
دار(مستمر)، برخوردار از ابعاد متعدد و لازم براي بقا.
در نظريه “تغيير جامع سازماني” به طور همزمان، برسطوح سازماني، کارکردها، وظايف و ابعاد متعدد و مختلف تمرکز شده و از يک منظر گسترده به تغيير سازماني نگريسته شده است وعلاوه بر اجزاي سيستم، کل سيستم نيز مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان مثال مي توان از مديريت برمبناي هدف و مديريت کيفيت جامع نام برد. مديريت کيفيت جامع، يک تغيير سازماني فراگير است که اصلاح و بهبود و توسعه را با هدف رضايتمندي و پاسخگويي به نيازهاي مشتريان وظيفه همه مي داند. در اين تعريف تاکيد بر همه زير سيستمها، محيط، و استمرار تغيير است. الگوي جستجوـ عمل نيز يکي از الگوهايي است که به استمرار تغيير براي دستيابي به تعادل پويا نظر داشته است.(همان)
سير نظريه هاي تغيير نشان مي دهد، تغييرات سازماني در جهتي بوده است که براي مديران در شرايط نامطمئن و نامشخص، تکيه گاه مطمئني را فراهم سازند. نظريه هاي طراحي مجدد ساختار، سازماندهي تيمي، بهکارگيري تکنولوژي اطلاعات، تواناسازي کارکنان، مشتري محوري همه پاسخهايي به اين نياز هستند. اما آنچه در اين نظريه هاي نوين قابل تعمق است، پايبندي آنها به پارادايم نيوتني است. سه ويژگي مهم نظريه هاي مورد اشاره عبارتاند از:
1. تغييرات طرحريزي شده؛
2. محوريت “رهبري” در تمام فرايندهاي تغيير. ( طرح تغيير، آماده سازي فضاي تغيير، دعوت به مشارکت وحمايت از تغيير، غلبه برمقاومت، همه معطوف به رهبري هستند) اين نگرش ريشه در ساختار سلسله مراتبي دارد. شايد به اعتباري بتوان گفت ابزار سلطه عوض شده ، در حاليکه سلطه همچنان باقي است. هاچ(1997) از زبان فراتجددگراها مينويسد:
بسياري از اين فلسفههاي جديد، براي اتصال نظري بين قدرت، استقلال و نوآوري ساخته شدهاند. آنها به هرصورت دردست تعدادي از مديران به ابزارهاي سلطه مبدل شده اند. مديران از مشارکت دم مي زنند تا اينکه کارکنان به آنها گرايش پيدا کنند و آنگاه با موذي گري شرايط را وارونه و مطلوبيتهاي خود را تحميل ميکنند. آنها به شکلي مي گويند: من شما راتوانا مي سازم تا آنچه را من مي گويم انجام دهيد؛
3. تحميل سازماندهي: در واقع اين مديران ورهبران تغيير هستند که سازماندهي مناسب بعد ازتغيير را انتخاب مي کنند. آنها به نوعي سازمان رايک ماشين انعطاف پذير مي دانند که مي توان طرح آن رابا نقشة قبلي عوض کرد.
2-2-18-2 پارادايم آشوب
در دهة 1960، برخي از هواشناسان، رياضي دانها، فيزيکدانها وزيست شناسان به شواهدي دست پيداکردند ومباحثاتي ميان آنان شروع شد که باعث طيفي از ناراحتيها، علايق، اعجابها و حتي عصبانيتها شد.آنها نمي توانستند باور کنند که طبيعت به گونهاي که شواهدش را به تازگي مشاهده مي کردند، رفتار کند. آزمايشها نشان مي دادکه طبيعت داراي رفتارغيرقابل پيش بيني است والگوها وطرحهاي تصادفي وپيچيده اي را ايجاد مي کند که با محاسبات و فرمولهاي خطي قابل انطباق نيست، بلکه در نقاط و وضعيتهاي مشخصي شاخه شاخه مي شود و راه خود را از نظر گاههاي ازپيش تعيين شده جدا مي کند. ابر،صاعقه،حبابهايي که درپاي آبشارها تشکيل مي شوند از نمونة اين نوع از پديدهها هستند. به دنبال اين مشاهدات و آزمايشها نظريه جديدي به نام نظريه آشوب شکل گرفت.
