
ن مربوط به مجازات، تنبیه یا اخراج متقلبین.
لاو و سایمنز (1998) بر اساس مصاحبههای جامعی که با دانشجویان کارشناسی ارشد انجام دادند، دو عامل اصلی تأثیرگذار بر تقلب علمی را شناسایی کردند: عوامل تأثیرگذار بیرونی شامل عامل فشار (نمره، زمان موجود و در دسترس بودن انجام تکلیف یا وظیفه مورد نظر) و توجه کم استادان به این پدیده. عوامل تأثیرگذار درونی شامل نگرشهای شخصی (نظر مثبت یا منفی به تقلب دانشگاهی)، ناآگاهی، نبود خود کارآمدی و احساس شایستگی در انجام دادن کارهای علمی.
نظریههای مختلف در مورد تقلب
تاکنون نظریهها و دیدگاههای زیادی در مورد عوامل به وجود آورندهی تقلب ارائه شده است که هر کدام سعی در ارائهی نظریه دربارهی عناصر تشکیلدهندهی تقلب داشتهاند. دامنهی این دیدگاهها از رشتههای مالی و علوم اداری تا حقوق و روانشناسی کشیده شده است و تقلب را به موضوعی بینرشتهای تبدیل کرده است.
نظریه انتخاب عقلانی کرنیش و کلارک26 (1987) و پترنوسترو سیمسون27 (1996)
ادبیات مربوط به هزینه_ فایده کنشگران ریشه در مکتب اصالت فایده قرن هجدهم دارد، و با کارهای نویسندگانی هم چون جرمی بنتهام و سزار بکاریا در قالب مکتب جرمشناسی کلاسیک شناخته میشود. این نظریه در سیر تحول تاریخیاش به تدریج صیقل یافته و امروزه با نام نظریات انتخاب عقلانی معروف میگردد. امروزه نظریات انتخاب عقلانی با عاریت گرفتن، در قالب واژههایی مانند فرصتها، هزینهها، سودها و فایدهها سخن میگویند، از یک معنا، رهیافت اقتصادی، چرخهای کامل از 200 سال موقعیت کلاسیک را به ارمغان آورده که رفتار فرد محصول محاسبه میزان رنج و گنج و سود و زیان است.
مدل رفتاری نظریه انتخاب عقلانی کرنیش و کلارک28 (1987) و پترنوسترو سیمسون29 (1996) انسانها را فاعلان عاقلی میداند و به شیوهای که مطابق و موافق با ارزیابی شخصیشان از منفعت مورد انتظارشان میباشد، عمل میکنند. این ارزیابیها مبتنی بر ادراکات موقعیت محور از هزینههای مورد انتظار (نظیر مجازات) و انگیزهها (نظیر هیجانات) و مشارکت در یک رفتار خاص میباشد (تی بیتس و مایرز30، 1999). به این معنی که همه رفتارهای انحرافی تابعی از محاسبات ذهنی افراد از هزینهها و منفعت هم بسته با عواقب ادراکشده آن رفتار در قالب شرایط موقعیتی آن عمل است (اوگلیو و استیورت31، 2010).
کاربست نظریه انتخاب عقلانی در بر رفتارهای تقلب دانشگاهی بر اهمیت منافع حاصل از تقلب همانند اجتناب از کار و تلاش، دستیابی به نمرات بالاتر، تحمل کم فشار و استرس و یا صرفهجویی در زمان در کسب موفقیتهای آتی تاکید دارد(مگی و اسپاک، 2008). بر این اساس نظریه انتخاب عقلانی عنوان میکند که افراد تصمیمگیری راجع به مشارکت یا عدم مشارکت در تقلب را بر پایه ملاکها و باورهای اخلاقی فردیشان در قالب موقعیتهای انحرافی که پاداشها و هزینههایی را متعاقباً برای آنان به همراه دارد، را به انجام میرسانند. از این رو، آزمون نظریههای انتخاب عقلانی میتواند تأثیر هر یک از عوامل شخصیتی و موقعیتی مهم در فرآیند تصمیمگیری فرد برای انجام تقلب را آشکار سازد.
