
من پذيرفتنش به سهولت خوردن آب بود. احسا ما اين بود که دوره جديدي در هنر آغاز و در آن سادگي و صفا و طنز دلنشين، جايگزين بغرنج هاي هنر آبستره شده است و ما اين ها را مطابق ميل و طبيعت خود مي يافتيم. مکتب جديد بيش از آنکه بر من اثر بگذارد در کار سياه موثر بود و وي را به سوي خود جلب کرد. مضمون کارهاي من نيز مدتي تحت تاثير پاپ بود. از جمله همان عشاقي را که مي ساختم، به شکل تلفن و يا لوکوموتيو درآوردم و البته بعدهانيز مدتي پاپ و سقاخانه را در هم آميختم.
با پيوستن مارکو گريگوريان به من و سياه، گروه ما تکميل تر شد. در يکي از سفرهايم به نيويورک از مارکو دعوت کردم به مينياپوليس بيايد و مارکو اين دعوت به جا را بي درنگ پذيرفت. وي که مدتي پس از من تهران را ترک کرده و به نيويورک آمده بود، با مشکلات مالي زيادي روبه رو شده بود و در آن زمان وضع وحال مناسبي نداشت.
مارکو پس از چندي تصميم به نقل مکان از نيويورک به مينياپوليس گرفت و در آنجا به تاسيس يک گالري به نام «يونيور سال » (Universal Galleries) اقدام کرد. اين گالري که در نزديکي کالج مينيپوليس بود به تدريج مرکزيتي يافت. من زنده رودي را در جريان اين امور گذاشتم و او نيز به ما پيوست و با تابلوهاييي که از پاريس مي فرستاد، گروه ما کامل تر شد. بحث ها و گفتارهاي پرحرارت ارمجاني و کارهاي ما، گالري مارکو را به صورت شعبه اي از هنر معاصر ايران درآورده بود و اين تنها شعبه موجود نبود. شعبه ديگر هنر ايران در خانه ابي گري در سن پال (St.Paul) شهر چسبيده به مينياپوليس بود.
مجموعه خانم گري و فعاليت هاي وي در شناسناندن اين مجموعه هر روز گسترش مي يافت. وي مجموعه فعاليت هايش را «ارتباطات از راه هنر» نام گذاشته بود. اگر چه در مجموعه خانم گري آثاري از کشورهاي ديگر چون ژاپن، هندو ترکيه نيز وجود داشت اما آثار هنرمندان ايراني اين مجموعه به مراتب جامع تر از بقيه کشورها بود. بخشي از اين امر به جهت مجموعه اي بود که من از تهران به آمريکا آروده بودم.مدتي قبل از سفر به آمريکا بر آن شدم مجموعه اي از هنر معاصرايران را با خود به آمريکا ببرم. اين مجموعه حدود شصت اثر از چهارده نقاش بود. پس از ديدن اين آثار، خانم گري همه آنها را يک جا خريداري کرد و به مجموعه خود افزود و سپس اقدام به نمايش آنها در کالج ها و دانشکده هاي هنري ايالت مينه سوتا و ديگري ايالات کرد.
آشنايي من و ارمجاني با خانم گري و مجموعه اي که از هنر ايران جمع آورده بود علاقه وي را به ايران روز به روز بيش تر مي کرد و هر روز با اشتياق بيشتري براي شناخت عميق تر فرهنگ ايران نشان مي داد، به حدي که خانه او و بنيادش به تدريج به صورت سفارت هنرايران در دو شهر دوقلوي (Twin cities) مينياپوليس- سن پال درآمد. » (پرويز تناولي،1384 ، ص 39-40-41-42-43)
از نظر دورهبندي آثار کارهاي نقاشي او را ميتوان در چند دوره قرار داد همان گونه که پرويز تناولي در کتاب آتليه کبود آورده است او کارهاي خود را با خط آغاز و بعداً به تصوير روي آورده و حتي در دورهاي به مکتب سقاخانه علاقمند ميشود و بعد از مدتي به اين مکتب ميپيوندد ولي به اين هم قانع نميشود و بعد از مدتي در تابلوهايش از اشياء به عنوان کلاژ استفاده ميکند.
