
به حجج الهي است. اقرار به خطا و اشتباه و گناه در برابر حجت و ولي خدا و درخواست از سوي ما و نيز تمجيد از مقام والاي حجت الهي که خدا وي را بر ما برگزيده است. بيترديد رعايت کردن اين دو امر گوياي ادب در برابر حجت و ولي خداست. افزون بر اينکه اين فراز بيانگر اين است که همه جسارتها و ظلمها نسبت امام و حجت خداوند از جهل انسان ناشي ميشود. افزون بر آن هواي نفس بر آنها چيره شد که درباره برادران يوسف سخن از نفس مسولة است لذا جهل از يکسو و نفس مسوله از سوي ديگر منجر به جسارت به حجت و ولي خداست(يوسف و حضرت يعقوب) شد. زيرا ايشان به يعقوب هم ظلم کردند و در واقع ظلم به يوسف ظلم به يعقوب هم بود.
به طورى كه از سياق استفاده مىشود در اين سفر دو تا خواهش از عزيز داشتهاند، كه بر حسب ظاهر هيچ وسيلهاى براى برآوردن آنها بنظرشان نمىرسيده: يكى اينكه مىخواستهاند با پولى كه كافى نبوده طعامى به آنها بفروشد و با اينكه در نزد عزيز سابقه دروغ و دزدى بهم زده بودند و حيثيتى بر ايشان نمانده بود هيچ اميد نداشتند كه عزيز باز هم مانند سفر اول ايشان را احترام نموده و حاجتشان را برآورد. دوم اينكه دست از برادرشان كه به جرم دزدى دستگير شده بردارد، و او را رها سازد، اينهم در نظرشان حاجتى برآورده نشدنى بود، زيرا در همان اول كه جام ملوكانه از خرجين برادرشان درآمد هر چه اصرار و التماس كردند به خرج نرفت، و حتى عزيز حاضر نشد يكى از ايشان را بجاى او بازداشت نمايد. به همين جهت وقتى به دربار يوسف رسيدند و با او در خصوص طعام و آزادى برادر گفتگو كردند خود را در موقف تذلل و خضوع قرار داده و در رقت كلام آن قدر كه مىتوانستند سعى نمودند، تا شايد دل او را به رحم آورده، عواطفش را تحريك نمايند.784
جالب اينکه يوسف در اين عبارات سخني از اينکه بگويد شما را بخشيدم “غفرت لکم عفوت عنکم” ندارد در واقع همين که بگويد شما را بخشيدم را نيز بر زبان نميآورد چه بسا همين اندازه بر زبان جاري کردن اسباب خجالت طرف مقابل باشد افزون بر اينکه به آنها اميد ميدهد که خداوند هم شما را ميبخشد و به آنها روحيه اميد و اميدواري را ميدمد. و اين گوياي رحمت و لطف حجج الهي است. لذا آيات فوق گوياي اوج رحمت حت و ولي خداست نسبت به آنهايي که چنين ظلمي به ايشان روا داشتند هم رحمت و لطف يوسف به برادراني که به وي خيانت و ظلم کردند و نيز رحمت يعقوب به فرزندان که هم به يوسفش و هم به او ظلم بزرگي روا داشتهاند. در واقع مواجهه يوسف و مواجهه يعقوب با برادران هر دو سرشار از لطف و رحمت الهي است. لذا يکي از بهترين راههاي رهايي از گرفتاريها و مشکلات زندگي توسل و استغاثة به حجج الهي است و از آنجا که حجج الهي از فضائل و مکارم اخلاقي والايي برخوردارند، حتي در صورت جسارت و ظلم به آنها در صورت توبه و بازگشت به نحو بسيار مطلوب و کريمانهاي پاسخ نيازمندان و استغاثه کنندگان را ميدهند.
3-11-4- توسل فرزندان حضرت يعقوب(ع) به پدر
توسل فرزندان يعقوب(ع) به وي و طلب درخواست آمرزش براي آنها که در آيات “قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئينَ قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي..”785 ذکر شده نمونه ديگري از توسل به حجج الهي است. در واقع اين آيه به خوبي بيانگر لزوم توسل به اولياء و حجج الهي در توبه و تقرب به خداست.
