
طراحي ايراني كه بيشتر نشات گرفته از فضاهاي معماري و طرحهاي ساختماني ميباشد بعنوان ” اصول طراحي ايراني” بيان مينمايد.
2-6-3- اصول طراحي ايراني :
– مردمواري (طراحي انسان مدار) : رعايت تناسب ميان اندامهاي ساختماني بدن انسان، و نيازهاي انساني در ساختمان سازي و آرايش معماري.
– پرهيز از بيهودگي (نگرش کاربردي)
– جلوگيري از اسراف و كارهاي بيهوده / ايجاد زيبايي به مفهوم زيبنده بودن و تناسب داشتن نه فقط قشنگي و جمال.
– نيارش (دوام و پايداري)
به معناي دانش ايستايي ، فن ساختمان و ساختمايه شناسي / بمفهوم مواد و مصالح و مقاومت ساختمان.
– خودبسندگي (خودکفايي)
– استفاده از مواد و مصالح بومي / در دسترس بودن ساختمايه يا فراوردههاي ساختماني در محل و با امكانات محلي و بومي.
– درونگرايي (احترام به حريم خصوصي)
– ارزش نهادن به زندگي شخصي و خصوصي گرايي افراد و حفظ حرمت و عزت نفس انسانها
– جداسازي بخشهاي دروني و خصوصي از بخشهاي همگاني و عمومي.
– آگاهي از اصول طراحي ايراني براي تمامي هنرمندان و طراحان ايراني ضروري است. زيرا با شناخت صحيح تعاريف و الگوهاي هنر و طراحي ايران زمين ميتوانيد بخوبي در اين زمينه نقش آفريني نماييد.
2-6-4- شاخصهاي زيبايي شناسي:
1- كيـفيت عــالـــي طـــراحـــــــي19
– آرايش ساختاري قـوي: تشخيص اصول طراحي و بخشهاي مختلف آن مثل معماري برجسته/
– ارتباط آشكار كل به اجزا : از نظر فرم ، رنگ، ابعاد، اندازه، كيفيت مواد، گرافيك طرح/
– پيروي از قواعد مشخص طراحي و سبك شناسي]انسجام طرح[20
– دقت و وضوح عناصر : تغييرات فرم ، تضادهاي ظاهري ، رنگ و نوشتار، تناسبات طراحي/
– هــــــــمـاهـنـگي با روش توليد، استفاده كننده ، تعمير نگهداري …….. ./
– طــراحــــــــــي مـنـطـقــــي : انتخاب مواد مناسب، فرآيند توليد و كاربردهاي طرح/
– زيبايي شناســـي پرمعنا و با ارزش / بدون آشفتگي بصري21
2 – انگيـــــزش احســـاس و هـــــوش22
تاثيري همه جانبه بمنظور بوجودآوردن حالات زير براي بيننده و استفاده كننده :
تحريك احساس/ رضايت و سرزندگي/ ميل به خوش طبعي و شادي/
در صورت لزوم حس كنجكاوي را بيدار كند/ اشتياق بازي و خلاقيت/
طراحي كه نوعي شناسايي و هويت را القا كند.
پروفسور هربرت ليندينگر رييس هيئت داوران نمايشگاه و مسابقه طراحي صنعتي هانوور ، شاخصهاي زيبايي شناسي را بصورت دو دسته کلي تقسيم بندي مينمايد .
دسته اول شامل موارد کاربردي و ملموس و ديده شونده است و
دسته دوم به مواردي ميپردازد که با احساسات انساني سروکار دارد .
2-6-5- برنامه زيباسازي شهر تورنتو:
در سال 2009 براي شهر تورنتو برنامه زيباسازي نوشته شد که بدليل اهميت آن و نقش طراحان صنعتي ومعماران در نگارش و زمينه هاي اجرايي ، معرفي ميگردد:
اهداف و الگوهاي زيباسازي شهري (بر اساس برنامه ريزي شهر تورنتو)
1 – طبيعت از طريق فضاهاي شهري، براحتي قابل دسترسي باشد.
