
مسئله نقش مهمی در گسترش بدون برنامه کلانشهرها داشته است. در واقع، افزایش قیمت زمین و مسکن در پی افزایش تقاضا و ناتوانی برخی از مهاجران در خرید و تهیه مسکن، مهاجران را به مناطق اطراف و حاشیه شهرها رانده و موجب گردیده اراضی حاشیه شهرهای بزرگ به سکونتگاه اقشار کمدرآمد و مهاجران روستایی تبدیل شود که این امر به گسترش کالبدی شهرها دامن زده است. همراه با توسعه فضایی نامتناسب، کلانشهرهای امروزی با شرایط اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی نامناسب نیز روبرو میباشند.
از سوی دیگر، رشد شتابان شهرها علاوه بر گسترش افقی شهر، در فرسودگی بافتهای درونی نیز نقش داشته است. اتخاذ سیاستهای توسعه كالبدي شهر مبتني بر رشد از پيرامون، موجب كاهش ارزش زيست و سكونت در بافتهای قدیمی شهر و در نتیجه فرسودگی این بافتها شده است. این در حالی است که با توجه به اختصاص درصد قابل توجهی از بافتهای درون شهری به بافتهای فرسوده و دارا بودن ویژگی هایی چون خدمات زیربنایی و موقعیت مناسب در شهر، مداخله در این بافتها شرایط سکونت در بافت را بهبود میبخشد. همچنین، با توجه به نیاز روزافزون به مسکن در شهرهای بزرگ این اقدام میتواند تا حدی این نیاز را برآورده سازد. در این راستا، از سیاستهای نوین توسعه شهری، سیاست توسعه درون شهری میباشد، که مداخلاتی چون نوسازی، بهسازی و بازسازی در بافتهای فرسوده را مورد توجه قرار داده است.
با توجه به افزايش جمعيت، استفاده از منابع طبيعي و بکارگيري امکانات اقتصادي، فيزيکي و اجتماعي به منظور رفاه و ارتقاء سطح زندگي بشري و مشکلات امروزی شهرهای بزرگ نياز به برنامه ريزي از جمله ضرورتهايي است که میتوان به وسيله آن به هدفهای مطلوب دست یافت. از اين رو، با توجه به اینکه هدف اصلی برنامه ريزي شهري، تأمین رفاه شهرنشینان از طریق ایجاد محيطي بهتر، مساعدتر، سالمتر، آسانتر، مؤثرتر و دلپذیرتر میباشد (شیعه، 1379)؛ در فرآيند توسعه شهر، لزوم جايگاه برنامه ريزي بیشازپیش احساس میشود. همچنین، وجود معضلات شهري و مرور الگوهای توسعه شهرهای امروزی، مؤید ناپایداری در توسعه شهری میباشد. در پاسخگویی به مسائل ذکرشده، رویکردهای جدیدی از دهه 1990 میلادی به بعد برای توسعه آینده شهرها مطرح گردید که از این رویکردها میتوان به رویکردهای توسعه پایدار1، نوشهرسازی2، رشد هوشمند3، شهر سالم و شهر اکولوژیک اشاره نمود.
در کشور ما نیز، شهرهای گذشته شهرهایی انسان گرا با رشد ارگانیک و درونزا بودهاند و امکانات شهری پاسخگوی نیاز شهروندان بوده است؛ اما در پی وقوع انقلاب اسلامی در کشورمان و پیروزی آن در سال 1357، دگرگونی کالبدی شتابزده شهرها موجب از بین رفتن انسجام محیط کالبدی برخی شهرها و رشد بیرویه آنها گردید. توسعه اینگونه شهرها بر اساس رویکرد مدرنیسم نیز از منظر شهرسازی طی سه دهه اخیر و روند فزاینده مهاجرتها کاملاً ناموفق بوده است. در واقع تا ده سال اول پیروزی انقلاب و همزمان با شروع و ادامه جنگ تحمیلی، بیشتر توجه به توسعه بیرونی شهرها با ایجاد محله ها و شهرهای جدید و حاشیه ای بود؛ اما در سالهای پایانی جنگ تحمیلی و عمدتاً از سال اجرای برنامه دوم توسعه اقتصادی کشور به بعد و هم زمان با دوران سازندگی کشور، رویکرد شهرسازی به رویکرد توسعه درونی و عدم توجه به توسعه فضایی شهرها تغییر یافت و توجه به برنامه های کیفی تر در محدوده های خدماتی شهر بیشتر مورد توجه قرار گرفت.
