگاري عمومي35 » ناميد(فتحی،1378).
طبق نظر وی به سندرم سازگاري عمومي هر يك از انسانها در سطحي معمولي در برابر حوادثي كه فشار عصبي همراه دارند،از خود مقاومت نشان ميدهند. بعضي از اشخاص ميتوانند تا حد زيادي در برابر فشار عصبي بردبار باشند. حال آن كه گروه ديگر فاقداين تحمل و بردباري ميباشند. ولي در هر حال هر يك از افراد بشر داراي مرزي هستند كه از آن به بعد فشار عصبي، شروع به اثر گذاري بر آنها ميكند. سندرم سازگاري عمومي زماني آغاز ميشود كه فرد با يك عامل ايجاد فشار عصبي روبه رو شده باشد. اولين مرحله سندرم را اعلام خطر مينامند(مورهد، 1385).
به اولين مرحله سندرم واكنش خطر هم مينامند. واكنش خطر ( واكنش مبارز يا فرار) تركيبي از واكنشهاي تحريك است كه توسط هيپوتالاموس از بخش سمپاتيك36دستگاه عصبي خودكار غده مغزآغاز ميشود. درواقع واكنش خطر،مقدارزيادي گلوكز و اكسيژن را به اندامها ميرساند كه در مقابل خطر براي دفاع فعالتر هستند. مغز،اولين اندام است كه بايد كاملاً آگاه باشد و بعد عضلات اسكلتي هستند كه در مقابل عوامل استرسزا فعاليت کنند و نهايتاً قلب است كه بايد به شدت كاركرده تا مواد كافي را به مغز و عقل برساند(صادقی،1387).
اگر عامل ايجاد فشار قوي باشدممكن است فرد در ابتدا قادر به مقابله با آن نباشد. در هر صورت، در اكثر موارد فرد تواناييهاي ( فيزيكي و عاطفي) خود را به كار ميگيرد تا در برابر اثرات منفي عامل ايجاد فشار عصبي « مقاومت» كند و مرحله دوم سندرم فرد در برابر اثرات فشار عصبي مرحله « مقاومت » است. به عنوان مثال، مديري كه قرار است گزارش طولاني تهيه كند، ممكن است با آرامش به منزل خود تلفن بزند و بگويد كه تا ديروقت در اداره خواهد ماند، آستينهايش را بالا بزند. دستور شام بدهد و شروع به كار كند.
ممكن است در بسياري موارد مرحله مقاومت، به سندرم خاتمه دهد. براي مثال، اگر مدير مورد نظر قادر باشد گزارش خود را زودتر از زمان مورد انتظار به اتمام برساند، آن را در كشوي ميز انداخته با لبخندي بر لب، خسته ولي خوشحال به طرف منزل برود. از طرف ديگر، ممكن است وجود دايمي عامل ايجاد فشار عصبي و فقدان راهحل براي آن، باعث ورود فرد به مرحله سوم سندرم يعني واماندگي37 شود. در اين مرحله فرد حقيقتاً تسليم ميشود و بيش از آن قادر به جنگيدن با عامل ايجاد فشار عصبي نخواهد بود. به عنوان مثال، ممكن است مدير مورد بحث در ساعت سه صبح در پشت ميزكار، خوابش ببرد و نتواند گزارش درخواستي را تكميل كند(مورهد، 1385).
ديدگاه ديگري كه براساس تئوري سيستمهاي عملكردي آنوخين38دانشمند معروف روسي (1968)،ايجاداسترس هيجاني، به قرار گرفتن در شرايط اختشاش كننده39 مربوط ميگردد. چنين شرايطي به عوامل و حالاتي اطلاق ميگردد كه فرد در معرض آنها قرار ميگيرد و در طولاني مدت، نياز بيولوژيك غالب خود را نميتواند ارضا كند و يا به آن دست يابد. نيازهاي بيولوژيك ميتواند نيازهاي فيزيكي، جسماني و يا روحي ـ رواني باشد، حاصل چنين شرايطي استرس هيجاني منفي خواهد بود كه در طولاني مدت سبب ايجاد بيماريهاي روان ـ تني ميگردد(چن،2005).
