
نمونه ديگري است که نقل قولي از حضرت موسي(ع) است که گوياي اين است که زمين متعلق به خداست و خداوند آن را به هر که بخواهد به ارث ميرساند و عاقبت از آن متقين است.
ليکن در برخي منابع متقدم اماميه از امام باقر(ع) نقل شده که حضرت فرمود: در کتاب علي(ع) يافتيم که “زمين از آن خداست، و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد، واگذار مىكند؛ و سرانجام نيك براى پرهيزكاران است؛ من و اهل بيت من کساني هستيم که خداوند ما ما را وارث زمين قرار داده است و ما پرهيزکاران هستيم و تمام زمين از ماست”408
از اين روايت پيداست که وارثان زمين و متقين در آيه مزبور تأويل به اهل بيت(ع) شده است. در حالي که قوم حضرت موسي(ع) که مخاطب اين سخن بودهاند شايد به اين فهمي که روايت مذکور بيانگر آن است، نرسيده باشند و تنها اين سخن را به عنوان يک قاعده و سنت الهي از حضرت موسي(ع) دريافت کردهاند. لذا ارتباط اين آيه از قصص قرآن با اهل بيت(ع) ارتباطي تأويلي خواهد بود. البته گفتني است سخن حضرت موسي(ع) در اين فراز در قالب يک قاعده کلي و يک سنت الهي جاودانه بيان شده است که در همه زمانها جريان دارد اما مصاديق عيني آن ذکر نشده است اما در روايت مذکور، اهل بيت(ع) به عنوان بارزترين مصاديق وارثان زمين ذکر شده است لذا اين روايت نيز از باب جري و تطبيق است.409
2-2-3-3- آيه “فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا..”
اين آيه نيز نمونه ديگري در ارتباط تأويلي قصص قرآن با موضوع امامت است که در دو مورد با اختلاف اندکي در قرآن کريم آمده است:
“فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ”410
“فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ”411
اين دو آيه به خوبي ناظر به ماجراي ورود بني اسرائيل به قريه مذکور است که بيش از سه هزار سال پيش رخ داده است. ليکن کليني به اسناد خويش از امام باقر(ع) چنين نقل کرده که حضرت فرمود: “نَزَلَ جَبْرَئِيلُ بِهَذِهِ الْآيَةِ عَلَى مُحَمَّدٍ(ص) هَكَذَا فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ”412 که در اين روايت به خوبي ديده ميشود مراد از ظالمان، افرادي که به اهل بيت(ع) ظلم روا داشتهاند، تأويل شده است در حالي که از ظاهر آيه مزبور چنين مطلبي بر نمىآيد. در واقع روايت مذکور بيانگر يکي از مصاديق بارز ظالمان و مظلومان در امت پيامبر اکرم(ص) است لذا روايت مذکور از باب جري و تطبيق بوده و ارتباط تأويلي با امامان معصوم(ع) دارد. لازم به ذکر است که اين روايت که مشتمل بر عباراتي است که در آيه مذکور نيست از قبيل قرائت نيست که گوياي تحريف قرآن کريم باشد بلکه از قبيل قيدهاي توضيحي است که ناظر به مصاديق بارز آن در امت پيامبر اکرم(ص) است.
2-2-3-4- آيه “..وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشيدٍ”
نمونه ديگري که در اين فراز ميتوان به آن اشاره کرد آيه “..وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشيدٍ” است که در سياق يادکرد عذاب برخي از امتهاي پيشين قرار دارد.413
لکن در روايات متعددي اين آيه تأويل به امام ناطق و صامت و يا امام حاضر و امام غائب و از اين قبيل تأويل شده است که ذيلاً به برخي از اين روايات اشاره ميکنيم:
أ- کليني به اسناد خويش از امام کاظم(ع) نقل کرده که حضرت در ارتباط با آيه مذکور فرمود: “مراد از بئر معطله، امام صامت و مراد از قصر مشيد، امام ناطق است.414 همين مطلب در منابع ديگري به طرق متعددي از امام صادق(ع) نيز نقل شده است.415
