
مقاومت در برابر او نيست و هيچ امکاني براي خروج از سيطره حکومت الهي وجود ندارد483 و او کمال اقتدار و توانايي را بر بندگانش دارد و او حکيم و آگاه است.
اگر خداوند انسان را نيافريده بود و به او حق زيستن و امکان شناخت و انتخاب نداده بود و در مقام سؤال و گفتگو و محاجه با خويش ننشانده بود احدي قدرت تخطي از امر او را نداشت؛ بنابراين انسان در برابر اراده خداوند از کمترين آزادي و اختياري برخوردار نيست.
2. آزادي تکويني انسان در نظام هستي
انسان بر اساس خواست خداوند در چهار چوب قوانين و سنن حاکم بر جهان آزاد است؛484 قدرت و حق اختيار شکستن چهار چوب ها و نقض قانون مندي هايي را که بر عالم هستي حکومت ميکند، ندارد؛ اما در قالب آنها ميتواند تصميمگيري و اقدام کند. نه جبر بر زندگي انسان حاکم است و نه سررشته همه امور به دست او سپردهشده بلکه چيزي بين اين دو است.485 بر اين پايه آزادي انسان در دستگاه آفرينش، آزادي مشروط و مقيدي است که انسان در محدوده قدرت و توان خود و با استفاده از امکاناتي که خداوند مسخّر او ساخته و نيز با شناخت و بهرهگيري از سنتهاي ثابت الهي، ميتواند اقدام کند، نتيجه حاصله برآيند انتخاب و عمل او در بستر قوانين و عوامل غير قابل حذف و تبديلي است که لحاظ يا عدم لحاظ انسان، تغييري در اصل آنها به وجود نميآورد.486 در قرآن کريم نيز آيات بسياري وجود دارد که آزادي تکويني انسان را به عناوين مختلفي مطرح ساخته است.487
3. آزادي معنوي
آزادي معنوي؛ اين است که حيوانيت انسان راه اراده و تصميم او را نبندد بلکه آنچه مانع او ميشود تنها مقتضيات شأن والاي انسان و اهداف متعالياش باشد. آزادي کامل معنوي؛ استقلال و وابستگي به عقيده، ايمان و ايدئولوژي فرد تکامليافته؛ يعني وارسته از محکوميت محيط بيروني و دروني و وابسته به عقيده و ايمان است.488 يکي از فلسفههاي زهد، آزادي و آزادگي است. ميان زهد و آزادگي پيوندي کهن و ناگسستني برقرار است. آزادگان جهان که سبکباري و سبکبالي و قابليت تحرک و پرواز، اصلي ترين آرزوي آن هاست ازآنجهت زهد و قناعت را پيشه مي سازند که نيازها را تقليل دهند و به نسبت تقليل نيازها خويش را از قيد اسارت اشياء و اشخاص رها سازند.489
4. آزادي به معناي نفي بردگي
از جمله مفاهيم آزادي، حرّ بودن و آزاد بودن است که در مقابل بردگي و ملک غير بودن قرار دارد به شکلي که در گذشته مرسوم بوده است. معمولاً بردگان از اختيارات و حقوق اوليه انساني محروم ميماندند. اسلام با وضع سلسله قوانيني، برخي راههاي بردگي را ممنوع و موجبات آزادي تدريجي بردگان را به وجود آورد. با رشد جوامع بشري، حق مالکيت بر ديگري و خريدوفروش انسان به شکل خاص آن از ميان برداشته شد.490 تنها کسي ميتواند آزادي انسان را محدود کند خود اوست که با استفاده از آزادياش که بهنوعي جزء ذات و ماهيتش به شمار ميرود مي تواند خود را به رقيّت ديگري درآورد و آزادي خود را محدود سازد يا از بين ببرد.
5. آزادي به معناي بيبند و باري و رهايي از قانون
يکي از اقسام آزادي، رهايي انسان يا جامعه از قيد قانون است که در هر زمينهاي که تحقق يابد به هرجومرج ميانجامد. عدم ضابطه و کنترل در زمينههاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي، اخلاقي و … موجب برهم خوردن نظم جامعه ميشود به همين دلايل اصل لزوم حکومت و اهميت نظم و قانون امري است که عقل بهضرورت آن حکم ميکند و کمتر کسي با آن مخالف است.491
خداوند انسان را آزاد قرار داده است؛492 توهين به مقدسات، شکستن مرزهاي آزادي، دخالت در آزادي ديگران و تهاجم به اعتقاد پيروان اديان است. از انصاف و عدالت به دور است که انسان بهجاي بحث و گفتگوي آزاد همراه با احترام متقابل، براي کشف حقيقت به فحش و ناسزاگويي روي آورد. اين روش نشانه ضعف بنيه اعتقادي فرد و کمبود سرمايه معنوي است؛ بنابراين اهانت رفتاري زشت و نا به هنجار مي باشد که بايد جلوي آن را گرفت.