این پژوهش در پی آن است تا ضمن مطالعه دیدگاه های گوناگون، رویکردهای متأخر برنامه ریزی شهری و تجارب گوناگون داخلی و خارجی و نیز تجارب نویسنده و در ادامه شناخت محدوده مورد مطالعه، به بررسی عوامل شکلگیری کلانشهر کرج، نحوه توسعه و آسیب شناسی توسعه فضایی- کالبدی این شهر پرداخته و راهبردهایی در راستای توسعه پایدار این کلانشهر ارائه دهد. کرج به عنوان چهارمین کلانشهر کشور، دارای ویژگی خاصی در میان کلانشهرها میباشد. کرج، کلانشهری است که در طول سه دهه گذشته بیش از هزار درصد یعنی ده برابر رشد قارچ گونه داشته است. به طوری که روستای کوچک کرج در دوره قاجاریه با رشد جمعیت 110 برابری نسبت به اولین سرشماری کشور، امروزه به کلانشهری بزرگ تبدیل شده است. فاصله نزدیک این شهر به پایتخت کشور، اسکان سرریز جمعیت و بخشی از مهاجران وارد شده به تهران، شرایط اقلیمی مطلوب شهر و نزدیکی آن به کانونهای مختلف صنعتی و خدماتی، موجب رشد و گسترش سریع، بدون برنامه و در نتیجه نامتعادل بافت این کلانشهر گردیده است. در پی این توسعه ناموزون و ناپایدار، کلانشهر کرج با معضلاتی چون شکلگیری سکونتگاههای غیررسمی در پیرامون شهر، شکلگیری شهرکهای متعدد که از نظر عملکردی به شهر مادر (کرج) وابسته میباشند، از بین رفتن اراضی کشاورزی و باغات شهر و زیر ساخت و ساز رفتن این اراضی، آلودگی های زیست محیطی، توسعه افقی شهر و فرسودگی بافت قدیمی و مرکزی شهر روبرو میباشد. همان طور که ملاحظه میشود، توسعه این کلانشهر تا به امروز توسعهای ناپایدار و بدون برنامه ریزی بوده است. بر این اساس، در این پژوهش تلاش میگردد معضلات کنونی ناشی از توسعه سریع و بی برنامه دهه های اخیر کلانشهر کرج را موشکافی و در راستای حل آنها راهکارهایی ارائه نمود تا توسعه آینده شهر به سوی توسعهای پایدار هدایت شود. رسیدن به این مهم از طریق تدوین راهبردهای توسعه شهر با در نظر گرفتن رویکرد توسعه پایدار شهری میسر میگردد.
سؤالات پژوهش
سؤالات پژوهش با توجه به طرح مسئله به شرح زیر میباشد:
1- الگوی توسعه فضایی- کالبدی کلانشهر کرج چیست؟
2- تأثیر مادرشهر تهران بر توسعه کلانشهر کرج چگونه است؟
3- راهبردهای توسعه فضایی- کالبدی کلانشهر کرج چیست؟
ضرورت پژوهش
همان طور که در بخش پیشین اشاره شد، تحولات شهری برون زای چند دهه اخیر در کلانشهرها، روند توسعه شهری را ناموزون ساخته است. این امر در کیفیت زندگی شهرها تأثیر منفی داشته است. در واقع، توسعه بیرویه شهرهای امروزی سبب جدایی محل کار از سکونت، کمبود تأسیسات و تجهیزات شهری، دوری از طبیعت و انواع آلودگی های محیطی، کاهش فضای تفریحی و گذران اوقات فرات، کاهش فضای باز، نبود سرزندگی در فضاهای شهری، نبود تعامل اجتماعی میان ساکنان و بسیاری مشکلات شهری دیگر شده است که لزوم برنامه ریزی شهری مناسب را به دنبال دارد. اهمیت این موضع آن قدر میباشد که توجه به پیامدهای رشد بیرویه کلانشهرها و تأکید بر توسعه پایدار و درونزای شهری را ضروری میسازد.