اين دوران مصادف با روي کارآمدن هنر پاپ بود که ارمجاني هم آن را مطابق با ميل و طبيعت خود مييابد و مدتي هم به اين مکتب ميپيوندد.
ولي دسترسي به آثار نقاشي او براي اينجانب مقدور نبود حتي در اينترنت هم به جز چند مورد پيدا نکردم ولي آثار حجمي او که شهرتش را بيشتر مديون آن است را ميشود به دو دوره آثار عمومي و معمولي تقسيم کرد او در مصاحبه با شريفيان ميگويد : «من از 2000، کارهاي عمومي را کنار گذاشتم، خسته شدم، چون سياستبازيهاي کثيفي ديدم. برايم کار هنري که بخواهد در فضاي عمومي و اجتماعي نقش داشته باشد، تمام شد. من در 2000 در يک سخنراني گفتم: پرونده، هنر عمومي بسته شد. در اين آثار جديد همه اثر را بايد از پشت شيشه ببينند. (شريفيان ،1387،16 -17 )
4-2- آنيش كاپور:
(تصاوير صفحات212 الا227)
آنيش كاپور با اينكه به عنوان يك مجسمهساز شناخته ميشود اما دغدغههاي زيباشناختي، اجتماعي و سياسياش همواره وي را به سمت موقعيتهاي مفهومي سوق داده و اين گرايش، خواهناخواه كاپور را از يك هنرمند منطقهاي به متفكري جهاني تبديل كرد. وي مانند حلقهاي ارتباطي است؛ حلقهاي كه تفكرهاي شرقي و روشهاي غربي را يكجا و به زيباترين شكل در خود جمع و تركيب كرده است. به اين ترتيب وي در 1990 به عنوان نماينده بريتانيا در دوسالانه ونيز شركت ميكند. وقتي در سال 2001 آينه آسمان را در شهر ناتينگهام و بعد در نيويورك برپا كرد ديگر بر همگان ثابت شد كه با هنرمندي مواجه شدهاند كه تنها در پي بازنمايي سمبليك ابژهها (چيزها) نيست بلكه انديشمندي است كه با تاكيد بر نقاط مشترك تمامي انسانها آنان را دعوت به تفكر ميكند؛ آينهاي كه انسان را به خود نمينماياند بلكه به سمت آسمان، همان سقف زيباي دستنيافتني چرخيده است. شايد اين براي نخستين بار بود كه در انحنايي لطيف آسمان چهره خود را در آينه انسان معاصر مشاهده كرد. چه آنهايي كه «دروازه ابر» آنيش كاپور را در پارك هزاره شيكاگو ديدهاند، چه افرادي كه از نزديك يا از طريق تصوير، شاهد «آينه آسمان» او در راكفلر سنتر نيويورك بودهاند و چه كساني كه اخيرا شاهد چيدمان لووياتان (Leviathan) او در گران پاله پاريس بودند، همگي به توانايي شگرف اين هنرمند بريتانيايي هنديتبار در ميخكوب كردن مخاطب، معترفاند.