براساس نظريه آشوب جهان نظامي غيرخطي، پيچيده و غيرقابل پيش بيني است. اين نظريه به سيستمهايي اشاره دارد که ضمن نشان دادن بي نظمي، حاوي نوعي نظم نهفته در درون خود هستند وبيانگر رفتارهاي نامنظم، غيرخطي و غيرقابل پيش بيني وپيچيده درسيستم هاست وقائل به وجود يک الگوي نظم غايي در تمام اين بي نظميهاست. به دليل غيرخطي بودن وپيچيدگي سيستمهاي آشوب ارائه مدل از اينگونه سيستمها کاري بس مشکل وسخت است.به همين علّت سعي شده است به کمک مثالها ومدلهاي کامپيوتري وجهي از سيستمهاي آشوبناک نشان داده شود. مثال مورگان (1997) براي اين نوع سيستمها، توده اي از”پرندگان”، “خفاشها” يا “ماهيها” است که بر اساس سه قانون “1- حرکت بدون تصادم؛ 2- حفظ حرکت در جوار يکديگر 3- دور نشدن خيلي زياد از يکديگر” حرکت مي کنند. اين الگو يک الگوي کامپيوتري است که نشانگر يک تودة ديناميک يا يک سيستم آشوبناک است که جزئيات حرکات آنهاغيرقابل پيش بيني، ولي در کلّيت از يک نظم برخوردار است. تودة پرندگان، پيشرفت الگوهاي هوا ،واکنشهاي پيچيده شيميايي،اجتماع موريانه ها،پرواز پرسروصداي حشرات ازنمونه هاي سيستمهاي آشوبناک هستند.چهارويژگي مشترک درسيستمهاي آشوبناک عبارتاند از:
1ـ اثرپروانه اي
بر اساس اصل اثرپروانه اي، يک تغييرکوچک هر چند بي اهميت مانندپرزدن يک پروانه مي تواند منجر به تغييرات شگرف در يک سيستم شود، يا اينکه براساس گفته نويسندة مقالات علمي “کوين کلي” درسيستمهاي غيرخطي پيچيده applesا=2+2(1) (مورگان،1997) هر تغيير کوچک در سيستم غيرخطي مي تواند تغيير کوچک ديگري را ايجاد کند و تغيير بعدي، تغيير ديگري را تا اينکه درنهايت يک تغيير کيفي رخ مي دهد. براي مثال در رابطة غيرخطي زير تغيير مقدار X از 0 به 01/0 تغييربزرگي را در اندازه مقدار تابع ايجاد مي کند.
F(x)= (10000)100x
X=0 F(x)= 1 X=0/01 F(x)=10000
2ـ سازگاري پويا
سيستمهاي بينظم در ارتباط با محيطشان هم چون موجودات زنده عمل مي کنند و نوعي تطابق و سازگاري پويا بين آنها وپيرامونشان برقرار است. اين سازگاري مانند هوشمندي مغز انسان از نوع ظهور لحظهاي است. ميزان و چگونگي هوشمندي مغز از قبل تعيين نشده، طرحي براي آن پيش بيني نشده، بلکه يک پديدة در حال ظهور(شدني) برنامه ريزي نشده است که در جريان زمان تکامل
مي يابد. سيستم هاي سازگار شونده پويا داراي ويژگيهاي زيرهستند:
الف) توان خود سازماندهي دارند: هر جزء در چارچوب محدوديتهاي کلي سيستم، خودراباشرايط پيش آمده سازگار و در نظم کلي سيستم سازماندهي ميکند. براي مثال هر قسمت مغز
مي تواندباشرايط جديدخودراهماهنگ کند، بدون اينکه هماهنگي باکل را ازدست بدهد. تغيير و تحول در سيستمهاي آشوبناک براساس همين ويژگي خود سازماندهي انجام ميگيرد. فقيه(1376) اظهار مي دارد: “سيستمهاي خود سازمانبخش، داراي درجه اي ازآگاهي نسبت به وضيعت موجودخودوتفاوت آن باوضيعت عموماً مطلوب هستند. آنها مي توانند برپايه اطلاعاتي که ازپيش دارند خود را نوسازي کنند”.
