
،وقتی جمهوریت باشد دموکراسی هم هست و دیگر نیازی به قید دموکراتیک نیست . پس چراآنها برروی عنوان جمهوری دموکراتیک تأکید و اصرار داشتند و چرا امام و به پیروی ایشان مردم باآن مخالفت ورزیدند؛معلوم می شود دموکراسی می تواند معنی مختلفی داشته باشد و از برخی معانی آن چیزی اضافه بر جمهوریت استفاده می شود که نفی شده است و آن تکیه کردن بر افکار عمومی بیش از تکیه بر اسلام است .
امام کراراًمیفرمودند :مشروعیت هر نظام م هر مقام دولتی ، در جمهوری اسلامی ، منوط به اذن ولی فقیه است و این چیزی است که تئوری ولایت فقیه بر آن مبتنی می باشد .
چون ولی فقیه جانشین امام معصوم و همه چیز باید از طریقی با اراده الهی مشروعیت پیدا کند و چون ولی فقیه مأذون از طرف امام معصوم و او مأذون از طرف خداست ، مشروعیت نظام به ولایت فقیه است . البته این تئوری با فرهنگ غربی سازگار نیست .
دموکراسی مورد پذیرش اسلام
دموکراسی در یک مفهومش با اسلام موافق است و در یک مفهومش که همان مفهوم سوم است صددرصد با اسلام مخالف است . مفهوم دوم دموکراسی با شرایط و قیودی پذیرفته شده است ريال ولی آن مفهوم بطور مطلق و بدون قید و شرط قابل پذیرش نیست . این که ارزشهای اسلامی و احکام اسلام باید رعایت شود و هیچ منبع قانوگذاری حق مخالفت با قوانین قطعی اسلام را ندارد یک اصل پذیرفته شده دینی است،لذا با حفظ این اصل ،مادموکراسی را قبول داریم ؛اما اگر این اصل پذیرفته نشود و معنای دموکراسی این باشد که تجاوز به حدود الهی و مخالفت با قوانین قطعی اسلام ندارد یک اصل پذیرفته شده ی دینی است ، لذا با حفظ این اصل ، ما دموکراسی را قبولداریم ؛ اما اگر این اصل پذیرفته نشود و معنای دموکراسی این باشد که تجاوز به حدود الهی و مخالفت با احکام الهی هم جایز است ، قاطعانه آن را در می کنیم . اما درباره دموکراسی به عنوان شیوه ای برای رفع اختلافات باید گفت : تا جایی که ارزشهای اسلامی برای رفع اختلاف کافی باشد، آنمها مقدم خواهدذ بود ، ولی اگر در جایی اختلافی باشد که احکام اسلامی راه حل مشخصی برای آن ارائه ندهد و هیچ مرجّح صلاحیتداری هم وجود نداشته باشد،نظر اکثریت مرجّح می شود یعنی اگر در موردی دلیل شرعی و یا نظریه کارشناسی برای ترجیح یک طرف مناقشه وجود نداشت،مثلاً عده ای در چارچوب قانون ،شورایی را برای تصمیم گیری راجع به مسئله را تشکیل دادند و همه معتقد به اسلام و ملزم به رعایت ارزشهای اسلامی هستند، اما در مسأله ای اتفاق نظر نداشتند و اکثریت نظری داشت و اقلیّت نظر دیگر و دلیلی برای ترجیح یکی از دو نظر اکثریت مرجح و مقدم است و مخالفت با نظر اکثریّت مرجّح و مقدم است و مخالف با نظراکثریت ترجیح مرجوح خواهد بود . (نظریه سیاسی اسلام ص310)
نتیجه آنکه در جایی که هیچ مرجحی نداشته باشیم ، اگر بواسطه ی نظر اکثریت برای ظن حاصل شود،آن ظن اعتبار دارد و مرجح است که عقلا مذموم و ناصواب است . این روش در همین حد معتبر است،اما سوء استفاده کردن از این روس ، برای این که اکثریتی از مردم را در مقابل اقلیّتی از کارشناسان قرار دهند ،روش صحیحی نیست . مثلاً فرض بفرمایید برای طرح یک نقشه ی نظامی ، ده نفر کارشناس نظامی هستند و هزار نفر مردم عادی که هیچ آشنایی با مسائل نظامی ندارند؛اگر به رأی مردم عادی و ناآشنا به مسائل نظامی توجه شود و به رأی کارشناسان عمل نشود ، این کار عقلانی نیست . همه ی عقلا می گویند نظر کارشناس بر نظر غیر کارشناس مقدّم است . پس دموکراسی به عنوان روشی برای رفع اختلاف ، با حدود و قیود خاصّی ، معتبراست ؛ اما به عنوان ترجیح هر اکثریتی بر هر اقلیّتی ، اعتبار ندارد .