گفتني است که در روايات متعدد از امامان معصوم(ع) به پدر دلسوز، مادر مهربان و پناهگاه بندگان تعبير شده است.786 افزون بر اينکه امامان معصوم(ع) حجج الهي در امت پيامبر اکرم(ص) هستند، آنقدر از مهرباني و محبت آنها به امت بسيار است که تعابير فوق محبت را در دلها به بيشتر و زمينه توسل و استغاثة به ايشان را بيتشر فراهم ميسازد. در اين فراز نيز مانند فراز پيشين به خوبي نحوه رفتار بسيار نيکو با فرزنداني که چنين ظلم بزرگي به پدر و برادر خويش کردهاند، مشاهده ميشود. در واقع اين نحوه برخورد بسيار نيکو و کريمانه هم از ناحيه يعقوب و هم از ناحيه يوسف سر زد و اين بيانگر اين نکته است که همه اولياء و حجج الهي از چنين مکارم اخلاقي برخوردارند و همه آنها به نحو بسيار مطلوبي پاسخ توسل و استغاثه مردم را ميدهند.
3-11-5- توسل و استغاثة فرعونيان و بني اسرائيل به حضرت موسي(ع)
برخي از آيات قرآن کريم حکايت از توسل و استغاثة بني اسرائيل به حضرت موسي(ع) دارد که در موارد زير به آن اشاره ميکنيم:
3-11-5-1- درخواست برداشتن رجز
اين مطلب در آيات “وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَني إِسْرائيلَ فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ”787 و “وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ”788 بيان شده است.
فرعونيان پس از مشاهده عذاب الهي از حضرت موسي(ع) خواستند که براي آنها دعا کند و اگر عذاب را از ايشان بردارد به نفع حضرت موسي(ع) ايمان بياورند و بني اسرائيل را به همراه او ارسال کنند، از سياق آيات به خوبي پيداست که خداوند عذاب را از آنها برداشت لکن آنها عهد شکنني کردند و خداوند از انها انتقام گرفت.
اين آيه به خوبي نشان ميدهد که توسل و استغاثه به حجج الهي و نيز دعا و درخواست حجج الهي از خداوند موجب رفع عذاب و برطرف شدن گرفتاريها شود. اين مطلب از يک سو بيانگر اهميت و جايگاه توسل و استغاثه به حجج الهي و از سوي ديگر بيانگر استجابت دعاي حجج الهي نزد خداوند است.
3-11-5-2- درخواست آب
نمونه ديگر در آيات “وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ..”789 و “وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ..”790 ذکر شده که حکايت از آن دارد که بني اسرائيل از حضرت موسي(ع) درخواست آب کردند و حضرت موسي(ع) نيز دعا کرد و خداوند دعاي وي را اجابت نمود و او را امر کرد که با عصاي خويش به سنگ بزند که پس از اين کار دوازده چشمه آب براي بني اسرائيل جاري شد.
گفتني است اين مطلب به دو شکل بيان شده آيه اول ناظر به استجابت دعاي حضرت موسي(ع) است و آيه دوم ناظر به توسل و استغاثة بني اسرائيل به موسي(ع) است و در خصوص مطلب توسل، سياق آيه(عدم مخالفت خداوند و حضرت موسي(ع) با اين درخواست) حاکي از صحيح و منطقي بودن درخواست آنها از حضرت موسي(ع) است.
3-11-5-3- درخواست طعام
آيه شريفه “وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى بِالَّذي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ..”791 نيز بيانگر درخواست ديگر بني اسرائيل از حضرت موسي(ع) است که آنها بر طعام واحد صبر نکردند لذا از حضرت موسي(ع) درخواست کردند که دعا کند که خداوند از روييدنيهاي زمين براي آنها بيرون آورد به هر روي بين اسرائيل به خواسته خويش رسيدند.
مواردي که بدان اشارت رفت چنين به دست مىدهد که توسل به اسباب منافاتى با اخلاص ندارد، بلكه اعتماد بر اسباب و نگاه استقلالي به اسباب بدون در نظر داشتن قدرت واسعه الهي با اخلاص منافات دارد. افزون بر اينکه اصل توسل به اولياء و حجج الهي نه تنها از منظر قصص قرآن امري جائز است بلکه امري نيکو بشمار مىرود.
