
اينکه در روايات متعددي تصريح شده که امام عصر(ع) هنگام ظهور در سيماي متناسب با سنين جواني نمايان ميشود که ذيلاً به برخي از اين روايات اشاره ميکنيم:
أ- امام حسن(ع) در روايتي فرمود: “آنگاه كه حضرت خروج كند بيعت احدى بر گردن او نباشد. او نهمين از فرزندان برادرم حسين است و فرزند سرور كنيزان، خداوند عمر او را در دوران غيبش طولانى مىگرداند، سپس با قدرت خود او را در صورت جوانى كه كمتر از چهل سال دارد ظاهر مىسازد تا بدانند كه خداوند بر هر كارى توانا است”901
ب- امام صادق(ع) نيز در روايتي فرمود: “هنگامي که حضرت قائم(ع) قيام نمايد، به يقين برخي از مردم او را انکار خواهند کرد زيرا او در سيماي شخصي جوان به سوي امت باز مىگردد..”.902
ج- امام صادق(ع) نيز در روايتي فرمود: “..حضرت قائم(ع) در سيماي جوان سي و دو ساله ظاهر مىشود، گروهي از مردم از او برمي گردند و او زمين را پس از آنکه از ظلم و جور لبريز گشته است، از قسط و عدل سرشار خواهد کرد”.903
د- امام رضا(ع) نيز درباره علائم قائم(عج) هنگام ظهور به اباصلت هروي فرمود: “نشانهاش اين است كه در سنّ پيرى است ولى منظرش جوان است به گونهاى كه بيننده مىپندارد چهل ساله و يا كمتر از آن است و نشانه ديگرش آن است كه به گذشت شب و روز پير نشود تا آنكه اجلش فرا رسد”.904
گفتني است طول عمر با بقاء شباب اندکي تفاوت دارد زيرا ممکن است کسي طول عمر داشته باشد اما شباب را نداشته باشد که عادتا نيز همينگونه است. لذا براي بقاء شباب حضرت مهدي ارواحنا فداه ميتوان به آيات داستاني زير استناد کرد:
4-5-1- قصه اصحاب کهف
قصه اصحاب کهف در قرآن کريم نمونه بارزي بر امکان بقاء شباب است. توضيح اينکه بنابر آيه “وَ لَبِثُوا في كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً”905 اصحاب کهف مدت 309 سال در غار بودند. از سوي ديگر خداوند در آيه ديگري ميفرمايد: “وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ..”906 که اين آيه حکايت از آن دارد که آنها پس از بيداري و يا زنده شدن از يکديگر سؤال کردند که چه مدتي در غار درنگ کرديد؟! گروهي پاسخ دادند که يک روز و يا بخشي از روز، گروه ديگر پاسخ دادند که خداوند به مدتي که درنگ کردهايد آگاه تر است. نگارنده بر اساس فراز مزبور بر اين باور است که اين فراز دلالت اشاري بر بقاء شباب آنها دارد زيرا اگر درنگ 309 ساله در غار بر بدن آنها تأثير ميگذاشت، بىترديد آثار پيري به وضوح در سيماي آنها اعم از سپيدي و بلندي موي سر و محاسن، چروکيدگي پوست بدن و تغيير در صدا و امور ديگر نمايان ميبود و اگر چنين بود آنها به اجمال ميفهميدند که چندين سال در غار درنگ کردهاند لکن آيه بيانگر اين است که ايشان مدت ماندن خويش در غار را يک روز و يا بخشي از روز دانستهاند لذا اين آيات اشاره به اين مطلب دارد که آنها پس از بيداري يا پس از زنده شدن، همگي به همان حالتي بودند که 309 سال پيش از آن وارد غار شده بودند و اين مطلب بيانگر تحقق بقاء بر شباب در ايشان است.
4-5-2- ماجراي عزير(ع)
آيه ديگري که در ارتباط با بقاء شباب ميتوان به آن استناد کرد آيه “أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً..”907 ميباشد که بيانگر زنده شدن حضرت عزير و حمار وي و نيز طراوت و تازگي طعام او پس از 100 سال است.
در اين آيه سه نمونه از مخلوقات الهي که عبارتند از انسان، حيوان و جماد شايسته است که مورد توجه قرار گيرد.
اما در خصوص حضرت عزير(ع) سياق آيه به خوبي گوياي اين است که وي پس از آنکه 100 سال از فوتش گذشته بود خداوند او را زنده کرد و از او پرسيد چه مدتي درنگ کردي؟ عزير در پاسخ عرضه داشت: يک روز و يا بخشي از روز. اين فراز به خوبي ميرساند که اگر مدت 100 ساله بر وي تأثير ميگذاشت و آثار پيري را در بدن و سيماي خويش ميديد بلکه پيري را با تمام وجود احساس ميکرد، به اجمال به درنگ چندين ساله خويش پي ميبرد و هرگز نمىگفت: يک روز و يا بخشي از روز. لذا ميتوان دريافت که درنگ 100 ساله بر وي تأثير نگذاشته است.
