
اين [حالى] كه شما بر آن هستيد، واگذارد تا آنكه پليد را از پاك جدا كند؛ و خدا بر آن نيست كه شما را از غيب آگاه گرداند، ولى خدا از ميان فرستادگانش هر كه را بخواهد برمىگزيند. پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد! و اگر ايمان بياوريد و پرهيزگارى كنيد، براى شما پاداشى بزرگ خواهد بود.”260 اين آيه ايمان به انبياء و اطاعت از آنها را موجب پاداش عظيم و ورود در بهشت ميداند.
د) “(تنها تو را استهزا نكردند)، پيامبران پيش از تو را نيز مورد استهزا قراردادند من به كافران مهلت دادم سپس آنها را به عقوبت گرفته ديدى مجازات من چگونه بود؟!”261
در اين آيه خداوند به پيامبر خطاب ميکند که تنها تو نيستى كه با تقاضاهاى گوناگون و پيشنهاد معجزات اقتراحى از طرف اهانت کنندگان به استهزاء و سخريه كشيده شدهاى، اهانت به انبيا سابقه طولانى در تاريخ دارد. بسيارى از رسولان پيش از تو نيز مورد استهزاء واقع شدند ولي درنهايت اهانت کنندگان به پيامبران الهي دچار کيفر شدند.
ه) “دريغا بر اين بندگان! هيچ فرستادهاى بر آنان نيامد مگر آنكه او را ريشخند مىكردند.”262
خداوند با لحنى بسيار گيرا و مؤثر برخورد تمام سركشان تاريخ را با دعوت پيامبران خدا يکجا موردبحث قرار داده مىگويد: بيچاره و محروم از سعادت آن گروهى كه نهتنها گوش هوش به نداى رهبران ندادند، بلكه به استهزا و سخريه آنها برخاستند.
تعبير به “عباد” (بندگان خدا) اشاره به اين است كه تعجب از اين است كه بندگان خدا كه غرق نعمتهاي او هستند دست به چنين جناياتى زدند.
و) “پيامبرانى را هم كه پيش از تو بودند مسخره مىكردند. پس مسخره کنندگان را عذابى كه به ريشخندش مىگرفتند فروگرفت.”263
اين آيه تهديدى است براى اهانت کنندگان لجوج كه سرانجام، آنچه را مسخره مىكردند، دامانشان را گرفت.
ز) “كيفر آنان به سبب كفرشان و نيز بدان سبب كه آيات و پيامبران مرا مسخره مىكردند، جهنم است.”264
اهانت کنندگان سه اصل اساسى معتقدات دينى (مبدأ و معاد و رسالت انبياء) را انكار كرده و يا بالاتر از انكار آن را به باد مسخره گرفتهاند؛ لذا در اين آيه عامل انحراف و بدبختى و زيانشان را بيان كرده مىگويد: كيفر آنها جهنم است به خاطر آنكه كافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به باد استهزاء و سخره گرفتند.
اين آيات دلالت بر حفظ حرمت و مقام انبياء و تقديس ايشان دارد و در اين ميان فرقي بين حضرت نوح، ابراهيم، موسي، عيسي، حضرت محمد6و ديگر پيامبران الهي نيست؛ بنابراين واجب است اعتقاد نمودن به حقيقت جميع پيامبران الهي و تعداد آنها که يکصد و بيستوچهار هزار نفر است و پنج نفر اولوا العزم که اشرف و افضل و اکمل از تمام انبيا خاتمالنبيين حضرت محمد6است. بااينحال تنها نام بيستوشش نفر از آنها در قرآن ذکرشده است.
بند دوم: مباني روايي
برخي از بزرگان علم اصول265 در تعريف سنّت بيان داشتهاند: “سنّت عبارت است از قول، فعل و تقرير معصوم:” نقل و حکايت سنّت را روايت، حديث و خبر ميگويند. منظور از قول و فعل، گفتار و کردار و منظور از تقرير سکوت و رفتار تأييد آميز معصوم است نسبت به فعل يا عقيدهاي که در حضور ايشان انجام يا مطرحشده و آن را رد نکرده باشند.
ائمه اطهار بهعنوان قرآن ناطق، ارزش و اهميت خاصي براي حيثيت و شرافت انبيا قائل شدهاند و در كتب حديث،266 در سنّت و سيره معصومين روايات زيادي است که دلالت بر مذمّت، تحريم و ممنوعيت از توهين و اهانت و ناسزاگويي به انبياء را دارد؛ که به چند مورداشاره ميشود:
الف) از رسول خدا 6 نقلشده که فرمود: هر کس يکي از پيامبران را ناسزا گويد پس او را بکشيد.267
ب) امام صادق 7فرموده است: رسول خدا6فرمود: هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد نبايد در مجلسي كه در آن به رهبر و پيشوايي ناسزا گفته شود يا عيب مسلماني مذكور گردد، بنشيند.268
ج) امام صادق7 ميفرمايند: هر كس دوست خدا را ناسزا بگويد محققاً خدا را ناسزا گفته است.269
د) پيامبر اسلام که پيروزي مکه را با رحمت و محبت همراه کرد و آن روز را روز رحمت ناميد و نه روز انتقامگيري، مقرّر کرد هر کس وارد مسجدالحرام شود، در امان است. هر کس به خانه ابوسفيان رود يا در را به روي خويش ببندد در ايمن خواهد بود. استثنايي نيز بر اين قاعده رحمت قائل شد عدهاي را به نام مشخص نمود و گفت اينان را هر جا يافتيد بکشيد گر چه به پرده کعبه چنگ زده باشند.
