
گاه عادت كردهايم كه احجام را با يكبار قدم زدن پيرامونشان در ذهن بسپاريم. دور مجسمه داوود راه برويم و نهايتا يك صحنه از آن در ذهنمان شكل بگيرد. در حالي كه اين امكان هست تا شما بارها و بارها يك حجم يا مجسمه را مورد بازبيني قرار دهيد. با مجسمه داوود هم ميتوانيد اين برخورد را انجام دهيد. اما اكثرمان اين كار را نميكنيم. به اين نكته توجه نميكنيم كه ايستادن مقابل اين مجسمه با ايستادن كنارش يا قرار گرفتن پشت مجسمه و نگاه به آن فرق دارد. شايد من بتوانم كارم را نوعي «بازبيني» يا «دوبارهبيني» احجام توصيف كنم.
آيا ميتوانيم كار شما را «هنر غياب» توصيف كنيم؟
فكر ميكنم در مجموع سه يا چهار مرتبه طي 25 سال اخير به احساس كشف در زندگيام رسيدهام؛ يك كشف ناب. حس كردم در قبال ابژه (Object) به كشف رسيدهام. اين كشفها، من را به اين سمت سوق داد كه ابژه چگونه ميتواند باشد و البته به «فضاهاي خالي» هم رسيدم. شايد بتوان اين را نوعي هنر غياب تلقي كرد ولي فارغ از اينها، فضاهاي خالي بر مبناي اين ايده شكل گرفته كه يك فضاي تهي واقعا تهي از هرگونه درونمايه باشد و صرفا يك فرم خالي از هر چيز را بسازد. من تلاشي براي خالي كردن اين فضا به خرج نميدهم. خالي بودن يك فضا به حد كافي شگفتانگيز است. دليلي ندارد من آن را دستكاري كرده يا آن را تغيير داده و در آن تصرف كنم.
كارهاي اخير شما، مرز بين معماري و هنرهاي تجسمي (مجسمه، چيدمان و…) را از بين برده. آيا با اين تلقي موافق هستيد؟
نه! من تفاوتي ميان اينها احساس نميكنم. شايد گناه اصلي من اين باشد كه نگاهم به مجسمه، معماري، چيدمان و مواردي از اين دست، با نگاه رايج فرق دارد. همانطور كه در ابتدا اشاره كردم، فضا و نحوه برخورد مخاطب با آن برايم مهم است. شما ممكن است «لووياتان» را يك چيدمان بزرگ بناميد يا يك حجم غولآسا. شايد هم آن را سازهاي عظيم تلقي كنيد. تمام اينها تغييري در اصل ماجرا ايجاد نميكند.
ولي برخي آثارتان همچون «لووياتان» در گران پاله، بيشتر به نوعي حجم معمارانه يا يك يادمان بزرگ شبيه است.
آن اثر، يكي از وحشتناكترين كارهايي است كه من تاكنون اجرا كردهام؛ اثري غولآسا كه من ريسك بزرگي براي آمادهسازياش متحمل شدم. البته اينگونه پروژهها با تمام مشكلات برايم جالب و مهم هستند، چون مخاطب در مواجهه با آنها دقيقا نميداند چه روي داده است!
شما اصالتا هندي هستيد. آيا زيستن در لندن روي جهان هنريتان اثر نگذاشته؟
وقتي در دهه 70 هندوستان را ترك كردم و روانه لندن شدم، تنها به اين فكر ميكردم كه از هندوستان خارج شدهام و قدم به محيطي گذاشتهام كه چه بسا برايم موثر باشد. آن زمان اين اميد در من وجود نداشت كه بتوانم در لندن دوام بياورم. قطعا چهار دهه زندگي در كشور بريتانيا روي ذهنيت من اثر گذاشته، با اين حال من رابطه خود را با كشورم قطع نكردهام. دوستان زيادي دارم كه هندي هستند. هند، خاستگاه فراموشناشدني من است.