نمونه دوم که زنده شدن حيوان مرده است که نمونه عيني بر زنده شدن اموات است.
نمونه سوم در ارتباط با طعام است که در شمار جمادات قرار دارد. نگارنده بر اين باور است که از نمونه سوم ميتوان در راستاي طول عمر و بقاء بر شباب در امام عصر(ع) به نحو استدلال حلّي استدلال نمود. با اين توضيح که با توجه به عدم امکانات سرمايشي و نگهداي غذا در زمان عزير، عمر طبيعي طعام در هواي آزاد که در آن سالم و تازه بماند و تغييري نکند و فاسد نشود، شايد حداکثر 3 روز باشد. اما خداوند طعام عزير را 100 سال تازه و با طراوت نگهداشت يعني خداوند حدود 12166 برابر عمر طبيعي طعام، طعام عزير را سالم و تازه نگه داشته است. لذا بر پايه اين مطلب چنين ميتوان استدلال کرد که حال که خداوند قادر است يک موجودي را حدود 12166 برابر عمر طبيعي اش سالم، تازه و با طراوت نگه دارد، در مورد انسان نيز که موجودي زنده است نيز ميتواند به همين اندازه يعني 12166 برابر عمر طبيعي وي او را عمر دهد(استدلال حلي به طول عمر) و او را در اين مدت سالم و با طروات و در سن جواني نگه دارد(استدلال حلي بر بقاء شباب).908
اگر اشکال شود که طعام در شمار موجودات زنده نيست لذا مقايسه آن با انسان که موجود زنده است قياس مع الفارق است لذا اين استدلال صحيح نخواهد بود!
در پاسخ ميگوييم: طعام از آنجايي که موجودي زنده نيست هيچگونه قدرتي بر حفظ خويش از تغييرات و متغيرهاي بيروني و دروني خويش ندارد در واقع طعام، موجودي کاملاً متأثر از متغيرهاي بيروني و دروني است لذا کاملاً منفعل است و از آنجايي که جزء اشياء حساس به عوامل بيروني و دروني است به سرعت فاسد ميشود بر خلاف اشياء سختي همچون سنگ که تغيير و تحول در آن در مدتي طولاني رخ ميدهد. اما انسان موجودي زنده است و ميتواند با انجام برخي امور و پرهيز از برخي امور ديگر تا حدودي مانع از تأثير گذاري عوامل و متغيرهاي مؤثر بيروني و دروني گردد. لذا اين قدرت و امکان در موجودات غير زنده وجود ندارد به طريق اولي سالم و تازه نگه داشتن آن به مراتب سخت تر از سالم و تازه نگه داشتن انسان خواهد بود لذا استدلال مذکور قياس مع الفارق نيست. افزون بر اينکه بقاء بر حالت اوليه چه در موجودات زنده و چه در جمادات و اجسام باشد هر دو از قدرت نامحدود الهي سرچشمه ميگيرد و اين در استدلال مذکور کافي است. افزون بر اينکه همانگونه که اشاره شد در اين آيه خداوند سه نمونه اعم از انسان، حيوان و جماد را نامبرده که پس از 100 سال خداوند اين سه مورد را به همان حالت اوليه قرار داده است گويي که اين مطلب اشعار به اين دارد که طول عمر و بقاء بر همان حالت اوليه در همه موجودات اعم از انسان، حيوان و جماد يکسان است و هيچ فرقي براي خداوند ندارد.
البته در اين باب ميتوان به نحو استدلال حلي به صدور معجزات و خوارق عادات از معصومان(ع) نيز استدلال کرد. با اين توضيح که اگر در جاي خويش اثبات کرديم که معجزات و خوارق عادت از ائمه اطهار(ع) نيز صادر ميشود، پاسخ روشن است زيرا ظهور در سيماي جواني از خوارق عادات است که از امام معصوم(ع) صدور آن ممکن است. لذا برخي از متکلمان و دانشمندان امامي به اين مطلب اشاره کردهاند که طول عمر و بقاء بر شباب در شمار خوارق عادات و معجزات است که از امام معصوم(ع) صادر ميشود.909
افزون بر اينکه اميرالمؤمنين(ع) در روايتي به تحقق بقاء شباب درباره حضرت شعيب(ع) اشاره کردهاند.910 که در صورت اعتماد به روايت مذکور، بقاء بر شباب در خصوص حضرت شعيب(ع) نمونه عيني ديگري از استدلال به امکان بقاء بر شباب در مباحث مهدويت خواهد بود البته با اين تفاوت که اين مطلب در قرآن کريم ذکر نشده بلکه در روايات قصص انبياء آمده است.