کلام آخر
آیت الله مصباح یزدی در دسته بندیها به گروه بنیادگرا منتسب می شود و این گروه و دسته کلاً در تضاد با غرب و افکاری که وابسته به غرب است می باشند در این تقسیم بندیها نیز که دموکراسی را به سه گروه تقسیم می کنند و دلیل موافقت ایشان در باب دموکراسی نیز فقط و فقط به دلیل فراگیر شدن دموکراسی در جهان و پذیرفتن اکثر عقلاو اندیشمندان جهان می باشد و دلیل بعدی هم می تواند عصر جهانی شدن و همه گیر شدن اطلاعات و عقیده اکثر عموم بر درست بودن و تأیید دموکراسی از سوی مردم می باشد وگرنه خود آیت الله مصباح شخصاً بنابر سخنان خودشان عقیده ای بردرست بودن دموکراسی که از سوی غرب می باشد ندارد و فقط در موردی خاص که تفسیری خاص از دموکراسی که در ایران اجرا می شود را قبول داشته و کامل ترین و بهترین نوع دموکراسی بر می شمارند .
آیت الله مصباح این نوع دموکراسی را نیز وقتی درست می شمارند که این انتخاب مردم که در قالب پیشنهاد مردم می باشد باید به تأیید مرجع دینی که همان ولایت فقیه می باشد برسد که تنها در این صورت است که مورد قبول و شرعی می باشد و در غیر این صورت غیر شرعی و حکومت طاغوت است و مورد قبول نیست .
منبع :
سخنرانی های قبل از نماز جمعه؛ آیت الله مصباح یزدی
صحیفه نور امام خمینی
نظریه سیاسی اسلام جلد اول تا چهارم ،سلسه سخنرانیها
فصل چهارم
خاستگاههای معرفتی مصطفی ملکیان
الف: زندگینامه و آثار
ب: مبانی معرفتی ؛هستی شناسی ؛انسان شناسی ،مفهوم سعادت ؛حاکمیت ؛حکومت
«ملکیان» تغییر مسیری به این صفحه است. برای کاربردهای دیگر ملکیان (ابهامزدایی) را ببینید.
مصطفی ملکیان
(متولد ۱۳۳۵ در شهرضا) فیلسوف و روشنفکر ایرانی است. پژوهشهای او عمدتاً در حوزه اخلاق، دین، فلسفه دین، معنای زندگی، روانشناسی، علوم انسانی، روش تحقیق و روشنفکری است.[۱] نظریه عقلانیت و معنویت از مهمترین نظریات اوست.[۲]
زندگی
ملکیان تحصیل در رشته مهندسی مکانیک را در دانشگاه تبریز به سال ۱۳۵۲ آغاز کرد، اما دغدغههای فلسفی و کلامی باعث شد وی رشته مهندسی را رها کند و به سراغ فلسفه برود. او تحصیل در حوزه و دانشگاه را همزمان پی گرفت.
