
اسناد، از نظریه یادگیری اجتماعی راتر فراتر میرود. طبق نظریه اسناد، موفقیت و شکست فرد در کارهای گذشته خود به طور مستقیم بر انگیزش بعدی او تأثیری ندارد، بلکه اسناد موفقیت و شکست یا باورهای فرد در مورد چرایی موفقیت و شکست خود است که تأثیرگذار میباشد (اسپالدینگ، 1382).
دانشآموزان موفقیتها و شکستهای خود را به عواملی مانند توانایی (استعداد و مهارتهای اکتسابی)، تلاش، دشواری تکلیف، شانس، خلق (حوصله داشتن) و کمک دیگران نسبت میدهند. هر یک از این اسنادها، میتوانند سه حالت داشته باشند.
الف) درونی- بیرونی: اسنادهای درونی مربوط به خود شخص و اسنادهای بیرونی به عوامل خارج از فرد اشاره دارد.
ب) پایداری- ناپایداری: پایداری یک اسناد ثبات آن را در طی زمان نشان میدهد.
ج) قابلکنترل و غیرقابلکنترل: قابلکنترل بودن یک اسناد مربوط تحت اراده بودن آن است. برای مثال، توانایی یک اسناد درونی، ثابت ولی غیرقابلکنترل (خارج از کنترل شخص) است. تلاش یک اسناد، درونی، بیثبات ولی قابلکنترل (تحت اراده فرد میتواند تغییر کند) میباشد (گراهام و ویلیام، 2009).
در بیشتر موارد، دانشآموزان دلایل موفقیت خود را به عوامل درونی (تلاش، توانایی) و شکست را به عوامل خارجی (دشواری تکلیف، شانس) نسبت میدهند. ولی در برخی از دانشآموزان، الگوهای اسنادی ناسازگارانه است، به عبارتی، موفقیت خود را به علت درونی پایدار نظیر شانس نسبت میدهند. دانشآموزی که نبود توانایی را علت شکست خود میداند، همواره انتظار شکست را دارد و به این باور میرسد که توانایی کسب موفقیت را ندارد و برخی از دانشآموزان علاوه بر اسناد شکست به یک ویژگی درونی مثلاً عدمتوانایی، به طور همزمان موفقیت خود را به یک ویژگی بیرونی مانند آسان بودن آزمون یا شانس خوب نسبت میدهند. این دانشآموزان با این نوع اسناد درباره موفقیتشان نمیتوانند دلیل موجهی برای تلاش فوقالعاده در تکالیف مدرسه بیابند (ابراهیمی فوام و خاقانیزاده، 1387).
نظریه شناختی اجتماعی
بندورا عملکرد انسان را نتیجه کنش پویا بین شخصیت، رفتار و محیط میداند. این ارتباط دو سویه، بین عوامل شخصی (شناختها، عواطف و رویدادهای بیولوژیکی)، محیطی و رفتار، عملکرد انسان را تعیین میکند (شانک و پاجرز52، 2009).
بر اساس نظریه بندورا، محیط بیتردید بر رفتار ما تأثیر میگذارد و بسیاری از رفتارها را به دلیل پیامدهای تقویتکننده آن انجام میدهیم. اما تقویت به طور کورکورانه رفتار ما را کنترل نمیکند؛ همانطور که برونر اشاره میکند، تقویت نیست که منجر به رفتار میشود یا بر آن تأثیر میگذارد؛ زیرا تقویت پس از رفتار رخ میدهد (گاهی خیلی پس از آن)، بلکه پیشبینی آن توسط فرد است که بیواسطه بر رفتار و یادگیری تأثیر میگذارد. محیط مخصوصاً جنبه تقویتکننده و تنبیه گر محیط، نقشی مهم و واقعی در تعیین رفتار دارد. در عینحال فرد، با انتخاب محیطها و رفتارها و عوامل شناختی چون توانایی پیشبینی پیامدهای رفتار خود اثرات محیط را کنترل میکند از اینرو یکی از نامهای بندورا برای نظریهاش جبرگرایی متقابل است (پنتریچ و شانک، 1386).
سازههای کلیدی در نظریه شناختی و اجتماعی بندورا خود کارآمدی و خود تنظیمی است.
خود کارآمدی: باورهای فرد در مورد تواناییهایش برای سازماندهی و اجرای یک سری اعمال دستیابی به موفقیت میباشد (بندورا، 1997؛ نقل از مارا، رودجرز، شن و باگو53، 2009).
نظریه خود تعیین گری
نظریه خود تعیین گری یک نظریه ارگانیسمی معاصر و جدیدی از انگیزش انسان است. این نظریه بر نقش محوری منابع درونی فرد در رشد شخصیت و خودتنظیمی رفتاری تاکید میکند. این نظریه انسان را موجودی رشد محور و فعال در نظر میگیرد که تلاش میکند تا پتانسیلهای خود را در محیط به فعلیت برساند. در دیالکتیک انسان و محیط (در حالت دیالکتیک محیط بر انسان و انسان بر محیط تأثیر میگذارد)، تمایل ارگانیسم به فعلیتیابی را یک قطب و قطب دیگر را محیط اجتماعی که میتواند تسهیلکننده یا بازدارنده باشد، تشکیل میدهد (پاترسون و جاسف54، 2007).