ب) ويژگي هم افزايي: در سيستمهاي پيچيده کل بزرگتر از جمع اجزاست. اين بدان معنا است که تلاش افراد در چارچوب يک سيستم باز و آزاد، نسبت به سيستمهاي ساده و بسته، اثربخشتر و تاثيرگذارتر است.
ج)ياد گيرنده هستند: مورگان(1997) چهار اصل زير را براي يادگيرنده بودن يک سيستم لازم
مي داند:
_ سيستمها بايد توان احساس، نظارت وشناسايي منظرهاي با اهميت محيط خود را داشته باشند؛
_ آنها بايد بتوانند اين اطلاعات را باهنجارهاي عملياتي که رفتار آنها را هدايت مي کند مربوط سازد؛
_ آنها بايد بتوانند انحرافات مهم را ازهنجارها تشخيص دهند؛
_ آنها بايد بتوانند عمليات خودرا با تشخيص خطا اصلاح کنند.
در صورت وجود چهار شرط گفته شده، سيستم مي تواند برتغييرات محيط نظارت داشته باشد و واکنشهاي مناسب را از خود بروز دهد و به شيوة هوشمندانه و خود ـ تنظيم عمل نمايد.
3- خود ـ شباهتي
در نظريه آشوب ومعادلات آن، نوعي شباهت بين اجزا و کل قابل تشخيص است. مثال معروف آن، يک صفحة هولوگرام است که توسط ليزر تصويري برآن ضبط شده باشد. اين صفحه داراي خاصيتي است که درصورت جزء جزء شدن ، هرجزء آن تصويرکامل را نشان مي دهد. همچنين يک قطعه آينه که در صورت شکسته شدن، هرجزء آن آينه ديگري است.
4- جاذبه هاي عجيب
جاذبه هاي عجيب، الگوهايي هستند که از منظريامنظرهاي گوناگون بي نظم و آشفته ولي ازمنظريا منظرهاي ديگر داراي نظم هستند. هرچه افق ديد گستردهتر باشد، يافتن جاذبه عجيب ممکن تر وقدرت پيشبيني بيشتر خواهدبود.(الواني، 1378، نقل از اعتباري، 1387)
نظريه پردازهاي بي نظمي درپژوهشهاي خود، توجه خاصي به چگونگي رفتار سيستمها که تحت نفوذ “جاذبههاي” گوناگون قرارمي گيرند، داشته اند. براي درک بهتر مفهوم “جاذبه هاي گوناگون”، فرض کنيد دريک صبح آفتابي درايواني براي لذت بردن از زيباييهاي صبحگاهي نشسته ايد و در رؤيايي شيرين فرو رفتهايد. براي مثال خود را درکنار درياچه اي با آبهاي نيلگون که تصوير آسمان آبي را درخودجاي داده احساس مي کنيد. جنگلي سبز اطراف درياچه را فراگرفته است و پنگوئن ها با زيبايي اغوا کننده اي درآب شيرجه ميزنند. ناگهان دراين بين بنا به دليلي، توجه شما به پشت سرتان جلب مي شود. دراين حالت تيک تيک ساعت الکترونيک که با صداي موتوريخچال درهم شده است، براي لحظه اي شمارا ازآن احساس، خارج مي کند. اگرچه ممکن است چشمهايتان هنوز برآن صحنه باشد، ولي ذهن وفکرتان جاي ديگري است. در اين حالت شما اسير دو “جاذبه” شده ايد که از دوزمينة کاملاً متفاوت برخوردارند. هرچقدرکه به سمت يکي کشيده ميشويد، از ديگري دور مي شويد. با کشيده شدن به سوي درياچه، صداهاي لوازم خانگي به نيستي سپرده ميشوند، اما اگربه سوي تيک تيک ساعت،اجاق ويخچال جذب شويد، )کاري که درشستشوي مغزي انجام ميدهند) صداهاي مزاحم غالب