
اجتنابی و احتمالاً آسیبزننده پیشگیری کنند.
براون و همکاران (2007) پی بردند که ذهن آگاهی بطور معکوسی با عصبانیت ارتباط دارد. در سطح عصب شناسی، تحقیق FMRI توسط کریسول، وی، اسین برگر و لیبرمن183 (2007) انجام شد، آن ها پی بردند که سطوح بالاتر ذهن آگاهی با فعالیت بیشتر در بخش پیش پیشانی مغز184 ارتباط دارد که به کنترل واکنش و انعطاف پذیری کمک میکند.
2-5-3- اثرات بین فردی
از طریق آگاهی فراشناختی که توسط ذهن آگاهی ایجاد میشود، افراد میتوانند ظرفیت درک فرآیندهای هیجانی درونی خود را افزایش دهند، که میتواند به آنها کمک کند تا فرآیندهای هیجانی سایرین را بهتر درک کند (تیزدل و همکاران، 2002). تحقیقات اجتماعی نشان میدهد که ظرفیت ما برای همسو شدن با سایرین تا حدی بستگی به دانش ما از ذهن خود و وضعیت درونی ما دارد ( سیگل، 2010). ذهن آگاهی توانایی ما را برای تحمل هیجانات در خودمان و سایر افراد افزایش میدهد ( تیبزد185، 2009 ). تحقیقات بین ذهن آگاهی و رضایتمندی زناشویی رابطه مثبت را نشان میدهند ( بارپی و لانگر186، 2005).
2-6- تعریف فراشناخت
ذهن انسان همواره درگیر انبوهی از پرسشها بوده است. یکی از مهمترین آنها پرسش درباره این است که فرد درباره دانستن چه می داند، پرسشی که جواب آن ما را به سمت مفهومی به نام فرا شناخت187 رهنمون میسازد . این مفهوم در روانشناسی هم قبل از اینکه این اسم را به آن بدهند کاربرد داشته است. هری هارلو188(1960) اولین بار مفهوم یادگرفتن یادگیری189 را در یک رشته آزمایش با میمون ها بکار برد. در این آزمایش میمون ها وادار میشدند تا مسائلی را که به آنها داده میشد حل کنند. یافته جالب هارلو این بود که میمون ها هرچه مسائل بیشتری حل میکردند در حل مسئله190 تواناتر میشدند، یعنی میمون ها یاد میگرفتند که چگونه یاد بگیرند (سیف، 1383).
سه موج اصلی پژوهش در این مورد وجود دارد نخستین موج به طورمستقیم یا غیرمستقیم از نظریه پیاژه191 پژوهشهای مربوط به آن برخاسته است. پیاژه(1930) معتقد بود که کودکان باخود مرکز بینی شناختی تحول را آغاز میکنند. یعنی در آغاز آنها نمیدانند که چشم اندازهای مفهومی، ادراکی و عاطفی مختلفی وجود دارد. در نتیجه به طور طبیعی قادر به درک این نیستند که خودشان چنین چشم اندازی دارند یا دیگران، و اینکه ممکن است چشم انداز خودشان با دیگران متفاوت باشد. حتی پس از اینکه از وجود چشم اندازهای مختلف وتفاوتهای آنها آگاه میشوند، توانایی تمییز بین چشم انداز خودشان از چشم انداز سایرین را به تدریج به دست میآورند.
موج دوم در برگیرنده نظریه و پژوهش درباره رشد و تحول فرا شناختی کودکان است وآغاز آن به اوایل دهه1970برمیگردد. فراشناخت در این دیدگاه، شامل دانش درباره ماهیت افراد به عنوان شناسنده، درباره مهارت تکالیف شناختی و راهبردهای حل تکالیف192 است. اغلب مطالعات فراشناختی به فراحافظه کودکان، به ویژه به دانش آنها درباره راهبردهای حافظه واستفاده از آنها مربوط است.
موج سوم، به عنوان نظریه تحول ذهن در دهه 1980 آغاز شد. پژوهشگران نظریه ذهن میکوشند دریابندکه کودکان درباره وجود و رفتار انواع مختلف وضعیتهای ذهن چه میدانند واینکه کودکان درباره رابطه علی وضعیتهای ذهن بادروندادهای ادراکی، بروندادهای رفتاری وسایرجنبههای ذهن چه می دانند. برای مثال، آیاخردسالان میدانند چه نوع باوری نادرست است؟ یا آنهامیدانندکه تمایلات ارضا نشده موجب احساسات منفی شده وتلاشهای رفتاری خاصی را برای ارضای این تمایلات برمی انگیزند (فلاول، 1999). با وجود این، آنچه به عنوان دانش فرد درباره ذهن وکارکردهای آن مطرح است موضوعی است که درقلمرو روانشناسی شناختی، درچهارچوب فراشناخت موردبحث قراردارد.
