
النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ- وَ السَّرِيعَةِ اللَّحَاقِ بِكَ- قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي- إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ- وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ- فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ- وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ- فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ- فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُأَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ- إِلَى أَنْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ- وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا- فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ- هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ- وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ- فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ- وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ((اى رسول خدا از جانب من و دخترت كه اكنون در جوارت فرود آمده و با شتاب به تو، ملحق شده است، سلام باد اى رسول گرامى در فراق دختر برگزيدهات، صبر و تحملم كم شده تاب و توان از كفم بيرون رفته است. اما پس از روبرو شدن با مرگ و رحلت تو هرمصيبتى براى من كوچك و حقير است: زيرا تو را با دست خود، در قبرت نهادم، و هنگام رحلت سرت بر سينهام بود كه قبض روح شدى “إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ” اينك امانت باز گردانده و گروگان پس داده شد))((اما اندوه من جاويدان است، و شبهايم به بيدارى خواهد گذشت، تا زمانى كه خداوند، جايگاهى را كه تو، در آن اقامت دارى برايم برگزيند. بزودى دخترت تو را خبر خواهد داد كه چگونه اين امت در ستمكارى بر او، يكديگر را كمك كردند. بنا بر اين با اصرار از او بپرس و جريان را بطور دقيق از او جويا شو. اين همه ظلم بر ما روا داشتند، در حالى كه از رفتن تو چيزى نگذشته و ياد تو از خاطرهها نرفته بود. سلام من به هر دوى شما باد، سلام وداع كننده نه سلام خشمگين خسته ملول. اگر از حضورت باز گردم، نه از روى ملالت و رنجيدگى است، و اگر از رفتن باز ايستم، به دليل بد گمانى و سوءظنّ به وعده خداوند در مورد صابران نخواهد بود.))(دشتي؛ 1387 : 301)
لغات:
* مُسَهَّدٌ: بيدار، خواب نرفته
* أَحْفِهَا السُّؤَالَ: در پرس و جو كردن از او كاملا كنجكاوى كن
* سَرْمَدٌ: جاويدان
* الرَّهِينَةُ: گروگان
5-6-2
سيماي ادبي:
1- سيد رضى رضوان اللَّه عليه در مقدمه خطبه، حضرت زهرا(ع) را سيدة النساء (سرور زنان) ناميده، زيرا در خبرى آمده است: هنگامى كه حضرت امير(ع) مشاهده فرمود كه زهرا(ع) در آخرين لحظههاى زندگى مىگريد، به او خطاب كرد: “اى زهرا، آيا دوست ندارى كه سرور زنان اين امت باشي و السريعة اللّحاق… به منظور شكايت از مصيبتهايى است كه از فراق رسول خدا و به دنبال آن، شهادت حضرت زهرا بر وجود مقدّسش عارض شده و اشاره به اين است كه چقدر زود از دنيا رفت و به پدر بزرگوارش ملحق شد مدت زندگى فاطمه(ع) پس از رحلت پدر، چهار ماه و به قولى شش ماه بوده است سپس گويى پيامبر(ص) را مخاطب ساخته، به او شكايت مىكند كه در مصيبت زهرا(ع) شكيبائيش كم و توانش تمام شده است. سلام گفتن امير مؤمنان(ع) از جانب خودش، بر طبق معمول است كههر كس به ديدار كسى مىرود سلام مىگويد، البته اين ديدار قلبى و روحانى بود، نه جسمانى و ظاهرى امّا سلامى كه از طرف زهرا(ع) عرض مىكند گويا مىخواهد از حضرت رسول(ص) براى دخترش اذن دخول بگيرد كه در جوار آن حضرت به بهشت جاودان وارد شود. وعبارت تحملم کم شده تاب و توان از کفم بيرون رفته است کنايه از نوع ايماء مي باشد که به معناي بي اختيار شدن است.
2- تعبير: صفّيتك(برگزيده تو) به جاى ابنتك، به منظور احترام و دوستى و گراميداشتى است كه حضرت رسول(ص) نسبت به دخترش اعمال مىكردامام(ع) با جمله إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي…. مَوْضِعَ تَعَزٍّ ، با خطاب به پيامبر(ص) خود را در اين مصيبت دلدارى و تسلّاى خاطر مىدهد كه اگر چه شهادت زهرا(ع) طاقت فرسا و غير قابل تحمل است ولى غم دورى تو بسيار سختتر است، پس چنان كه بر فراق تو با همه دشواريش صبر كردم، در مرگ زهرا(ع) به طريق اولا و آسانتر بردبار خواهم بود. پس ميتوان گفت صفيتک (برگزيده تو) مجاز صفت جانشين اسم ميباشد که معناي دختر تو مي دهد. (بحراني؛ 1374: 4/6-2)
3- فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ ….. نَفْسُكَ ، شرح غم و اندوه و تحمل رنج فراوانى است كه در هنگام به خاك سپردن رسول اكرم به او دست داد، در حالى كه روح مباركش ميان سينه و گلوى على(ع) از بدن شريفش خارج شد.گويا امام(ع) به اين سخن آن ضايعه اسفناك را به ياد مىآورد تا تسكينى براى مصيبت تازهاش باشد.
4- فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ… الرَّهِينَةُ ، در اين عبارت دو كلمه” وديع?” امانت و “رهين?”: گروگان، را، براى نفس استعاره مصرحه آورده است. در مناسبت استعاره كلمه وديع? دو احتمال است: 1- آن كه ارواح در اين بدنها، از آن نظر كه بايد در حفظ آن كوشش شود تا به سوى صاحب خود برگردند، مانند امانت هستند. 2- احتمال ديگر: از اين كلمه همان چيزى اراده شده است كه ميان مردم مشهور است، يعنى زن در پيش مرد امانت است، چنان كه مىگويند: “زنها امانتهاى ارزشمندى مىباشند.مناسبت استعاره كلمه الرهين? آن است كه تمام نفسها در گرو وفاى به عهدى مىباشند كه با خداى خود داشتهاند. و آن پيمانى است كه در هنگام فرود آمدن از جهان معقول به عالم محسوس از او گرفتهاند كه به سوى او برگردند، در حالى كه از خشم او در امان باشند و به اوامر او، عمل كند و از غضب او در امان باشد و از راهى كه پيامبر براى آنها معين كرده منحرف نشوند. اگر به اين پيمان وفا كند از گروى در مىآيد و پاداش او چند برابر مىشود چنان كه خداى تعالى مىفرمايد:”إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ” ولى اگر پيمان را شكست و مرتكب معاصى شد در گرو عملخود باقى است، مىفرمايد:”كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ” كلمه رهنيه در مذكر و مؤنث يكسان به كار مىرود كه قبلا بيان شده است. و نيز موقعي که مي گويد سرت بر سينه ام بود که قبض روح شدي قبض روح کنايه از مردن است و از نوع ايماء مي باشد.
5- أَمَّا حُزْنِي… مُقِيمٌ. على(ع) در اين كلام غم و اندوه خود را در فراق رسول خدا و زهراى مرضيّه به طريق شكوه آميز بيان مىفرمايد، و به دليل اين كه بارها از زبان رسول خدا مژده رفتن خودش را به بهشت شنيده بود و مىدانست كه سراى آن حضرت نيز در بهشت است، لذا در اين عبارت كلمه”دار” را به جاى كلمه جنّة به معناى بهشت آورده است که مجاز جزئيه مي باشد . (مجلسي؛ 1403: 2/403-401)
6- وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ…. الذِّكْرُ ، اين جمله اشاره به شكايت امام(ع) از مردم، به حضور پيامبر است كه به اعتقاد او پس از رحلت آن حضرت، حقّش را كه خلافت بود غصب و حق زهرا(ع) را كه فدك بود ظالمانه تصرف كردند، و هر دو از حق خود دور و محروم شدند، علاوه بر ستمهايى كه بر خود آن حضرت رفت و سخنان ناروايى كه به او گفتند، با آن كه از وفات رسول خدا چيزى نگذشته بود و دستور قرآن به دوستى ذوى القربى(خويشان پيامبر) هنوز تازه و براى همه معلوم بود.
7- وَ إِنْ أُقِمْ…. الصَّابِرِينَ ، با اين سخنان، حضرت خويش را از همانندى با كسانى كه از شدّت ناراحتى بر قبور حاضر مىشوند و مىپندارند آنچه از دست رفته جبران نخواهد شد، و صبر و بردبارى بر آن اجرى نخواهد داشت، تبرئه مىكند. امام(ع) در حضور پيامبر عرض مىكند: من به آنچه خدا در مقابل مصيبتها به پيامبران وعده كرده- كه صلوات و رحمت اوست يقين دارم، چنان كه مىفرمايد: “آنها كه گفتند: ما از خدائيم و به سوى او باز مىگرديم رحمتهاى خدا بر آنها است و آنان هدايت يافتگانند.(بحراني؛ 1374: 4/6-2)
8- بين کلمات الرَّهِينَةُ و الْوَدِيعَةُ – صَدْرِي و نَحْرِي سجع متوازي وجود دارد.
9- بين کلمات السوال والحال سجع مطرف وجود دارد. 10- بين کلمات فسرمد و فمسهد سجع متوازي وجود دارد.