چرا ديگر به هند بازنگشتيد؟
غيرممكن بود. حيات حرفهاي هنري من طي چهار دهه گذشته در لندن شكل گرفته. لندن شهري است كه من را با شرق و غرب پيوند ميدهد و البته طي اين سالها هيچ گاه ميهنم را فراموش نكردهام. مدام به كشورم سر ميزنم و دوستان بسياري در آنجا دارم.
اتفاقات هنر جهان ظرف يك دهه اخير را چطور ارزيابي ميكنيد؟
هنر امروز جهان با شتابي زياد در حال حركت رو به جلو است. به شخصه تفاوتهايي ميان ساختن اثر براي ماركت و فروش و خلق اثر براي كشف احساس ميكنم. نميدانم چه اتفاقي در حال وقوع است. تو دل به آرزوهايت ميبندي و به كشف ميانديشي، اما فضاي ماركت ديوانهات ميكند.
شما هنرمندي هستيد كه همزمان در دو ساحت خوش درخشيدهايد. دليل اين آشفتگيتان چيست؟
من فرآيند فروش اثر هنري را زير سوال نميبرم. گلايهام از لگدمال شدن روند كشف هنري از سوي سوداگران هنر است. اين آشفتگيها و دوگانگيها من را آزار ميدهد.
به دوستان هنريتان اشاره كرديد. يكي از آنها قطعا هومي بهابهاست. بهابها زماني درباره شما نوشت: براي رسيدن به قلب تفكر هنري كاپور بايد ميان ماديت فضاي تهي و فضايي كه به شكل تهي ساخته شده، تمايز قايل شويم. تفاوت بين ماديت فضاي تهي و فضايي كه به شكل تهي ساخته شده، چيست؟
هومي بهابها هميشه از خاستگاه فكري خود با كار من برخورد ميكند. فضاي تهي به خودي خود مادي است هر چند هيچ ابژهاي در آن به چشم نميخورد. اگرچه دو عنصر زمان و مكان به همين فضاي تهي، ماديت ميبخشد، اما فضايي كه به شكل تهي ساخته ميشود، درصدد طرد ماديت است. اين كار با قرار دادن بيننده در يك رابطه ويژه با فضا و زمان تعريف ميشود.www.ghatreh.com
4-3- ماگدالنا آباکانوويکز :38
(تصاوير صفحات248و249)
سبک آثار اين هنرمند هلندي ترکيبي از آبستره و فيگوراتيو و بيشتر مبتني بر گسترش سيکل يا تم است؛ به عنوان مثال اثر «درختان دست ـ مانند»، حجمهاي برنزي بلند و توخالي، به شکل درخت هستند که شاخه آنها همچون انگشتان يک دست عظيمالجثه به بالا کشيده شده است. ماگدالنا تاکنون افزون از 90 نمايشگاه انفرادي در موزهها و گالريهاي بزرگ امريکا، اروپا و ژاپن برگزار کرده است. امروز آثار اين هنرمند زن در بيش از 60 موزه و گنجينه هنري عمومي نظير موزه ژرژ پومپيدوي پاريس، موزه هنرهاي مدرن و موزه متروپوليتن نيويورک، موزه فضاي باز هاکون و پارک ملي هاکون در ژاپن نگهداري ميشود.
4-4- جاناتان بروفسکي:39
(تصاوير صفحات250و251 )
اين هنرمند در سال 1942 در شهر بوستون ايالت ماساچوست متولد شد. او از سال1973 تاکنون بيش از 80 نمايشگاه انفرادي برگزار کرده است. آثار او در موزهها و گنجينههاي عمومي سراسر جهان نگهداري ميشود. از آن جمله است کانست ميوزيم در بازل سوئيس، مرکز هنري عابر در مينياپوليس مينسوتا و موزه فضاي باز هاکون واقع در ژاپن. اين هنرمند که کار خود را با نقاشي آغاز کرده است گستره متنوعي از رسانههاي هنري نظير نقاشي، نور، ويدئو، صوت و چيدمان را به خدمت ميگيرد. مجسمههاي فضاي باز او که اغلب يادوارهاي و فيگوراتيو هستند از داخل يک ورقه استيل يا آلومينيوم بريده ميشوند. او اين سبک را از سال 1970 آغاز کرد. برخي از آثار او که تا ارتفاع 70 پا کشيده شدهاند هنگامي که با آن حجم عظيم ضد نور در جوار بناهاي شهري قرار ميگيرند مسير تابش نور خورشيد را تا حدودي سد ميکنند.
