
دادهشده است. اقرار مسلمانان بر بقاي معبد اقتضا دارد که اعاده و بازسازي آن نيز جايز باشد و به علاوه وجود معبد يکي از ضروريات اديان است.380 هنگامي که به اهل ديني اجازه سکونت درجايي داده شد اجازه ساختن معبد نيز داده مي شود.
هنگامي که معابد ذمّيان خراب شد، اگر اهل آنجا بر ذمّه اسلام باقي ماندند نمي توان متعرّض معابد مخروبه آنان شد، ولي اگر معبد در دارالحرب باشد يا در دارالحرب نباشد ولي اهل شهري که معبد در آنجا است از بين رفته يا کوچ کرده باشند و اهل ذمّهاي ساکن نباشد در اين صورت ميتوان جاي آن معبد، مسجد بنا کرد،381 در غير اين صورتها حتي نميتوان آنها را به عنوان مسجد تصرّف کرد يعني اگر حتي يک نفر از معتقدان آن دين در آنجا باشد معبد به حال خود باقي ميماند و اگر خراب نشده نميتوان براي ساختن مسجد آن را خراب کرد، زيرا ادلهاي که دلالت بر احترام اموال و آنچه در اختيار ذميان است، دارد شامل اين معبد مخروبه و مصالح ساختماني آن نيز ميشود و دليلي نداريم که اين احترام را خاص اموال و انفس آنان بدانيم بلکه اين احترام شامل تمام چيزهائي است که در اختيار ذمّيان است ولواينکه مال آنها نباشد. از طرفي اين معابد براي عبادت وقفشده و محترم است و تخريب آن بهجز در موارد لازم ممنوع ميباشد.382
اين معابد را بعدازاين که اهل آنها کوچ کردند و هيچ فردي از آنان در آنجا نباشد، ميتوان به عنوان مسجد گرفت؛ اما از احکام مسجد، وجوب طهارت آن است درباره طهارت يا نجاست اينگونه اماکن در زماني که اهل کتاب از آن استفاده ميکنند، ادله ظهور دارد در اين که بايد به معتقدات اديان اقرار داشته باشيم.383 چنانچه به اعتقاد آنان مسأله اي صحيح است ما هم حمل بر صحت کنيم و معابد نيز در زماني که آنان استفاده ميکنند هر گونه که تطهير ميشود، آن را صحيح بدانيم، براي مثال اگر درجايي از معبد شراب ريختند تطهير آن تا وقتيکه معبد در دست آنهاست لازم نيست، ولي بعد از تصرّف آن به عنوان مسجد بايد تطهير شود.
زماني که معبد به مسجد تبديل شد، اگر به عدم طهارت محلي از آن يقين داشته باشيم لازم است آن را تطهير کنيم؛ در غير اين صورت حکم به طهارت معبد ميشود. در روايتي از امام صادق7نيز اجازه سجده بر زمين معبد دادهشده است؛384 بنابر اين که واژه “مسجد” در روايت را سجدهگاه لحاظ کنيم نه محل عبادت، با اين وجود حکم به طهارت معبد شده است.
به نظر فقها نمازخواندن در معابد جايز است و روايات متعددي از ائمه اطهار:385 گواه بر اين مطلب است و حتي در روايتي- که سابقاً بدان اشاره شد- سجده بر زمين معابد نيز مجاز شمردهشده است.
بيشتر فقيهان نمازخواندن در معابد يهوديان و مسيحيان را جايز ميدانند386 البته اگر در معبد عکس و تصوير باشد کراهت دارد و اين کراهت به سبب وجود تصاوير است نه معبد. تطهير معبد هم لازم نيست.
بنابراين توهين به معابد اديان جايز نميباشد. کليساها و معابد در کشور اسلامي از امنيّت و مصونيّت برخوردارند. دولت اسلامي موظف است امنيّت اين اماکن را جهت انجام عبادت و اجراي مراسم فراهم نمايد و از توهين و تجاوز به آنها جلوگيري کند؛ زيرا عدم توهين به مقدسات هر دين يکي از اصول مسلّم تربيت و رشد فرهنگي است و لازمه آن ايجاد روحيه نوعدوستي و تحکيم مباني اخلاقي و استقرار روابط صميمانه ميباشد. عدم رعايت اين خصلت پسنديده موجب بروز اختلافات، کدورتها، دشمنيها، زدوخوردها و احتمالاً جنگهاي کوچک و بزرگ بين افراد يک جامعه يا جوامع ديگر ميشود.
