
شجاعت از شرايط خلافت و امامت
يکي ديگر از شرائط امامت و خلافت و به تعبيري ويزگيهاي امام افضل بودن در علم و شجاعت است که از آياتي از قصص قرآن ميتوان اين مطلب را استنباط نمود:
3-1-3-1- قصه حضرت آدم(ع) و تعليم أسماء
آيات تعليم اسماء “وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ..”498 که در سياق قصه حضرت آدم(ع) است به خوبي گوياي اين مطلب است که علم از شروط خلافت و امامت است. توضيح اينکه در اين آيات خداوند به ملائکه گوشزد نمود که آدم(ع) از فرشتگان شايستهتر به خلافت است زيرا او از فرشتگان نسبت به اسماء داناتر و در علم انباء برتر از آنها بود.499
در واقع سياق اين آيات بيانگر اين مطلب است که ملائكه ادعاى شايستگى براى مقام خلافت كرده، و اذعان كردند به اينكه آدم اين شايستگى را ندارد، و از آنجا که لازمه اين مقام آن است كه خليفه، عالم به اسماء باشد، خداوند متعال اسماء را از ملائكه پرسيد، و آنها اظهار بياطلاعى كردند، و چون از آدم پرسيد، و جواب داد، به اين طريق شايستگي آدم(ع) براى تصدي اين مقام، و عدم شايستگي فرشتگان ثابت گرديد. افزون بر اينکه جمله “إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ” اشعار دارد بر اينكه ادعاى ملائكه ادعاى صحيحى نبوده، چون چيزى را ادعا كردهاند كه لازمهاش داشتن علم است.500
گفتني است آيات “..أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى..”501 و “..قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ..”502 اين استنباط را تأييد مىکند.
افزون بر اينکه محمد باقر مجلسي شرط اول امامت را اين مىداند که امام بايد افضل باشد از همه امت در جميع جهات به ويژه در علم و گرنه تفضيل مفضول و ترجيح مرجوح لازم مىآيد که به حسب عقل قبيح است. و در ادامه پس از استناد به آيات متعددي به آيه “..إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً..”503 استناد نموده و مىنويسد: “پس حقتعالى اسماء را به آدم(ع) تعليم نمود و به وسيله آن بر ملائكه حجت را تمام كرد كه چون او از شما عالمتر است، به خلافت سزاوارتر است پس معلوم شد كه اعلم بودن موجب استحقاق خلافت است”.504 سيد عبدالله شبر نيز يکي از شروط امامت را افضل بودن امام از همه جهات بر همه امتش دانسته و در ادامه به آيات متعددي همچون “..فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ”505 و “..إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً..” إستناد نموده است.506 مير سيد حامد حسين در “عبقات الأنوار” نيز در ذيل قصه استخلاف آدم(ع) مىنويسد: “آيات اين قصه دلالت دارد بر آنكه علم در خلافت شرط است بلكه عمده شروط آن مىباشد”507
لازم به ذکر است که يکى از مباحث کلامي که برخي از مفسران اهلسنت از قصه مذکور برداشت ِنمودهاند اينِ است ِکه علم يکي از شروط خلافت است. به عنوان نمونه بيضاوي در تفسيرش مىنويسد: “اين آيات بر شرافت انسان، ارزش و برترى علم بر عبادت دلالت مىکند و اينکه علم شرطي در خلافت، بلکه شرط عمده آن است”.508 حقىبروسوي، ابنعجيبه، مراغي و زحيلي نيز همچون بيضاوي به اين مطلب اشاره کردهاند.509
3-1-3-2- قصه طالوت
آيه شريفه “وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ..”510 که در سياق قصه طالوت قرار دارد به نيکي گوياي اين است که علم و قدرت از شروط بنيادين خلافت و امامت است.
