
همچنين نشان دادند که بازيکنان بيسبال با نقص چرخش داخلي گلنوهومرال چرخش بالايي کمتري در 60 تا 120 درجه ابداکشن در شانه برتر داشتند (Thomas et al, 2010). علاوه بر اين، بازيکنان بيسبال دانشگاهي که نقص چرخش داخلي گلنوهومرال زيادي داشتند، کاهش چرخش بالايي کتف در 90 و 120 درجه ابداکشن در مقايسه با بازيکنان بيسبال دبيرستاني داشتند (Thomas et al, 2010). بهطور جالبي اين اختلافات هم در بازوي برتر و هم در بازوي غير برتر مشاهده شد.
2-2-9 تغييرات کينماتيک کتف
همانطور که قبلاً ذکر شد، کتف سنگ بناي حرکات اندام فوقاني است و نقش اصلي آن ايجاد پوزيشن مناسب و حرکت براي عملکرد مطلوب شانه است (Kibler and McMullen 2003). حرکات کتف نسبت به قفسه سينه بهعنوان کينماتيک کتف تعريفشده است. همانطور که قبلاً ذکر شد کينماتيک کتف شامل چرخش بالايي / پاييني کتف، چرخش داخلي/خارجي کتف، تيلت قدامي /خلفي کتف است (McClure et al. 2001; Borich, Bright et al. 2006; Ludewig and Reynolds 2009). در افراد سالم، چرخش بالايي، تيلت خلفي، کاهش چرخش داخلي الگوي حرکت معمول هنگام افزايش زاويه بازو است (Ludewig, Cook et al. 1996; Karduna, McClure et al. 2001; Ludewig and Reynolds 2009). چرخش بالايي کتف براي الويشن قسمت خارجي اکروميون بهمنظور جلوگيري از گيرافتادگي به کار گرفته ميشود و حرکت اصلي کتف است (Ludewig and Reynolds 2009). تيلت خلفي کتف حرکت ثانويه کتف است و قسمت قدامي اکروميون را به سمت خلف بهمنظور جلوگيري از گيرافتادگي تاندون عضلات روتيتورکاف حرکت ميدهد (Ludewig and Reynolds 2009). چرخش خارجي کتف حرکت اکسسوري (ضميمهاي) کتف است که اکروميون را به سمت خلف براي کاهش تماس با تاندون عضلات روتيتورکاف حرکت ميدهد (Ludewig and Reynolds 2009).
گزارششده است که حرکات نرمال کتف در افراد با درد شانه تغيير ميکند. مطالعات متعددي تغييرات در کينماتيک کتف با سندروم گيرافتادگي را گزارش کردهاند (Ludewig and Cook 2000; Endo, Ikata et al. 2001; and Reynolds 2009 Ludewig). در مطالعهاي (Lukasiewicz, McClure et al. 1999) کاهش معنيدار تيلت خلفي در بيماران با نشانه بيماري در مقايسه با سمت غير درگير و افراد بدون نشانه گزارش شد. اين مطالعه هيچ اختلاف معنيداري در مقدار چرخش بالايي يا چرخش داخلي گزارش نکرد اگرچه تنها پوزيشن استاتيک اندازهگيري شده بود در مطالعه ديگر (Ludewig and Cook 2000) بر روي افراد با سندروم گيرافتادگي کاهش چرخش بالايي، کاهش تيلت خلفي و افزايش چرخش داخلي گزارش شد. کاهش چرخش بالايي و تيلت خلفي و افزايش چرخش داخلي در اين مطالعه در توافق با مطالعات ديگر است (al. 2002; Lin, McClure, Michener et al, 2006 Hebert, Moffet et). اين مطالعات همچنين توسط راديولوژي و MRI تأييدشده¬اند (Graichen, Bonel et al. 1999; Endo, Ikata et 2001).
