
بر اوصيا روا نيست که براي خودشان دعوت کنند و اين انبيا هستند که خداوند آنها را برميانگيزد و آنان مردم را بهسوی خودشان دعوت ميکنند و اما وصي و جانشين او از دعوت کردن مردم بهسوی خود بينياز است؛ زيرا اين پيامبر است که با نص صريح، جانشين خود را تعيين و مردم را به او راهنمايي ميکند و خداي متعال ميفرمايد «وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً»101. پس اگر مردم حج خانه خدا را ترک گفتند، اين خانه خدا نيست که به نيامدن مردم بهسوی آن کفر بورزد، بلکه مردم هستند که با نيامدنشان کفر ميورزند؛ زيرا خداوند خانه خود را براي مردم نشانه قرار داده است و من نيز چنين هستم؛ چراکه پيامبر مرا بهعنوان نشانه در بين امت قرار داده است؛ چون پيامبر فرمود: «يا علي أنت مني بمنزلة هارون من موسي و انت مني بمنزلة الکعبة تؤتي و لاتأتي»؛ تو در نزد من همانند هارون در نزد موسي هستي و تو در نزد من همانند کعبه هستي که مردم نزد آن بايد بروند و او نزد کسي نميرود. در پاسخ گفتند: اين را هم از تو قبول ميکنيم.
اينجا بود که بسياري از خوارج از عقيده خود برگشتند و چهار هزار نفربر لجاجت خود باقي ماندند102
شکاف در صفوف خارجيان
با بيانات روشن امیر مؤمنان در مورد ابهامات موجود، گروه زيادي از آنها فرياد برآوردند «التوبه التوبه»103 حضرت توبهکنندگان را از خوارج جدا کرد و آنگاه پرچم امان را به دست ابوايوب انصاري داد و فرمود: «هر که از بين اينان بيرون رود و زير پرچم ابوايوب قرار گيرد، ايمن خواهد بود». ازاینروی، تعداد هشت هزار نفر از صف خارجيان جدا شدند و چهار هزار نفربر لجاجت و گمراهي خود باقي ماندند.104
پس از جدا شدن عده کثيري از سپاه خارجيان، بقيه آنها به سرکردگي ذوالثديه و عبدالله بن وهب راسبي و ديگر منحرفان، صحراي حروراء را به قصد نهروان ترک کردند.
شرارتها و وحشيگريهاي خارجيان
خارجيان پس از خروج از صحراي حروراء، در بين راهدست به شرارتهاي زيادي زدند که موجب شد امیر مؤمنان تصميم نهايي را درباره آنها بگيرد. ازجمله آن شرارتها، به شهادت رساندن عبدالله بن خباب بود. وي يکي از چهرههاي محترمي بود که امیر مؤمنان ولايت و حکومت مداين را به او سپرده بود105 عبدالله در سفري که ظاهراً بهسوی کوفه داشت، همراه خانوادهاش در دام خوارج گرفتار شد و با وضع رقتباري خود و همسرش در کنار نهر به شهادت رسيدند.
مورخان نوشتهاند که عبدالله به همراه همسرش درحالیکه سوار بر مرکب بود و قرآني را روي سينهاش آويخته بود، درحرکت بود که با گروه خوارج مواجه شد.
آنها فرياد زدند: عبدالله! اين کتابي که بر سينهات قرارگرفته، دستور قتل تو را صادر کرده است. سپس از او پرسيدند که پدر تو مرد دانشمند و محدثي بود. آيا از سخنان پدرت چيزي به ياد داري؟ عبدالله گفت: آري، پدرم هميشه ميگفت که از پيامبر شنيدم که ميفرمود: ديري نميپايد که پس از من موجهاي فتنه جهان اسلام را فراميگيرد. در آن هنگام قلب بعضي از انسانها از درک حقايق بازمیایستد و ميميرد؛ همانگونه که تن انسان ميميرد و از کار بازمیماند. در آن هنگام برخي از افراد شبانگاه مؤمن و باخدایند، ولي به هنگام صبح کافرند. آگاه باشيد که مبادا در جبهه باطل باشيد و براي تقويت باطل به قتل و خونريزي بپردازيد.
خوارج از عبدالله پرسيدند: درباره جريان پس از تحکيم که علي به آن راضي شد، نظريهاي داري؟ عبدالله گفت: علي به خدا و فرمانهايش داناتر و در دينش پارساتر و در دورانديشي در وقايع و پيشامدهاي اجتماعي بيدارتر و آگاهتر است.