بند اول: مباني قرآني
به چند آيه که ميتوان عدم اهانت به معابد را از آنها استنباط کرد اشاره ميشود:
الف) “همان كسانى كه به ناحق از خانههايشان بيرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز اينكه مىگفتند: پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض ديگر دفع نمىكرد، صومعهها و كليساها و كنيسهها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار برده مىشود، سخت ويران مىشد و قطعاً خدا به كسى كه [دين] او را يارى مىكند، يارى مىدهد، چراکه خدا سخت نيرومند شكستناپذير است.”387
اين آيه از آياتي است که حکمت و فلسفه جهاد را بيان ميکند که يکي از آنها حفظ معابد است. چنان که گفتهشده: “تشريع جنگ و جهاد براي حفظ جامعه ديني، از شر دشمنان دين است که به خاموش کردن نور خدا متهم هستند. پس اگر جهاد نبود، هر آينه معابد ديني و شعائر الهي، نابود و عبادات و مناسک خداوند تعطيل ميشد.”388
با توجه به اين آيه، درمييابيم که اصل وجود معابد در جامعه پسنديده است حتي اگر متعلق به مسلمانان نباشد. با توجه به عبارت “يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثيراً” درمييابيم که وجود اين معابد، براي عبادت و ذکر نام خداوند نيکو است؛ نه چيز ديگر. پس معلوم ميشود که توهين به معابد جايز نيست.
ب) “آنهايي كه غير خدا را مىخوانند دشنام ندهيد كه آنان از روى دشمنى [و] به نادانى، خدا را دشنام خواهند داد. اين گونه براى هر امتى كردارشان را آراستيم. آنگاه بازگشت آنان بهسوي پروردگارشان خواهد بود و ايشان را ازآنچه انجام مىدادند آگاه خواهد ساخت.”389
اين آيه يکي از ادبهاي ديني را بيان ميکند که با رعايت آن احترام مقدسات جامعه ديني محفوظ مانده و دستخوش اهانت و ناسزا و يا سخره نميشود. لازمهي غريزه انساني است که از حريم مقدسات خود دفاع نموده باکساني که به آنها تجاوز کنند به مقابله برخيزد و چهبسا شدت خشم، او را به فحش و ناسزا به مقدسات آنان وادارد؛ چون ممکن بود مسلمين به منظور دفاع از پروردگار، بتها را هدف دشنام خود قرار دهند، در نتيجه مشرکين را وادار سازند که حريم مقدس خداي تعالي را مورد هتک سازند؛ لذا به آنان دستور ميدهد که به خدايان مشرکين ناسزا نگوييد چون اگر ناسزا بگوييد و آنان هم در مقام معارضه به مثل به ساحت قدس ربوي توهين کنند در حقيقت خود مؤمنين باعث هتک حرمت و جسارت به مقام خداوندي شدهاند؛ يعني به طريق اولي به مقدسات اديان توحيدي نيز نبايد اهانت نمود. از طرفي مقدمه حرام حرام شمرده شده است بنابراين اگر مسلماني به مقدسات اديان ديگر توهين کند مقدمه توهين آنها به مقدسات اسلام را فراهم کرده است و توهين آنها به مقدسات اسلام به نص قرآن حرام است پس مسلمان نبايد کاري کندکه آنها به مقدسات اسلام توهين کنند.
از نظر اسلام، اموري که مقدسات را به خطر بيندازد و بهانه و دسيسه اي براي نفوذ و سياست غير مسلمانان گردد فاقد ارزش ميباشد و از عموم تعليلي که جمله “كَذَالِكَ زَيَّنَّا لِكلُِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ” آن را افاده ميکند نهي از هر کلام زشتي نسبت به مقدسات ديني از جمله معابد در هر دين استفاده ميشود.390 ازآنجاکه مسلمانان در سالهاي قبل از هجرت توان مقابله با کافران را نداشتند و در صورت اهانت به بتها، کافران نيز معبود مسلمانان را بد ميگفتند، اين آيه نازل شد و مسلمانان را از دشنام به بتها منع نموده است.391
بند دوم: مباني روايي
رواياتي است كه دلالت بر منع توهين به معابد را دارد:
الف) از امام صادق7درباره فرمايش پيغمبر6كه مىفرمايد: “شرك از صداى مورچه بر روى سنگ سياه در شب ظلمانى مخفىتر است، سؤال كردند. فرمود: مؤمنين بتها را نكوهش مىكردند. مشركين هم واكنش نشان داده، معبود مؤمنين را نكوهش مىكردند.
خداوند آنها را از اين كار منع كرد تا كفار خداى مؤمنين را نكوهش نكنند، زيرا مؤمنين با اين كار خود بهطور ناخودآگاه گرفتار شرك مىشدند.”392
از اين که مؤمنين معبود مشركين را سبّ كنند نهى ميشوند، بهطريقاولي عدم جواز توهين به معابد پيروان ساير اديان استفاده ميشود.