نظریه مثلث تقلب دونالد کریزی
اصطلاح مثلث تقلب را پروفسور دونالد کریزی32 (1994) هنگام مطالعه در مورد اشکال تقلب مطرح کرد. پروفسور کریزی سه عامل فشار، فرصت و توجیه را عوامل مؤثر در وقوع تقلب میدانست به گونهای که به اعتقاد وی بدون وجود این سه شرط، تقلب به جایی ختم نمیشود.
مفهوم نظریهی رفتار برنامهریزیشده را نخستین بار آیزن (1980) در رشتهی روانشناسی اجتماعی (که برخی کارشناسان آن را در حکم مطالعهی علمی رویکردها میدانند) مطرح کرد. نظریه روانشناسی جرم بر نقش قصد و نیت یا همان برنامهریزی در تشریح رفتار تأکید میکند و مدعی است که قصد و نیت برای انجام رفتارهای مختلف را میتوان از راههای زیر پیشبینی کرد:
الف) رویکرد نسبت به رفتار: بر اساس نظریه رویکرد نسبت به رفتار (مثلث تقلب) اشاره به درجهای دارد که شخص یک ارزیابی یا برآورد مساعد یا نامساعد از رفتار مورد بحث دارد. بی لی میافزاید که رویکرد نسبت به رفتار به وسیله اعتقاد و باور یک شخص تعیین میشود و این رفتار منجر به پیامدهای معینی میشود و ارزیابی شخص از آن پیامد به گونهای مساعد یا نامساعد تعیین میشود. بنابراین میتوان ارزیابی شخص در جستجوی رفتار تقلب از امکان انجام و نتایج رفتار متقلبانه خود را رویکرد فرد نسبت به آن رفتار نامید.
ب) هنجارهای ذهنی: فیش بین و آین (1975) هنجار ذهنی را تحت عنوان ادراک شخصی از نظر افرادی که برای او مهم هستند و فکر میکند که او باید یا نباید رفتار مورد بحث را انجام دهد، تعریف میکند. از این تعاریف به نظر میرسد که نه تنها هنجارهای ذهنی با یک محرک روانشناسی و حتی با یک انگیزه اجتماعی مرتبط هستند، بلکه ادراکات شرکتکننده بر اساس نظر تعدادی از افراد که برای شرکتکننده در رفتار مهم هستند اشاره دارند.
ج) کنترل رفتار ادراکی (درک شده): کنترل رفتار ادراکی (کوهن و دیگران،2009) به توانایی شخص برای انجام رفتاری مبتنی بر رفتار گذشته آنها، شایستگی و هرگونه موانع مورد انتظاری که آنها ممکن است با آن برخورد کنند، اشاره دارد. این همان چیزی است که در نظریه لوزی تقلب تخت عنوان قابلیت فردی از آن یاد شده است.
نظریه لوزی تقلب ولف و هرمن سان
ولف و هرمن سان(2004) معتقدند که مثلث تقلب میتواند با در نظر گرفتن عنصر چهارمی موجب تقویت کشف و جلوگیری از تقلب شود. این عنصر چهارم که مثلث تقلب را به لوزی تقلب تبدیل میکند، استعداد و قابلیت فردی است، که در کنار سه عنصر انگیزه، فشار و توجیه به طور واقعی نقش مهمی در رخداد تقلب ایفا میکند.
به باور ولف و هرمن سان (2004) فرصت راه را برای تقلب باز میکند. انگیزه و توجیه شخص را به سوی آن میکشاند. منتها شخص باید قابلیت و استعداد شناخت راه بازشده به عنوان یک فرصت و برخورداری از مزیت آن را داشته باشد. بنابراین بر اساس دیدگاه لوزی تقلب این فرآیند به گونه زیر است:
انگیزه: من میخواهم یا نیاز به ارتکاب تقلب دارم.