www.ghatreh.com
مثلا در حجم ديگري که تحت عنوان هنگامي که من حامله هستم دارد در واقع آنيش کاپور بصورتي از اين اسم حامله يک استفاده استعاره اي هم کرده خودش اشاره مي کند که وقتي شما روبه روي اين حجم قرار ميگيريد اين حجم حذف مي شود و به خاطر سفيدي مطلقي که دارد و بخاطر اينکه در واقع از ديوار برآمده اين حجم ديگر خودش را نشان نمي دهد ولي وقتي به اصطلاح از زواياي جانبي ديده شود مي تواند بيننده را به حجم آن برآمدگي هدايت کند.تجربيات کاپور خيلي زياد است. در دوره اي کاپور از شکلهاي مقعر محدب وتوپ مانند و شکلهاي ديگر استفاده مي کند که معمولا حالتي انعکاسي دارند.شايد زبان مجسمه اي کاپور او را خيلي فراتر از هپورث مي برد و او را وارد حوزه تازه اي مي کند.انعکاس اين مجسمه ها هم يک حالت غير مادي به آنها مي دهد و به جاي آن فضاي اطراف مجسمه وارد آن حجم مقعر توپ مانند يا محدب مي شود.کاپور خيلي هوشمند است روي قرارگيري مجسمه.اين تجربه اجسام آيينه مانند مي بينيد همان شکلي که درون مرمر داشت با شکلي شفاف ديگر تجربه شده است.بديهي است که فضاي گالري و حوزه ناظر از اين مجسمه ديده مي شود.شما هر بار يک موقعيت از فضا و نگاه تجربه مي کنيد و اين چيزي است که مجسمه را خيلي فراتر از ماده و شکل آن مي برد.
حتي بسياري از آيينه هاي مقعر فضاهاي داخلي را وارونه مي کند و وقتي شما جلوي مجسمه قرار مي گيريد فضا نظاره گر و مخاطب وارونه مي شود.گاهي وقتها اين حالت را از سيقل دادن سنگ بوجود مي آورد و دوره حجم بافت ديگري دارد و وقتي مخاطب در وسط اين مجسمه قرار مي گيرد فضايي را تجربه مي کند که قبلا تجربه نکرده است.کارهاي بزرگ کاپور آنقدر پيشرفته است که يکي از آخرين کارهايش در ميلنيوم پارک لندن هست که ابعاد غول آسايي دارد و فضاي شهري و ديگران در اين مجسمه انعکاس پيدا مي کنندو به صورت منحني مي شود در واقع کاري که با فضا انجام مي دهد بشکلي تازه است کاپور بسيار پر کار است و ريشه هاي خاصي را دنبال مي کند. مجسمه هايي که با ريختن پودرهاي خاص بروي آنها فضاي آنها توسط رنگ اطراف مي شود.که معمولا از اشکال گياهي استفاده مي کنند. مثل جوانه ها و ميوه هاي اوليه. کاپور با اين کار يک نوع تجربه ي فضايي را انجام مي دهد منتهي اين تجربه با رنگ ارايه مي شود نه با حجم. خودش اشاره مي کند که رنگ آنقدر حجم فيزيکي ندارد ولي قدرت متحول کردن و تغيير فضاي اطراف مجسمه را دارد بنابر اين آنيش کاپور با ريختن اين پودرها بر روي مجسمه ها اين فضا را به اطراف مجسمه انتشار مي دهد.