درونی سازی
درونیسازی فرآیندی است که به وسیله آن افراد اعتقادات، نگرشها یا تنظیمات رفتاری را از طرف منابع بیرونی کسب کرده و به تدریج آن تنظیمات بیرونی را به نگرشها، ارزشها یا روشهای تنظیمی شخصی تغییر میدهند. سه جنبه این تعریف قابلبحث است. اول: درحالیکه اغلب درونی سازی، تنها از نظر ارزشهای اخلاقی یا مفید برای جامعه بحث میشود. این مفهوم هر ارزش، نگرش یا تنظیمات رفتاری را شامل میشود که ذاتاً بیرونی بوده و توسط فرد درونی شده است. مانند درونی سازی تنظیمات رفتارهای گوناگونی چون انجام تکالیف مدرسه، انجام اعمال مذهبی، کمکردن وزن بدن و…
دوم: این تعریف تأکید میکند درونی سازی کامل یا مطلوب تنها درونی کردن یک ارزش یا تنظیم نیست بلکه ادغام و یکپارچهسازی آن درون خود است. یعنی این ارزش را از آن خود میداند. در نتیجه رفتار به طور کامل انتخاب یا خودتنظیمی میشود. بنابراین این تعریف درونی سازی از دیگر تعاریف متفاوت است به خاطر این که تعاریف دیگر تنها به این نکته اشاره دارند که آیا نگرش، ارزش و رفتار به طور درونی تنظیم میشوند یا بیرونی. یعنی آیا رفتار توسط فرد شروع میشود یا توسط محرکها، اتفاقات یا انتظارات بیرونی. استفاده از مفهوم مکانی درونی و بیرونی نمیتواند بین درجات و انواع مختلف درونی سازی تمایز ایجاد کند. همچنین این مفهوم نمیتواند تعیین کند که آیا ارزش یا تنظیم کسب شده توسط فرد به طور کامل ادغامشده یا نه؟ این تعریف از مفهوم مرکز علیت دیچارمز استفاده میکند. اگر رفتاری توسط فرد کاملاً خودمختار و انتخابی درک شود آن رفتار دارای مرکز علیت درونی خواهد بود. ولی اگر تحت فشار یا اجبار توسط بیرونی خارجی ادراک شد دارای مرکز علیت بیرونی خواهد بود.
سوم: این تعریف، درونی سازی را به عنوان یک فرآیند رشدی در نظر میگیرد. درونی سازی گرایش یکپارچهسازی ارگانیسمی است و با نیازهای درونی احساس شایستگی، خودمختاری و تعلق نیرو میگیرد زمانی که کودک از تضادهای کنترل بیرونی به خودتنظیمی ارادی و انعطافپذیرتر پیش میرود بیشتر احساس رضایت و خودمختاری خواهد کرد. همچنین وقتی تنظیمات مجاز فرهنگی را درونیسازی میکند بیشتر احساس تعلق به جامعه میکند (گرولینک55، دسی و ریان، 1997).
همچنین در SDT فرض بر این است که همانند انگیزش درونی، شایستگی و خودمختاری نیز به عنوان محرکهای مهم درونی سازی در نظر گرفته میشوند اما نیاز به تعلق (بومیستر و لیری، 1995) برای درونی سازی از اهمیت ویژهای برخوردار است (ریان، 1995؛ دسی و ریان، 2000). در واقع، احساس تعلق، احساس عضوی از خانواده، گروه یا نظام اجتماعی، خوشایند نخواهد بود اگر افراد به سمت پذیرش ارزشها، باورها و رفتارهای مورد تأیید دیگر اعضا تمایل داده میشوند. از اینرو برای اینکه دانشآموزان هنجارها، استانداردها و مقررات منتقلشده از طریق تحصیل در مدرسه را درونی سازی کنند آنها باید به طریقی ارائه شوند که احساس وابستگی، شایستگی و خودمختاری را با توجه به رفتارهای مرتبط تقویت کند. قابلذکر است که، درونی سازی درک شده توسط SDT ایجاب نمیکند که افراد به طور یکسان برای یک رفتار خاص از طریق هر یک از انواع تنظیمها تحریک میشوند. هدف این نظریه از تعیین انواع تنظیمها این است که نشان دهد تا چه اندازه افراد یک تنظیم رفتاری را درونی کردهاند. بنابراین در شرایط مطلوب در هر زمانی افراد میتوانند یک تنظیم تازه یا نیمهدرونی شده را کاملاً درونی کنند (وانستاین کیست، لنز و دسی، 2006).
پیوستار درونی سازی56
یکی از ویژگیهای نظریه درونی سازی فرض پیوستاری آن است که چگونگی درونی شدن کامل یک رفتار یا ارزش را توصیف میکند.
تنظیم بیرونی57: رفتارهایی که به صورت بیرونی تنظیمشدهاند، برای به دست آوردن پاداش یا فشارهای محیطی انجام میشوند (برونزما و احمد58، 2006).