مطالعات بيان کردهاند که ورزشکاران بالاي سر بهويژه شناگران (به دليل تکرار زياد حرکات) ممکن است بيشتر مستعد تغييرات کينماتيک کتف به دليل خستگي شوند (Tsai, McClure et al. 2003; Su, Johnson et al, 2004). همچنين بعد از انجام پروتکل خستگي، افزايش تيلت قدامي کتف، چرخش داخلي و چرخش پاييني مشاهده شد (Tsai, McClure et al, 2003). در مطالعه ديگري مشخص شد که شناگران باتجربه گيرافتادگي چرخش بالايي کمتري بعد از تمرين داشتند (Johnson et al. 2004, Su). اين الگوي تغيير کينماتيک کتف ممکن است باعث شود افراد در مراحل پاياني تمرين به دليل افزايش تماس اکروميون و کاهش فضاي تحت اخرمي بيشتر مستعد آسيب شوند (Ludewig and Cook 2000; Michener, McClure et al. 2003; Ludewig and Reynolds, 2009). در مطالعه ديگر کاردونا و همکارانش (Karduna et al, 2005) بيان کردند که کاهش چرخش بالايي مشاهدهشده در بيماران با گيرافتادگي شايد يک سازگاري جبراني بهمنظور بازتر شدن فضاي تحت اخرمي و ايجاد فشار کمتر به ساختارهاي فضاي تحت اخرمي باشد.
بهطورکلي الگوهاي تغيير کينماتيک کتف به دليل ناهنجاريهاي عصبي عضلاني و بيومکانيکي هستند که حرکت کتف را تحت تأثير قرار ميدهند (McMullen 2003 Ludewig and Cook 2000; Kibler and). مطالعات کاهش فعاليت دندانهاي قدامي در ارتباط با کاهش چرخش بالايي کتف گزارش کردند (Ludewig and Cook 2000; Lin, Hanten et al, 2005). کاهش فعاليت دندانهاي قدامي همچنين مرتبط با درد شانه گزارششده است (Peat and Grahame 1977; Scovazzo, Browne et al. 1991; Cools, Declercq et al. 2007)؛ بنابراين به نظر ميرسد که کاهش فعاليت دندانهاي قدامي مرتبط با کاهش چرخش بالايي و درد شانه باشد. اين اطلاعات، اطلاعات ارزشمندي براي کلنسينها در مورد توسعه تمرينات توانبخشي فراهم ميکند. بهطوريکه بهبود فعاليت دندانهاي قدامي ممکن است کينماتيک کتف را بهبود و درد شانه را کاهش دهد (1994 Allegrucci, Whitney et al). کاهش چرخش بالايي کتف و تيلت خلفي با فعاليت بيشازحد ذوزنقه بالايي گزارششده است که ميتواند تحريک تاندون عضلات روتيتورکاف و توسعه گيرافتادگي را افزايش دهد (Ludewig and Cook 2000). همچنين مطالعات سفتي عضله سينهاي کوچک در ارتباط با افزايش چرخش داخلي و تيلت قدامي کتف را گزارش کردهاند (Burkhart, Morgan et al, 2003). اين ممکن است به اين دليل باشد که افراد با سفتي عضله سينهاي کوچک يا بزرگ، گرايش به داشتن پاسچر شانه روبهجلو دارند که پوزيشن استراحت کتف را تغيير ميدهد. هنگاميکه الويشن بازو اتفاق ميافتد کتف به يک روش خاص عمل ميکند تا به حداکثر دامنه حرکتي دست يابد. علاوه بر اين، سفتي عضله سينهاي کوچک در مقابل چرخش بالايي نرمال، تيلت خلفي و چرخش خارجي که در طي الويشن اتفاق ميافتد، ايجاد مقاومت ميکند (Burkhart, Morgan et al. 2003). نهايتاً، سفتي خلفي شانه نيز گزارششده که ميتواند منجر به تغيير کينماتيک کتف شود (Borich, Bright et al. 2006). افراد با سفتي خلفي شانه افزايش تيلت قدامي در طي الويشن را گزارش کردند چون سفتي ساختارهاي خلفي شانه کتف را به سمت قدام ميکشد (1998; Borich, Bright et al. 2006 Kibler).