در سالهاي 1860اثري از كلودبرنارد40 چنین منتشر شد: به رغم تغييراتي كه در محيط خارجي فرد رخ ميدهد، دستگاه داخلي بايد پيوسته در وضعيت مطلوبي ثابت بماند. سپس والتركانون41در سالهاي 1935 اين نظر را كامل كرد و در قالب مفهوم تازهاي به نام هموستازي42ارائه داد(چن،2005).
2-3-3)ماهيت دوگانه فشار عصبي
به نظر دكتر سليه منبع ايجاد فشار عصبي حتماً منفي نميباشد. بلكه ميزان مشخّصی از فشار عصبي ( حدبهينه) ميتواند براي فرد و سازمان سودآور باشد. دكتر سليه اين نوع فشار عصبي را فشارعصبي خوب43مينامد.
البته فشار عصبي از نوع بد هم وجود دارد. آنچه كه بيشتر هنگام شنيدن كلمه فشار عصبي درذهن مردم نقش ميبندد، همان فشارعصبي بد44است. فشار ممتد، اتلاف وقت، خبرهاي بد و نظاير آن تماماً در اين گروه از فشارهاي عصبي دستهبندي ميشوند. و گرفتن ترفيع، دست يافتن به شهرت و ازدواج و نظاير آن در گروه فشار عصبي خوب قرار ميگيرند.
فشار عصبي ميتواند انسان را تحريك كرده وايجادانگيزه نمايد. و يا ميتواند منجر به ايجاد اثرات جانبي خطرناك شود. تفاوتهاي فردي و فرهنگي بر ايجاد فشار عصبي نقش مهمي را ايفا ميكنند. به عنوان مثال: بر طبق نتايج تحقيقي كه توسط كوپر45(1986)به عمل آمده است: مديران آمريكایی در مقايسه با مديران كشورهاي ژاپن و برزيل تحت فشار كمتري هستند و يا افرادي كه خود را خيلي پيچيده تصور ميكنند بيش از افرادي كه ديد سادهاي نسبت به خود دارند، در برابر فشار عصبی تاب ميآورند(مورهد، 1385).
فشار عصبي خوب
تفاوت های فردی فشار عصبي تفاوتهاي فرهنگي
فشار عصبي بد
شكل 2-2:ماهيت دوگانه فشار عصبي(مورهد، 1385).
2-3-4)اجتناب ناپذیر بودن فشار عصبي
غالب افراد با شرايط زندگي و وضعيتهاي شغلی درگیر ميباشند، به همين دليل فشار عصبي شغلي تقريباً براي اكثر افراد اجتناب ناپذير است. بسياري از جامعهشناسان علت افزايش استرس را تغيير سريع زندگي اجتماعي ميدانند كه يكي از اين تغييرات، كاهش شبكههاي حمايت اجتماعي است. فرد پس از برخورد با موانع و محدوديت يا هرگونه اختلال عاطفي و فيزيولوژيك و رواني، به صورت آگاهانه يا ناآگاهانه براي رسيدن به وضعيت تعادل يا وضعيت مطلوب ميكوشد(جي افرايت ،1377).
درايالات متحده آمريكا بين سالهاي 1983و 1993 ، 43 نفر در اثر تيراندازي در ادارههاي پست كشته و 20 نفر زخمي شدند. در سراسر آمريكا، بسياري از شركتها در حال كاهش نيروي كار هستند. كساني كه بتوانند از اين هياهو جان سالم بدر برند و بر سر كارهاي خود بمانند، بايد بتوانند بارهاي سنگين كار و كار اضافي را تحمل كنند. در ژاپن در هر سال، ده هزار ژاپني در اثر كاروشي1، ( ايست قلبي يا ضربهاي است كه در اثر فشار كار وارد آيد) جان خود را از دست ميدهند(رابینز،1376).
پيشامد استرس از واقعيت های اجتناب ناپذير زندگي انسان است و با وجود چنين واقعيتي است كه مداخله امري ضروري نشان میدهد. اين مداخله به افراد ياري ميرساند تا عامل يا وضعيتهاي استرسزا را تحمل كنند(پروا ،1376).
روشهای مداخله به عنوان فنون شناختي ـ رفتاري طبقهبندي شدهاند. زيرا آنچه در اين روشها مركز توجه و تغيير قرار ميگيرد، افكار و اعمالي است كه شخص نسبت به استرس در پيش ميگيرد(پروا ،1376).