انگیزش بیرونی با کمترین شکل خود پیروی را تنظیم بیرونی میگویند. در تنظیم بیرونی، رفتار به وسیلهی وابستگیهای بیرونی مانند پاداشها، تنبیهها، و ضربالاجل برانگیخته میشود و این وابستگیها و یا دلایل انجام آن رفتار به هیچوجه درونی نمیشوند. از آنجایی که فعالیت با تنظیم بیرونی تجربه اجبار توسط عوامل بیرونی را با خود دارد، این رفتار با درک مکان علیت بیرونی نشان داده میشود (دوچارمز، 1968). برای مثال، دانشآموزانی که در اصل به دلیل آگاهی از این نکته که اگر خوب درس بخوانند از والدین خود پاداش دریافت خواهد کرد رفتاری از بیرون تنظیمشده دارند (نقل از وانستاین کیست و همکاران، 2006).
به نظر میرسد بین تعریفی که از انگیزش بیرونی در پیشینه تحقیقات روانشناسی وجود دارد با تعریف تنظیم بیرونی در نظریه خود تعیینگری تفاوت مختصری وجود داشته باشد، در تعریف انگیزش بیرونی، یک رفتار دقیقاً توسط یک وابستگی بیرونی تنظیم میشود، اما در نظریه خود تعیینگری پیشبینی وقوع پیامد باعث عمل میشود (یا از عمل جلوگیری مینماید) نه خود پیامد (باقری، 1378).
تنظیم درونفکن شده یا تنظیم تزریقی59
نوع دوم انگیزش بیرونی درونفکن شده میباشد که در این نوع تنظیم افراد به دو دلیل کاری را انجام میدهند، یا میخواهند به احساس خود ارزشمندی یا عزتنفس دست یابند یا اینکه از احساس گناه و شرم اجتناب نمایند. در تنظیم درونفکن تنظیم رفتارها تا حدودی درونی شدهاند و در نتیجه در درون افراد هست اما هنوز فرد آن را از خود نمیداند. بنابراین چون فعالیت از حس خود (خویشتن) فرد ناشی نمیشود فرد در انجام آن احساس اجبار و فشار میکند. تنظیم درونفکن شده با درک مکان علیتت بیرونی نشان داده میشود (دوچارمز، 1968) و اغلب برای ایجاد ترکیب انگیزش کنترل شده، با تنظیم بیرونی ترکیب میشود (برای مثال: والراند و همکاران، 1997). دانشآموزی قبل از رفتن به بازی فوتبال مطالعه میکند چون اگر تنظیم درونفکن شده خود را ابراز نکند احساس گناه خواهد کرد (نقل از وانستاین کیست و همکاران، 2006؛ دسی و ریان، 2000).
بر اساس نظریه خود تعیینگری تنظیم درونفکن شده از تنظیم بیرونی پایدارتر و خودمختارتر است، زیرا نیازی به پیامدهای بیرونی ندارد. با این حال تنظیم درونفکن شده و تنظیم بیرونی یک ویژگی مشترک دارند و آن این است که در هر دو تنظیم، رابطه پر تعارض کنترلکننده- کنترل شونده وجود دارد؛ با این تفاوت که در تنظیم بیرونی کنترلکننده و کنترل شونده دو نفر جدا از هم هستند درحالیکه در تنظیم تزریقی هر دو در درون یک نفر هستند (باقری، 1378).
تنظیم همانندسازی شده یا تنظیم خودپذیر60
در این نوع انگیزش، فرد اهمیت شخصی یک رفتار را درک نموده (با آن همانندسازی کرده) و در نتیجه کنترل آن را به عنوان بخشی از خود پذیرفته است. زمانی که افراد قادر باشند تا ارتباط یک فعالیت یا خودشان را پیشبینی کنند احتمالاً اهمیت آن فعالیت را دریافته و به طور کاملاً ارادی و از روی میل به آن فعالیت مشغول خواهند شد. تنظیم همانندسازی شده نمایانگر شکل کاملتری از درونی سازی است که با درک مکان علیت درونی شناخته میشود. اگرچه تنظیم همانندسازی شده هنوز ذاتاً بیرونی هست اما نسبتاً ارادی بوده و از همین جهت به انگیزش درونی نزدیک میباشد و بنابراین گاهی اوقات این دو شکل از انگیزش با هم ترکیبشده و ترکیب انگیزش خودمختار را به وجود میآورند (بلک و دسی، 2000؛ وانستین کیست، لنس، دیویت، دو ویتو دسی، 2004؛ نقل از وانستاین کیست و همکاران، 2006). دانشآموزی که به دلیل آگاهی از اهمیت آمار در هدف انتخابی خود در انجام روانشناسی تجربی آمار مطالعه میکند رفتار مطالعه خود را از طریق همانندسازی یا خودپذیر تنظیم خواهد کرد (وانستاین کیست و همکاران، 2006؛ دسی و ریان، 2000).
مفهوم همانندسازی پیش از آن که توسط دسی و ریان بکار رود در نظریات سایر مؤلفین وجود داشته است از جمله در روان تحلیلگیری فروید، اما