(توسعه منابع و ظواهر طبيعت در شهر و قابليت دسترسي ساده براي مردم)
2 – آب – حرکت و صداي آب- ايجاد چشمه، برکه، آبنما، درياچه مصنوعي.
3 – هنر و فرهنگ – برنامه هاي فرهنگي و هنري همراه با تبليغات شهري مناسب ميبايستي هميشه فعال و زنده باشد (شهر فرهنگي-هويت سازي).
4 – هنرهاي شـهري و مردمي در فضاهاي باز و خيابانها جاري باشد.
5 – مرمت و حفاظت آثار قديمي ، ساختمانها و فضاهاي تاريخي.
6 – منابع طبيعي و طبيعت شهري : شناسايي، حفاظت و نگهداري شود.
7 – کيفيت و تعالي طراحي فضاهاي عمومي و ساختمانها بعنوان يک اصل.
8 – پياده رو ، فضايي محرک و جذاب و قابل استفاده براي مردم.
9 – بازسازي چشم اندازهاي عمومي، نقاط عطف بصري و نشانه هاي شهري.
10 – نگهداري و حفاظت شهر به شيوه اي مناسب و پايدار.
(بخصوص فضاهاي جمعي و عمومي، فضاهاي پاک ، زيبا و سبز، باغهاي ساختماني )
قابل ذکر است که شهردار تورنتو قراردادي با دانشگاه و رشته طراحي صنعتي دارد که هرساله مسابقات ديزاين را براي فضاي شهري و ارائه کانسپت هاي جديد و نوآورانه بدنبال دارد.
2-6-6- نياز امروز ما:
حال با کمي تفکر در ميابيم که درحال حاضر به چه انديشه اي نياز داريم:
امروز در شهرهايمان بايد به چيزي وراي طراحي بناها و شبكة رفت و آمد بينديشيم.
بايد فضاهايي خلق كنيم كه با نيازهاي امروز مطابقت داشته باشند و آنها را بگونه اي تعريف كنيم كه با تكنولوژي مدرن همخوان باشد.
خيابان، مکاني است که تعاملات اجتماعي و جنب و جوش شهري در آنها به وضوح نمايان است و ذهن شهروندان را انباشته از خاطرات جمعي و ادراک مشترک در خصوص حيات مدني مي گرداند. اين خيابان ها بيش از آنکه سازنده ساختار شهر باشند، بيانگر ساختار اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي جامعه بوده و تبلور زندگي مدني يک شهر در طول زمان به شمار مي آيند.
رجوع به مراکز مهم فعاليتي، خريد، تماشاي مغازه ها و خرده فروشي ها، پرسه زدن و گردش، ديدن ديگران و ديده شدن توسط آنها و … راسته شهري را تبديل به فضايي متنوع و پرفعاليت مي نمايد.
خاطره مبلمان شهري و توجه به فضاسازي محيطي در شهرهاي امروز به عنوان عنصري تحول آفرين و درآمدزا که مي تواند چهره شهر را نيز به عنوان يک نماد داخلي و بين المللي به همگان معرفي کند، شناخته مي شود. نحوه چيدمان فضاي سبز، آرايش ساختمانها با نماي سنتي و يا يکسان، وجود درختان مناسب در يک خيابان، نحوه قرار گرفتن تيرهاي چراغ برق، باجه هاي تلفن، کيوسکهاي فروش روزنامه، ايستگاههاي اتوبوس و مهمتر از آن حفظ نمادهاي قديمي و سنتي يک شهر نقش مؤثري در افزايش روحيه اجتماعي ايفا مي کند.
با تاكيد و كنترل بر اجراي مجموعه عوامل تخصصي، و كارشناسي فني و هنري است كه محيطهاي شهري متناسب ، زيبا و انساني به وجود مي آيد.
زيباسازي، فرآيند توسعه ويژگيهاي بصري است كه در فضاهاي شهري صورت ميگيرد. (آرايش و پيرايش چهره شهر) .
زيباسازي، فرآيندي مستمر و در حال رشد است که با روانشناسي، فلسفه، هنر، فرهنگ، هويت، دانش ، بينش، زمان، و کارکرد هاي مختلف ارتباط داشته و ظهور پيدا ميکند.
