
میکند؟ چرا این قدر نگران است که حرف بی ربطی نزند؟… میپرسد لابد مجبورید پرواز کنید؟
مرد میگوید نه.
سعی میکند به چشمهای سیاه مرد نگاه نکند.
مرد میگوید: میتونم با اتوبوس یا ماشین برم و بیام، اما خـــودم عمدا پرواز میکنم، زیاد هم پرواز میکنم.
فکر میکند شاید این دیگر کمی خریت باشد که آدم همان کاری را که ازش میترسد…