مقيس بن صبابه، عبدالله بن سعد بن ابي سرح، عبدالله بن خطل و نيز هر دو کنيز او که در آوازخوانيهاي خود پيامبر را در مکه هجو ميکردند و نيز از آن جمله بودند حويرث بن نقيذ بن وهب که پيامبر را در مکه هجو ميکرد و… از آن جمله بودند. حويرث بن نقيذ را که در روز فتح مکه گريخته بود، اميرالمؤمنين علي7يافت و کشت. عبدالله بن خطل که به پرده کعبه آويخته بود، سعيد بن حريث و عمار بن ياسر بهسوي او يورش بردند و سعيد بن حريث او را کشت. مقيس بن صبا در بازار کشته شد و اينان کساني بودند که به استهزاي دين و پيامبر پرداخته بودند و يا هر دو وضع را داشتند چنانچه عبدالله بن سعد بن ابي سرح که ازجمله کاتبين وحي بود از مدينه به مکه گريخته و به قريش پناه برده بود و در مورد آيات قرآن و تخفيف دين اسلام ميکوشيد.270
بنابراين انبيا از قداست خاصي برخوردار هستند و به دلالت روايات کسي که آنها را ناسزا گويد مستحق کشتن است.
همچنين ميتوان از طريق روايات ذيل با قاعده اولويت حرمت توهين به انبيا را اثبات کرد.
الف) پيامبر اکرم 6فرمودند: دشنام به مؤمن موجب فسق است.271
ب) از امام رضا 7توسط آباء و اجدادش از رسول خدا 6روايتشده است كه رسول اكرم 6فرمودند: هرکسي طلب كند ذلت مؤمني را و او را ذليل شمارد و به چشم حقارت به او نظر كند به جهت فقر و تهيدستي او حقتعالي در روز قيامت او را آشكار گرداند و رسوايش كند.272 پس بهطريقاولي اهانت به انبيا جايز نيست و از گناهان کبيره به شمارمي آيد.
با توجه به مطالب فوقالذکر تمامي انبيا جزو مقدسات محسوب ميشوند. در اين بررسي، سه دليل براي كيفر قتل سبّ انبياء وجود دارد: يكي وحدت مناط است كه ملاك و فلسفه حكم قتل سبّ النبي در همه انبياي الهي جاري است. دليل دوم اجماع است. دليل سوم قرآن و روايات و نصوص سبّ النبي است.
گفتار دوم: کتب مقدس در اديان
همه اديان الهي از سوي خداوند متعال براي هدايت انسانها به انبياء عظام وحيشده اند. آن بزرگواران در جهت راهنمايي بشر و رسانيدن آنان به سعادت تلاش نموده اند. در اين راه سختيها را تحمل کردهاند. ازاينرو همه آن تعاليم الهي مورداحترام بشر ميباشند. سلسله اديان الهي تدريجاً برحسب استعداد جامعه انساني عرضهشده است تا بدان جا كه بشريت به حدّي رسيد كه آن مكتب بهصورت كامل و جامع عرضه شد و چون بدين نقطه رسيد نبوت پايان يافت.273 دين حضرت محمد 6بهعنوان کاملترين دين اعلام شد، اما به سلسله اديان الهي بهعنوان يك سلسله دين نگريسته ميشود كه هر دين مكمل دين قبلي ميباشد؛ لذا تعاليم و کتب انبياء الهي داراي احترام ميباشند.
علما همگي نجس کردن مسجد را حرام ميدانند و در اينکه حکم اجماعي است اختلافي نيست. اين حکم ازآنجهت است که هتک مقدسات اشکال دارد و گويا اين مطلب نزد آنها مفروغ بوده است،274 پس نتيجه ميگيريم که اجماع بر هتک کتب تحريفنشده انبيا که براي ما هم مقدس ميباشند وجود دارد.
احتمال دارد استدلال ضعيف باشد؛ زيرا اولاً حکم به حرمت نجاست، گرچه شايد به خاطر خصوصيت مسجد نباشد، ولي مسلماً در اين مورد روايات زيادي واردشده است و چهبسا حکم علما تعبدي و به خاطر روايات باشد، نه اينکه چون هتک مقدسات است، پس حرام ميگردد. همچنين اين احتمال وجود دارد که تعدادي از آنها، بنا بر تعبد بر روايات، فتوا داده باشند؛ پس اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال.
ثانياً چنين اجماعي منقول است و اجماع منقول تا زماني که مبناي ناقل معين نباشد، براي منقولٌ اليه اعتبار ندارد.
