
برای انتقال نیرو و ایجاد حرکت، هنوز پدیدهی ناشناختهای میباشد.»
در یککلام اقتصاد ایران در آستانهی قرن نوزدهم را میتوان اقتصاد یک روستای عقبمانده، کم آب و دور افتاده توصیف نمود که دارای پنج میلیون نفر جمعیت است. اوضاع اجتماعی ایران نیز در این مقطع تفاوت زیادی با وضعیت اقتصادی آن نداشت، اگر سواد را بهعنوان شاخص در نظر بگیریم، شمار باسوادان صرفاً به کمتر از 5 درصد جمعیت شهرنشین محدود میشد. اصولاً خواندن و نوشتن در سطح کل جامعه به سه قشر دربار، روحانیون و بازار منحصر میگردید، این بدان معنا نیست که تمامی افراد این سه قشر باسواد بودند، بلکه مراد آن است که سوادآموزی بهصورت یک پدیدهی اجتماعی صرفاً مختص این سه لایهی جامعه بود. بیخبری ایرانیان از دنیایی که در آن میزیستند آنچنان عمیق و گسترده بود که فتحعلیشاه، رهبر سیاسی جامعه گمان میکرد که: «راه رسیدن به «ینگهی دنیا» (قارهی آمریکا) از طریق کندن زمین و حفر چاه میباشد».
سرانجام میرسیم به ویژگیهای سیاسی جامعهی ایران در اوایل قرن نوزدهم، تشریح این بخش از جامعهی ایران آن روز بهمراتب از دو بخش دیگر سهلتر است، چون عملاً نکتهی زیادی برای گفتن وجود ندارد. پادشاه در رأس الیگارشی حاکم قرار داشت و فرمانروای مطلق بود. حکمش قانون، ارادهاش مطلق، عقلش بالاتر از همه، منویاتش واجب الاطاعه، رأیش ثاقب و وجود مبارکش نیز در حقیقت «سایهی خدا» بود بر روی زمین که هر جنبندهای به زیر آن پناه میبرد.
در یککلام چارلز عیسوی مؤلف اثر مشهور تاریخ اقتصادی ایران عصر قاجار در چند جملهی کوتاه اما گویا جمعبندی نسبتاً کاملی از ایران قرن نوزدهم ارائه میدهد: «ایران در ابتدای قرن نوزدهم جامعهای بود به لحاظ اقتصادی بسیار فقیر، عقبمانده و کمجمعیت به لحاظ ارتباطات پراکنده و بیارتباط و به لحاظ اجتماعی در تجارت، سیاست، روابط بینالملل، علم و فرهنگ منقطع، منفک و جای مانده از مابقی جهان.» (زیبا کلام، 102 تا 1377:108).
3-5- گفتمان جنسیت در دورهی قاجار
در دورهی قاجاریه نیز وضع فواحش و طرب خانهها و میفروشیها همواره متزلزل و ناپایدار بود، با اینکه اینگونه اماکن برای سودجویی و پروندهسازی برای ثروتمندان و اخاذی از آنها بسیار مناسب بود، «معذلک گاهوبیگاه دولت و مأمورین انتظامی برای سودجویی و عوامفریبی و یا فشار روحانیان به تخریب این اماکن و دستگیری مباشرین و گردانندگان آن مراکز مبادرت میکردند؛ و همینکه سر و صداها میخوابید، بار دیگر این عناصر محروم و بیپناه به کار دیرین مشغول میشدند.» (راوندی،455:1369).
