
مورد نزول، نمىتواند مخصص عموم آيه باشد.
اما در پيوند “اعتقاد به ساختار چندمعنايي قرآن” و “استنباط کلامي از قصص قرآن” گفتني است که عدم اعتقاد به ساختار چندمعنايي براي قرآن، راه جريان و تطبيق آيه بر مصاديق گوناگون را در برابر مفسران و قرآن پژوهان خواهد بست و در اين صورت تنها بايد به مورد نزول آيه تمسک نمود و بىگمان گرد و غبار کهنگي بر سيماي قرآن خواهد نشست و به جاودانگي آن خدشه وارد مىسازد. با تند دادن به مطلب مذکور، اين نابساماني در استنباط از همه آيات قرآن نمايان خواهد بود به ويژه در عرصه استنباط کلامي از قصص که در اين صورت براي مطرح کردن جري و تطبيق و بيان سنتهاي الهي در قصص قرآن مجالي باقي نخواهد ماند.
1-1-5- انسجام و پيوستگي آيات قرآن كريم
قرآن گرچه در طول 23 سال بر پيامبر اسلام(ص) نازل شده و نزول آيات آن در مراحل و شرايط مختلف بوده است، ولي همه آنها در ارتباط با هم و از نظر معنا داراي انسجام واحدي هستند و خداوند، آيات قرآن را به گونهاي بيان كرده كه همساز و هم جهت با هم و داراي ارتباط معنايي هستند. اعتقاد به پيوند آيات با يكديگر از نظر مفسران، اهميت فراوان دارد و مفسر را به هنگام تفسير، به همسويي همه آيات و انسجام دروني آنها سوق مىدهد و هيچ آيه و يا آياتي را مستقل از ديگر آيات تفسير نمىكند. در پرتو اين ديدگاه، مفسر، كل قرآن را نظاممند و مرتبط با هم مىداند و بين هر بخش و بخشهاي ديگر آيات، ارتباط وثيقي در نظر مىگيرد.63
اما در ارتباط با پيوند اين مبنا با “استنباط کلامي از قصص قرآن” گفتني است که قوانين و آموزههاي قرآني که درباره امامت در آيات غير قصص به صورت مستقيم آمده، در بيشتر موارد همين آموزهها و مقررات در آيات قصص در بياني غير مستقيم به صورت تحقق نمونههاي عيني آن در تاريخ و سيره انبياء آمده است. اين مطلب از يک سو بيانگر تناسب آيات قصص و آيات غير قصص در موضوع امامت است.64 و از سوي ديگر تجلي هماهنگي و انسجام قرآن کريم در بخش قصص آن مىباشد. افزون بر اينکه عدم پذيرش اين پيوند، آيات قصص را بىارتباط با آيات ديگر نشان خواهد داد و اين مطلب با عدم اختلاف در قرآن که از آيه شريفه “وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً”65 برداشت مىشود، منافات دارد. اينک به برخي از ادله قرآني و روايي هماهنگي آيات قرآن مىپردازيم:
1-1-5-1- ادله قرآني
در ارتباط با انسجام و پيوستگي ميان آيات قرآن به دو آيه زير مىتوان استناد نمود:
1-1-5-1-1- آيه نفي اختلاف در قرآن
هماهنگى كامل و نظم و انسجام حاكم در ميان آيات قرآن يکي از جنبههاي اعجاز قرآن کريم است به اين معني که كوچكترين اختلاف و تناقضى در ميان آيات و مفاهيم آن وجود ندارد.66 در واقع اگر بدين نكته نيز توجه شود كه آيات قرآن در مدت بيست و سه سال به تدريج در مناسبتها و حوادث گوناگون نازل شده است، اين حقيقت بيشتر روشن خواهد گرديد كه قرآن از ناحيه خداوند نازل شده، از قدرت بشر خارج مىباشد زيرا اقتضاى طول زمان و فاصلههاى طولانى در نزول آيات قرآن و در عين حال گستردگى آن، اين بود كه وقتى اين آيات در يك جا جمع گرديد، در ميان آنها ناهماهنگى و اختلاف ديده شود. ولى قرآن در هر دو صورت اعجاز خود را حفظ نموده است: آن روز كه قطعه قطعه نازل مىشد، در همان متفرق بودنش معجزه بود و زمانى هم كه از حالت قطعه قطعه بودن خارج و در يك جا جمع آورى شد، جنبه ديگرى از اعجاز به خود گرفت خود قرآن نيز به اين ويژگي اشاره مىكند، آن جا كه مىفرمايد: “أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً”67 اين آيه شريفه انسان را به يك موضوع فطرى و وجدانى رهنمون مىسازد كه هر كس در ادعا و گفتار خويش بر كذب و دروغ متكى باشد، در نظرياتش اختلاف و در بيانش تناقض، آشكار خواهد شد ولى اين اختلاف و تناقض در كتاب آسمانى(قرآن) وجود ندارد، پس بنابراين، قرآن ساخته و پرداخته فكر بشر نبوده، بر پايه دروغ و افترا بنيان نشده است.68 در واقع آيات قرآن هم پيوند با يكديگر، از ساختار منسجمي برخور دارند و با نگاهي جامع نگر به آنها تفسيرشان به شكل كامل تر صورت مىگيرد.