خوارج گفتند: تو از هدايت برخوردار نيستي، بلکه از عناوين افراد پيروي ميکني. سپس بلافاصله در دادگاه صحراييِ خوارج محکومبه اعدام شد و با وضع دردناک و جانسوزي دستوپابسته و همراه با شکنجه و آزار، در کنار جوي آب همانند گوسفند سرش را بريدند و سپس همسر باردارش را کشتند و به اين اکتفا نکردند و شکم او را پاره کردند و فرزند بيگناهش را بيرون آوردند و سر بريدند.106
حرکت سپاه اسلام بهسوی نهروان
شرارتهاي اين افراد شرور، امیر مؤمنان را سخت پريشان کرد و او را واداشت تا با بسيج نيروها بهسوی آنها حرکت کند. وقتیکه به اردوي آنها رسيد، نخست فرمود: قاتل عبدالله بن خباب را به ما تحويل دهيد. خوارج در پاسخ گفتند: همه ما او را کشتهايم. حضرت براي آنکه بداند تمام خوارج به کشته شدن عبدالله راضي بودهاند يا نه فرمود: گروهگروه شويد تا سخن شمارا بشنوم. آنان گروهگروه ميآمدند و به کشته شدن عبدالله رضايت ميدادند و ميگفتند تو را نیز همانند عبدالله خواهيم کشت. حضرت علي فرمود: سوگند به خدا اگر تمام مردم روي زمين اقرار کنند که در ريختن خون عبدالله شريک بودهايم و من توانايي انتقام داشته باشم، همه آنها را خواهم کشت.107
اتمامحجت
حضرت امیر مؤمنان بار ديگر اتمامحجت کرد و پيش از درگيري و جنگ به سپاه خود اعلام فرمود: چه کسي اين قرآن را به دست ميگيرد و به نزد آنها ميرود و آنان را به کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله) دعوت ميکند؟ البته او بداند که کشته خواهد شد و به بهشت خواهد رفت. کسي پاسخ حضرت را نداد، مگر جواني از طايفه بني عامر بن صعصعه. وقتیکه نگاه امیر مؤمنان به کمي سن و سال آن جوان افتاد، فرمود: بهجای خود برگرد. بار ديگر سخن خود را تکرار فرمود. باز همان جوان اظهار آمادگي کرد. حضرت فرمود: قرآن را به دست بگير و نزد آنان روانه شو، اما بدان که کشته خواهي شد.
وقتي آن جوان بهسوی جنایتپیشگان خارجي رفت، همینکه خواست پيام امیر مؤمنان را برساند، بهوسیله تيرهاي خود صورت جوان را سوراخسوراخ کردند.
امیر مؤمنان که از هدايت آنان نوميد شده بود، دست و سرخود را بهسوی آسمان بالا برد و سه مرتبه فرمود: خدايا! تو شاهد باش. از تو کمک ميخواهم و به تو شکايت ميکنم و آنگاه به ياران خود فرمود: آماده جنگ شويد که به اذن خدا پيروز خواهيد شد. سپس آخر سوره آل عمران را بر آنها تلاوت کرد و دستور حمله را صادر فرمود108 و گفت: بر آنها حمله کنيد و من اولين کسي هستم که بر آنان حمله ميکنم و با شمشير ذوالفقار خود سه مرتبه به آنان حمله کرد و در هر مرتبه آنقدر از خارجيان را ميکشت تا شمشير او خم ميشد. سپس برميگشت و شمشيرش را بر زانوي خود ميگذاشت و آن را صاف ميکرد و بار ديگر حمله را آغاز ميکرد؛ تا اينکه همه آنها را به خاک هلاکت نشاند؛ و بدين ترتيب فتنه خارجيان خاموش شد.
7. فتنه حزب قاعدین:
نمونههايي از ضعف بصیرت در زمانه علي (ع)
عدم بصيرت و ناآشنايي بازمان و مكان و توطئههاي در حال شكلگيري، در ميان ياران حضرت به گونههاي مختلفي تجلي يافت كه ما بهطورکلی آنها را بهصورت دو گرايش افراطي و تفريطي تقسيم ميكنيم. در بعد تفريطي برخي بدون توجه به شخصيت الهي امیر مؤمنان، از روي احتياط ديني، از حمايت آن حضرت در جنگها خودداري ميكردند:
تعدادى از صحابه هنگام بيعت كردن مردم با امام على از بيعت با ايشان خوددارى و يا تعلل ورزيدند كه از اين گروه بهعنوان قاعدين ياد میکنیم. آنها به خاطر مخالفت با انتخاب امام على مصلحت خود را در کنارهگیری از تحولات جامعه میدیدند. اين افراد كسانى بودند كه در آن برهه از زمان جو شبهه و شك و تردید فتنه را براى مردم به وجود آورده بودند و سكوت و عدم همراهى آنها با امام علی (علیه الاسلام) به ضرر امام منجر گرديد؛ چراکه اين افراد، اشخاص برجسته و شناختهشدهای بودند و حرف و عمل آنها روى مردم تأثير گزار بود و دائم تبليغ میکردند كه سكوت اختيار كردن بهتر از موضع گرفتن است و از اين طريق باعث شدند كه امام على در جنگهای جمل و صفين نتواند از حضور تمامى هواداران خود بهره برد؛ هرچند كه قاعدين در حق امام على از هرگونه بیانصافی امتناع نكردند، ولى امام با توجه به اينكه از طرف هوادارانش با پیشنهادهایی در جهت مقابله با آنها روبرو میشد، ولى هیچگاه حاضر نشد كه با ايشان از راه خشونت وارد شود و پيوسته روش مدارا را برگزيد ولى درعینحال در غالب خطبههای خود اين افراد را مورد نکوهش و مذمت قرار داده است. برخی از این افراد عبارت بودند از:
1. اسامهبنزيد:
اسامه بن زید از شركت در جنگ جمل كنارهگيري كرده به حضرت عرض كرد: «أنت أعزّ الخلق عليَّ ولكنّي عاهدت الله أن لاأقاتل أهل لاإلهإلاالله؛109 شما عزيزترين مخلوقات نزد من هستي، ولي من باخدا عهد بستهام باکسانی كه خداي يكتا را ميپرستند جنگ نكنم.»