هرگز سلاطین، مأمورین دیوانی و دیگر مقامات مالاندوز و عوامفریب ایران در مقام کشف رابطهی علت و معلولی این مسائل برنمیآمدند و به خود زحمت مطالعه و تحقیق نمیدادند تا دریابند «چه علل و عواملی زنان محروم و مظلوم و بیپناه را به محیط نکبتبار فاحشهخانهها سوق داده است: آیا خودخواهی مردان یعنی طلاقهای بیمورد، داشتن غلام و کنیز، بیحرمتی و ناچیز انگاشتن حقوق آنان به رانده شدن زنان به فساد و فحشاء کمک نکرده است؟ »(همان:455)
«از عهد مظفرالدین شاه به بعد، وضع فاحشهخانهها بدتر شد و ظاهراً مأمورین دولت در مقابل رشوهای که از زنان روسپی میگرفتند، به آنان اجازه میدادند که در هر کوی و برزنی که میل دارند سکنی گزینند.»(راوندی، 508:1369).
«وقتی که حاکم ناقض شد یعنی خودش فاحشه برد و بچه نگه داشت، دیگر نمیتواند جلوگیری از سایرین بکند، وانگهی کدام یک از این شاهزادهها و رجال و اعیان هستند که یکی دو تا بچه و فاحشه ندارند، مگر نه اینکه نصرت اله خان پسر …محترم شیرازی را برده نگه داشته؟ مگر نه اینکه میگویند بتول آصف الدوله؟ مگر نه اینکه میگویند نگار علیمحمد خانی؟ مگر همین منتصرالدوله فراشباشی سپهدار نیست که عطار فاحشه را نگه داشته است، رشتی را نگه داشته است؟ …مگر نه اینکه…الدوله با تمام فاحشهخانهها شرکت دارد؟ هر وقتیکه یک بگیر بگیری میافتد، اغلب از فاحشهها را در خانه خودش پناه میدهد.»(همان،509).
«ای عزیز من، حالا دیگر قبح این کار برداشته شده است، اگر کسی مرتکب نشود، میگویند عرضه ندارد، تصور بکنید تمام این فاحشهها را، نصف این فاحشهها را سردار… فاحشه کرد…اینها را به اینطور حرکت میدهند، به اسم مطربی آنوقت… هر کدام ده تومان، بیست تومان به تفاوت از آنها میگیرند…»(نقل از یغما، اردیبهشت 39، ص 96 به بعد، راوندی،510:1369).
اکثر فواحش تهران، زنها و دخترهای پاکدامنی بودند که در اثر دسایس قدرتمندان به دام فساد افتادهاند، عارف مینویسد: «در این وقت نظمیهی تهران که مرکز حفظ ناموس این مملکت است، به دست بیناموس ترین جنس بشر آقا بالا خان سردار سپرده شده بود…این بیشرف بیناموس هر جا زن خوشگلی سراغ میکرد، به دستیاری زنهای دلاله و اجزای بیناموس نظمیهی آن زمان که مشتی وافوری تربیتشده زیردست خودش بودند تا پردهی عصمت آنها را نمیدرید، راحت نمینشست، خود من زیاده از صد زن بدبخت را دیدم و جهت افتادن آنها را به خط کج سؤال کردم، معلوم شد، همه را از پس پرده عصمت او بیرون کشیده و به کوچهی بدنامی او رهنمون بوده است.» (عارف قزوینی، به نقل از راوندی، 511:1369)
«همچنین فواحش مرد نیز از پسران تنفروش که (جن…خا.. دار) نامیده میشدند نیز جزء معروفهها حسابشده داخل ایشان میلولیدند تا برایشان جائی در ابتدای جادهی قزوین محلی به نام شهر نو در نظر گرفته به آنجا مکان داده شده از داخل شهر جمعآوری گردیدند.»(شهری،469:1376).