1-1-5-1-2- آيه “اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ..”
يکي ديگر از آيات قرآن که حکايت از هماهنگي و انسجام سراسر قرآن دارد آيه “اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ..”69 است.
“مثانى” چنانكه زمخشرى در”كشاف” آورده ممكن است جمع “مثنى”(بر وزن مصلى) به معنى مكرر بوده باشد، و يا جمع “مثنى”(بر وزن مبنا) از تثنيه به معنى تكرار گرفته شده است.70 به گفته علامه طباطبايي “كِتاباً مُتَشابِهاً” يعنى كتابى كه هر بخش آن شبيه ساير قسمتها است، و اين تشابه غير از تشابهى است كه در مقابل محكم استعمال شده، چون تشابه دومى صفت بعضى از آيات قرآن است و در آيه مورد بحث همه آيات را متشابه خوانده، پس اين تشابه غير آن تشابه است، آن تشابه به معناى واضح نبودن معناى آيه است، و اين تشابه به معناى آن است كه سراسر قرآن آياتش از اين جهت كه اختلافى با هم ندارند، و هيچ آيهاى با آيه ديگر ضديت ندارد، مشابه يكديگر هستند. طبق تفسير علامه “مثانى”- جمع “مثنيه” است كه به معناى معطوف است، و قرآن را از آن رو “مثانى” خوانده که بعضى از آياتش انعطاف به بعضى ديگر دارد، و هر يك ديگرى را شرح و بيان مىكند، بدون اينكه اختلافى در آنها يافت شود و يكديگر را نفى و دفع كنند، همچنان كه فرمود: “أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً”.71
1-1-5-1-3- طبقه بندي آيات محکم و آيات متشابه
طبقه بندي آيات قرآن به محکم و متشابه که در آيه 7 سوره آل عمران بيان شده به خوبي بيانگر هماهنگي ميان آيات قرآن کريم است. در واقع بدفهمي اين دو دسته از آيات موجب حکم به وجود ناهماهنگي ساختاري و محتوايي در قرآن کريم مىشود و حال آنکه خداوند با مرجع قرار دادن آيات محکم براي آيات متشابه از بروز اين بدفهمي جلوگيري کرده است.72 لذا امام رضا(ع) در بيان لزوم ارجاع آيات متشابه به آيات محکم مىفرمايد: “هركس آيات متشابه قرآن را به آيات محکم آن برگرداند به راه راست هدايت شده است. همانا در اخبار ما مانند متشابه قرآن، متشابه و نيز مانند محکم قرآن، محکم وجود دارد پس متشابه آن را به محکم آن برگردانيد و از متشابه آن پيروي نکنيد که گمراه ميشويد”.73
1-1-5-2- ادله روايي
اما در خصوص ادله روايي اين بعد از اعجاز قرآن، در روايتي نقل شده است كه مردي نزد اميرالمؤمنين(ع) آمد و عرض كرد: “من در كتاب نازل شده الهي ترديد كردهام. حضرت فرمود: چگونه در كتاب نازل شده خداوند شك كردهاى؟ گفت: بدان سبب که كتاب خدا را چنان يافتم كه بعضى از آن بعضى را تكذيب مىكند پس چگونه در آن شك نكنم! حضرت فرمود: “إِنَّ كِتَابَ اللَّهِ لَيُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَا يُكَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً..” كتاب خدا بعضى از آن بعضى را تصديق مىكند و بعضى از آن بعضى را تكذيب نمىكند و تو را چنان گمان مىكنم كه عقلى به تو روزى نشده كه به آن منتفع شوى” و در ادامه آيات متعددي را كه به زعم خويش آن را با آيات ديگر دچار اختلاف انگاشته ذكر كرده و حضرت در مقام رفع اختلاف به وي پاسخ دادهاند.74
اميرالمؤمنين(ع) در روايت ديگري درباره قرآن فرمود: “وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَي بَعْض”75 جمله اول به اين معني است که برخى از آيات قرآن، مفسّر آيات ديگر است مانند آياتى كه آيههاى مجمل را و مبيّن، و مطلق را مقيّد مىكند، و عامّ را تخصيص مىدهد. جمله دوم نيز حکايت از آن دارد که برخى از آيات قرآن گواه برخى ديگر است، و اين معنا به مضمون پيش نزديك است هر چند مراد بخش ديگرى از آيات است.76 در واقع از اين روايت مىتوان هماهنگي و انسجام در سراسر آيات قرآن را استنباط نمود. افزون بر اينکه همانگونه که ابنميثم بحراني بدان اشارت نمود برخي از مطالب در برخي از آيات به صورت مبهم و مجمل بيان شده در حاليکه همان مطالب در آيات ديگري به صورت مفصل و مبين بيان شده، قرآن نيز خود را “تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ”77 معرفي كرده است.
