
داد که علاوه بر بهجای گذاردن خسارتهای مالی و تلفات جانی، ماجرای حکمیت – که ناشی از بالای نیزه بردن قرآنها توسط سپاه معاویه بود – نیز به آن امام بزرگوار تحمیل شد.
پسازاینکه امام علی (علیه الاسلام) کوفه را مرکز خلافت خویش اعلام کرد، به رتقوفتق امور پرداخت و کارگزاران صالح و امینی را بهسوی سرزمینهای اسلامی اعزام کرد. تنها در این میان، حاکم شام، یعنی معاویه بود که خطری جدی برای وارونه جلوه دادن اسلام و سنّت نبوی بهحساب میآمد و امام علی (علیه الاسلام) درصدد بود که با عزل حاکم شام، عدالت اجتماعی و اقتصادی را به اجرا گذاشته، سنّت رسول خدا را احیا نماید.
شام در آن دوران، مرکز فتنه و فساد بنیامیه و تنها حوزه قلمرو اسلام بود که نظام دیوانی آن منطبق با شیوه و روش رومیان و بر اساس کاخنشینی و رفاه مطلق عوامل حکومتی استوار بود. بی توجّهی خلفای پیشین به اعمال و رفتار معاویه، وی را فردی سرکش، مغرور و مفسد پرورانده بود و حوزه حاکمیت او محل امنی برای تمام توطئه گران و معاندان علی (علیه الاسلام) بود.
پدران معاویه، بزرگترین مزاحمان راه خدا و از مهاجمان به حریم اسلام و پیامبر (صلی الله علیه وآله) بودند و بغض و عناد نسبت به خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) در آل امیه بسیار ریشهدار و مستحکم است. در دوران خلافت عثمان نیز عملاً تمامی فرمانداران و کارگزاران، تحت هدایت باطنی فرزند ابوسفیان، بر مردم حکومت میکردند و ماجرای تلخ جمل نیز متأثّر از فتنهها و شیطنتهای معاویه بود. شیوه حکومت شام و خاندان بنیامیه، زشتترین نوع حکومت و منفورترین مردمان در نزدعلی (علیه الاسلام) بودند و قهراً خلیفه عادل پیامبر (صلی الله علیه وآله) خدا نمیتوانست شاهد حضور عنصری چون او را در مصدر حکومت برخاسته از دین باشد. لذاعلی (علیه الاسلام) برای قطع ریشه شجره ملعون بنیامیه از سرزمین شام، جریر بن عبداللّه را با نامهای بهسوی شام اعزام کرد تا معاویه را به بیعت دعوت کند. مضمون این نامه چنین بود:
«ای معاویه! بیعت مهاجران و انصار با من، حجّت را بر تو تمام کرده و تو را ملزم به اطاعت ساخته است. طلحه و زبیر با من بیعت کردند، سپس بیعت خود را شکستند تا حق فرارسید و فرمان خدا پیروز شد. درباره قاتلان عثمان، زیاد سخن گفتی. تو نیز در آنچه سایر مسلمانان واردشدهاند، وارد شو (بیعت کن) و آنگاه، حادثه را نزد من مطرح کن. به جان خودم سوگند، اگر به عقل خودت، نه به هوای نفست، بازگردی، مرا پاکترین فرد نسبت به عثمان مییابی. بدان که تو از آزادشدگان (طلقاء) هستی و برای این گروه، خلافت جایز نیست و حقّ عضویت در شورا را ندارند. من جریر بن عبداللّه را بهسوی تو و کسانی که از ناحیه تو مشغول کارند، اعزام کردم تا بیعت کنی و وفاداری خود را اعلام نمایی»85
معاویه به بهانههای گوناگون، جریر بن عبداللّه را در شام نگاه داشت و دور از چشم او، مردم را برای جنگ، آماده میکرد. گروهی از این مردم، آنانی بودند که پس از کشته شدن عثمان به شام آمدند و پیراهن خونآلود عثمان را با خود آوردند. به دستور معاویه، پیراهن عثمان را بر منبر دمشق آویختند و شامیان، گِرد آن جمع میشدند و اشک میریختند و خواهان خونخواهی عثمان بودند.