ب- شيخ صدوق نيز به اسناد خويش از صالح بن سهل نقل کرده که گويد: “اميرالمؤمنين(ع) همان قصر مشيد است و بئر معطلة حضرت فاطمه(ع) است و فرزندان وي از ملک دور نگه داشته شدند”.416 البته سيد شرف الدين استرآبادي اين روايت را به اسناد خويش از صالح بن سهل از امام صادق(ع) نقل کرده است.417
ج- سيد شرف الدين استرآبادي نيز از حسين بن جبير در کتاب “نخب المناقب” حديث مرفوعي از امام صادق(ع) نقل کرده که حضرت در تفسير آيه مزبور از رسول خدا(ص) چنين نقل فرمود: “قصر مشيد و بئر معطله امام علي(ع) است”.418
به گفته علامه مجلسي بر اساس اين تأويل، احتمال دارد که مراد از هلاکت اهل قريه، هلاکت معنوي يعني گمراهي ايشان باشد که نه از امام صامت و نه از امام ناطق بهره نمىگيرند. افزون بر اينکه آنچه در امتهاي پيشين رخ داده است، نظير آن در اين امت رخ خواهد داد. بنابر اين آنچه از عذاب و هلاکت و مسخ انسانها در امتهاي پيشين رخ داده است، نظير آن در اين امت به صورت هلامت معنوي، گمراهي و محروميت از علم، کمالات و مردن و مسخ دلها خواهد بود. اين افراد اگرچه در سيماي انسان هستند ليکن به منزله مرده گان هستند و شعور ندارند زيرا به حق گوش فرا نمىدهند و بصيرت و تعقل ندارند و امري که به آخرت ايشان سودي رساند، از آنها سر نمىزند. پس بنابر اين مطلب، منافاتي ميان اين تأويلها و ظواهر آيات مزبور وجود ندارد.419
گفتني است که اين گونه روايات بر فرض صحت و تماميت سند و جهت صدور، هرگز گستره شمول و عموم معناي آيه را محدود نميكند و بيان مصداق كامل يا يك مصداق، مصاديق ديگر را نفي نميكند و دست مفسر را در تطبيق آيه بر ساير مصاديق آن نميبندد؛ بلكه آيه داراي معنايي عام است و همچنان به عموم خود باقي است. فايده و نقش روايات تطبيقي آن است كه با تبيين برخي مصاديق آيه، مفسّر را در ارائه معناي كلي راهنمايي ميكند.420
2-3- گونههاي استدلال به قصص قرآن در مباحث کلامي امامت
در گونه استدلال به قصص قرآن کريم نيز ميتوان به گونههاي زير اشاره کرد:
2-3-1- جواب نقضي
گاه استدلال به برخي از قصص قرآن کريم در مباحث کلامي امامت در راستاي جواب نقضي استفاده ميشود:
أ- مانند استدلال به قصه زنده شدن چهار پرنده، قصه زنده شدن اصحاب کهف، قصه زنده شدن عزير و قصه زنده شدن همراهان حضرت موسي(ع) در کوه طور که از موارد مذکور ميتوان در جهت ادله امکان رجعت استفاده نمود. توضيح اينکه در گام اول منکران رجعت، اگر زنده شدن دوباره اموات در همين دنيا را انکار کنند ميتوان به قصص مذکور استناد نمود که گوياي امکان زنده شدن دوباره در همين دنيا ميباشد.
ب- به عنوان نمونه ديگر در پاسخ به شبهه غير عادي بودن و عدم امکان طول عمر در امام عصر(ع) ميتوان به طول عمر حضرت نوح(ع) استناد کرد که طول عمري اين چنين امري ممکن است لذا با اين استدلال در گام اول از ذهن مخاطب رفع استبعاد ميشود. البته در گامهاي بعدي نيز بايد جواب حلي به اين مطلب داد که سطور آتي به اختصار و در فصل چهارم به تفصيل بيان خواهد شد.
2-3-2- جواب حلي
گاه استدلال به برخي از قصص قرآن کريم در مباحث کلامي امامت در راستاي جواب حلي مورد استفاده قرار ميگيرد.
أ- به عنوان نمونه در مسأله اثبات طول عمر امام عصر(ع) پس از بيان جواب نقضي و نشان دادن امکان طول عمر و رفع استبعاد از ذهن مخاطب نوبت به “جواب حلي” ميرسد که در اينجا ميتوان به قصه عدم تغيير طعام و شراب عزير و نيز احتمال نگه داشتن يونس(ع) در شكم ماهي تا روز قيامت بنابر آيات “فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ لَلَبِثَ في بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ”421 استناد کرد که جواب حلي است که نظر به قدرت خداوند دارد.422
افزون بر اينكه برخي از قصص قرآن، بيانگر سنتهاي تغييرناپذير الهي است كه اين نيز در بخش “جواب حلي” قرار ميگيرد.