2. ياران و شاگردان عبدالله بن مسعود، يكي از فقها و اصحاب نامدار پيامبر، هنگام حركت بهسوی صفين نزد حضرت آمده و گفتند:
إنا نخرج معكم، لاننزل عكسركم و نعسكر علي حده حتي ننظر في أمركم و أمر أهل الشام…110؛ ما با شما ميآييم ولي در لشکرگاه شما توقف نميكنيم؛ بلكه بهطور جداگانه منزل ميكنيم تا ببينيم كار شما با شاميان به كجا ميانجامد؛ آنگاه منتظر ميمانيم هرکدام از شما مرتكب عملي شد كه بر او حرام بوده يا فسادي از او ظاهر شد، برعلیه او وارد عمل ميشويم.
ـ چهارصد تن ديگر از ياران ابن مسعود حتي اين مقدار هم حاضر به همراهي با حضرت نشدند؛ آنان گفتند:
يا أميرمؤمنان إنا شككنا في هذا القتال علي معرفتنا بفضلك و لا غناء بنا و لا بك و لا المسلين عمّن يقاتل العدو، فَوَلِّنا بعض الثغور نكون به؛111 اي امیر مؤمنان ما در عين شناختي كه از فضليت شما داريم در اين جنگ شك داريم؛ ولي ازآنجاکه نه شما و نه ما و نه مسلمانان از جنگجوياني كه با دشمنان ميرزمند بينياز نيستيم، ما را به مرزهاي (جهان اسلام) بفرست تا در آنجا بجنگيم.
اين در حالي بود كه مدتها قبل از جنگ صفين مذمتهاي پيامبر در مورد معاويه نقلشده بود؛ حتي عبدالله بن مسعود از رسولالله نقل كرده بود كه آن حضرت فرمودهاند: «إذا رأيتم معاويةبنأبيسفيان يخطب علي منبري فاضربوا عنقه؛112 اگر ديديد معاويهبنأبيسفيان بر منبر من خطبه ميخواند گردنش را قطع كنيد».
3. عبدالله بن عمر:
عبدالله بن عمرميگفت از پيامبر شنيده معاويه در پايينترين مرتبه (درك اسفل) جهنم، در تابوتي جاي دارد و غيرمسلمان خواهد مرد،113 بااینحال از همراهي با علی (علیه الاسلام) در جنگ صفين خودداري كرد.114
اینها نشان ميدهد در زمان حضرت بسياري از افراد جاهل، در عين علم به حقانيت امیر مؤمنان، فريب شیطان را خورده، در ياري آن حضرت براي جنگ با دشمنانش ترديد ميكردند.
اين كوردلان بااینکه در زبان به فضيلت و عظمت علي اذعان مينمودند، ولي به خاطر ضعف ايمان و عدم معرفت واقعی به علی (علیه الاسلام) بن ابیطالب، وقتي آن حضرت را در يك کف ترازو و ساير اصحاب منحرف را در کف ديگر ميگذاشتند، دچار ترديد ميشدند و در درستي تصميم حضرت شك ميكردند؛ وقتي يكي از منافقان و فقهاي دينفروش روايتي از پیامبر (صلی الله علیه وآله) جعل ميكرد كه مقتضايش كنارهگيري از جنگ با ناكثين در بصره و يا قاسطين در شام بود، فوراً كسل و فشل ميشدند و سستي و رخوت بر آنها عارض ميشد.
4. ابوموسی اشعری:
وقتي پيكهاي امیر مؤمنان براي جمعآوري نيرو براي جنگ جمل به كوفه آمدند و نامه حضرت را براي آنها خواندند، بهظاهر حجت تمامشده بود و انتظار ميرفت آنها به ياري حضرت برخاسته، در جنگ بصره شركت كنند؛ ولي ترديد كردند و از ابوموسي اشعري ـ فقيه و فرماندار كوفه ـ نظر خواستند؛ ابوموسي گفت: «العقود سبيل الآخره والخروج سبيل الدنيا فاختاروا؛115 نشستن [نرفتن به جنگ بهمثابه] حرکت در مسیر تأمین آخرت است و رفتن [به جنگ بهمنزله حرکت] درراه دنيايتان است، هرکدام را كه خواستيد اختيار كنيد».
به دنبال اين سخن تمام كوفيان از رفتن به جنگ خودداري كردند. ناچار حضرت براي دفعه دوم مالك اشتر و ابن عباس را فرستاد؛ ولي موفق نشد كوفيان را از شبهه منافقانة ابوموسي برهاند. براي سومين بار امام حسن و عماربنياسر را فرستاد و آنها با تلاش فراوان