ملکیان در سال ۱۳۶۵ در رشته فلسفه موفق به اخذ مدرک لیسانس شد و با اینکه تنها یک گام تا دفاع از پایان نامه کارشناسی ارشد فلسفه اسلامی دانشگاه تهران فاصله داشت از ادامه تحصیل انصراف داد. سپس به قم رفت و سالیانی نیز به تحصیل در حوزه علمیه قم پرداخت. در قم از درس کسانی چون عبدالله جوادی آملی، محمدتقی مصباح یزدی، حسن حسنزاده آملی، یحیی انصاری شیرازی و سید رضا بهاءالدینی بهره برد. وی مدتی در مؤسسه امام خمینی مشغول تحصیل و تدریس بود. ویرایش کتاب جامعه و تاریخ اثر محمدتقی مصباح یزدی از نتایج این همکاری است.
او در سالهای دهه هشتاد به تدریس فلسفه در مراکز پژوهشی قم از جمله دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم و برخی از دانشگاههایِ تهران پرداخته و تاکنون چندین پایاننامه دانشگاهی با راهنمایی یا مشاوره او در دانشگاه تهران، دانشگاه تربیت مدرس، دانشگاه امام صادق، دانشگاه قم و مؤسسه امام خمینی، تدوین شدهاست. روش وی در طرح مسائل فلسفی، تحلیلی و در محتوا وجودگرایانه است.[۳][۴]
در دهه هفتاد که نشریه «نقد و نظر» توسط دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم منتشر شد، ملکیان نقشی تعیینکننده در آن داشت. «کیان» انعکاسدهنده نظرات روشنفکران دینی متمایل به فلسفه تحلیلی و «نقد و نظر» تریبون نواندیشان دینی متمایل به فلسفه قارهای بود. در کیان عبدالکریم سروش محوریت داشت و در نقد و نظر محوریت با مصطفی ملکیان بود.[۵]
ملکیان تا بهار ۱۳۹۱ مشغول تدریس در مؤسسات خصوصی مثل مؤسسه پرسش، مؤسسه پنجره حکمت و سروش مولانا بود. در اواخر بهار ۱۳۹۱، با اعلام خبر بیماری او، کلاسهایش موقتاً تعطیل شدند و تاکنون برگزار نشدهاند.[۶] ملکیان در آبانماه ۱۳۹۱، در رثای احمد قابل در جمع دوستان سخن گفت.[۷] او در ۲۶ اسفند ۱۳۹۱، در مؤسسه فرهنگی سروش مولانا سخنرانی کرد و طرحی پژوهشی با مسائلی همچون «اخلاقی زیستن یعنی چه؟»، «چرا باید اخلاقی زیست؟»، «دیگران را چگونه اخلاقی کنیم؟» و … معرفی کرد.[نیازمند منبع]
بناست ملکیان در کلاسهای آموزشی شهریورماه مؤسسه سروش مولانا، تدریس دورهای تحت عنوان «پرسش انسانِ این روزگار از مولانا» را بر عهده داشته باشد.[۸]
دیدگاهها
سوال از ملکیان: من دوستی دارم که میگوید استاد ملکیان در حوزهٔ نظر، بیش از همهٔ سکولارهای جهان، سکولار فکر میکند و در عمل، اغلب قیود ِ همگی دینداران جهان را برای خود لحاظ میکند. یعنی در عمل به شدت دیندارانه عمل میکند و در نظر به شدت سکولار میاندیشد. سؤال دوستم همیشه این است که چطور این دو با هم سازگار میشوند. به نظر میآید که این نحوهٔ زیست، آنقدر طاقت فرساست که کسی نتواند از عهدهاش بر آید.
