
ميگردد؛ و بلافاصله انتهاي آن باريک ميگردد. شاعر ميگويد که چگونه كشتي در سطح رود بسرعت پيش ميرود؛ گويي نزديك است به پرواز در آيد. پس آنگاه که کشتي با سينة خود كوهة آب را ميشكافد، و حبابها در کنارههايش به پرواز در ميآيند، ناگهان چنان به خود ميلرزد، كه ترس و وحشت دل او را (شاعر) فرا ميگيرد.
به سهولت ميتوانيم بگوييم كه “أبو الشيص” در توصيف خود از كشتي، نوآوري نداشته است؛ بلكه به واژههايي كه شتر بدانها توصيف ميشد، روي آورده؛ و با همان واژهها به توصيف كشتي پرداخته است. حتي بيشتر واژههايش را در وصف كشتي، از ويژگيهاي شتر گرفته است.
او همچنين با پرداختن به مقايسة كشتي و شتر، كشتي را بر شتر برتري داده است؛ زيرا کشتي از سفر دور و دراز خسته نميشود؛ و از خستگي و كوفتگي سفر گله نميکند؛ و بمانند شتر نيست كه بر پوستة آن اثري از بستن پالان بر پشتش و يا گره زدن طناب بر شكمش ديده شود؛ کشتي نه بينياي دارد كه برّه (حلقة افسار) آن را زخمي كند، و نه سپلي دارد، كه براي نشانه گذاري آن را داغ كنند، يا در اثر راه رفتن زياد ساييده شود. علاوه بر آنچه گذشت، شاعر همة جزئيات شتر را بيان داشته، و كشتي را به صورت مجازي بدانها توصيف نموده است؛ و اسلوب او داراي ساختاري دشوار و پيچيده و الفاظي غريب و ناآشنا است؛ به گونهاي كه به استخراج معاني آن نياز داريم، و پس از قرائت سريع ابيات چنين گمان ميکنيم كه: شاعر شتر را توصيف كرده، نه كشتي را، و اينكه او شاعري جاهلي است و نه شاعري عباسي .
حتي أبو نواس _ با آنكه نهضت او عليه سنّتها و تلاشش در نو گرايي زبانزد است _ نتوانست از آثار توصيف صحرا و شتر رهايي يابد، او بصورت زير كشتيهاي (اژدر افكنهاي) خليفه” أمين”341 را توصيف ميكند:342
سَخَّرَ اللَهُ لِلأَمينِ مَطايا
لَم تُسَخَّرْ لِصاحِبِ المِحْرابِ343
(أبونواس خليفة امين را مدح ميكند و سه كشتي مخصوص او را به نامهاي “لَيْث، أسد و عقاب” توصيف ميكند و ميگويد:) خداوند مركبهايي در اختيار خليفه “امين” قرار داده، كه هيچگاه مانند آن مركبها در اختيار سليمان نبيّ قرار نگرفته بود. (در مورد کشتيهاي خليفه مبالغه بسيار نموده است، و آنها را بر مرکبهاي سليمان نبيّ (ع) با آن همه شکوه عظمتشان برتري داده است).
فَإِذا ما رِكابُهُ سِرْنَ بَرّاً
سارَ فى الماءِ راكِباً لَيْثَ غابِ344
پس آنگاه كه شتران سواري او خشكي را در مينوردند، او در حالي که سوار بر شير بيشهاي است، به سفر دريايي ميپردازد. (يعني با آن كشتياي كه به شكل شير ساخته شده و نام آن “لَيْث” است، دريا را ميپيمايد).
أَسَداً باسِطاً ذِراعَيْهِ يَعْدُو
أَهْرَتَ الشِّدْقِ كالِحَ الأَنْيابِ345
(شاعر در توصيف اينكه به آن “لَيْث” گفته ميشود، چنين ميگويد:) به مانند شيري است، كه بازوان خود را در حال دويدن، از هم گشوده، و لُپهاي گشادي دارد، كه چون كنار بروند، دنداهايش نمايان ميشود.