مبحث دوم: جلوههاي آزادي در اسلام
از جمله اصول اساسي که شريعت اسلامي به ارمغان آورده، اصل آزادي است که آن را در زيباترين مظاهر آن يعني آزادي بيان، عقيده و سياسي مقرر داشته است که به توضيح پيرامون اين آزاديها و رابطه آنها با حکم اهانت به مقدسات پرداخته ميشود:
گفتار اول: آزادي بيان:
شريعت اسلام، آزادي بيان را جايز شمرده و آن را نه تنها از حقوق انسان دانسته بلکه بر هر انساني واجب ميداند که در امور مربوط به اخلاق، نظم و مصلحت اموري که در شريعت از منکرات شمرده ميشود، سخن بگويد.493
هر انساني آزاد است درباره آنچه به حقانيت آن معتقد است، سخن بگويد و با زبان و قلم از عقيدهاش دفاع کند.494 اين آزادي، مطلق نيست بلکه مقيد است به اين که نوشته يا گفته او خارج از حدود آدابورسوم همگاني، اخلاق حسنه يا مخالف با نصوص شريعت نباشد. دين اسلام آزادي بيان را از آغاز نزول خود مقرر داشته و آن را از همان ابتدا مقيّد به شرايطي کرده که مانع از تجاوز و سوء استفاده از آن ميشود. پيامبر6اولين کسي است که آزادي بيانش را محدود کرد درحاليکه پيامبر خدا و اعلامکننده آزادي و مژده دهنده و دعوتکننده به آن بود تا بدين طريق سخن و عملش به عنوان الگو مورد متابعت قرار گيرد.495
خداوند به پيامبر دستور داده رسالتش را به مردم برساند، آنان را به ايمان به خدا و رسالت خود دعوت و با کافران و تکذيب کنندگان رسالت، احتجاج کند؛ ولي به او آزادي بيان به طور مطلق نداده است، روش دعوت و طريقه سخن گفتن و استدلال را براي او روشن کرده است؛ او را ملزم ساخته که با تکيه بر حکمت و اندرز نيکو مردم را دعوت و با بهترين روش استدلال کند و از نادانان رويگردان باشد و به کافران دشنام ندهد؛ بنابراين خداوند حدود آزادي بيان را براي پيامبر ترسيم کرده و براي ما روشن ساخته که آزادي بيان مقيد به عدم تجاوز و سوء استفاده از آن است. آزادي بيان در حدودي که شريعت اسلامي آن را مقرّر داشته، بدون ترديد به سود افراد، ملّتها و موجب ترقي و پيشرفت آن هاست. روح برادري، دوستي و احترام را در ميان افراد رشد مي دهد و مسئولان امور را بر سخن حق متّحد ميسازد. اين امور چيزي است که دنياي امروز يا در آن کاستي دارد يا در جستجوي آن است؛ ولي به آن دست نيافته است. حدود صلاحيت نظريه شريعت اسلامي زماني روشن مي شود که بدانيم قانونگذاران عرفي پس از تجربههاي طولاني امروزه به دو گروه تقسيم ميشوند:
– گروهي که آزادي بيان را بدون قيد و شرط و در همه امور جز آنچه به نظم عمومي مربوط است جايز ميدانند و به امور مربوط به اخلاق توجهي ندارند. اجراي اين نظريه به کينهجويي، دشمني، گروهگرايي و سپس ايجاد ناآرامي و بيثباتي منجر ميشود.
– گروهي ديگر آزادي بيان را در اموري که مخالف با عقيده رهبران جامعه و نظريات آنها درباره زندگي است محدود ميسازد. اجراي اين نظريه به نابودي عقايد آزاد و طرد عناصر شايسته از حکومت و در نهايت به استبداد و دنبال آن ناآراميها منجر ميشود.
نظريه اسلام، جامع هر دو نظريهاي است که کشورهاي جهان به آن عمل ميکنند، به اين صورت که نظريه شريعت بين آزادي و محدوديت جمع ميکند و آزادي مطلق را نميپذيرد و آن را به طور مطلق محدود نميسازد. در شريعت، آزادي بيان يک اصل اساسي است و جز در مواردي که به اخلاق حسنه، آدابورسوم و نظم عمومي مربوط ميشود محدوديت ندارد. در حقيقت هدف از اين محدوديت حمايت از اخلاق حسنه و آدابورسوم و نظم عمومي است؛ ولي اين حمايت جز از طريق محدوديت آزادي بيان ميسّر نيست؛ ازاينرو فرد از تجاوز منع شده و از هيچ گونه حقي محروم نشده است؛ زيرا تجاوز نميتواند حق محسوب شود. شريعت اسلام به هر انساني اجازه ميدهد که هر چه ميخواهد بگويد به شرط آنکه گفته او تجاوز به حقوق ديگران نباشد؛ بنابراين سخن نبايد توهين، عيبجويي، تهمت و دروغ باشد بلکه بايد با حکمت و اندرز نيکو به عقيده خود دعوت و به بهترين روش مجادله کند و بديها را فاش ننمايد و بدان آغاز نکند و از نادانان رويگردان باشد. نصوص قرآني496 نيز مؤيد اين مطلب است.