از طرف دیگر، معاویه، سیاستمدار کهنهکار، عمرو عاص را به شام دعوت کرد و به او وعده حکومت مصر را داد تا وی را در جنگ مقابل همراهی کند. عمرو عاص که خواستههای نفسانی، او را از حق به دور کرده بود و در اندیشه حکمرانی بر مصر بود، همکاری با معاویه را پذیرفت و به شام آمد.
جریر بن عبداللّه، سرانجام ناکام نزدعلی (علیه الاسلام) بازگشت و امتناع معاویه از بیعت را به اطّلاع او رسانید و اعلام کرد: معاویه، جنگ را به بیعت، ترجیح میدهد؛ بنابراین، خود را آماده نبرد کن.
امام علی (علیه الاسلام) با توجه به شناخت از معاویه و اطّلاع از اوضاع روانی مردم شام، خود را آماده جنگ با معاویه نمود و با مهاجران و انصار مشورت کرد و تصمیم گرفت که با نیروهای تحت فرماندهی خود به طرف شام حرکت کند. امّا قبل از حرکت سپاه، دستورات بسیار سازنده و انسانسازی برای لشکریان خود صادر کرد و آنان را از رفتارهای غیرانسانی و از ظلم و تعدّی بر حذر داشت و چنین فرمود:
«بعد از سپاس خداوند و درود بر رسول گرامی اسلام؛ من در پیشگاه شما از حملههای بیرویه و ظالمانه بیزاری میجویم. پس مردم را از ظلم و تعدّی بازدارید، دست سفیهان را از این کارها کوتاه کنید و از انجام دادن اعمالی که خدا از ما راضی نخواهد بود و درنتیجه، دعاهای ما و شمارا به خودمان بازمیگرداند (مستجاب نمیشود)، خودداری کنید که خدای تعالی میفرماید: «بگو اگر ادّعای شما نبود، پروردگار من به شما توجّه و اعتنایی نداشت» و بهراستی، اگر خداوند به مردمی در آسمان غضب کند، درروی زمین نابود خواهند شد. پس بکوشید تا از کار خیر بازنمانید و با لشکریان، سلوک خوب داشته، به رعیت کمک کنید و دین خدا را یاری کنید و درراه خدا به هراندازه که بر شما واجب کرده، خود را بیازمایید که بهراستی، خدای تعالی در پیش ما و شما چنان کرده که بر ما واجب است سپاس او را با کوشش خود انجام دهیم و به هراندازه قدرت داشته باشیم، او را یاری کنیم؛ و نیرویی جز از جانب خدا نیست»86
امام علی (علیه الاسلام) بعد از سفارشهای لازم بهسوی صفّین حرکت کرد و درراه به کربلا رسید. چون سپاه به سرزمین کربلا وارد شدند، علی (علیه الاسلام) از اسب پیاده شد و بسیار گریست. سپس با جماعت به نماز ایستاد و پسازآن از خاک آن سرزمین برمیداشت و میبویید و میگفت: عجب خاک خوشبویی هستی! مردمانی از تو برانگیخته میشوند که بدون حساب به بهشت وارد میشوند.87
امام علی (علیه الاسلام) ازآنجا روانه رقّه شد. چون از فرات گذشت، برای اتمام حجّت، نامهای به معاویه نوشت و او را به تسلیم شدن در برابر حق، دعوت کرد، شاید یاغیگری معاویه را بدون خونریزی برطرف کند؛ امّا معاویه در پاسخ، حضرت را تهدید به جنگ کرد؛ بنابراین، علی (علیه الاسلام) در تصمیم خود برای سرکوبی مخالفان اسلام، مصمّم تر شد.