3-12- تبرک جستن به اولياء و آثار ايشان
تبرّك در لغت، مشتق از “بركت” به معناى فزونى است.792 امّا در اصطلاح آن است كه موحّدان، از رهگذر تبرّك به پيامبر اكرم(ص) و بندگان صالح خدا و تبرك به آثار باقى مانده از آنان، درخواست افاضه نعمت و افزايش بركت كنند. معناى اين آن نيست كه تبرك جوينده، راهها و اسباب طبيعى را براى رسيدن به خواستههايش به روى خود ببندد، بلكه در همان حال كه به علل و اسباب طبيعى تكيه مىكند، راه تبرك را در برابر خود باز مىگذارد، تا از اين طريق، به فيض الهى كه از اين مجرا نازل ميشود، افزون بر آنچه از راه اسباب طبيعى مىرسد، دست يابد. مسلم است كه ميان آثار پيامبران و صالحان و خيراتى كه انسان از اين راه به دست مىآورد رابطه مادى وجود ندارد، ليكن همانگونه كه گفته شد فيضهاى الهى بربندگان گاهى از غير مجراى طبيعى افاضه مىشود، آنجا كه اراده الهى بر اين باشد كه حاجتهاى يك انسان مؤمن را از راه تبرّك به پيامبر يا آثار بازمانده از او برآورده سازد. آيات قرآن كريم و روايات فراوانى بر اين حقيقت تأكيد دارد. افزون بر اينكه هيچ مانع عقلى نيست كه آثار پيامبر و صالحان در اجابت خواستههاى انسان اثر گذار باشد. اينك برخى از آياتى كه در اين زمينه است.793 در قصص قرآن نمونههاي متعددي از تبرک به حجج الهي و آثار ايشان وجود دارد که ذيلاً اشاره ميکنيم:
3-12-1- تبرک به مقام ابراهيم(ع)
تبرک به مقام ابراهيم(ع) که در آيه “وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّى..”794 بيان شده به خوبي گوياي تبرک به حجج الهي است. در واقع خداوند، بعضى از سرزمينهايى را كه بدن دعوتگران توحيد را لمس كرده، عبادتگاه به شمار آورده است، مثل آنكه “مقام ابراهيم” را نمازخانه قرار داده و فرموده است: “وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى..” بىشك، نماز از بعد ذاتى فرقى نمىكند كه در اين جايگاه خوانده شود، يا نقاط ديگر مسجد. ولى “مقام ابراهيم” به سبب وجود ابراهيم پيامبر، امتياز ديگرى يافته و جاى متبرّكى شده است. از اين رو نمازگزار به خاطر تبرك به آن مكان پاك، نمازش را آنجا برگزار مىكند.
در جاى ديگرى از قرآن، خداوند متعال “مسعى”- مسافت ميان صفا و مروه- را محلّ عبادت مىشمارد و اين نيست مگر به سبب آنكه بانوى پاك و يكتا پرستى همچون “هاجر”، با قدمهاى مبارك خود هفت بار اين زمين را در جستجوى آب، لمس كرده است و اين مسأله علتى جز اين ندارد كه به اين سرزمين مقدس كه جزئى از بدن مادر حضرت اسماعيل را لمس كرده است، تبرك جويند.795
3-12-2- پيراهن يوسف(ع) و بازگشت بينايى يعقوب(ع)
تبرک يعقوب(ع) به پيراهن يوسف(ع) و بازگشت بينايي او نمونه ديگري است که در آيات “اذْهَبُوا بِقَميصي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبي يَأْتِ بَصيراً..”796 و “فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصيراً..”797 به آن اشاره شده است.
توضيح اينکه حضرت يعقوب(ع)، مدتى طولانى در رنج هجران حضرت يوسف(ع) بود و در آن مدّت آن قدر گريست كه به تعبير قرآن كريم، چشمانش سفيد(و نابينا) شد: “..وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ”798 اراده الهى بر آن شد كه به واسطه پيراهن فرزندش يوسف، بينايى يعقوب را به او برگرداند. خداوند از زبان يوسف(ع) چنين نقل مىفرمايد: “اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً”799 بىگمان پيراهن يوسف، از جهت موّاد و شكل، با پيراهنهاى ديگر فرقى ندارد، ولى خواست خدا آن بود كه فيض الهى از اين راه به بندهاش يعقوب برسد. قرآن با صراحت اين حقيقت را چنين بيان مىكند: “فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً”800.801
3-12-3- تبرک جستن به تابوت در بني إسرائيل
آيه 248 سوره بقرة در بيان قصة طالوت، نمونه ديگري در توسل به آثار انبياء و حجج الهي است. توضيح اينکه حضرت