بنابر آمارهای موجود، کلانشهر کرج در سال 1355، جمعیتی در حدود 926,137 نفر (یک صد و سی و هفت هزار و نهصد و بیست و شش نفر) و در سال 1365، 100,275 نفر (دویست و هفتاد و پنج هزار و صد نفر) داشته است. در حالی که بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال 1390، جمعیت این کلانشهر، 626,614,1 نفر (یک میلیون و ششصد و چهارده هزار و ششصد و بیست و شش نفر) اعلام شده است (مرکز آمار ایران، 1392). رشد این کلانشهر متناسب و طبیعی نبوده و اندامها و اجزای آن بصورت هماهنگ و همسو رشد نکرده است؛ در نتیجه پیکره فعلی آن هیچ تناسبی با نیازهای آن ندارد؛ لذا ارائه خدمات شهری به جمعیت قابل توجه ساکن در آن به کندی و بسیار ناقص انجام میشود. این وضعیت در شرایطی است که مدیریت شهری به ویژه طی سالهای اخیر بیشترین تلاش و کوشش را در جهت ایجاد بسترهای مناسب در زمینه اقداماتی چون فعالیتهای عمرانی، ارتقای سطح خدمات شهری مناسب به شهروندان، تلاش در زیباسازی منظر و سیمای شهری، توسعه متناسب فضای سبز، برنامه ریزی و اجرای طرحهای بهبود عبور و مرور و پروژه های ترافیکی، پرداختن به موضوعات فرهنگی، اجتماعی و تربیت بدنی، تلاش برای تثبیت و افزایش درآمدهای پایدار، ایجاد رابطه ای معقول و اعتماد بنفسی شهروندان با شهر و مدیریت شهری داشته است. با این وجود، نزدیکی کرج به تهران و تأثیر توسعه پایتخت بر توسعه این کلانشهر و در کنار آن نبود استراتژیهای مشخص برای توسعه کلانشهر کرج، موجب رشد بیش از حد جمعیت ناشی از جذب سرریز جمعیتی پایتخت، افزایش روزافزون فاصله سطوح موجود و مورد نیاز عملکردهای خدماتی در آن، پیدایش و شکلگیری کانونهای سکونتی حاشیه ای توسط مهاجران کم درآمد، تبدیل روستاهای بزرگ نزدیک به کانون های سکونتی نیمه شهری- نیمه روستایی فاقد زیرساختهای مورد نیاز و افزایش کاذب بهای زمین، ساختمان و مسکن، تقاضای بالا برای مسکن به دلیل بالا بودن قیمت مسکن در پایتخت، مشکلات روزافزون کالبدی شهر مانند ضعف زیرساختها، آلودگی محیط زیست و توسعه ناموزون شهر و از سوی دیگر، سهولت دسترسی به تهران به دلیل راههای ارتباطی و استفاده از خدمات و امکانات اشتغال، آموزشی، تفریحی و فرهنگی تهران که تداوم وابستگی کرج به تهران و انتقال و تسری مسائل و مشکلات تهران به این شهر شده است، ضرورت مطالعه آسیب شناسی فضایی- کالبدی گسترش این کلانشهر را تبیین میکند.