ب) امام صادق7فرمودند: مؤمنان خداي مشرکان ومشرکان خداي مؤمنان را دشنام مي دادند و خداوند از سبّ خدايان مشرکان نهي کرد تا مبادا آن ها به خداي مؤمنان توهين کنند که در اين صورت مؤمنان از جايي که نميدانند مشرک ميشوند و اين کنايه است از اينکه اگر مسلماني باعث اهانت نمودن يک مشرک به خداي متعال شد او مشرک شده است در حالي که نميداند و اين همان معناي شرک خفي است که پيامبر فرمود از راه رفتن مورچه اي بر وي سنگ صاف درشب تاريک مخفي تر است393
ج) به امام صادق7عرض کردند مردي را در مسجد ديديم که به دشمنان شما دشنام ميداد امام فرمود: خدا لعنتش کند او به ما دشنام مي دهد (با اين کارش باعث مي شود دشمنان ما به ما اهلبيت دشنام دهند.)394
د) امام صادق فرمودند: با دشمنان اهانت نکنيد که به آنها نيز به خود شما اهانت مي کنند.395
احترام به مقدسات ساير اديان حتي اگر آن مقدسات مورد تأييد ما نباشد، از آن رو ضروري است كه اهانت به باورهاي مذهبي سايرين علاوه بر اينكه كاري خلاف اخلاق سليم و وجدان بشري است ميتواند موجب بروز اخلال در امنيّت داخلي و حتي خارجي كشور شود. برخورد مناسب با توهينکننده آرامش را به پيروان اديان مورد اهانت بازگردانده و از بر هم خوردن امنيّت كشور كه احتمالاً در نتيجه اقدامات خودسرانه آنها رخ خواهد داد جلوگيري ميکند.
با توجه به مباني جرم مانند؛ مصلحت عمومي، حفظ حقوق ديگران، حفظ نظم و امنيّت كشور، نتيجه گرفته ميشود که توهين و ناسزاگويي و زبانباز کردن به فحش و هرزهگويي در نگاه اسلام امري نامشروع است؛ زيرا يکي از مصاديق قطعي اهانت به مسلمين به شمار ميآيد و در احاديث نيز از کارهايي به شمار آمده که بغض و خشم پروردگار را به دنبال دارد. از نظر فقهي نيز گناه به شمار آمده و نياز به توبه دارد. انتظار ميرود كه با برخورد قانوني و مناسب، آرامش را بر احساسات فروپاشيده، باز گردانيده و همبستگي و انسجام همگاني را پديد آورد.
نگرش اسلام در حوزه ارتباطي مسلمانان با اديان بر سه اصل “رعايت احترام”، “همزيستي مسالمت آميز” و “رعايت اخلاق اجتماعي” استوار گرديده و بر اين اساس، قرآن منادي دعوت به همزيستي مسالمتآميز در جامعه جهاني است.
فصل دوم:
حکم اهانت به مقدسات اديان و مباني آن در فقه عامه
بامطالعه منصفانه روشن خواهد شد که هيچ دين و آييني در زمين وجود ندارد که مانند اسلام، در تبيين و تشريح صادقانهي مقدسات سخن گفته باشد. مذاهب چهارگانه اهل سنّت به اين مسأله توجّه داشته و عدم توهين به مقدسات را پذيرفته اند؛ گرچه اختلاف آنان در مباني و دلايل جزئي است. در اين فصل حکم اهانت به مقدسات اديان در فقه عامه بررسي ميشود.
مبحث اول: مقدسات مشترک در اسلام و اديان ديگر
گفتار اول: انبيا
فقهاي اهل سنّت فتوا به قتل سابّ عموم انبيا الهي دادهاند. مالکيه اعتقاددارند سابّ هر يک از انبيا الهي بدون استتابه بر اساس حد الهي به قتل ميرسد، ساير مذاهب (حنفي، حنبلي، شافعي) حکم سابّ انبيا را حکم ارتداد دانستهاند.396
در ذيل به چند مورد از فتاواي فقهاي مذاهب اربعه اشاره ميشود:
الف) حنيفه:397 هرکسي که بغض نبي6را در قلب خودش داشته باشد، مرتد است، پس دشنام دادن، بهطريقاولي سبب ارتداد او ميشود. بهعنوان اقامه حدّ بر او، به قتل ميرسد.
ب) مالکيه: شخصي كه رسولالله6يا غير از پيامبران را سبّ كند، مسلمان باشد يا كافر، كشته ميشود و توبه داده نمي شود398 و جهل و ناداني دشنام دهنده از کيفر دشنام، سبب عذر و موجب قبولي توبه او نميشود. اگر دشنام دهنده، کافر باشد؛ يعني اصلاً اسلام را نپذيرفته، سپس اسلام را بپذيرد- حتي اگر مسلمان شدنش، از ترس کيفر دشنام و کشته شدن باشد- کشتن او واجب نيست؛ زيرا اسلام، پيشينه افراد را ميپوشاند؛ اما اگر مسلمان، با دشنام دادن به پيامبر6مرتد شود، سپس در زمان ارتداد، دشنام دهد، آنگاه مجدداً مسلمان شود، قتل و کشته شدن بابت دشنام، از او ساقط نميگردد، زيرا قتل، حدّي از حدود خداوند است که اجراء آن بر او واجب است.
بعضي از مالکيها399 گفتهاند: اگر مجدداً به اسلام برگردد، توبه او پذيرفته ميشود.
– هارونالرشيد به مالك بن انس نوشت فقهاي عراق در سبّ و شتم