فرصت: ضعفی در سیستم وجود دارد که من میتوانم از آن بهرهبرداری کنم.
توجیه: من خودم را متقاعد کردهام که این رفتار متقلبانه ارزش ریسک کردن را دارد.
شایستگی و استعداد: من استعداد و توانایی انجام این کار را دارم و من این فرصت طلایی تقلب را شناسایی کردهام و میتوانم از آن استفاده کنم.
ترکیب مثلث تقلب و نظریه رفتار برنامهریزیشده
دیدگاه مثلث تقلب و نظریه رفتار برنامهریزیشده هر دو برای تحلیل تقلب مورد استفاده قرارگرفتهاند. کوهن و دیگران(2009) این دو نظریه را باهم ترکیب کردهاند. به اعتقاد کوهن و همکاران این دو نظریه به یک اندازه از مفهوم رویکرد استفاده نمیکنند. مفهوم رویکرد در مثلث تقلب مفهومی گسترده است که سه بعد سنتی نظریه رفتار برنامهریزیشده یعنی رویکرد، هنجار ذهنی و کنترل رفتار ادراکی را در بر میگیرد. این مفهوم هم چنین میتواند شامل بعد چهارم یعنی تعهد اخلاقی در حالت رفتارهای متقلبانه میباشد.
دومین و سومین جز از اجزای مثلث انگیزه، فشار و فرصت تحت شمول نظریه رفتار برنامهریزیشده نیستند زیرا آنها محرکهای خارجی، برای رفتار متقلبانه ارائه میکنند.
نظریه بولونا و لیندکوئیست (2004)
در توضیح اینکه چرا افراد تقلب میکنند؟ میگویند: به طور کلی جایی که بقای شخصی وابسته شرایط رقابتی باشد، این شرایط ممکن است انگیزهای باشد هم برای رفتار صادقانه و هم برای نادرستی. آن جا که بقا کسی در خطر باشد ممکن است راه و روش نا صادقانه در پیشگرفته شود یا راه و روش صادقانه. وقتی رقابت شدید و چنان باشد که قویترها ضعیفترها را از پا در آورند نداشتن صداقت را به آسانی میتوان توجیه کرد. آن گاه فریبکاری سلاحی برای ستیزه بقا میشود. به عبارت دیگر مبارزه برای بقا غالباً رفتار فریبکارانه را به وجود میآورد.
نظریههای رفتار
روانشناسی عبارت از مطالعه ماهیت، عملکرد و پدیده تجربی، ذهنی و رفتاری انسانی است. به طور کلی روانشناسی در جستجوی درک، توضیح، پیشگویی و کنترل رفتار فردی و گروهی است. روانشناسی جرم با مشکلات روانی وابسته با رفتار بزهکاری، بررسی جرم، طرز عمل مجرمان را مطالعه می کندو باید عوامل روانی تأثیرگذار رفتار فرد متقلب به دقت شناسایی شود.
نظریه همبستگی انشقاقی
این نظریه توسط ادوین ساترلند در سال 1933 ارائه شده است. ساترلند طرفدار اثر متقابل نمادین بود و معتقد بود که رفتار بزهکار از اثر متقابل بین انسانی با سایرین یاد گرفته میشود. وی نشان داد که شخصیت و ویژگیهای بیولوژیک و روانیشان ربطی به ارتکاب چنین جرائمی ندارد، این جرائم منحصر به طبقات پایین تر جامعه و افرادی با ویژگیهای خاص نیست، بلکه طبقات بالاتر و افرادی با ویژگیهای معمول دارای سلامت روانی مناسب را نیز شامل میشود.