ميشوند. به نظر مي آيد که سيستمهاي پيچيده، ذاتاً اسير تنشهايي از اين نوع هستند. آنها دائماً تحت نفوذ چندين “جاذبه” قراردارند که در نهايت زمينة جاذبة غالب، رفتار سيستم راآشکار مي سازد. بعضي از جاذبه ها سيستم را به سوي وضعيتهاي تعادل يا نزديک تعادل ميکشند، اين عمل ازطريق بازخورد منفي انجام مي گيردکه از رشد ناپايداري جلوگيري مي کند. برخي از جاذبه هاي ديگر سعي مي کنند نظم و ريخت جديدي به سيستم بدهند. اگر”جاذبه مسلط” (زمينه موجود) موفق شود، انرژي حرکتي سيستم وناپايداري آن رادفع کند، پتانسيلهاي تغيير به تحليل
مي روندو سيستم به وضعيت متزلزل قبلي خودبرمي گردد. ازطرف ديگر، اگرجاذبة جديد غلبه کند، انرژي هاي توليد شده راجذب خواهد کرد و نظم جديد حاکم مي شود.
مديريت درآشوب وپيچيدگي تاثير پارادايم آشوب در نظريه هاي سازمان و مديريت را مي توان در طرح مباحثي همچون سازمانهاي يادگيرنده، تحليل سازمان از طريق استعاره هاي مغز و هولوگرام ، توجه به تيمهاي خود گردان و ساختارهاي غير متمرکز و تيمي، مشاهده کرد. بنا به اظهار الواني(1378) نظريه هاي مديريت علمي،روابط انساني، مديريت مقداري وکمي ومديريت سيستمي افسانه مي شوند و واقعيتهاي امروز در تئوريهاي بي نظمي وآشوب باويژگيهاي خاص پديدار مي شوند. به گفته هاچ(1997) “دردوراني که تغيير، مداوم، تصادفي وپيوسته است، ضروري است که شيوههاي تفکرسنتي را درهم بشکينم تا تغيير رابه نفع خويش به کار گيريم. ما وارد عصر منطق گريزي شدهايم. دوران خطرات بزرگ اما فرصتهاي بزرگتر”.(اعتباري،1387)
2-2-19 ابعاد مختلف مقاومت در برابر تغيير
بيش از 60 سال است که موضوع مقاومت در برابر تغيير وارد ادبيات نظري مطالعات مروري بر مجموعه سازماني شده است .مطالعات اين حوزه نشان ميدهد که مقاومت پديدهاي سه بعدي است: رفتاري19 ، هيجاني 20 و شناختي 21(هادوي نژاد و خائف الهي و عليزاده ثاني،1388)
بعد رفتاري مقاومت در برابر تغيير: لوين(1947-1951) نخستين انديشمند شناخته شده اي است که به صورت رسمي درباره مقاومت در برابر تغيير قلم فرسايي کرده است. او ملهم از نظريه ميداني 22 خود، مقاومت را رفتاري ناشي از نيروهاي مقاومت ک کننده در برابر نيروهاي اعمال ک کننده تغيير ميداند. به زعم وي، مادام که نيروهاي اعمال ک کننده تغيير نتوانند نيروهاي مقاومت ک کننده را کاهش دهند، راه براي تغيير هموار نخواهد شد
دو تن ديگر از انديشمنداني که مقاله شان با عنوان “غلبه بر مقاومت در برابر تغيير ” يکي از اثرگذارترين آثار برجاي مانده در حوزه مطالعات مقاومت در برابر تغيير ،محسوب ميشود، کُچ و فرنچ( 1948) هستند. در نظر ايشان، مقاومت متغيري رفتاري و داراي دو قطب است؛ با اين توضيح که کارکنان دو نوع رفتار از خود بروز ميدهند: رفتارهاي مطلوب يا موافق (پالوده از مقاومت) و