همچنین تفکر صوری پیاژه آشکارا ماهیتی فراشناختی دارد. چراکه مستلزم تفکر در باب گزاره ها، فرضیهها و احتمالات متصور است. پیاژه به این عملیات، عملیات درجه دوم193 یا عملیات بهتوان 2 میگوید. اینهلدر و پیاژه194 (1958) درباره عملیات درجه دوم بیشتر توضیح دادهاند. مفهوم عملیات درجه دوم ویژگی افکارصوری را دارد و فراتر از عملیات برعملیات درجه اوّل است و به سیستم عملیات استنتاجی ـ قیاسی195 مربوط میشود، مثل عملیاتی که امکانپذیر است. بنابراین، عملیات درجه اوّل که فکر کردن درباره یک واقعیت خارجی است، میتواند وسیلهای برای افکار درجات بالاتر بشود تا الزاماً نه چیزی که واقعیت دارد، بلکه چیزی که ممکن است، کشف شود. «افکارصوری تفکردرباره افـکار196 است». بـا توجه به این توضیحات، فلاول197(1977) چنین مینویسد: ”راه دیگر پیبردن به این مفهوم این است که عملیات صوری یک نوع «فراتفکر» است، یعنی تفکر درباره افکار.“
اما این اصطلاح، یعنی فراشناخت، نخستین بار توسط فلاول در سال 1979 مطرح شد. فلاول قبلا هم اصطلاح فراحافظه را مطرح کرده بود و این اصطلاح را بر اساس آن عنوان کرد. معمولاً فراحافظه198 به دانش حافظه و فعالیتهای حافظهای و فراشناخت به دانش شناخت و کنترل فعالیتهای شناختی گفته میشود. امّا اگر حافظه «به کاربردن شناخت» تعریف شود این تمایز از بین میرود که در این صورت میتوان فراحافظه را دانش به کاربردن شناخت تعریف کرد که همان فراشناخت است (هاکر199، 1998).
فراشناخت به دانش فرد درباره نظام شناختی خود، و چگونگی کنترل آن گفته میشود. از نظر لغوی، پیشوند “فرا” به معنی ارتقاء و بالارفتن و فراشناخت به معنی اطلاع و تسلط بر شناخت، و دانش درسطحی بالاتراست. بنابراین فراشناخت، شناختی است ورای شناخت و تفکرعادی، و به آگاهی فرد از شناخت، یادگیری و نحوه تفکرخود اطلاق میشود. (سیف، 1383). برک200 (2000) نقش فراشناخت را به گونه زیرتوضیح داده است: “برای اینکه نظام خبرپردازی با اثربخشی کامل عمل کند، باید ازخودش آگاه باشد.
فکرکردن میتواند درباره آنچه شخص میداند باشد (دانش فراشناخت201)، میتواند درباره آنچه شخص درحال انجام دادن آن است باشد (مهارتهای فراشناختی202)، یا میتواند درباره حالت شناختی واحساس شخصی باشد(تجربه فراشناختی203). برای اینکه بتوانیم بین افکار فراشناختی و افکار دیگر تمایز قایل شویم، لازم است که منبع افکار فراشناختی را بررسی کنیم. افکار فراشناختی از واقعیت خارجی نشأت نمیگیرد ومنبع آن به بازنماییهای ذهنی شخص ازآن واقعیت مربوط میشود که میتواند شامل آنچه باشد که شخص میداند، اینکه چطورکار میکند، واحساسی که شخص درباره انجام تکلیف دارد. بنابـراین، فـراشناخـت به تفـکردربـاره افـکار، شنـاخت شناخت، یا دانش و شناخت درباره پدیده شناخت توصیف شده است (فلاول، 1988؛ زیمرمن، 1998، به نقل ازمتحدی، 1386). بنـابـراین، فـراشناخت شامل کنترل فعال و تنظیم فعالیتهای شناختی برای دستیابی به اهداف شناختی است.کنترل و تنظیم میتواند به شکل چک کردن، برنامهریزی کردن، انتخاب واستنباط (براون وکمبینو204،1977)، ازخـود سـؤال کـردن، درون نـگری (براون، 1978) و تفسـیرفعالیتهای یادگیری (فلاول وولمن205، 1977) باشد.
کلو206(1982) دو مورد را به فعالیتهای فکری فراشـناختی نسبت میدهد: 1. شخص درباره فعالیتهای فکری خود دانش دارد. 2. شخص میتواند فعالیتهای فکری خود راکنترل ومنظم کند. پاریس و وینوگارد207 (1990) معتقدند که محققان دو ویژگی اصلی فراشناخت را شناختهاند: «ارزیابی شناخت208 خود و مدیریت شناخت 209خود». ارزیابی شناخت خود شامل دانش شخص ازدانش و استعدادهای خود وحالات احساسی خود ازدانش، استعدادها، انگیزه و ویژگیها بهعنوان یادگیرنده است. به ارزیابی شناخت خود و مدیریت شناخت خود «فراشناخت درعمل» گفته میشود؛ یعنی فعالیتهای ذهنی که موجب حل بهترمسئله میشود. برای تمرکز برارزیابی شناخت خود و مدیریت شناخت خود لازم است یادگیرنده در مدیریت ساخت دانش خود به طور فعال دخالت کند.