ب- به عنوان نمونه در جواب حلي براي علت غيبت ميتوان به اين مطلب اشاره كرد كه سنت لايتغير الهي به اين تعلق گرفته كه اگر در هر زماني جان انبياء، اوصياء و رسولان الهي و خلاصه جان حجج الهي از ناحيه مخالفان در خطر باشد و شرايط لزوم قيام مهيا نباشد و شخص وي مورد تعقيب باشد و جان وي در خطر جدي باشد، بايد وي از دست مخالفان بگريزد همچون موسي(ع) كه پس از قتل قبطي مورد تعقيب بود و توان مقابله نداشت و شرايط مقابله فراهم نبود از شهر گريخت و به تعبيري از ميان ايشان غائب شد. و نيز هنگامي كه موسي(ع) بار دوم از مصر بيرون رفت كه اين بار همراه با بني اسرائيل بود كه فرعون و سپاهيانش او را تعقيب ميكردند و اگر به موسي(ع) دست مييافتند بىگمان او را ميكشتند زيرا انگيزهها بر قتل وي بيشتر شده بود(با قتل يك قبطي قصد قتل موسي را داشتند چه برسد به اينكه اين بار بر عليه قدرت فرعون ايستادگي ميكرد) اين مطلب با آيه “..وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ..”423 نيز متناسب است.
2-3-3- مفهوم اولويت
گاه در استنباط کلامي از قصص قرآن کريم ناگزير بايد به مفهوم اولويت استدلال کرد. مانند نمونههاي زير
أ- از آيه شريفه “قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمينُ”424 که فرازي از ماجراي حضرت موسي(ع) در مدين است ميتوان به مفهوم اولويت استدلال کرد که قوي بودن و امين بودن بايد در نبي و امام باشد. با اين توضيح که از آنجايي که دو ويژگي مذکور در کار کردن براي حضرت شعيب(ع) و چوپاني کردن براي وي لحاظ شده است بىترديد براي افرادي که هدايت و رهبري مردم را به عهده ميگيرند بايد اين دو ويزگي وجود داشته باشد.
ب- از آيه شريفه “قالَ اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ”425 ميتوان بنابر مفهوم اولويت چنين برداشت کرد که بنابر اين آيه تعهد و علم دو شرط ضروري براي تصدي خزائن زمين است بىترديد وجود اين دو شرط براي ملک، فرمانروا و امام که عهده دار حاکميت در زمين است، به طريق اولي لازم است.
ج- و نيز در خصوص “عصمت امام” و “اختصاص نصب امام به خداوند” نيز ميتوان به اصل عصمت انبياء و انتخاب ايشان از ناحيه خداوند بر پايه مفهوم اولويت نيز استدلال کرد. با اين توضيح که حال که انبياء الهي معصوم هستند و تنها از ناحيه خداوند انتخاب ميشوند، در مورد ائمه(ع) که وصي انبياء و ادامه دهنده راه ايشان هستند و با توجه به اينکه مقام امامت بر اساس آيه 124 سوره بقره بالاتر از مقام نبوت است و نيز اينکه مقام امامت مقام هدايت به امر است و اين سطح از هدايت از نوع “ايصال الي المطلوب” است و بالاتر از سطح هدايت به معني ارائه طريق است، بىترديد امام نيز بايد معصوم باشد بلکه لازم است که از درجه بالاتري در عصمت برخوردار باشد و بىترديد اين شخص بايد از ناحيه خداوند انتخاب شود.
فصل سوم: جايگاه امامت در قصص قرآن و چگونگي استدلال علماء اماميه بر آن
همانگونه که گذشت قصص قرآن کريم از ديرباز مورد توجه مفسران، محدثان و دانشمندان علوم قرآني بوده و از ابعاد گوناگون پژوهشهاي متنوعي در اين موضوع سامان يافته است برخي از اين آثار روايي و برخي ناظر به ابعاد تاريخي و جغرافيايي قصص قرآن است و برخي ديگر از آثار ناظر به ابعاد زيبايي شناسي قصص قرآن و ابعاد هنري و اعجاز بياني آن است. از سوي ديگر در برخي از تفاسير اهل سنت ديده ميشود که غالباً به جزئيات قصص پرداختهاند لذا در ذيل قصص روايات متعددي ديده مىشود که جزئيات گوناگوني از قصص قرآن در آن بيان شده که برخي از آنها از قبيل إسرائيليات و روايات غير معتبر به شمار مىرود و چه بسا خالي از ابعاد هدايتي و تربيتي باشد. اما دانشمندان اهل سنت در تفاسير و کتب علوم قرآني و تک نگاريهاي خويش در باب قصص قرآن با وجود اينکه بيشتر به ابعاد زيبايي شناسي قصص قرآن و ابعاد هنري و اعجاز بياني آن پرداختهاند و و در مباحث پيرامون “اهداف، اغراض و رسالت قصص قرآن” نيز مباحثي از قبيل تسلي دادن به رسول خدا(ص) و مؤمنان، عبرت از امتهاي پيشين، تثبيت روح ايمان در مسلمانان و مطالبي اين چنين بيان کردهاند و غالباً اشارهاي به ابعاد استنباطي مباحث امامت از قصص قرآن نداشتهاند،