2-3-4)فشار عصبي و معيارهاي اندازهگيري
در خصوص اندازهگيري فشار عصبي،عدهاي از دانشمندان معتقد هستند: اگر چه اصطلاح اندازهگيري فشار عصبي در علم روانشناسي مطرح است، اما از آن جا كه فشار عصبي كميت نيست پس قابل اندازهگيري هم نيست. آن ها اعتقاد دارند كه كميتها را ميتوان مورد مطالعه قرار داد و اندازهگيري نمود. در مقابل عدهاي از دانشمندان اعتقاد دارند در پارهاي از روشهاي مطالعه فشارهاي عصبي، بين عوامل بوجود آورنده فشار عصبي از نظر اهميت و شموليت آنها و اثري كه از نظر پايداري از آن برجاي ميماند، ميتواند مقايسه صورت گيرد كه چنين قياسی را اندازهگيري فشار عصبي تعريف نمودهاند.
مطالعات و تحقيقات اخير روانشناسي و روان پزشكي ثابت كرده است كه چنين قياس و مقايسهاي ميتواند ما را در تحقق اهداف، با استفاده از ابزارهاي كمي و بكارگيري علوم مختلف، كمك شاياني بنمايد تا در مطالعه فشارعصبي به يك نتيجه مطلوب برسيم. اين عده از دانشمندان معتقد هستند كه در مطالعه فشار عصبي بايستي متغيرهاي مختلفي را كه در ايجاد فشار عصبي دخالت دارند بطور كامل و با نگرش سيستمي مورد توجه قرار داد بگونهاي كه وسعت ديد محور نباشد(دومين سمپوزيوم سراسري استرس،1371).
براي اندازهگيري و ارزيابي فشار عصبي در سازمان و پي بردن به تندرستي و اثر بخشي سازمان ميتوان از معيارهاي ذيل استفاده نمود:
ـ ترك خدمت
ـ تأخير حضور در محل كار
ـ از كار فرار كردن
ـ اعتصاب و توقف كار
ـ نقل و انتقالات دروني
ـ پائين بودن كيفيت كار
ـ پائين بودن كميت كار
ـ بيميلي به سازمان(اداره كار و امور اجتماعي،1373).
منابع بالقوه نتايج
شکل 2 ـ3: يك الگوي تنش(رابینز،1376).
2-3-6-)منابع ( عوامل ) فشارهاي عصبي
بسياري از چيزها ميتوانند باعث ايجاد فشار عصبي شوند(مورهد، 1385). در اين بخش سه مجموعه وسيع را تحت عنوان فشارهاي عصبي سازماني، فشارهاي عصبي زندگي ( فردي) ، فشارهاي عصبي محيطي نشان ميدهد.
2-3-6-1) فشارهاي عصبی سازمانی
همانطوري كه فشار عصبي در جسم ما به مرور انباشته ميشود، درسازمان نيز فشار عصبي روي هم انباشته ميگردد كه در حالت شديد، فشار عصبي موجب تخريب جو سازماني، عملكرد سازماني و كاهش اثر بخشي سازمان ميگردد(اداره كار و امور اجتماعي،1373).
فشار عصبي سازمان ريشه در انتظاراتي دارد كه سازمان در فرد ايجاد ميكند(شكاري ،1378). به دو دليل بررسي فشار عصبي سازمان ضروري ميباشد كه عبارتند از:
1- قصور در رسيدگي به فشار عصبي سازماني ميتواند بر توان منابع انساني يك سازمان، زيانهاي سنگيني وارد سازد و پيآمدهاي منفي اقتصادي و اجتماعي مانند كاهش توليد، توليد پر از نقص، غيبت، بدبيني سازماني و فرسايش نيرو را ذكر كرد.
2- هرگاه فشار عصبي سازماني به درستي باز شناخته شود و با تدبير و دورانديشي هدايت و سرپرستي گردد، ميتواند در بهبود كار و بالا رفتن خشنودي كارمند و افزايش بازده سازمان مؤثر آيد. در غير اين صورت سازمان بايد براي فشارهاي عصبي كه درون خود پديد ميآورد يا ناخواسته در درون آن پديد ميآيد، هزينه سنگيني را بپردازد. بر اين اساس توجه به سلامت و تندرستي سازماني يكي از زمينههاي ضروري است كه در مديريت اساسي است و نبايد به هيچ وجه آن را فراموش نمود(جیمز،1995).
عوامل بي شماري در سازمانها وجود دارد كه ميتواند منجر به ايجاد