4-6- صدور معجزه در وقت ظهور
صدور معجزه از امام در شروط امامت مورد بحث قرار گرفت لکن بحثي که در اينجا به آن اشاره ميشود تأکيد بر صدور معجزه در هنگام ظهور است.
اهميت معجزه به قدري است که شيخ طوسي(د 460ق) بر اين باور است که تشخيص مصداق امام گاه به نص و گاه به معجزه حتي گاه صدور معجزه از وي واجب است. وي مىنويسد: “اما عين امام و تعيين شخص وي که زيد يا عمرو است، پي بردن به آن گاه از طريق نص است و گاه از طريق معجزه، بنابرين هرگاه راويان حديث نصي بر امامت وي نقل کنند به صورتي که ديگر عذري باقي نماند، غرض حاصل شده(مصداق امام با نص تعيين مىشود) و هرگاه راويان نصي بر امامت وي نقل نکنند و از نقل نص إعراض کنند و به غير نص روي بياورند، در اين صورت واجب است که خداوند بر دستان مبارک حضرت معجزهاي صادر نمايد که شخص امام را از ديگري مشخص و معين نمايد”911 طبرسي نيز به منظور اثبات امامت(به عنوان نمونه درباره امام حسن مجتبي(ع) و امامسجاد(ع)) ادله کلامىمتعددي ذکر کرده که يکي از ادله وي صدور معجزات از ايشان است لذا به نمونههاي متعددي از اين معجزات اشاره کردهاست.912 اهميت اين امر به قدري است که برخي از علماء همچون علي بنيونس نباطي(د 877ق) نفس معجزه را نص دانستهاست وي چنين تصريح کردهاست: “هرکه ادعاء امامت کند و معجزه از وي صادر شود، اين امر نصّي از جانب خداوند بر امامت اوست”913
در خصوص امامعصر(عج) نيز در هنگام ظهور وضعيت همينطور است و مردم به واسطه نص و صدور معجزه به امامت ايشان پي خواهند برد. شيخصدوق(د 381ق) از ابوجعفر بنقبه چنين نقل کردهاست: “اما اينکه مىگويند: هنگامي که حضرت ظهور مىکند، چگونه پي ببريم که ايشان همان “محمد بنحسن بنعلي(ع)” است؟ جواب اول اين است که مىتوان بر اساس نقل و نص بر امامت وي از ناحيه ائمه پيشين به امامت وي پي برد و جواب ديگر اين است که ممکن است که حضرت معجزهاي صادر نمايد که دلالت بر امامت وي داشته باشد و اين جواب دوم جوابي است که ما بر آن اعتماد مىکنيم و به دشمنان چنين جوابي مىدهيم هرچند که جواب اول نيز صحيح است”914 شيخمفيد نيز مىنويسد: “اگر گفته شود که راه شناختن امام عصر(عج) هنگام ظهور ايشان که پس از دوران غيبت و استتار ايشان مىباشد، چيست؟ جواب اين است که راه شناختن حضرت، صدور معجزه از ناحيه ايشان است”915 وي در جاي ديگري نيز در ذکر ادله کلامي به منظور اثبات امامت امامعصر(عج) پس از اشاره به عصمت مىنويسد: “وجوب نصّ درباره حضرت و يا صدور معجزه از ايشان به منظور متمايز شدن حضرت از ديگران”916 طبرسي(د 548ق) در إعلامالورى و إربلي(د 693ق) در كشفالغمة، نيز به اين مطلب إشاره کردهاند.917
سيد مرتضي(د 436ق) و طبرسي نيز بر اين باورند که در هنگام ظهور شخص امام عصر(ع) به واسطه معجزه اي که از وي صادر مىشود، شناخته مىشود زيرا نصّ موجود بر امامت وي که از ناحيه پدارن معصوم ايشان صادر شده است، شخص امام را از ديگري متمايز نمىسازد برخلاف نص بر امامان پيشين که نص موجود، شخص امام را معين مىکرد.918 ابوالصلاح الحلبي(د 447ق) نيز در “تقريبالمعارف” ديدگاهي شبيه به ديدگاه مذکور سيد مرتضي بيان نموده و بر اين اساس ظهور معجزه از امام عصر(عج) را در هنگام ظهور به منظور پي بردن به شخص امام واجب دانسته است.919 نيلي نجفي(قرن 8) نيز به اختصار به همين ديدگاه اشاره کرده است.920
اين ديدگاه حکايت از آن دارد که در هنگام تعيين مصداق امام، صدور معجزه از امام