2-2-10 نقص عملکردي اسکاپولوتراسيک در ورزشکاران بالاي سر با درد شانه
محققين متعددي بر اساس فرضيات کلينيکي، بيومکانيکي و فيزيولوژيکي پيشنهاد کردهاند که درد شانه در ورزشکاران بالاي سر ممکن است در ارتباط با نقص عملکردي اسکاپولوتراسيک باشد (Kebaetse et al, 1999, Wang et al, 1999, Weiser et al, 1999) تصور بر اين است که بيماران با نشانههاي گيرافتادگي پوزيشن استراحت غير نرمال کتف دارند (Schmitt et al, 1999, Sahrmann, 2002, Host H, 1995) اين تغيير استاتيک ممکن است ازنظر بيومکانيکي پهناي فضاي تحت اخرمي را کاهش دهد (Bigliani L, 1997) و ازاينرو موجب افزايش خطر گيرافتادگي تحت اخرمي شود.
همانطور که قبلاً ذکر شد تغييرات در متغيرهاي کينماتيکي، تعيينکننده رفتار کينماتيکي کتف در طي حرکت بازو، در بيماران با ناپايداري شانه يا گيرافتادگي شانه بررسيشده است (Ludewig et al, 2000, Hébert et al, 2002, Lukasiewicz et al, 1999, Warner et al, 1992, Yanai et al, 2000). يافتههاي اين مطالعات در توافق با پيشنهادهاي کلينيکي (Kibler, 1998, Meister, 2000, Kibler, 1991, Kamkar et al, 1993, Jobe, 1989, Fleisig et al, 1996, Davidson et al, 1995) در ارتباط با الگوي غير نرمال حرکات کتف در بيماران با درد شانه است.
بر اساس مشاهدات کلينيکي، عدم تعادل عضلات کتف اغلب در ورزشکاران بالاي سر با درد شانه گزارششده است (Johnson et al, 2001, Kuhn et al, 1995, Litchfield et al, 1993, Mottram1972, Paine, 1993, Wilk et al, 2002 Kibler, 1998). بيشتر مؤلفين معتقدند که عدم تعادل عضلاني با کاهش در فعاليت عضلات دندانهاي قدامي و ذوزنقه تحتاني و افزايش جبراني در فعاليت عضله ذوزنقه فوقاني همراه است. باوجوداين، اين سه عضله يک بخش حياتي جفتنيروي مسئول بالا کشيدن اکروميون را شکل ميدهند. نقص بالا کشيدن اکروميون ممکن است منجر به گيرافتادگي ثانويه، بهويژه در ورزشکاران بالاي سر شود (Kibler, 1998).
2-2-11 تغيير الگوي فراخواني عضلات
در مطالعهاي توسط وادسرت و بالاک-ساکستون28 (1997 Wadsworth and Bullock-Saxton) الگوي فراخواني عضلات چرخش دهنده کتف در شناگران کرال سينه با گيرافتادگي تحت اخرمي و گروه کنترل موردبررسي قرار گرفت. شرکتکنندگان الويشن دوطرفه بازو در سطح کتف درحاليکه سرعت، پاسچر و درجه انحراف پاسچر، کنترلشده بود را انجام ميدادند. اين مطالعه دريافت که زمان شروع فعاليت بهطور معنيداري در شناگران با گيرافتادگي تحت اخرمي افزايش مييابد و بيشترين تأخير در دندانهاي قدامي اتفاق ميافتد. تأخير فراخواني دندانهاي قدامي ممکن است تثبيت کتف در طي ابداکشن را به خطر بيندازد و همچنين فضاي تحت اخرمي را کاهش بدهد (Wadsworth and Bullock-Saxton 1997). کولز و همکارانش29 (Cool et al. 2007) اثرات گيرافتادگي روي فراخواني عضله ذوزنقه را موردبررسي قراردادند. آنها دريافتند که تأخير در فعاليت عضله ذوزنقه مياني و تحتاني در افراد با گيرافتادگي وجود دارد.
