
. آنان با همکاری این زن و نقشه دقیق به خیبر نفوذ کردند و ابورافع را در خانهاش به قتل رساندند. این عملیات با توجه به بعد مسیر و جمعیت چند هزارنفری یهودیان خیبر، بسیار تحسینبرانگیز و نمایشگر اقتدار سیاسی و اطلاعاتی مسلمانان بود. رسول خدا پس از بازگشت این گروه، بسیار از آنان تقدیر کردند.59
نظیر این وقایع را در جریان ترور ابوعفک یهودی شاهد هستیم. او پیرمردی 120 ساله بود که با سرودن اشعار، مردم را علیه رسول خدا برمیانگیخت. ابوعفک پس از جنگ بدر در اشعار خود، رسول خدا را به سوءاستفاده از دین برای تفرقهافکنی و ریاست کردن متهم مینمود: «سواری که به سراغ ایشان [اهل مدینه] آمد، به اسم حلال و حرام، آنها را متفرق ساخت. اگر قرار بود به ریاست و نصرت واقعی برسید، حق بود که تبع را پیروی میکردید.»60
همچنین در این مقطع زمانی، عبدالله بن رواحه را برای ترور یسیر بن رزام یهودی به خیبر فرستاد که او را به قتل رسانید. یسیر بن رزام ریاست قلعه خیبر را بر عهده داشته و بعدازآنکه به قدرت رسید طی سخنرانی بر ضرورت انتقام از پیامبر (صلی الله علیه وآله) تاکید زیاد کرد، یهودیان نیز سخنانش را تأیید کردند. پسازآن بود که به جمعآوری نیرو و انسجام آنها برای حمله به رسول خدا مشغول گردید. خبر این اقدامات که به پیامبر (صلی الله علیه وآله) رسید، عبدالله بن رواحه را برای قتل یسیر، اعزام فرمود.61
نتیجه:
این قاطعیت رسول خدا در مقابله با سران فتنه پس از جنگ بدر که اکثر ایشان از سرکردگان و مشاهیر یهود بودند، نشاندهنده روش خاص حضرت در اجرای حکم اولی کافر حربی درباره آنهاست که تا پایان دوران حکومت پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیز همین رویکرد درباره یهودیان، تداوم یافت. درواقع میتوان چنین گفت که چون بدنه مردمی یهود را امیدی به بازگشت از مسیر عناد و لجاجت با اسلام نمیرفت و مدارا و تسامح با آنان، اثری جزء گستاخی و توطئه انگیزی بیشتر به دنبال نداشت، رسول خدا به برخورد محکم و مقتدرانه با سران فتنه یهود، روی آورده بودند. طبیعتاً این برخوردها که مطابق حکم اولی شریعت بود. با ملاحظاتی مانند بازتاب خارجی علیه حکومت اسلام نیز همراه نمیشد. به خلاف برخورد با سران منافقین بهظاهر مسلمان که در زمره صحابه داخل مدینه بودند.
2. فتنه عبدالله بن ابی در درون مدینه
پیامبر (صلی الله علیه وآله) باوجوداین قاطعیت و سرعت در برخورد با سران فتنه یهود و دشمنان خارجی، در مواجهه با سرکرده نفاق و فتنه در جامعه مدینه را صلاح نمیدید. درحالیکه «عبدالله بن اُبی»، آزار و آفاتی بهمراتب بیشتر متوجه جامعه مسلمین میکرد و کشتن وی نیز در دل مدینه از ترور سران یهود در قلعههای دوردست و نفوذناپذیرشان، بسیار سادهتر بود. اینکه حکم اولیه ابن اُبی، رئیس منافقین و فتنه گران مدینه، جز قتل چیزی نبود از مرور حوادث و فرمایشات پیامبر (صلی الله علیه وآله) راجع به او واضح میگردد اما مصالحی که بدانها اشاره خواهیم کرد، رسول خدا را از اجرای این حکم بازمیداشت.
عبدالله بن اُبی، مردی بانفوذ و جایگاه اجتماعی در مدینه بود بهطوریکه قبل از آمدن رسول خدا به این شهر، بنا بر ریاست او گذاشته بودند و به گفته برخی اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله)، تاج بزرگی وی نیز آمادهشده بود؛ اما با ورود رسولالله به مدینه و گسترش سریع اسلام در این شهر، تمام آن مقدمات بینتیجه ماند.62 او حتی پس از اسلام نیز جایگاه ویژهای برای نشستن در نماز جمعه داشت و پس از اتمام خطبههای پیامبر (صلی الله علیه وآله)، بر میخواست و در تأیید فرمایشات ایشان، مردم را موعظه میکرد63.
او از چنان نفوذی در مدینه داشت که در جریان جنگ احد، یکسوم سپاه مسلمین را از میانه راه به مدینه بازگرداند.