لا يُعانِيهِ بِاللِّجامِ وَلا السَّوْ
طِ وَلا غَمْزِ رِجْلِهِ فى الرِّكابِ346
مركبي است راهوار و نرم كه سوار خود را خسته نميكند؛ و او را با لگام و تازيانه رنج نميدهد، و نيازي به كوبيدن پا و لگد زدن به آن نيست، بلكه خودش بسرعت حركت ميكند.
عَجِبَ النَّاسُ إِذْ رَأَوْهُ عَلي صُو
رَةِ لَيْثٍ يَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ
(شاعر از كشتي امين كه بشكل شير است تعجب كرد و گفت:) چون مردم امين را سوار بر آن كشتي ببينند كه به شكل شير بيشه است، و بسرعت ابر در حال حركت است، شگفت زده ميشوند.
سَبَّحُوا إِذ رَأَوْكَ سِرْتَ عَلَيْهِ
كَيْفَ لَوْ أَبْصَرُوكَ فَوْقَ العُقابِ
(و خطاب به امين ميگويد:) آنگاه كه تو را سوار بر آن (لَيْث) ديدند، تعجب كردند و تو را مورد ستايش و تمجيد قرار دادند؛ پس اگر تو را سوار بر “عقاب” ببينند حالشان چگونه ميشود؟ (عقاب نام يكي ديگر از كشتيهاي امين است، که از “ليث” برتر بوده، لذا ميگويد اگر تو را سوار بر عقاب ببينند، بسيار شگفت زدهتر خواهند شد ).
ذاتُ زَوْرٍ وَمِنْسَرٍ وَجَناحَيْـ
نِ تَشُقُّ العُبابَ بَعدَ العُبابِ347
اين مركب (عقاب) داراي سينهاي گشاد و پهن (ميان كشتي)، منقاري بزرگ (دماغة كشتي) و دو بال بزرگ (بادبانهاي کشتي) ميباشد، و امواج دريا را يكي پس از ديگري ميشكافد و پيش ميرود.
تَسبِقُ الطَّيْرَ فى السَّماءِ إِذا ما اِسْـ
تَعْجَلوها بِجَيْئةٍ وَذِهابِ348
آنگاه كه پرندگان در آسمان با رفت و آمد خود او را به شتاب وا دارند، با شتاب بسياري حركت ميكند، و از آنها پيشي ميگيرد. (يعني چون عقابي است، كه در آسمان از همة پرندگان پيش ميتازد).
أبو نواس از كشتيهايي سخن ميگويد، كه أمين آنها را ساخته، و در رود دجله بدانها به گردش و تفرّج پرداخته است، همان كشتيهايي كه شکلهاي گوناگون و شگفتانگيزي دارند؛ به گونهاي كه يكي از آنها به شكل شيري است، كه بازوان خود را از هم گشوده و دهانش را طوري باز كرده، كه دندانهايش نمايان شده، و سبب شگفتزدگي و هراس مردم گرديده است، و همين طور يكي ديگر از آنها شكل گردن و منقار و بالهاي عقاب را به خود گرفته است. آنها كشتيهايي نرم و راهوارند كه سوار خود را خسته نميكنند؛ و براي تندتر رفتن به ضربه لگد، نيازي ندارند، بلكه بسيار راحت شتاب ميگيرند.
ميبينيم که ابو نواس همانند ديگر شاعران پيش از خودش، به مقايسة ميان كشتي و شتر پرداخته و روش آنان را در پيش گرفته است. او در توصيف خود از كشتي به برخي از ويژگيها و ضروريات شتر اهتمام ميورزد، بدين علت كه أبونواس كشتي را به نام واقعي آن نام گذاري نكرده، بلكه آن را چهارپاي سواري (اسب و شتر) ناميده است؛ و سپس در ادامه بيان مينمايد كه کشتي بيآنکه به افساري _ که با آن در هنگام رميدن مهار شود _ نياز داشته باشد، حرکت ميکند و نيازي هم به تازيانه ندارد که در هنگام کند رفتن با آن زده شود، تا سرعت بگيرد؛ و نيز نيازمند ضربه و لگد نيست، تا در هنگام سستي در حرکت و دويدن، آن را به دويدن وا دارد .