فراشناخت یک مفهوم چند وجهی است. این مفهوم در برگیرنده دانش (باورها)، فرایندها و راهبردهایی است که شناخت را ارزیابی، نظارت یا کنترل میکند (موسس و بیرد210، 2002). همچنین فراشناخت را میتوان به معنی آگاهی فرد از فرآیند تفکرخود و تواناییاش برای کنترل این فرآیند دانست (کاگیر و گلو211، 2007؛ دیسوت و ازسوی212، 2009؛ هاکر و دونلوسکی، 2003). فراشناخت یک مدل شناختی است که در یک سطح بالاتر فعالیت میکند و برپایه نظارت و کنترل قراردارد (افکلیدز213، 2001).
2-7- تأثیر فراشناخت بر شناخت
گمان می رود که مهارتهای فراشناختی نقش مهمی در انواع فعالیتهای شناختی از جمله رد و بدل کردن اطلاعات بصورت کلامی، ترغیب کلامی، درک و فهم مطالب خوانده شده، نوشتن، فراگیری زبان، ادراک، توجه، حافظه، حل مسئله، شناخت اجتماعی، اشکال مختلف خود آموزی و کنترل خود بازی میکند. فراشناخت و مفاهیم وابسته به آن در میدانهای روانشناسی شناختی، روانشناسی شخصیت، پیری شناسی214، روانشناسی تربیتی، رشد شناختی کودک و روانشناسی بالینی به کار گرفته شده است. امروزه فراشناخت و وابستگان مفهومی آن در روانشناسی و تعلیم و تربیت بسیار مطرح هستند (فلاول، 1988).
راهبردهای شناختی راههای یادگیری هستند. درقیاس با آنها راهبردهای فراشناختی تدبیرهایی هستند برای نظارت برخبرپردازی راهبردها و راهبردهای فراشناختی وهدایت آنها دمبو(۱۹۹۴) در مقایسه این دو راهبرد بایکدیگرگفته است، برحسب نظام شناختی به ما کمک می کنند تا اطلاعات تازه رابه منظور پیوند دادن با اطلاعاتی که میدانیم و برای ذخیره سازی در حافظه درازمدت آماده سازیم. راهبردهای شناختی ابزارهای لازم برای یادگیری محتوا هستند، اما راهبردهای فراشناختی بر راهبردهای شناختی اعمال کنترل میکنند و به آنها جهت میدهند. به سخن دیگر، می توان به یادگیرندگان راهبردهای شناختی زیادی را آموزش داد، اما اگر آنان از مهارتهای فراشناختی لازم که میگوید در یک موقعیت معین کدام راهبرد یا استراتژی شناختی مورد استفاده قرارگیرد و چه وقت باید تغییر استراتژی داد بی بهره باشند هرگز یادگیرندگان موفقی نخواهند شد. بنابراین، راهبردهای شناختی وفراشناختی باید با هم کار کنند.
فلاول (1979) نیز راهبردهای شناختی و فراشناختی را با هم مقایسه کرده و دراین باره گفته است که یادگیرندگان ماهر راهبردهای شناختی را به خدمت میگیرند تا به پیشرفت شناختی دست یابند و از راهبردهای شناختی استفاده میکنند تا برآن پیشرفت نظارت و کنترل داشته باشند. گود وبرافی215 (1995) نیز در توضیح آگاهی فراشناختی آن را انتخاب هوشیارانه216 راهبردهای مناسب، نظارت براثربخشی آنها، اصلاح غلطها، درصورت لزوم تغییرراهبردها و جانشین ساختن آنها با راهبردهای جدید دانسته اند.
2-8- دیدگاهای فراشناخت
2-8-1- دیدگاه فلاول
به نظر فلاول (1988) فرایندهای فراشناختی دارای دو جنبۀ مستقل اما مرتبط با یکدیگرند: دانش فراشناختی و تجربه فراشناختی
الف: دانش فراشناختی
به نظر وی، دانش فراشناختی ناظر بر بخشی از دانش اکتسابی آدمی است که به امور شناختی مربوط میشود. این دانش عبارت است از مجموعه آگاهیها و باورهایی که به مرور از طریق تجربه در حافظه بلندمدت اندوخته میشوند و ارتباطی به سایر حیطههای علمی یا عملی ندارند، بلکه به ذهن یا عمل آن مربوط میشوند (کدیور، 1382). به نظر فلاول (1988)، برخی از دانش فراشناختی، اظهاری217 است مثل دانش فرد مبنی بر اینکه حافظه ضعیفی دارد و برخی نیز روشی218 است مثل دانش فرد در مورد زمان و نحوهی کمک به حافظهی ضعیف خود با استفاده از فهرست خرید یا دیگر ابزارهای کمکی خارجی، علاوه بر این، فلاول (1988) دانش فراشناختی را به سه بخش دیگری تحت عنوان دانش مربوط به اشخاص، دانش مربوط به تکالیف219 و دانش مربوط به راهبردها تقسیم بندی کرده است. از این نظر، دانش مربوط به اشخاص شامل دانش و باورهایی است که انسان درباره دیگران به عنوان موجوداتی که بر اساس شناخت پردازش میکنند، کسب میکنند.
همانطور که گفته شد فلاول فراشناخت را به