” جنبش زيبايي شناسي شهري ” رويكرد پيشرفته ايست كه نه تنها بخاطر زيبانمودن، بلكه ترجيحاً به معناي ابزار كنترل اجتماعي از طريق راضي نگهداشتن جمعيت شهري و پاسخگويي به نياز آنها مورد مطالعه قرار ميگيرد.
آغاز ” فلسفه فکري زيبايي و شهر“ از قرن نوزدهم ميلادي بوده و امروزه به مفهوم زيباسازي و يادمان سازي (هويت سازي) در فضاي شهر بکار ميرود. http://www.sumiran.ir
2-6-7- مطالعات شهري:
مطالعات شهري، شايد حداقل در کشور ما، معمولا محدود است به شيوههايي از مواجهه با شهر که عمدتا کتابخانهاي و بهاصطلاح سنتيست و مطالعات شهري را به تودهاي از دانستههاي تاريخي تقليل ميدهد. در چنين نگرشي، معمولا آنچه از شهر بيش از 80-90 سال داشته باشد، فينفسه حاوي ارزش است و صد البته سزاوار (مطالعه) و تشريح؛ در مقابل، روزگار معاصر يا وضع موجودِ شهر، حتي ارزش ثبتکردن هم ندارد. با اين رويکرد، مراد از «مطالعات شهري»، مطالعهي تاريخ شهر است و هرچه شهري، «تاريخي»تر و «قديمي»تر باشد، البته براي مطالعه، موضوعي مناسبتر و مهمتر است. شايد از همين روست که عنوانهاي پرطمطراقِ «اصفهانشناسي» و «يزدشناسي» در حيطهي «مطالعات شهري» بهوفور يافت ميشود، اما از «تهرانشناسي» مثلا چيزي نميشنويم.
بهنظر مهمترين وجه افتراقِ آن شيوهي بهاصطلاح سنتي با شيوههاي تازهتر مطالعات شهري، به نگاه و تعبير ما از پديدهاي بهنام(شهر)بازميگردد. از شهر سخن ميگوييم؛ لاجرم از متني سخن ميگوييم بههم تافته و بس پيچيده از انواع وقايع، زمانها (روزگاران)، آدمها و اجتماعات، فضاها و… و البته مديومها. شهر، موجودي زنده است که ميزيد، خراب و ترميم ميشود، ميبالد و روزي ميميرد. شهر، در چنين نگاه و شيوهاي از مطالعات شهري، علاوه بر مفاهيم مسبوقِ آن (مفاهيم شهرساختي)، يک متن (Text) است، بهمفهومِ موسّعِ آن؛ قابلِ بازخواني و تاويل و حتي تاليفِ دوباره و گويا هرچه اين متن آشفتهتر باشد، مهياتر است براي تاويلهاي بيشتر. شهر، متنيست چند رسانه که ابزار خوانش (بخوانيد «مطالعه»ي) آن نيز متنيست چندرسانه که انواع نوشتار ادبي، انواع هنرها و مديومها يا رسانههاي تجسمي و هر نوع مديوم ديگري را بهکار و دربر ميگيرد. اين «متنِ» چند رسانه، رويکردِ سندشناسي متداولِ مطالعات شهري را نيز به چالش ميکشد يا آن را تکميل ميکند. در چنين شيوهاي از مطالعات شهري، اسنادِ شهر، فقط نقشههاي قديمي و سفرنامهها و مدارکِ «رسمي»اي از ايندست نيست؛ بلکه طيف متنوعي از هر نوع «مدرک» که به هر نحوي، چيزي از شهر امروز يا ديروز را مستند کند، سزاوارِ توجه، مطالعه و ثبت است: عکسهاي خانوادگي، هرچند (غيرحرفهاي)، که گوشهاي از شهر را نشان دهند؛ کارت پستالها، انواع آگهيهاي تبليغاتي، تابلوهاي مغازهها و انواع تابلوهاي تبليغاتي، بليطهاي اتوبوس واحد حتي، ديوارنوشتهها، خاطراتِ شفاهي شهر، مبلمان شهري و… به اين