نظریه کنترل اجتماعی
این نظریه توسط تراویس هیریشی در سال 1969 مطرح شد.، وی معتقد است که هر چه یک فرد بیشتر از نهادهای اجتماعی (خانواده، مدرسه، …) دور گردد، احتمال وقوع رفتار مجرمانه توسط فرد افزایش مییابد.
نظریه بنیاد پیت، مارویک و میشل در مورد تقلب
پیت، مارویک و میشل(1980) تقلب را نتیجه یک اثر متقابل بین نیروهای شخصیت فردی و محیط خارجی میدانند. سه طبقهبندی عمده متغیرهای ارائهدهنده این نیرو عبارتاند از: فشار محلی، فرصتهای ارتکاب تقلب و ویژگیهای شخصیتی است. ترکیب این سه متغیر به ارتکاب تقلب میانجامد. در واقع احتمال ارتکاب تقلب زمانی بالا می رود که افراد با کمال شخصیتی پایین تر در جایگاهی قرار میگیرند فشارها و فرصتهای ارتکاب تقلب افزایش مییابد. در نتیجه هر چه کمال شخصیتی بالاتر باشد میزان مقاومت در برابر فشار و فرصت ارتکاب تقلب بیشتر خواهد بود.
معادله خیانت
معادله خیانت ابزار مفهومی دیگر مطرح در زمینه تقلب است که روی تعادل دو آرزوی رقیب در تصمیم به ارتکاب تقلب اتکا دارد. مدل این معادله عنوان میکند که سایر نظریهها توجه کمی به نقش انگیزه داشتهاند که یک طرف مهم در معادله خیانت است. بسیاری از اعمال خائنانه دنیای واقعی دارای یک الگوی برجسته از همسانی هستند. از این روست که اغلب متقلبین به علت میل طبیعی به منفعت بر انگیخته میشوند. نویسندگان این نظریه مطرح میکنند که مشاهده خود در گودال منجر به بیش انگیختگی میشود. یک حالت درونی منجر به این میشود تا یک فرد اقداماتی را اتخاذ کند، که به طور طبیعی آن را نامعقول در نظر میگرفت. در واقع ترس از زیان، از لذت منفعت باارزش مساوی بیشتر است.
ویژگیهای شخصیتی افراد متقلب
کانی و ویتس(2006) مطرح میکنند که باید دو عامل در تحلیل روانشناسی شخصیت متقلبین مورد ملاحظه قرار گیرد. اول ویژگیهای بیولوژیک هر فرد که در افراد مختلف متفاوت است و بر رفتار تأثیر میگذارد. دوم ویژگیهای اجتماعی که نحوه عمل فرد در آن جامعه و نحوه برخورد با مشکلات را تعریف کرده یا تحتالشعاع قرار میدهد. این ویژگیها از نحوه برخورد یک فرد با دیگران استنباط میشود.
توماس گلدن (2006) در کتابش عنوان میکند که با مد نظر قرار دادن این عوامل فردی و اجتماعی شخصیت در مطالعات، پس از دهه 1930 سه نوع متقلب شناسایی شده است:
1. متقلبین محاسبه گر: صفات عمده افراد این گروه عبارتاند از: تمایل به تکرار تجاوز، هوش بالاتر نسبت به میانگین، وضعیت خوب آموزشی، دیرتر وارد گود میشوند، ریسکپذیر و فاقد احساساتی مانند آشفتگی و همدردی با دیگران میباشند. آنها فاقد نیروی درونی، اعتمادبهنفس و عزت نفس هستند که بتوانند خود را با آن تطبیق دهند. به علاوه آنها موفقیتهایشان را بر اساس معیارهای دیگران تعریف میکنند.
2 متقلبین ناچار(وابسته به موقعیت): این افراد کاملاً معمولیاند و بدون اینکه قصد صدمه زدن به دیگران را داشته باشند مرتکب چنین تقلبی میشوند.
3 دلالان قدرت: زیادهخواهی خصیصه اصلی این گروه