بخش سوم: دورة پيشرفت و تهذيب”
اما در مورد مرحلة پيشرفت و تهذيب بايد گفت، كه “مسلم بن الوليد”349 و “أبو تمام”350 نمايندگان اين دورهاند، و اين دوره را به تصوير ميکشند. زيرا توصيف آن دو از سفر در رودخانه، توصيفي بسيار طولاني و مفصل است، و آشکارا بر تکميل نمودن ويژگيهاي رود اهتمام نمودهاند. آنها مواردي چون شهر ساحلياي كه از آن سفر كردند و در آن پياده شدند؛ اوصاف كشتي مانند رنگ و شكل آن؛ چگونگي همراهي (ملايمت) و اقدام ناخدا در هنگام راندن كشتي؛ را همراه با اهتمام به برخي تشبيهات صحرايي، موشکافانه توصيف کردهاند. تشبيهاتي كه از نظر كثرت به مرتبة تشبيهات “بشار” و “ابو الشيص خزاعي” و “ابو نواس” نميرسند. آنان چنان بر آن تشبيهات اعتماد كردهاند، كه تقريباً هيچ بيتي از توصيفاتشان را نمييابيم، كه تهي از آن تشبيهات باشد. ابيات “مسلم بن الوليد” كه در ادامه ميآيد، اين موضوع را تاييد ميكنند، ابياتي که مورد پسند و تمجيد پيشينيان واقع گرديده، و بخاطر ظرافت و زيبايي و باريك بيني موجود در آنها، به ضرب المثلهاي رايج تبديل شدهاند.351
“مسلم بن الوليد” دراين ابيات چنين ميگويد:352
وَمُلتَطِمُ الأَمْواجِ يَرمى عُبابُهُ
بِجَرْجَرَةِ الآذِىِّ لِلْعِبْرِ فَالعِبْرِ353
و چه بسا دريايي موّاج و طوفاني (كه امواجش به يكديگر سيلي ميزدند و يكديگر را دفع ميكردند) که در آن به دريانوردي پرداختم؛ دريايي که كوهة آب را با صداي امواج مرتفع و بلندش به كنارهها و ساحل خود پرتاب ميكرد، و ميكوبيد.
مُطَعَّمَةٍ حِيتانُهُ ما يُغِبُّها
مَآكِلُ زادٍ مِنْ غَريقٍ وَمِن كَسْرِ354
دريايي كه ماهيانش هر روز با خوردنيهاي بسياري که از اجساد غرق شدگان و كشتي شكستگان هستند، سير ميشوند. (دريايي بسيار بزرگ كه از شدّت امواج آن، كشتيها غرق ميشدند، و ماهيانش از اجساد غرق شدگان ميخوردند و هميشه سير ميبودند).
إِذا اِعْتَنَقَتْ فيهِ الجَنوبُ تَكَفَّأَتْ
جَوَاريهِ أَو قامَتْ مَعَ الرِّيحِ لا تَجرى355
آنگاه كه باد جنوب در آن دريا وزيدن گيرد و دريا آشفته و موّاج گردد، كشتيهاي بزرگ در آن دريا واژگون ميشوند؛ و يا اينكه (از ترس و وحشت) در دريا توقف ميكنند، و از جاي خود تكان نميخورند.
كَأَنَّ مَدَبَّ المَوْجِ فى جَنَباتِها
مَدَبُّ الصَّبا بَيْنَ الوِعاثِ مِنَ العُفْرِ356
كوبيدن يا زدن امواج به ديوارة كشتي و پراكنده شدن قطرات آب از كنارههاي آن، (آنگاه كه امواج از كنارههاي كشتي بالا ميآيند) همانند وزش باد صبا (بادي كه از جانب مشرق ميوزد) در ميان تپّههاي قرمز رنگ شن و ماسه است كه ذرّات شن و ماسه را در هوا پراكنده ميكند.