در مورد روابط جنسی بزرگان و پادشاهان قاجار بنا بر مستنداتی که از خاطرات و سفرنامهها در دست داریم میتوان مطالبی را بیان نمود، از آن جمله رستم الحکما مؤلف رستم التواریخ اینچنین نقل میکند که: «(…) هر کس زنی در حسن و جمال بینظیر داشت، با رضا و رغبت تمام او را طلاق میگفت و از روی مصلحت و طلب منفعت او را به دربار معدلت بار خاقانی میآورد و او را از برای آن یگانهی آفاق عقد مینمودند، با شرایط شرعیه و آن زبدهی ملوک از آن حوروش محظوظ و ملتذذ میشد و او را با شرایط شرعیه مرخص میفرمود و مطلقه مینمود و آن زن، خرم و خوش از سرکار فیض آثار پادشاهی انتفاع یافته با دولت و نعمت باز به عقد شوهر خود در میآمد.» (رستمالحکما،82:1352).
«بانوان ایرانی در اثر تربیت خاص خانوادگی و رسوم مشرق زمین به پردهنشینی دائمی محکوماند. بهمحض رسیدن به سن بلوغ حتی پیش از آن قربانی هوسها و منافع والدین خود میشوند. حتی در طبقات بالای اجتماع ایران نیز دختران در معرض خرید و فروش گذاشته میشوند. در ایران فروش و شوهر دادن و تقدیم کردن دختران به شخصیتهای عالیرتبه یا حاکم برای به دست آوردن جاه و مقام یا موقعیت ممتاز امر رایجی است.» (دروویل،61:1348).
جیمز موریه در کتاب حاجی بابای اصفهانی در مورد پیشکش کردن دختران میگوید: «اگر چه این دخترک بههیچروی لایق جانسپاری خاک پای حضرت شهریاری نیست، اما اگر طبع همایونِ پادشاه جهان پناه قبول و ارزانی فرماید، پیشکش حضور معدلت دستور است. شاه گفت: «قبول کردیم» خواجهباشی را خواست و گفت: به این دخترک بازیگری بیاموزند و لباسش را درست کنند. همینکه قابل حضور شد، به حضور آورند.»(موریه،143:1379)
« (…) برو به اندرون خبر بده اگر در میان زنان بیماری شفاجو یا تازهجوانی شوهر خواه یا از شوهر سیرشدهی خلاصی طلبی هست، خود را به پادشاه عرضه دارد-که نظر التفاتِ پادشاه دوای همهی اینگونه دردهاست»(همان،137). در توصیف خانهی نسق چیباشی مینویسد که «شب تا صبح صدای تار بود و تنبک، رقص مرد بود و زن، لوطیان وابستهی او، مقلدان دستهی او. با همهی خباثت و نا به کاری، از عنف و سختی ِ منصبِ خودسر مویی فروگذار نمیکرد.»(همان، 150). در این دوران نیز مانند ادوار پیشین روابط جنسی مختص ارتباط با یک جنس نبوده و تکثر روابط جنسی دیده میشود. دوکوتزبوئه که در دوران فتحعلی شاه به ایران مسافرت نموده در مورد مهمانی و بزمی که برای ایشان در خانهی سردار ایرانی ترتیب داده شده بود اینگونه مینویسد:
« (…) رقاص این دسته عبارت از سه پسربچه بود که البسهای مزین به نوارهای ابریشمی رنگارنگ در برکرده مطابق ضرب و ساز میرقصیدند و رقص را به چرخیدن ختم میکردند. دو نفر از رقاصها که در طرفین میرقصیدند گمان میکنم رل زن را بازی میکردند…رقاص وسط سر بر زمین نهاده پاها را به هوا بلند میکرد به قسمی که لباس بلندش برگشته ماهیچهها و قسمت وسطای بدنش برهنه نمایان میشد.»(دوکوتزبوئه،124:1365).
و در مورد حرم بزرگان مینویسد که: «ایرانیان نیز مانند همهی مشرق زمینیها زنان متعددی میگیرند و در خریدن کنیزکان آزادند. کنیزان بهمحض اینکه با صاحب خود همبستر شوند از بردگی آزاد میشوند. حتی اگر نیک بختی بدانان رویآور شود ممکن است جزو زنان صیغهای درآمده و صاحب فرزند شوند.» (دروویل،75:1348).