پاسخ: من کاملا طاقت فرسایی اینگونه زندگی را قبول میکنم ولی معتقدم که اگر به رضایت درجه اول نظر کنیم، صد درصد طاقت فرساست. اما معتقدم آدم به این طاقت فرسایی که در رضایت درجهٔ اول طرح میشود، رضایت درجهٔ دوم میدهد. این یعنی چه؟ یعنی اگر من چیزی فوق این رضایت درجهٔ اول برایم وجود نداشت، قطعاً به یک صدم این درد و رنج تن نمیدادم. انسان طبعاً از این سبک زندگی گریزان است. اما به این نوع زندگی رضایت درجهٔ دوم دارم و آن رضایت این است که فقط این طرز زندگی من را با خودم آشتی میدهد. رضایت درجهٔ دوم یعنی آشتی با خود. فقط این طرز زندگی من را با خودم آشتی میدهد. مثل این میماند که یک دوستی که با من قهر کرده بگوید من با تو آشتی میکنم ولی به شرط اینکه ۵۰ تا کار را انجام بدهی که هر کدامش طاقت فرساست ولی آَشتی با آن دوست به اندازهای برای من مهم است که به همه این پنجاه کار که در حالت عادی تن نمیدادم، تن خواهم داد.
ب: مبانی معرفتی ؛هستی شناسی ؛انسان شناسی ،مفهوم سعادت ؛حاکمیت ؛حکومت
کاستن از رنج انسانها
به اعتقاد ملکیان، روشنفکران باید به تقلیل مرارت و تقریر حقیقت سرگرم باشند. او میگوید:[۹]
من نه دل نگران سنّتم، نه دل نگران تجدّد، نه دل نگران تمدّن، نه دل نگران فرهنگ و نه دل نگران هیچ امر انتزاعی از این قبیل. من دل نگران انسانهای گوشت و خون داری هستم که میآیند، رنج میبرند و میروند. سعی کنیم که اولاًَ: انسانها هرچه بیشتر با حقیقت مواجهه یابند، به حقایق هرچه بیشتری دست یابند؛ ثانیاًَ هرچه کمتر درد بکشند و رنج ببرند و ثالثاًَ هرچه بیشتر به نیکی و نیکوکاری بگرایند و برای تحقّق این سه هدف از هرچه سودمند میتواند بود بهرهمند گردند، از دین گرفته تا علم، فلسفه، هنر، ادبیات و همه دستاوردهای بشری دیگر.
ملکیان در سخنرانی خود با عنوان عقلانیت و معنویت که در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹ در دانشگاه تهران، برگزار شد، پس از اینکه در مورد طرح عقلانیت و معنویت مطالبی را ارائه کرد، همین تعبیر را در مورد عقلانیت و معنویت هم به کار برد: «عقلانیت و معنویت هم نباید بت جدیدی بشوند. همه چیز باید در استخدام انسان، برای کاستن از درد و رنجهایش باشد.»
فرهنگمحوری و اخلاقمداری
ملکیان معتقد است ریشه مشکلات جامعه را عمدتاً باید در فرهنگ و اخلاق جستجو کرد و توجه به سیاست برای حل مشکلات، نوعی سطحینگریست. او میگوید:
حتی اگر نهادهای اجتماعی ما سامانهای را که باید و شاید ندارند، به علت این است که کسانی که در آن نهادها دستاندرکارند، از لحاظ روان شناختی یا اخلاقی یا هر دو ناسالماند و عیب و نقص دارند. هر چه کندوکاو میکنم، میبینم که هیچ مسئله و مشکل اجتماعی و از جمله سیاسیای نیست، الا این که با یک یا دو یا سه یا چند واسطه به مسئله و مشکل روانشناختی یا اخلاقیای میرسد.
او خاطرنشان میکند:
هیچوقت با رضا و رغبت و علاقه قلبی و باطنی در مسائل سیاسی اظهار نظر نکردهام و فقط وقتی چنین کردهام که خود را اخلاقاً موظف به اظهار نظر دیدهام و آن هم وقتیست که یک امر سیاسی آثار و نتایج آشکار در روان و اخلاقیات مردم دارد.
[۱۰][۱۱]
دین
به اعتقاد ملکیان، نقطه قوت دین آن است که بر تحول درونی تاکید میکند و تحول بیرونی را منوط به تحول درونی میداند. بدفهمیهایی که از دین صورت میگیرد عبارتند از: ۱. دین داری را به معنای مالکیت حقیقت بگیریم؛ ۲. تعبد؛ ۳.