امیر مؤمنان و سپاهیانش، دیار به دیار آمدند تا هر دو لشکر در محلی به نام «قناصرین» در نزدیکی صفّین صفآرایی کردند. امام در آنجا به لشکریان خود چنین سفارش کرد:
«آغازکننده جنگ نباشید تا آنها جنگ را علیه شما شروع کنند؛ زیرا همین آغاز کردن آنها، حجّت و دلیل دیگری است برای شما و چون پیکار کردید و شکست خوردند، هر کس را که به جنگ پشت کرده، به قتل نرسانید، زخمی را نکشید، کشفِ عورتی نکنید، کشتهای را مُثله نسازید و چون به اردوگاه و محل استقرار دشمن رسیدید، پردهای را ندرید، به خانهای وارد نشوید، مگر به اذن و اجازه من و چیزی از اموال آنها برندارید، مگر آنچه را در میدان کارزار بیایید و هیچ زنی را آزار نکنید، اگرچه آبروی شمارا هتک کند و به امیران و نیکان شما دشنام دهد؛ زیرا که آنها ازنظر نیرو و توان ضعیفاند و جانشان ناتوان است».88
دو سپاه در کنار فرات فرود آمده بودند و یکجا بیشتر برای برداشتن آب نبود. معاویه دستور داد نگذارند سپاه امام علی (علیه الاسلام) آببردارند. امام به او پیام داد که نیامدهایم بر سر آب بجنگیم؛ ولی معاویه نپذیرفت و کار به درگیری کشید. سپاه علی (علیه الاسلام)، سپاهیان معاویه را کنار زدند و بر آب مسلّط شدند؛ امّاعلی (علیه الاسلام) فرمود:
«بین آنان و شریعه را باز بگذارید تا آنان هم مثل ما آب ببرند و من هرگز کاری را که نادانان انجام میدهند، انجام نخواهم داد؛ بلکه من کتاب خدا را به آنان عرضه میکنم و آنان را بهسوی هدایت الهی میخوانم.»89
این سنّت سلحشوری و آیین شرافت و مردانگی امام علی (علیه الاسلام) بود که باوجوداینکه دشمن، آب را بر روی او و سپاهیانش بسته بود و برایش مشکلاتی فراهم کرده بود و حتی پیشنهاد وی را نپذیرفته بود، هرگز حاضر نشد از این طریق، جبران نماید و اجازه نداد که آب را از آنها مضایقه کنند و برای رسیدن به هدف از هر وسیلهای استفاده کند.
امام علی (علیه الاسلام) پسازاینکه کنترل آبراه را به دست گرفت، مجدداً نمایندگانی نزد معاویه فرستاد و او را بهسوی خدا و پیروی از حق و اتّحاد مسلمانان فراخواند؛ امّا معاویه نپذیرفت و مجدداً خونخواهی عثمان را مطرح کرد و به فرستادگان امیر مؤمنان گفت: شما میگویید خون عثمان را رها کنم؟ به خدا سوگند، چنین نخواهم کرد! بین من و علی، شمشیر حاکم خواهد بود.
بدین ترتیب، معاویه اینچنین بر طبل جنگ کوبید و حاضر نشد که اتّحاد بین امّت را حفظ کند و نبردهای پراکندهای درگرفت تا اینکه ماه محرّم، آتشبس موقّتی بین دو سپاه ایجاد شد و نمایندگانی بین طرفین، ردّ و بدل گردید تا شاید به نتیجهای برسند که چنین نشد و پس از ماه محرّم، آتش جنگ برای بار دیگر شعلهور گردید و این نبرد به طول انجامید و تعداد زیادی از سربازان دو طرف کشته شدند و از آن جمله عمّار یاسر، از صحابیان خاصّ رسول خدا به شهادت رسید.