اعتبار، اکنونِ شهر، اهميت (اگر نگوييم ارزشي) کمتر از تاريخِ شهر ندارد. تاريخِ شهر نيز، در چنين رويکردي از مطالعات شهري، از مفهوم و روشهاي متداولِ مطالعاتِ تاريخي فراتر ميرود و ميشود «سرگذشتِ شهر»؛ سرگذشتي که گذشته و تاريخِ شهر را، با نگاهي موزهاي و شيفتهوار نمينگرد، بلکه با نگاهي ريزبين و حتا نقادانه، تاريخ شهر را، بخشي، و فقط بخشي، از سرگذشت و ماهيت و موجوديتِ شهر ميداند. اين نوع مطالعات شهري، دورانِ معاصر و اکنونِ شهر، همين امروز و ديروز و امسال شهر را حتي، همانقدر، اگرنه بيشتر، سزاوارِ مطالعه و تعمق و ثبت ميداند، که «تاريخ» را؛ در حالي که اين تقسيمبندي تصنّعي و احتمالا نهچندان کارآمدِ «دوران تاريخي» و «دوران معاصر» را نيز همواره با ديدهي شک مينگرد.www.nazaronline.ir
2-6-8- اهميت و توجه به فضاي پيرامون:
منظر شهري شبکهاي فشرده از تصاوير پايدار در يک زمينه موسيقايي متشنج است که گاه با تمام هيبت خود نخستين بارقههاي روز تازه را با تجربه ديده نشدن آغاز ميکنند. ولي شهر تودهاي از خاطرات معلق بر نظم نمادين فضا است.
به طور کلي عرصه عمومي، قلمرو تجربهها، باورها، دستاوردها، شکستها و ناکاميهاي مشترکي است که پارههايي از روايت کلي حاکم بر يک جغرافياي تاريخي را تشکيل ميدهند.
«فضاي عمومي» ، اصطلاحي رايج اما پيچيده است. اين پرسش که آيا تنها اماکني چون استخرهاي
شنا،ايستگاهها و سرويسهاي حمل و نقل عمومي، موزهها و پارکهاي تفريحي فضاهاي عمومي هستند يا ميتوان رسانههاي جمعي و اينترنت را نيز نوعي عرصه عمومي به شمار آورد همچنان بيپاسخ مانده است. در اغلب موارد عرصه عمومي به فضاهايي خالي در محيط شهر اطلاق ميشود که ميان انبوه ساختمانها احاطه شدهاند. دو شاخصه عمده فضاهاي عمومي دستيابي آسان و کاربرد همگاني آنهاست. در حقيقت فضاي عمومي يک موقعيت است که برپايه دو اصل «کاربري»، و «استقلال محيطي» تعريف ميشود. ( 11-17،1997، Verlag Gerd Hatje)
بيگمان با پيدايش جوامع انساني، خصوصيتهاي ويژه اي در نگرش و كنشهاي انسان شكل ميگيرد. يكي از اين خصوصيات، اهميت و توجه به فضاي پيرامون زندگي است. دامنه و حوزه اين فرآيند شامل تعلقاتي است كه انسان، به وسيله ي آنها محيط زندگي را براي خود و گروههاي زيستي خود تعريف مينمايد. فرآيند مزبور نوعي اثرگذاري بر ماده و متريال است. نقاشي در غارها توسط انسان غارنشين و خلق فضايي جديد، كندهكاري بر روي ابزارآلات چوبي، استخواني و يا نقاشي بر روي سفالها و ظروف، همگي صورتي از منحصر به فرد كردن چيزي است كه انسان، آن را متعلق به خود ميداند. همچنين در محيط اطراف سكونت خود با علامتگذاري از طريق موادي همچون سنگ، چوب و استخوان، پيامهايي با خصوصيات حجمي و سه بعدي به وجود مي آورد. پيامها و نشانههايي كه رابطه انسان با ماوراء و نيروهاي برتر را شامل مي شد. نوع ديگر از اين گونه