كَشَفْتُ أَهاويلَ الدُّجي عَنْ مَهُولِهِ
بِجارِيَةٍ مَحْمُولَةٍ حامِلٍ بِكْرِ357
(شاعر بار ديگر به بيت اول “وَمُلتَطِمُ الأَمْواجِ… ” بازگشت و چنين گفت:) كه چه بسا من دريايي ترسناك (و با ويژگيهايي كه در ابيات بالا براي آن بيان شد) را با يك كشتي بزرگ و نوساز كه آب آن را سير ميداد، و مملو از مسافر بود، پيمودم. (با آن كشتي در آن درياي وحشتناك بسوي ممدوح خود رفتم).
لَطَمْتُ بِخَدَّيْها الحَبابَ فَأَصْبَحَتْ
مُوَقَّفَةَ الدَّاياتِ مَرتومَةَ النَّحْرِ358
امواج آب به چهرة كشتي سيلي ميزدند، چنانكه خطوطي سبز رنگ بر پشت آن ايجاد ميكردند (منظور خزه و جلبك چسبيده به كشتي است) و جلوي كشتي چيزي سفيد قرار دارد. (منظور گچ يا صدف سفيد كه در جلو كشتي قرار ميدهند)
إِذا أَقبَلَتْ راعَتْ بِقُنَّةِ قَرْهَبٍ
وَإِنْ أَدبَرَتْ راقَتْ بِقادِمَتَىْ نَسْرِ359
آنگاه كه كشتي به تو روي آورد و به طرف تو آيد، با سري شبيه سر گاو وحشي تو را خواهد ترساند، و چون پشت كند، و روي بر گرداند، با دو بال (پاروها يا بادبانها) چون بالهاي كركس مورد پسند و شگفتي تو قرار گيرد. (شاعر جايگاه بلندي كه براي نشستن ناخدا در جلو كشتي قرار دارد، را به سر گاو وحشي، و پاروهاي كشتي يا بادبانهاي آن را به بالهاي كركس تشبيه نمود).
تَجَافي بِها النوتىُّ حَتّي كَأَنَّما
يَسيرُ مِنَ الإِشْفاقِ فى جَبَلٍ وَعْرِ360
ناخدا از ترس اينكه كشتي با صخرههاي بزرگ در آب برخورد نكند، سرعت آن را كم كرد و با احتياط آن را از صخرهها دور كرد، گويي با ترس و حذر در كوهي صعب العبور حركت ميكند. (شاعر منطقة صخرهاي دريا را توصيف ميكند).
تَخَلَّجُ عَنْ وَجْهِ الحَبابِ كَما اِنْثَنَتْ
مُخَبَّأَةٌ مِن كِسْرِ سِتْرٍ إِلي سِتْرِ361
كشتي از جاي كم عمق كه صخرههاي بزرگ آن پيداست، به آرامي متمايل شد و خرامان دور گرديد؛ چون دوشيزة زيباروي پرده نشيني كه خرامان و با ناز و كرشمه از خيمهاي به خيمة ديگري برود.
أَطَلَّتْ بِمِجْذافيْنِ يَعْتَوِرانِها
وَقَوَّمَها كَبْحُ اللِّجامِ مِنَ الدُّبْرِ362
كشتي با دو پاروي بزرگ پديدار شد، كه بطور متناوب به گردش در ميآمدند و كشتي را به جلو ميبردند، و بوسيلة طنابي كه در عقب كشتي قرار داشت، مهار و به مسير مستقيم خود هدايت ميشد. (شاعر در اينجا لگام اسب را براي فرمان كشتي استعاره آورد، زيرا بدان كشتي مهار و هدايت ميشود).
فَحامَتْ قَليلاً ثُمَّ مَرَّتْ كَأَنَّها
عُقابٌ تَدَلَّتْ مِنْ هَواءٍ عَلي وَكْرِ363
(شاعر سرعت كشتي را به سرعت عقاب تشبيه نمود و گفت:) و كشتي اندكي به دور خود چرخيد، و آنگاه با سرعت زياد عبور كرد، همچون عقابي كه ناگهان از آسمان بر آشيانة خود فرود آيد.
أَنَافَ بِهَادِيها وَمَدَّ زِمامَها
شَديدُ عِلاجِ الكَفِّ مُعْتَمِلُ الظَّهْرِ364
ناخدا بر دماغة كشتي مشرف شد و طنابها را با دستان سفت و محكم خود كشيد، و كمرش در