آخرین شب نبرد میان سپاهیان امام علی (علیه الاسلام) ویاران معاویه در صفّین، لیلة الهریر شب غرّش90 نامیده شده است و این بدان جهت است که در آن شب، لشکریان معاویه زیر ضربات سنگین سپاهیان امام، به قدری کشته و مجروح دادند که مثل سگ، زوزه میکشیدند و چیزی نمانده بود که بساط معاویه برچیده شود و سپاهش متلاشی شوند که حیله عمرو عاص در به نیزه کردن قرآنها، تشتّت آرا و اختلاف بین سپاه امام انداخت و معاویه، مقدّس مآبها و زاهدان سادهلوح را برای فریب دادن سپاهیان امام مأمور کرد تا آنها را به حَکمیت کتاب خدا دعوت کنند.
سپاهیان امام علیه السلام دچار تردید شدند و به مخالفت با ادامه جنگ برخاستند؛ و ناگهان، تعداد زیادی از رزمندگان سپاه اسلام، درحالیکه کاملاً مسلّح بودند و پیشانی آنان از کثرت سجده، پینهبسته بود به مقرّ فرماندهی هجوم آوردند، مقابل امام علی (علیه الاسلام) علیه السلام ایستادند و گفتند: ای علی! دعوت آنان به حکمیت قرآن را بپذیر؛ وگرنه تو را میکشیم، چنانچه عثمان را کشتیم! به خدا سوگند که اگر دعوت آنان را اجابت نکنی، تو را خواهیم کشت!
امام علی (علیه الاسلام) برای روشن شدن افکار آنان، فرمود:
«وای بر شما! اینیک نیرنگ است. این مردم، قرآن رانمی خواهند؛ چون اهل قرآن نیستند. پس از خدا بترسید و با همان بینشی که داشتید، جنگ با اینها را ادامه بدهید و اگر این کار را نکنید، دچار پراکندگی خواهید شد و پشیمان خواهید گشت؛ امّا پشیمانی برای شما سودی ندارد»
ولی اطرافیان منافقپیشه گفتند: برای ما مقدور نیست که به کتاب خدا دعوت شویم و از جواب دادن خودداری ورزیم. علی (علیه الاسلام) که از جهل و تقدّس بیریشه آنان به تنگ آمده بود، فرمود:
«ای مردم! من اوّل کسی هستم که به کتاب خدا دعوت کردم و نخستین کسی هستم که دعوت کتاب خدا را اجابت گفتم و بر من جایز نیست که شمارا به غیر کتاب خدا بخوانم. من با آنان میجنگم؛ زیرا گوش بهحکم قرآن نمیدهند. آنان، خدا را نافرمانی کردند و پیمان او را شکستند و کتاب او را پشت سر افکندند. من به شما اعلام میکنم که آنان شمارا فریفتهاند. آنان، خواهان عمل کردن به قرآن نیستند»91
درحالیکه مالک اشتر با سپاه منظّمش درحالیکه فتح آخرین سنگر دشمن بود، آن مردم نادان فریبخورده گفتند: هر چه زودتر سراغ مالک بفرست تا جنگ را رها کند و بیاید. امام علی (علیه الاسلام) بازهم برای آنکه فریب به نیزه کردن قرآنها را نخورند، فرمود: «قرآن ناطق و گویا منم»؛92 امّا هیهات! گوش ندادند و امام را وادار به تسلیم شدن به نظر آنان و مالک را وادار به برگشت کردند. جنگ متوقّف شد و کار به حَکمیت کشید.
حکمیت، نتیجه تعصّب کور
یکی از سختترین کارها برای امام علی، قبول حَکمیت و تحمّل عدّهای مقدّس نمای خائن سادهاندیش بود؛ چراکه وی کسی نبود که در مقابل معاویه تن به سازش دهد. فقط شرایطی برایش به وجود آوردند که چارهای جز پذیرش رأی فریبخوردگان