ابن اُبی از این جایگاه خویش در ممانعت از اجرای احکام خدا درباره یهودیان همپیمانش نیز بهره میجست. ازجمله وقتی یهود بنی قینقاع پس از جنگ بدر قصد پیمانشکنی با پیامبر (صلی الله علیه وآله) و مسلمین را داشتند، رسول خدا از ایشان خواست تا پیش از آنکه بلای مشرکان در روز بدر بر سر آنان همفرودید، اسلام آورند؛ ولی آنان گفتند: ای محمد پیروزی بر قریش تو را مغرور نکند. تو با گروهی جاهل درگیر شدی درحالیکه ما جنگاور و آزموده هستیم. عبدالله بن اُبی برای یهودیان پیغام فرستاد که در خانههای خویش متحصن شوند؛ اما درنهایت، پس از محاصره پانزده روز قلعه بنی قینقاع، آنان «به هر آنچه پیامبر (صلی الله علیه وآله) حکم کند، تسلیم شدند.» در این هنگام، همپیمانان خزرجی بنی قینقاع در دوران جاهلیت نیز از دوستی سابق دست کشیدند؛ اما ابن اُبی به رسول خدا اعتراض کرد و خدمات یهود بنی قینقاع را در دوران جاهلیت یادآور شد. پس از اصرار ابن اُبی، پیامبر (صلی الله علیه وآله) که یهودیان را دربند کشیده بود، حکم به تبعید ایشان کرد اما بازهم وی لجاجت میورزید و خواستار مذاکره با رسول خدا برای ماندن یهود بود. در این کشاکش که اجازه ملاقات به وی داده نمیشد و صورت او نیز در مواجهه با اطرافیان پیامبر (صلی الله علیه وآله) زخمی شده بود یهود گفتند: جایی که کسی در شأن و منزلت تو اینچنین خوار شود و کاری از دست ما برنیاید جای ماندن نیست64.
از دیگر تحرکات اُبی که به نزول سوره منافقون نیز انجامید، فتنه افکنی او در میان مهاجرین و انصار پس از پیروزی بر یهودیان بنی المصطلق بود که شیرینی این غلبه را به تلخی نزاع و تفرقه بین مسلمین مبدل ساخت و اختلافات قبلی را احیا کرد.
پس از اتمام غزوه بنی مصطلق بود که جهجاه از مهاجرین وسنان جهنی از انصار بر سر کشیدن آب از چاه باهم درگیر شدند و هر یک گروه خویش را به یاری طلبید و خصومتی سخت بین گروهی از مهاجرین با گروهی از انصار درگرفت. عبدالله بن اُبی که با جماعتی از طرفدارانش نشسته و نظارهگر بودند، «گفت: چون این گروه مهاجر نزد ما آمدند، درویش و فقیر بودند. ما ایشان را قوت و شوکت بخشیدیم، اکنون خود رانمی شناساند و این همان ضربالمثل عرب است که (سگ خود را فربه کن تا تو را بدرد.) لکن فردا که به مدینه بازگردیم، ایشان را بیرون خواهیم کرد. آنگاه خواری خود را دریابند و عزیز و ذلیل، شناخته شود؛ و سپس به همراهان خود خطاب کرد و گفت: اینهمه را شما خودتان کردید. اگر هماینک حمایت خویش بازگیرید و مراعات ایشان نکنید، خودشان از مدینه بیرون خواهند رفت بیآنکه نیاز به اخراجشان باشد.»
این سخن در میان مسلمانان پخش شد و اختلاف و فتنه برانگیخت. بعدازاین ماجرا ابی اُبی نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) آمد و سوگند دروغ یادکرد که چنین حرفهایی نزده است و بهواسطه بزرگی و مقبولیتی که داشت، گروهی از اهل مدینه و هواخواهان وی به حمایتش برخاستند و گفتند شاید سخنان او را تحریف کردهاند و…پیامبر (صلی الله علیه وآله) که در پی ختم وضعیت پدید آمده بود، سریعاً دستور حرکت از محل غزوه بنی المصطلق را صادر فرمود و یک شبانهروز بدون استراحت تاخت تا جایی که ظهر فردا، خسته و خوابآلود در منزلگاهی فرود آمدند و به استراحت پرداختند. این نحوه حرکت بی سابق درواقع برای به حاشیه بردن اختلاف ایجادشده و حرفوحدیثهای پیرامون گفتار ابن اُبی بود تا مبدأ به کینه و تشتتی میان مهاجر و انصار تبدیل شود65.
پسازآن، سوره منافقون درباره عبدالله بن اُبی و حامیان او نازل شد:
هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ (7) يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ (8)
7- آنها كسانى هستند كه مىگويند: به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند (غافل از اينكه) خزائن آسمانها و زمين از آن خدا است ولى منافقان نمىفهمند.