کاپوردرکارهاي اخيرش يک جور کشش پر انرژي و حجم و حتي غول آساي فضا توسط بوغهاي مختلفي که اين بوغها را به شکلهاي مختلف در فضا ارايه مي کند.از مجسمه هاي پودري رنگها در مجسمه هاي او باقي مانده و طبيعي است که بيننده وقتي زير اين مجسمه قرار مي گيرد انگار وارد يک تونل قرمز فضايي مي شود.خيلي از اين تجربيات و بعضي از اين مجسمه سازان پيرو کشفيات آغاز آفرينش و کشفياتي هست که روي سياه چاله ها و فضا صورت گرفته، شکل ماهيچه ها کاملا از طريق الگو تبعيت مي کند با اين کارهاي اخيري که آنيش کاپور دنبال مي کند.يکي ديگر از کارهاي غول آساي ديگر کاري است که در گالري تيت ارايه کرده و فوق العاده به اصطلاح مي بينيد که چقدر فضا در آن حالت کش ساني پيدا کرده در مجسمه و کشيدگي خاصي که همراه رنگ قرمز وجود دارد و بسيار پر انرژي هست. در واقع آنيش کاپور همراه با بدام انداختن فضا به نوعي دنبال اين است که ماده را از مجسمه خودش بگيرد و با مواردي مانند رزين و مواد شفاف و اين کار را انجام دهد.شما اين حالت را در مجسمه هايش مي توانيد ببينيد.گاهي با مواد زمخت هم اين اين کار انجام شده ولي احجام در فضا به صورتي چيده شده حتي کف يک گالري را کنده و مجسمه را درون آن قرار داده و وقتي بيننده بالاي آن مي ايستد با فضاي گالري درون يک چاه فرو مي رود. www.iransculpture.ir
کاپور کار خود را درگير شدن با تضادهاي ژرف ماوراي طبيعي(حضور و غيبت،بودونبود، ممکن و غيرممکن،ملموس و ناملموس)ميداند.شيفتگي کاپور به تاريکي و روشني در سراسر کارهاي وي آشکار است.کيفيت نيمهشفاف رزين،ماهيت جذاب رطوبت رنگدانهها،درخشش تابناک مرمر سفيد،بازتابهاي سيال و انعطافپذير استيل و آب در آثار مختلف کاپور بيانکنندهي همين شيفتگي است که حالتهاي روانشناختي و فيزيکي اوليه و بنيادين را مورد ملاحظه قرار ميدهد. وي ضمن استفاده از عناصري بنيادي، مانند آبوهوا،در حاليکه براي جان بخشيدن به مفاهيم بهطور زيرکانهاي ميان واقعيت خشک و خيال،تعادل و توازن برقرار ميکند،بررسي خود را پيرامون ماده و معنا،وزن و بيوزني،سطح و فضا و عناصر شنيداري دنبال ميکند.
آنيش کاپور در سال 1990 با ارائه«بريتيش پاويليون»در چهلوچهارمين بيينال و نيز برنده پرميو 2000 شد.در 1991 جايزه ترنر به وي اعطاء گرديد و در 1992 با ساخت «سقوط به بوته فراموشي»برنده نهمين«داکيومنتا»گشت.در همان سال از طريق«اکسپو سويل»به انجام پروژه ساختماني بزرگي با نام«ساختمان بيفايده»مامور شد. www.noormags.com
كاپور كه اصالتا زاده بمبئي است، هماكنون در لندن زندگي و كار ميكند. كار اين هنرمند 75ساله، در حوزه هنرهاي مفهومي، مجسمهسازي و معماري ميگنجد.
4-2-1- چند نمونه از آثار آنيش كاپور.
– «اوربيت» يا «حلقه آرسلورميتال»35
(تصاوير صفحات218و219 )
آنيش كاپور36، هنرمند هندي تبار ساکن لندن، برنده ي رقابت طراحي برج المپيك لندن براي بازيهاي سال 2012 شد. اين اثر به بزرگترين اثر هنر عمومي انگلستان تبديل خواهد شد. اين برج قرمز قيفي شكل با قامتي بالغ بر 115 متر به صورت ايستاده ، دورنمايي از چشم انداز شهر لندن به ميهمانان مي دهد. اين برج که حدودا شامل 1400 تن فولاد مي باشد، پس از ان كه لاکشمي ميتال37 شاهزاده فولاد و پولدارترين مرد لندن هزينه ساخت آن بالغ بر را 30 ميليون دلار امريكا را تقبل کردارسلورميتال نام گرفت ، پروژه با نظارت آنيش كاپور و مهندسين اروپ اجرا خواهد شد. ظاهرآ برج بابل منبع ارجاع پروژه است. بر اساس گفته ي آنيش كاپور: “نوعي حس قرون وسطي يي براي دسترسي به آسمان در اين اثر وجود دارد كه غير ممكن را ممكن كرده است. پيشرفتي