5-07خطبه 203
5- 7- 1 موضوع : و من كلام له(عليهالسلام) في التزهيد من الدنيا و الترغيب في الآخرة
ترجمه: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ- فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ- وَ لَا تَهْتِكُوا أَسْتَارَكُمْ عِنْدَ مَنْ يَعْلَمُ أَسْرَارَكُمْ- وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ- مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُمْ-فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُمْ- إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَلَكَ قَالَ النَّاسُ مَا تَرَكَ- وَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ مَا قَدَّمَ- لِلَّهِ آبَاؤُكُمْ فَقَدِّمُوا بَعْضاً يَكُنْ لَكُمْ- وَ لَا تُخْلِفُوا كُلًّا فَيَكُونَ عَلَيْكُمْ((اى مردم همانا دنيا سراى گذشتن و آخرت سراى ماندن است، بنا بر اين از گذرگاه خويش براى اقامتگاهتان توشه برگيريد و در پيشگاه كسى كه رازهاى شما را مىداند پرده اسرار خود را ندريد. دلهايتان را از دنيا بيرون كنيد پيش از آن كه بدنهاى شما از آن بيرون رود، در دنيا آزمايش مىشويد و براى غير دنيا آفريده شدهايد. چون كسى بميرد مردم مىگويند: چه باقى گذاشته، و فرشتگان گويند: چه چيز جلو فرستاده است خدا پدرانتان را بيامرزد مقدارى از دارايى خود را پيش از خود براى ذخيره آخرت بفرستيد كه به سود شماست و همه را براى دنيا نگذاريد، كه به زيان شما خواهد بود.))(دشتي؛1387 : 303)
لغات:
* مَجَازٍ: جاي گذشتن
* قَرَارٍ: ماندن
* مَمَرّ: گذرگاه
* لَا تَهْتِكُوا: پرده دري نکنيد
سيماي ادبي:
1- امام(ع) در اين سخنان با يادآورى هدف دنيا و آخرت، انسانها را بهدورى از دنيا و علاقهمندى به آخرت تشويق فرمودهاند: پس دنيا گذرگاه يعنى راه عبور به سوى آخرت است، كه به دو طريق امكان پذير است: 1- اختيارى، چنان كه بندگان شايسته خدا به طرف آخرت حركت مىكنند.2- اضطرارى، چنان كه عامه مردم ناچار مىميرند و به سراى آخرت مىشتابند، و مراد امام(ع) در اين سخن رفتن اضطرارى است. يادآورى دنيا و آخرت، با اين دو صفت: (گذرگاه و قرارگاه)، شبيه مقدمهاى براى اين جمله از سخن امام(ع) است: فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ. پس در عبارت از گذر گاه خويش…. استعاره مصرحه وجود دارد و در عبارت اي مردم همانا دنيا سراي گذشتن وآخرت سراي ماندن است سراي گذشتن کنايه(ايماء) ميباشد که معناي مردن مي دهد.
2- وَ لَا تَهْتِكُوا…. أَسْرَارَكُمْ ، يعنى با تظاهر به معصيت پرده درى نكنيد زيرا خدايى كه از رازهاى درونى شما آگاهى دارد به كارهاى علنى شما آگاهتر است. پرده اسرار خود را ندريد کنايه(ايماء)از فاش کردن اسرار مي باشد.
3- وَ أَخْرِجُوا… أَبْدَانُكُمْ ، امام(ع) در اين جمله مردم را به ترك دنيا پيش از مرگ، امر كرده و از آن بطور كنايه (ايماء) به “خارج كردن دلها از دنيا” تعبير فرموده است. خرج فلان عن كذا، و اخرج نفسه من كذا، وقتى گفته مىشود كه از آن، دورى كند و بيزارى جويد. فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ ، اين گفتار امام اشاره به اين است كه آزمايش در اين دنيا از عنايات و توجهات خدا است چون باعث بيدارى انسان براى آخرت مىشود، و معناى آزمايش را پيش از اين دانستى.
4- وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُمْ ، يعنى انسانها از نظر ذات و فطرت، براى رسيدن به سعادت اخروى آفريده شدهاند، ولى اگر اعمال نيك نداشتند و به گناه آلوده شدند گرفتار شقاوت خواهند گرديد: (زمينه اصلى و فطرت اوليه در انسان سعادت است شقاوت امرى عرضى مىباشد)(موسوي؛1376: 3/51-71)
5- إِنَّ الْمَرْءَ…. قَدَّمَ ، مردم مىگويند: “از مال دنيا چه چيز گذاشته، و فرشتگان مىگويند: از كارهاى نيك چه عملى جلو فرستاده است. امام(ع) در اين سخن، مردم و فرشتگان و آنچه را كه مورد سؤال ايندو