8- آنها مىگويند: اگر به مدينه بازگرديم عزيزان ذليلان را بيرون مىكنند، درحالیکه عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولى منافقان نمىدانند.66
ملاحظات پیامبر (صلی الله علیه وآله) در برخورد با سرکرده نفاق در مدینه:
تصریح خداوند به نفاق ابن اُبی و فتنههایی که او برانگیخته بود، برخی مسلمین را تحریک کرد که نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) بیایند و از او اجازه قتل رئیس منافقین را بگیرند؛ اما رسول خدا نگران بازتاب خارجی این اقدام بود. لذا میفرمود: «شایسته نیست که بگویند محمد، اصحاب خویش را میکشد.» این فرمایش نشان میدهد که اُبی باوجوداینکه اقدامی مسلحانه علیه مسلمین تدارک ندیده بود، اما تلاشهایش در تفرقهافکنی و تضعیف جامعه مسلمین، وی را مستحق قتل ساخته بود، هرچند که مفاسدی نظیر برداشتهای جامعه بیرون مدینه از صحابه کشی و…پیامبر (صلی الله علیه وآله) را از اجرای حکم بازمیداشت. چراکه وقتی انقلابیون مدینه با دعوت مشرکان و اهل کتاب به اسلام، خود را پیامآور رحمت و سعادت برای ایشان معرفی میکردند، نباید متهم میشدند که حتی به موجّهان و بزرگان خویش هم رحم نمیآورند وبر چهره ایشان نیز شمشیر میکشند، چه رسد به تازهمسلمانان از سایر نقاط حجاز. حتی پسر اُبی که مسلمانی صادق و راستین بود نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) آمد و به ایشان عرضه داشت اگر بناست پدرم کشته شود این کار را به من بسپارید. امّا رسول خدا در جواب او فرمودند: «با او مدارکتید تا مادامیکه در میان ماست، مصاحبت با او را نکو میداریم.»67
پسازاین حوادث و مدارا کردنهای فراوان پیامبر (صلی الله علیه وآله) با او بود که مردم زبان به ملامت درباره او گشودند و حتی برخی هواداران وی نیز به جرگه مخالفان او پیوسند. نقلشده حتی برخی از اوقات که کلام نفاق آلودی بر زبان میآورد، جمعی در برابرش عَلم میشدند. کار بجایی رسید که از ترس قوم و قبیله خود، جرئت اظهار نفاق و سخنی برخلاف نمی یافت.
در این فضا رسول خدا به آن گروهی از مسلمین که قبل از این خواستار قتل وی بودند، فرمود: «اگر آن روز او را کشته بودیم بیم آن میرفت طرفدارانش به تعصب از جمع مسلمین کنارهگیرند؛ امّا چون اغماض کردیم، حامیان و قوم خودش، به سرزنش او پرداختند و به یاری دین برخاستهاند تا جایی که اگر این ساعت دستور به کشتن او را بدهیم از روی غیرت دینی این کار را انجام میدهند.»68
نتیجه
درواقع مدارای رسول خدا و بهمرورزمان، نفاق و خباثت ذاتی ابن ابی که برای بسیاری از اهل مدینه مخفی بود، آشکار شد و گروه پرشمار حامیان وی را به شدّت کاهش داد. خیل درخور توجّهی از مسلمانان مدینه که به این شخص علاقه داشتند و تحت تأثیر جایگاه او بودند شایعات و سخنان در مورد او را جوسازی و شایعات غیراخلاقی یا متعصبانه میدانستند، بهتدریج و با ظهور رفتار و اخلاق منافقانه او از این طرفداری و حمایت دست برداشتند. البته روشنگری آیات سوره منافقون در کنار مدار و بزرگواری پیامبر (صلی الله علیه وآله) در برخورد با او بسیار در این چرخش مواضع بدنه مردم، کارگر بود.
لذا درمیابیم گاهی اوقات مبارزه با فتنه بهصورت تدریجی و روشن گری میباشد نه بهصورت آنی و جنگ یا ترور.
3. فتنه پیش آمده در جریان صلح حدیبیه
در جریان صلح حدیبیه شاهد نمونه واضحی از مدارای پیامبر (صلی الله علیه وآله) با سران فتنه در حجاز هستیم؛ به گونهای که توجیه ناپذیر جلوه کردن نرمش رسول خدا در آن مقطع، اکثریت قاطع اصحاب را به تحیر و تزلزل و حتی به سرکشی از اجرای فرمان پیامبر (صلی الله علیه وآله) کشاند.
پس از جنگ احزاب و هم دستی اکثر قبایل و اقوام حجاز علیه مسلمین، رسول خدا طوایف سرکش وشریک در جنگ احزاب را یکی پس از دیگری و طی غزوات پیاپی بر سر جای خود نشاند. سپس بر اساس خوابی که دیده بود (که وارد خانه کعبه شده و سر خود را تراشیده و کلید خانه را دست گرفته است) تصمیم به عمره گرفت، لذا