1-1-6- جاودانگي قرآن کريم
قرآن كريم آخرين كتاب آسمانى است كه براى هدايت بشر از زمان نزول تا آستانهى قيامت آمده است. از اين رو بايد بتواند تا روز قيامت نقش هدايت گر خويش را در ميان مردم ايفا كند. با توجه به اين مبنا آيات قرآن داراى باطنى عميق است، به طورى كه براى همه انسانها در همهى زمانها و مكانها حيات بخش و رهگشا و راه نما بوده و خواهد بود.78
بي گمان جاودانگي قرآن کريم دربردارنده همه بخشهاي و آيات قرآن است از جمله آيات احکام، اخلاق و عقايد و بخشهاي ديگر. لذا از آنجا که آيات قصص کميت بسياري در قرآن دارد و عهده دار بيان برخي مسائل اخلاقي، اعتقادي و کلامي و جز اينهاست، همچون آيات ديگر قرآن از جاودانگي برخوردار است. افزون بر اينکه “جدايي ناپذيري قصص قرآن از سنتهاي الهي” تا روز قيامت و تحقق جري و تطبيق در آيات قصص علاوه بر آيات ديگر و نيز هدفمند بودن قصص قرآن به ويژه در تبيين مباحث امامت به خوبي ارتباط ميان “جاودانگي قرآن” و “استنباط کلامي از قصص قرآن” را نمايان مىسازد.79 اينک به برخي از ادله جاودانگي قرآن اشاره مىکنيم:
1-1-6-1- ادله قرآني
در ميان ادله قرآني بر جاودانگي قرآن کريم به آيات بيانگر جهانشمولي قرآن و انطباق بر فطرت مىتوان اشاره کرد:
1-1-6-1-1- آيات جهانشمولي قرآن
قرآن كريم كتابي جهانشمول است و اختصاصي به زمان و مكان، نژاد، آداب و سنن خاصي ندارد به عنوان نمونه آياتي چون “تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً”80 و “وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً..”81 و “نَذيراً لِلْبَشَرِ”82 صراحت در جهاني بودن دعوت رسول خدا(ص) دارد. و آياتي چون “إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ”83 و “وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ..”84 و “شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ..”85 و نيز آياتي از اين دست، صراحت در جهاني بودن قرآن براي عموم مردم در همه زمانها و مکانها دارد.86
1-1-6-1-2- انطباق بر فطرت
از آنجا كه قرآن براي تبيين حقايق عالم آمده و حقايق حاكم بر آن، ثابت و غير متغيّر است و از سوي ديگر چون براي هدايت فطرت انسانها آمده و اين فطرت تبديل و دگرگوني نميپذيرد “فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ..”87 پس قرآن هيچ گاه كهنه نميگردد. معناي ثبات جهان از آغاز تا انجام و معناي ثبات فطرت انسانها در هر عصري آن است كه قوانين جهان تغييرپذير نيست يعني طبيعت و مادّه به سوي كمال خويش درحركتند و فطرت انسان، همواره خواهان كمال و نيازمند رهبري است و قرآن كريم در اين ميان، رابط علمي و فرهنگي فطرت انسان با حقيقت جهان خارج و با خالق هستيبخش جهان است. خداوند محتوا و شكل و قالب معجزه ختميّه خود، قرآن را به گونهاي تنظيم كرده كه هميشه سفره و مأدبهاي باشد تا همگان در هر عصري بر سر آن بنشينند و از نعمتهاي معرفتي آن استفاده برند.88 افزون بر اينکه جريان هميشگى و حيات جاودانه قرآن در بعد الفاظ آن نيست تا هر زمانى واژگان آن تغيير يابد بلكه در درك معارف و فهم معانى و تطبيقاش بر كردارهاى مشابه و پاداشهاى همسان است و اين درك و فهم و تطبيق، نيازمند به تبيين و تفسير فرزانگان هر عصرى است كه از آن بهره برند و راه را از بيراهه بنمايانند تا قرآن حضور خود را متناسب با آن عصر، نشان دهد.89
1-1-6-2- ادله روايي
افزون بر آنچه گفته شد روايات متعددي نيز گوياي جاودانگى قرآن است که ذيلاً به برخي از آنها اشاره ميشود:
أ- طبق حديثي که از