بند اول: جنبههاي گوناگون آزادي بيان:
الف) آزادي در اظهار عقايد
اگر آزادي براي اظهار عقيده وجود نداشته باشد،آزادي عقيده نيز چندان اهميّتي ندارد. هر فردي بايد آزاد باشد که عقايدش را بيان کرده و به گوش ديگران برساند و نبايد بعد از بيان عقايدش امنيّتش خدشهدار شود؛ قانون، مجريان حکومت و علماي دين بايد از امنيّت او و خانوادهاش پاسداري کنند و اجازه تعرّض از طرف هيچ فردي ندهند. در نظامهاي مردم سالار و جوامع آزاد، اين امر عادي است. آزادي که براي آشنايي ديگران با عقايد يک فرد است از ضروريات و حقوق مسلّم هر انساني است لذا شامل مشرکين و کافرين و مخالفين دين نيز ميشود؛ چون وقتي از آزادي اظهار عقايد بحث ميشود فرقي نميکند که چه عقيدهاي و از ناحيه چه کسي باشد، اگر مشرک يا کافري تصميم گرفت عقايد مشرکانه و خلاف دين خود را بيان کند بايد آزاد باشد. اين حق همه افراد است که از عقايد ديگران مطلع شده و با انديشههاي مختلف آشنايي يابند. لازمه انتخاب بهترين عقيده و انديشه و مسلک دسترسي داشتن به آنها و آشنايي با آنها است. حق فرد فرد آدميان است که ديگران را با عقايد خود آشنا کنند تا فلسفه گرايش به چنين عقيدهاي مشخصشده و پستي و بلندي انديشه شان نيز روشن شود. در زمان ائمه معصومين:و نيز در زمان پيامبر6مشرکين عقايد خودشان را بدون ترس مطرح ميکردند حتي در مسجد و خانه خدا، خدا را انکار مي کردند و کسي به آنها توهين و تعرّض نميکرد و اصلاً کسي حق نداشت که تعرّض کند؛497 لذا بايد همه از اين حقوق بهرهمند شوند کمونيست ها نيز در بيان عقايد خود آزادند.498
جوانان اسلامي فکر نکنند که راه حفظ معتقدات اسلامي جلوگيري از ابراز عقايد ديگران است خير، از اسلام فقط با يک نيرو ميشود پاسداري کرد و آنهم علم است و آزادي دادن به افکار مخالف و مواجهه با افکار مخالف.499 بيان انديشه و عقيده پيروان اديان هر چند غير ديني و مخالف دين باشد، آزاد است نه در شعار که در عمل هم بايد آزاد باشند و نبايد هيچ ترسي از بيان و نشر چنين عقايدي داشت، کسي بايد بترسد که چيزي براي گفتن ندارد. آنها تا زماني که شمشير نکشيده اند براي بيان عقايدشان آزادند و ما فقط با اين ها مبارزه فکري ميکنيم.
ب) آزادي در ترويج و تبليغ عقايد
هر فردي بايد بتواند علاوه بر بيان عقايد خويش، مردم را دعوت به انديشهها و عقايد خودکرده و آنها را تشويق به پذيرفتن عقايد خود کند، بايد آزاد باشد تا بتواند ديگران را به عقيده خود جذب کند. اين حق هر صاحب عقيدهاي است که تمام جهانيان را به مکتب و عقيده خود دعوت کند.
ج) آزادي در رد و نقد عقايد
آزادي داشتن براي نقد و رد کردن انديشههاي ديگران از لوازم آزادي بيان است. مشرک و مخالف دين بايد براي مخالفت با دين و نقد و رد کردن دين و اصول آن آزاد و برخوردار از امنيّت کامل باشد، ديندار نيز بايد آزاد باشد که با بيدينان مبارزه فکري کند و ايرادهاي آنها را بر ملا کرده و مذهب شرک و کفرشان را در معرض نقد و رد قرار دهد.500
اين که آزادي براي بيان عقايد ضرورت داشته و اين همه در جوامع مختلف قدر و قيمت دارد دلايلي چند دارد که به مواردي از آن اشاره ميشود:
– دوري از تحجر و مبارزه با مرگ عقل و خرد آدمي
– تضارب انديشهها و روشن شدن حقيقت
– ژرفنگري و از ميان رفتن عقايد سطحي و ضعيف و ناصواب
– انتخاب بهترين انديشهها و داوري درباره آنها
– دفاع از عقيده به عنوان يک حق
– شنيدن صداي مخالف و تبادل فکري.501
بدون آزادي بيان تبادل، تقابل و تفاهم فکري و علمي ممکن نبوده و نيست.
بند دوم: رابطه اهانت به مقدسات با آزادي بيان
اگر صاحبان هر عقيدهاي حقدارند بر عليه ديگر عقايد، سخن گفته و انديشههاي خودشان را بيان کنند آيا حقدارند به مقدسات يکديگر توهين کرده و حرمتشکني کنند؟
مسلماً اگر آزادي بيان عقيده هيچ حدومرزي