« (…) آنان بناز و کرشمه قلوب شوهران و اربابان خود را برست میآورند این کار در حرمی که پنجاه شصت نفر از این مخدرات مستوره در آن است خیلی مشکل است. از داخل حرمخانه کسی اطلاع ندارد مگر همان آقای خانه، چه زنی که یکدفعه داخل آن شد تمام عمر حق خروج از آن را ندارد.»(دوکوتزبوئه،187:1365).
حرمخانه را به شکلی میسازند که از خارج بههیچوجه داخل آن دیده نشود. «منزل این زنان که دشمن یکدیگرند بهقدری به هم نزدیک است که ممکن نیست چیزی در اتاقی گفته شود بدون اینکه در اتاق مجاور شنیده نشود. هر کاوش محرمانهای با شاخ و برگ زیاد به گوش صاحبخانه میرسد. فقط شوهر از رقابت زنان زیبا و جوان استفاده میکند به همین معنی که زنان صبح تا شام به آرایش سر و صورت خود میپردازند بلکه طرف توجه شاهانه شوی خود واقع شوند. در ضمن زنانی هستند که از تجمل احتراز کرده صرفهجوییهای خود را جمع کرده یکجا تقدیم شوهر میدارند و این منتها درجه لذت شوهر و بهترین وسیله برای جلب محبت اوست، بالنتیجه شوهر محبت خود را به زنان خود میفروشد و از همین رو میشود نهایت عیش و اخلاق مشرق زمین را قیاس کرد.»(همان،188).
« (…) معمولاً بهمحض ورود مرد (رئیس خانواده) زنان حرم دورش حلقه میزنند و تا پاسی از شب رفته در حضور وی مینشینند. آنگاه با اشارهی چشم یکی از زنان و یا کنیزان در تالار باقیمانده و بقیه بیدرنگ با حس رشک عمیقی به اتاقهای خود بازمیگردند. زنی که در تالار مانده است شب را با شوهر خویش بسر میبرد.»(دروویل،82:1348).
«فتحعلیشاه در حرمسرای خود دارای هفتصد زن است و با همهی آنها معاشرت دارد، پیش از سیصد تن از این زنان، زنان رسمی وی بشمار میروند عدهی کثیری از آنها دختران جوانی هستند که بزرگان مملکت از سراسر کشور برایش میفرستند. شاه معمولاً یکبار با این دختران همبستر شده و بعداً آنها را به افسران ارشد میبخشد. آنان از کسب این افتخار نزد همگان بر خود میبالند و به این مناسبت جشن و شادمانی مفصلی به راه میاندازند.»(راوندی،169:1369).
«شاه هرگز از حرمسرا که خواجهسرایان هر دم در آن وسایل ارضاء تمایلات و هوسهای او را فراهم میآورند دور نمیشود، فقط پسران شاه هنگامیکه احضار شوند حق ورود به حرمسرا دارند. زنان شاه حق نشستن در حضور وی را ندارند. حتی ملکه نیز به ندرت چنین اجازهای داده میشود…» (همان،170).
هنگامیکه شاه در گرمابه است کنیزان زیبا در حضورش به رقص و آواز پرداخته و برخی از آنها تن او را مشتمال داده و کیسه میکشند.
براون که از 1887 تا 1888 یعنی مدت یک سال ذر ایران سیر و سیاحت کرده است، در مورد حمام فتحعلی شاه مینویسد: «در عمارت نگارستان، ما یک حمام مرمر زیبا را هم دیدیم و در این حمام یک سرسره قشنگ و بزرگ وجود دارد که میگویند فتحعلیشاه پایین سرسره مینشست و زنهای او از بالای سرسره میلغزیدند و یکسر در آغوش آقا و خداوندگار خویش جا میگرفتند» (ادوارد براون، یک سال در میان ایرانیان به نقل از راوندی 455).
«اگر