4-5- فرناندو بوترو:40
(تصاوير صفحه 252 )
اين هنرمند نيز فعاليت هنري خود را با نقاشي آغاز کرد و نخستين مجسمههاي خود را در سال 1973 به دنبال انتقال استوديوي خود از نيويورک به پاريس ساخت. مشخصه سبکي او ساخت پيکرههاي تنومند انسان و حيوانات است. اين فيگورها با ظرافت و دقت فراوان ساخته و پرداخته شدهاند. اين حجمهاي بزرگ تصاويري از انسان هوسران را به گونهاي طنزآلود به نمايش ميگذارند.
او در سال 1993، 14 مجسمه يادبود برنزي را در پارک اونيوي نيويورک به نمايش درآورد. از سال 1995 تاکنون فرناندو بوترو افزون از 100 نمايشگاه انفرادي با آثار خود برگزار کرده است.
4-6- مينگ فاي :41
(تصاوير صفحه253 )
از 22 سال پيش تاکنون، مينگ فاي توجه خود را معطوف به فرمهاي ارگانيک طبيعت کردهاست.او ابتدا شروع به ساختن «باغ بهشتي» مصنوع، از مصالح دستساز بشري کرد. آثار طبيعتگرايانه او به نوعي ريشه در نگره مديتيشن دارند و حاصل تخيل هنرمند و تجربههاي او در يک فرهنگ هستند. براساس اصول تائوئيستي «باغ بهشتي» فاي نمادي از رابطه اجزاء و عناصر طبيعت با يکديگر است. فاي درباره آثار خود ميگويد: هنگامي که اجزاء با يکديگر ترکيب شده و با نظم بخصوصي در کنار هم قرار ميگيرند، جلوهاي رازگونه مييابند و نبض حافظه نيمهآگاه را به طنين درميآورند.
اشکال و ايماژها در درون و بيرون مسيرهاي بيولوژيکي ارگانيک آنقدر ميلغزند تا تبديل به يک واقعيت سه بعدي شوند.
فاي در 1943 در شانگهاي چين متولد شد و در هنگکنگ رشد کرد. او هماکنون 36 سال است که در ايالات متحده امريکا زندگي ميکند و تا امروز در حدود 20 نمايشگاه انفرادي و تعداد زيادي نمايشگاه گروهي برگزار کرده است.
4-7ـ تتسو هارادا :42
(تصاوير صفحه254 )
اين هنرمند که 42 سال دارد و در فرانسه به کار مجسمهسازي مشغول است در سال 1949 در نيگاتاي ژاپن متولد شده است. او با مهارت انواع سنگ، برنز، و چوب را در ساخت مجسمههاي محيطي براي شهرها به کار ميگيرد. نشانه سبکي او آميختن سطوح صاف و سطوح حجاري شده با يکديگر است. يکي از مهمترين آثار او «بافتن زمين» پروژهاي بود که براي يکي از مناطق ويژه زيست محيطي کشورش ساخت.اين اثر از چهارگونه گرانيت ساخته شده است. هارادا به کمک يک تيم مهندسي قابليتها و ويژگيهاي اکولوژيکي محيط را کشف و براي ايجاد هارموني ميان اثر خود با محيط طبيعي تلاش ميکند. او نزديک آتشفشان فوجي که ميراث طبيعي کشور ژاپن به شمار ميرود آثاري از خود به جا نهاده است.