به گفته شيخ مفيد خداوند در اين آيه فزوني در علم و نيرومندى طالوت و برگزيدهشدن او از ناحيه خداوند را علت برترى او بر ديگران قرار داده است. اين آيات موافق با ادله عقليه است که ثابت مىكنند اعلم از ديگران که در رتبه علمي او قرار ندارند، شايستهتر به امامت است و نيز دلالت بر وجوب تقدم اميرالمؤمنين(ع) در خلافت پيامبر(ص) و امامت بر امت بر همه مسلمانان دارد زيرا در علم و حكمت بر همه مقدم بوده و ديگران همتاى او نبودهاند.511
وي در بخش ديگري از کتاب “الإرشاد” پس از مباحثي در خصوص علم اميرالمؤمنين(ع) مىنويسد: “هنگامى كه ثابت كرديم امير المؤمنين(ع) از ميان همه افراد برگزيدهشده و از جهت صفت و علم برجسته است بايد يقين كنيم كه در خصوص امامت و سابقه و شايستگى رياست مقدم بر ديگرانست و ما اين معنى را از آيه كه درباره طالوت در قرآن اشاره كرده ثابت مىكنيم: “وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ..” خداوند در اين آيه دليل تقدم طالوت را بر سائر افراد آن عصر مساوى با دليل تقدم على(ع) بر مردم زمان خود قرار داده يعنى او را برگزيده و نيروى بدنى و علم به او كرامت كرده و اين معنى را به معجزه آشكار كه براى امير المؤمنين(ع) معين فرموده براى او نيز مقرر داشته و تأكيد كرده چنانچه ميفرمايد: “وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ”512 و همان خرق عادتى را كه براى على(ع) اثبات كرديم و گفتيم آن حضرت عالم به غيب بود همانند خرق عادت براي طالوت است که تابوت به نزد مردم آمد”513
گفتني است در برخي مصادر روايي خطبهاي از اميرالمؤمنين(ع) در آستانه رفتن به سمت شام نقل شده که در فرازي از آن، حضرت آيات ماجراي طالوت را در مقام موعظه تلاوت کردند و سپس فرمودند: “اي مردم در اين آيات براي شما عبرتي است که بدانيد خداوند خلافت و امارت را پس از انبياء در نسل ايشان قرار داده و او طالوت را به دليل برگزيدگي او از ناحيه خداوند و فزوني در علم و قدرت بر ديگران برتر و مقدم داشته است. آيا شما بر اين باوريد که خداوند بنى اميه را بر بنىهاشم برگزيده باشد و يا اينکه معاويه از لحاظ دانش و نيروى بدنى بر من برترى داشته باشد!؟”514
شيخ طوسي و طبرسي نيز در ذيل اين آيه تصريح کردهاند که پيشوا بايد اعلم و اكمل و افضل از مردم ديگر و از نظر شجاعت و فضيلت سرآمد ديگران باشد تا شايسته اين مقام گردد و لذا خداوند علت انتخاب و تقديم طالوت را همين جنبه “اعلم و اقوى” بودن او معرفى مىكند.515 قطب الدين راوندي نيز بر اين باور است که آيه يادشده دلالت بر اين مطلب ميکند که يکي از شروط امامت اين است که امام اعلم از رعيت خويش باشد.516
افزون بر اينکه قرطبي در تفسيرش با استناد به اين آيه يکي از شرائط امام را افضل بودن در علم بر امت دانسته است.517
لازم به ذكر است كه در اينجا تأكيد بر علم شده است اما مراد از آن چه نوع علمي است؟ علم اكتسابي يا لدني و يا هر دو؟ به نظر ميرسد آيه شريفه اطلاق دارد و هر دو گونه علم را در بر ميگيرد هر چند كه ظهور در علم لدني دارد در واقع در هر دو حالت چه مطلق و چه مقيد باشد قدر متيقن وجود علم لدني است. لذا در انتخاب امام يك شرط اساسي اين است كه مجراي علم وي الهي و لدني باشد كه اين شرط اساسي است. اما علم اكتسابي بنا بر مقيد بودن شرط نيست هرچند بنا بر مثل مشهور چون صد آيد نود هم پيش ماست.