دیدگاههای نظری
در پی انقلاب صنعتی، دگرگونی شتابزده شهرها موجب گسترش بیرویه و گسیخته و از بین رفتن انسجام کالبدی شهرها شده است. توسعه شهرها براساس رویکرد مدرنیسم نیز از نظر شهرسازی ناموفق بود. در نیمه دوم سده بیستم، شهرنشینی فراگیر شده و جمعیت شهری افزایش یافت؛ به گونه ای که در سالهای آغازین دههی 1970 زندگی شهری به شیوه اصلی زندگی انسان ها تبدیل شده و کلانشهرهایی با چندگانگی و تنوع بسیار پدید آمدند (پاکزاد، 1389: 32). همین امر موجب گردید، تا سال 1970 بیشتر توجه به توسعه بیرونی شهرها با ایجاد محله ها و شهرکهای جدید بود. اما از آن به بعد، رویکرد شهرسازی به رویکرد توسعه درونی تبدیل شد و توجه به برنامه های حفاظت و باززنده سازی را در پی داشت. در این دوره، برنامه ریزان شهری بسیاری به انتقاد از شهرهای مدرن و توسعه پراکنده شهرها پرداختند. جین جیکوبز4 که از ستایشگران کلانشهرها به شمار میآید، شهرها به ویژه کلانشهرها را ساخته هایی بیاندازه پویا میخواند که در صورت کشف قانونمندی هایی که به کارکرد مناسب آن می انجامد، بستر مناسبی را برای برنامه ها و تصمیمات شهرسازی پدید میآورد؛ به همین خاطر بررسی رفتار اجتماعی ساکنین در کلانشهرها را پیش شرطی اساسی میداند و عقیده دارد بکارگیری اصول شهرسازی نوگرا مانند منطقه بندی عملکردی، تراکم زدایی، عدم توجه به مسائل انسانی و… موجب پیدایش محیط های غیر پویا، یکنواخت و ترساننده و به خطر افتادن سلامت روانی ساکنان شده است (همان: 3). وی در سال 1961 در کتاب خود تحت عنوان «مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکا» در مورد تأثیر خصوصیات کالبدی محیط شهری در تسهیل و یا ممانعت از مراودات اجتماعی، سرزندگی و امنیت شهری میپردازد و مهم ترین معیارها را ملحوظ داشتن فعالیتهای مناسب، استفاده از کاربری مختلط، توجه به عنصر خیابان، نفوذپذیر بودن بافت به مفهوم پیشنهاد استفاده از بلوک های کوچک تر شهری، اختلاط اجتماعی و انعطاف پذیری فضاها میداند (گلکار، 1379: 47). لئون کریر5 پهنه بندی کارکردگرایانه شهرهای مدرن را موجب نابودی بافت اجتماعی و کالبدی شهرها دانسته و بازگشت به ارزشهای شهر سنتی راه حل جلوگیری از پراکندگی شهری میداند (پاکزاد، 1389: 69). به گفته کریستیان نوربرگ شولتز6، مدرنیسم با تأکید بر فرم گشوده شهرها با شکست مواجه شده است. از دید وی مراکز، راهها و حوزه ها معرف آرایش فضایی میباشند و عامل تعیین کننده میان آنها تعامل میان انسان و محیط است (همان: 104-106). به اعتقاد میشائل تریب7 فرم شهر نه تنها ظاهر یا کالبد یک فضا بلکه فعالیتها و کاربری های آن را نیز در برمیگیرد (همان: 134). ادموند بیکن8 نیز دو عامل نظام های حرکتی شهر و بردارهای نیرویی حاصل از رابطه توده و فضا را در ساختار شهر مهم میدانست و معتقد بود این دو عامل بر نحوه گسترش شهر تأثیر میگذارد (پاکزاد، 1389: 18؛ بیکن، 1376). به باور دانلد اپلیارد9، ساختار مطلوب یک شهر به گونه ای است که اتصال میان گروههای مختلف اجتماعی را محقق نماید (پاکزاد، 1389: 162). همچنین، آمو