4-8 ـ گريس نولتون :43
(تصاوير صفحه255 )
گريس نولتون موضوع آثار خود را فضاهاي داخلي و سطوح گرداگرد آنها که مبين و معرف اين فضاها هستند ميداند. او نيز کار خود را ابتدا با نقاشي آغاز کرد. سال 1932 در نيويورک متولد شد و از 1971 تاکنون 16 نمايشگاه انفرادي از آثار خود در ايالات متحده امريکا برگزار کرده است.
آثار نولتون حاصل مداقه او در شکل دايره است. اين زن آثار خود را از سفال، مس و مصالح ترکيبي ديگر ميسازد و کرههايش به منزله بخشي از نظام ارگانيک طبيعت با درزها و خطوط واضحي که بر آنها خودنمايي ميکند در معرض هواي آزاد قرار دارند. از زماني که نقوش دايرهاي حک شده بر ديوارههاي دوران پيش تاريخي مورد توجه مورخين و هنرمندان قرار گرفت، اين شکل به يکي از مهمترين سمبولهاي هندسي جهان مبدل شد. اين شکل همچنين تداعي کننده برخي از گياهان، سنگها و تخممرغهاست. آنها ميتوانند نشانگر زندگي بيدوام و يا زمان دوري بيآغاز و انجام باشند.
4-9 – کلمنت ميدمور:44
(تصاوير صفحه256 )
مجسمههاي ميدمور واجد يک انرژي پرتحرک و قوي در جلب توجه بيننده به حضور پرقدرت و طبيعت متغير خود از چشماندازهاي مختلف است. او در سال 1929 در ملبورن استراليا ديده به جهان گشود. و از نيمه دهه 1960 به زبان ويژهاي در مجسمههايش دست يافت که او را به چهرهاي جهاني مبدل ساخت. آثار يادماني از او با فلز و آلومينيوم ساختهشده و به گونهاي پيچ و تاب خوردهاند که بيننده را درباره ميزان انعطاف متريال به کار رفته در آن به اشتباه مياندازند.
آثار ميدمور تاکنون در بيش از 50 نمايشگاه سراسر جهان به معرض ديد عموم گذاشته شدهاند. گالري هنر کروکران در واشنگتن دي.سي، گالري ملي کانبرا در استراليا و گنجينه مجسمههاي فضاي باز آداچي در ژاپن نمونههايي از اين مراکزند .
«آرنالدو پومودورو»، «روبرت موري»، «کلمنت ميدمور» و ديگران فرمهاي خلاقانه شگفتي را آفريدهاند که امروز زينتبخش مناظر شهري ما هستند. اين هنرمندان با به کارگيري مواد و مصالح متفاوت و يا ايجاد تحولاتي در فرايند عملي کار، توانستهاند ملاحظات مدرنيستي در خصوص فضا و فرم را تا تجريدي کردن هر چه بيشتر مجسمهسازي توسعه دهند.
«ايزاک ويتکين» در آثاري که با برنز قالبگيري شده ترکيبي ساخت است، «جيسس باتيستا مورولس» با مجسمههاي گرانيتي حجاري شده که از قدرت، ظرافت و دلالتگري ويژهاي برخوردار است هنرمندان ديگري از اين دستاند.
آثار «مينگ فاي» بازنمايانه اما غيرواقعگرا هستند.فرمهاي ارگانيک و بازنماييهاي او از ميوهها، برگرفته از تجربههاي زندگي روزمره است اما از نظر مقياس و برخي جنبههاي زيباشناختي ديگر، تجريدي هستند. از سويي گريس نولتون در مرز ظريفي ميان فرمهاي هندسي و ارگانيک حرکت ميکند. به طور کلي در مجسمهسازي فضاي باز معاصر، نه يک شيوه رسمي مشترک، نه فرايند تکنيکال ثابت و نه حتي يک مکان مشترک کاري وجود دارد. هنرمندان، آن سوي ديوارهاي گالري، تنها