3-1-4- عصمت امام
عصمت نيز يکي ديگر از شروط اساسي در مسأله امامت است که در آيات قصص و غير قصص به آن اشاره شده است اما با توجه به محدوده موضوعي اين نوشتار اين مطلب را در قصص قرآن پي ميگيريم و پس از اشاره به برخي مستندات کلامي عصمت در قصص قرآن، به بررسي خاستگاه و سرچشمه عصمت ميپردازيم:
3-1-4-1- آيات قصص بيانگر عصمت امام
آيات متعددي از قصص قرآن بيانگر اين شرط اساسي است که علامه حلي در کتاب “الفين” همه اين آيات را و نحوه دلالت آنها بر عصمت امام را تبيين کرده است. در اينجا تنها به چند نمونه از اين آيات و نحوه دلالت آنها ميپردازيم:
3-1-4-1-1- آيات استخلاف آدم(ع)
آيات استخلاف حضرت آدم(ع) که بنا بر چينش کنوني مصحف شريف، اولين قصه قرآن کريم است، ابعاد کلامي متعددي در مباحث امامت دارد که مسأله عصمت خليفه و امام در شمار اين ابعاد است.
با اين توضيح که هميشه وضع خليفه به حال مستخلِف(خليفهگذار) دلالت دارد و همه مردم از خواص و عوام بر اين شيوهاند. در عرف مردم، اگر پادشاهى، ظالمى را خليفه خود قرار دهد، آن پادشاه را نيز ظالم مىدانند و اگر عادلى را جانشين خود سازد، آن پادشاه را نيز عادل مىنامند. بنابراين روشن است كه خلافت خداوند، عصمت را ايجاب مىكند و خليفه جز معصوم نمىتواند باشد”518 افزون بر اينکه در آيه “وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً..”519، معنايى وجود دارد كه خداوند جز افراد پاك باطن را خليفه نمىسازد، تا از خيانت بر كنار باشد، زيرا اگر شخص آلودهاى را به عنوان خليفه برگزيند، به مخلوقات خود خيانت كرده است؛ و حال آنکه مىفرمايد: “..وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ”520 و نيز به پيامبرش فرمود: “..وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً”521 پس چگونه روا باشد كه آنچه ديگران را از آن نهى مىكند، خود مرتكب شود.522
به گفته علامه حلي فساد و خونريزي در آيه “قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ..”523 درباره نسل حضرت آدم(ع) است لذا با دفاع از عصمت وي و نيز با اشاره به اين مطلب که وجود غير معصوم همانگونه که ملائکه پنداشتند، مشتمل بر مفسده است، تحکيم و تمکين غير معصوم، بدون وجود معصوم امري است که صدورش از خداوند محال است، بر اين اساس تحکيم غير معصوم امري ممتنع خواهد بود.524
شيخ حرعاملي نيز آيات متعددي از قرآن کريم همچون آيات “وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ”525 و آيه “..إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً..” را در ذيل باب “النصوص العامة على وجوب النبوة و الإمامة و ثبوت العصمة للأنبياء و الأئمة” آورده است.526
لازم به ذکر است استنباط مذکور بر اين مطلب استوار است که در مباحث مقدماتي ذکر شد که خليفه به معناي اخص بر انبياء، رسل، اوصياء و حجج الهي و ائمه اطهار(ع) اطلاق ميشود و ائمه اطهار(ع) که اوصياء پيامبر اکرم(ص) هستند در شمار خلفاء الهي هستند لذا دلالت اين آيه بر عصمت خليفه، دلالت بر عصمت امام نيز دارد.527
3-1-4-1-2- آيه ابتلاء ابراهيم(ع)
يکي ديگر از آيات قصص قرآن که گوياي عصمت امام است آيه “وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ”528 ميباشد. علامه حلي در تبيين دلالت اين آيه بر عصمت امام مينويسد: “غير معصوم ظالم است بالامكان، و هيچ مصداقي از ظالم امام نيست بالضّروره، در نتيجه هيچ مصداقي از غير معصوم امام نيست بالضّروره، امّا صغرى استدلال: به اين دليل است كه هر غير معصومى گنهكار است، و آن آشكار است و هر گنهكار ظالم است زيرا آياتى كه به اين معنى تصريح دارد در قرآن کريم بسيار است. امّا كبرى استدلال: به دليل آيه “..لا يَنالُ عَهْدِي