مطالعات متعددي اثرات ناپايداري شانه روي الگوي فعاليت عضلات را موردبررسي قرار دادهاند. ايز و کيس30 (Illyes and Kiss 2006) دريافتند که افراد با ناپايداري چندجهته کاهش زمان فعاليت هر سه بخش دلتوئيد و سينهاي بزرگ در طي الويشن در مقايسه با گروه کنترل رادارند. بهمنظور جبران فعاليت کوتاهتر اين عضلات، عضلات فوق خاري، تحت خاري، دوسر بازويي و سه سر بازويي زمان فعاليت طولانيتر داشتند. مؤلفين اين مطالعه پيشنهاد کردند که زمان فعاليت کوتاهتر دلتوئيد و سينهاي بزرگ و زمان فعاليت بيشتر ديگر عضلات در افراد با ناپايداري چندجهته بهمنظور متمرکز کردن سر بازو در حفره گلنوئيد اتفاق ميافتد. درحاليکه سر بازو ممکن است در حفره گلنوئيد محکم مستقر شود، اين الگوهاي تغيير فعاليت اثر معنيداري بر کينماتيک کتف در افراد با ناپايداري چندجهته ممکن است داشته باشد (Illyes and Kiss 2006). در مطالعهاي مشابه (Santos, Belangero et al. 2007) هيچ اختلاف معنيداري در الگوي فراخواني يا ترتيب فراخواني ميان افراد با و بدون ناپايداري شانه گزارش نشد. مؤلفين اين مطالعه گزارش کردند که ناپايداري مفصل بهتنهايي نميتواند منجر به تغييرات در فعاليت عضله، کينماتيک کتف، زمان و ترتيب فراخواني عضلات شود.
در مطالعهاي ديگر (Falla, Farina et al. 2007) اثر درد روي فعاليت عضله ذوزنقه موردبررسي قرار گرفت. نتايج اين مطالعه کاهش در فعاليت بخش دردناک ذوزنقه همچنين افزايش در فعاليت نواحي بدون درد را گزارش کرد. اين مطالعه نشان داد که افرادي که صدمهديدهاند ممکن است کاهش فعاليت عضلاني به دليل درد داشته باشند (Farina, Arendt-Nielsen et al, 2004). تأخير فعاليت ذوزنقه و دندانهاي قدامي ممکن است مرتبط با سازگاريهاي عصبي عضلاني که نتيجه درد ميباشد، اتفاق افتد.
2-2-12 روشهاي اندازهگيري کينماتيک مجموعه شانه
کلنسينها و محققين از رويکردها و روشهاي مؤثر و معتبري براي کميکردن کينماتيک کتف استفاده کردهاند. بهطورکلي طيف وسيع اندازهگيريهاي کينماتيک کتف در تحقيقات و اندازهگيريهاي کلينيکي براي فهم بهتر عملکرد و پاتولوژيهاي کتف موردبررسي قرارگرفته است. به همين دليل نتايج اندازهگيريها ممکن است باهم متفاوت باشد بنابراين تفسير نتايج مطالعات بايد بااحتياط صورت بگيرد. در اين بخش از گزارش روشهاي اندازهگيري کينماتيک کتف و روايي، دقت، محدوديتها، کاربردهاي اين روشها مورد بررسي قرار ميگيرد.
2-2-12-1 تحليل استاتيک دوبعدي
2-2-12-1-1 راديوگرافي
چرخش بالايي مداوم کتف در طي الويشن بازو در اوايل دهه 1880 مشاهده شد (Cathcart, 1884). راديوگرافي از اولين روشهاي مشاهده کينماتيک کتف ميباشد. استفاده