ثالثاً اجماع مدرکي است، براي اينکه مدرک قاعده هتک حرمت مقدسات معين است و در صورت مدرک، اجماع اعتبار نخواهد داشت و وقتيکه دست ما از مدرک کوتاه بود، اجماع اعتبار مييابد. در اين مورد بهطور مسلّم عقل حکم به قبح اهانت ميدهد، پس اجماع نميتواند دليل باشد.
دين يهود و نصاري که توسط حضرت موسي 7 و حضرت عيسي 7براي هدايت بشر آورده شده است از ديدگاه اسلام دين آسماني و الهي بودهاند و کتب آنها آسماني است که از سوي خداوند بر آنها نازلشده است.275 دين زرتشت هم در اصل و ريشه توحيدي و الهي بوده است.276 زرتشتيان به نامهايي چون مجوس، مزديسني و اهورايي کيش خوانده ميشوند.277 واژه مجوس يکبار در قرآن آمده و در آن مجوسيان کنار يهوديان و نصاري جاي گرفته و جداي از مشرکان شمردهشده اند.278 پيامبر اعظم 6،279 امام علي،280 امام باقر281 و امام صادق:282 در سخنان خويش مجوسيان را اهل کتاب دانسته اند. امام رضا 7از پدران خويش از رسول خدا 6نقل کرده که درباره مجوسيان فرمودند: با آنان همانند اهل کتاب برخورد نماييد.283
مسلمانان و فقها نيز بر اساس قرآن و حديث پيامبر و اهل بيت:مجوسيان را در رديف اهل کتاب آوردهاند.284
بعد از درگذشت حضرت موسي7و عروج حضرت عيسي7به آسمان، مردم لجوج يهود و نصاري تورات و انجيل آسماني را تحريف نموده و به ميل خودشان نوشتند که نمونههايي از ديدگاه قرآن بيان ميشود:
“يهود گفتند: عُزَير، پسر خداست. نصارى گفتند: مسيح، پسر خداست. اين سخنى است [باطل] كه به زبان مىآورند و به گفتار كسانى كه پيشازاين كافر شدهاند شباهت دارد. خدا آنان را بكشد چگونه [از حق] بازگردانده مىشوند؟”285
آيه اشاره دارد به اينکه يهود و نصاري عقيده به ثنويت و دوگانهپرستي پيدا کردند.
“يهودان و ترسايان گفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستيم. بگو: پس چرا شما را به [كيفر] گناهانتان عذاب مىكند؟ [نه] بلكه شما [هم] بشريد ازجمله كسانى كه آفريده است…”286
“گفتند: هرگز كسى به بهشت درنيايد، مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد. اين آرزوهاى [واهىِ] ايشان است. بگو: اگر راست مىگوييد، دليل خود را بياوريد.”287
“[اهل كتاب] گفتند: يهودى يا مسيحى باشيد تا هدايت يابيد، بگو: نه بلكه [بر] آيين ابراهيم حقگرا [هستم] و وى از مشركان نبود.”288
“يهود گفتند: دست خدا بسته است. دستهاي خودشان بسته باد؛ و به [سزاى] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند. بلكه هر دودست او گشاده است، هرگونه بخواهد مىبخشد؛ و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت بهسوي تو فرود آمده، بر طغيان و كفر بسيارى از ايشان خواهد افزود و تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكنديم. هر بار كه آتشى براى پيكار برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت؛ و در زمين براى فساد مىكوشند؛ و خدا مفسدان را دوست نمىدارد.”289
“گفتند: جز روزهايى چند، هرگز آتش به ما نخواهد رسيد. بگو: مگر پيمانى از خدا گرفتهايد؟- كه خدا پيمان خود را هرگز خلاف نخواهد كرد- يا آنچه را نمىدانيد بهدروغ به خدا نسبت مىدهيد؟”290
“همه خوراکيها بر فرزندان اسرائيل حلال بود، جز آنچه پيش از نزول تورات، اسرائيل [يعقوب] بر خويشتن حرام ساخته بودند. بگو: اگر [جز اين است و] راست مىگوييد، تورات را بياوريد و آن را بخوانيد.”291
آيات مذکور دليل بر تحريف کتب آسماني از جانب اهل کتاب است؛ چيزهايي که از جانب خدا براي پيامبران نيامده و در کتب واقعيشان موجود نبوده است، آنها را از پيش خود، داخل کردند و چيزهايي که از جانب خدا آمده بود آنها را برداشتند.
برخي از فقها نيز فتوا به تحريف کتب آسماني داده بيان ميکنند: “روزي حضرت علي7درحاليکه به مسجد ميرفت قسمتهايي از تورات را در دست عمر ديد حضرت امر به دور انداختن آن کرد و فرمود اگر موسي و عيسي زنده بودند راهي جز پيروي از آيين من نداشتند.”292
قوانين آسماني و دستورات الهي که مدار حکومت و نفوذ آنها بر عموم افراد بشر و تمام ادوار و عرصههاي مختلف است بايد
