
میثمی اظهار میکند توجه نهایی (با حساسیت ویژهای که بهوسیلهی شعرهای ایرانی قرون وسطی گفتهشده) بر میل نیست بلکه بر کسی است که میل میورزد کسی که معشوق را تماشا میکند. او پیشنهاد میکند که بهشت/باغ در شعر نمادی است برای این موقعیت ازدسترفته یا امیدی برای سعادتمندی. نو خط بهطور همزمان هم خواستنیترین فرد و هم شخصیتی برای یک سرگشتگی ابدیست. همینطور اولین نشانههای سبیل مهرگیاه نامیده میشد. »(najmabadi,2005:15).
غلامحسین یوسفی ضمن بحث در پیرامون دوران فرخی سیستانی چنین مینویسد: «اشعار غنایی فرخی همه در باب کنیزان ماهروی نیست، بلکه به ماه پسران و غلامان زیبا نیز دل میباخته و اشعار فراوان در این زمینه پرداخته است.» (راوندی،382:1369).
«بعضی از صوفیان، شاهدبازی پیشگرفته و میگفتهاند که ما در پرستش صورت، نظر به صانع داریم نه به مصنوع و پیوسته با زیبارویان معاشرت داشته و آن را سبب کمال نفس میدانستهاند و این عقیده از قرن سوم در میانهی صوفیان پدید آمد تا روزگار مولوی عدهای بدان معتقد بودهاند؛ از قبیل احمد غزالی و اوحدالدین کرمانی و فخرالدین عراقی.»(همان:394).
دیوان عراقی:
سربهسر از لطف جانی ای پسر خوشتر از جان چیست؟ آنی ای پسر
ترسا بچهای شنگی، شوخی شکرستانی در هر خم زلف او گمراه مسلمانی
در باب پنجم گلستان سعدی: «در عشق و جوانی، همیشه معشوق، جوانی است امرد و خوبروی…
در عنفوان جوانی، چنانکه افتد و دانی با شاهد پسری سری و سِری داشتم…. یاد دارم که در ایام جوانی گذری داشتم به کویی و نظری به ماه رویی… قاضی همدان را حکایت کنند که با نعلبند پسری سرخوش بود…» (همان:403).
از نوشتههای بیهقی بهخوبی میتوان دریافت که چگونه در بزم و مجالس عیش و سرور غلامان خوبروی موردنظر بودند و اطرافیان حتی در حضور سلطان، دل از دست میدادهاند و رازشان از پرده بیرون میافتاده است. «ابوالفضل بیهقی در شرححال ابونعیم، ندیم سلطان مسعود مینویسد که وی دلباختهی «نوشتکین» غلام مسعود بود و گاه دزدیده نظر در وی میافکند… بیهقی مینویسد: «گاهگاهی بشنودم که امیر در شراب، بو نعیم را گفتی: سوی نوشتکین مینگری؟ او جواب دادی: که از آن یک نگریستن بس نیک آمدم تا دیگر نگرم و امیر بخندیدی»(همان: 375).
یارشاطر در توصیف انحرافات جنسی در نیمهی اول قرن نهم مینویسد:
«هر جا سخن از عشقی است، عشق جوانان نو رسیده است و صاحب دلان زمان، هرچند متأهل هم میشدند عشق و عاشقی را جز با ساده رویان روی نمیدیدند و به مصداق شعری که دولت شاه از فخرالدین اوحد مستوفی نقل میکند، سخنشان در این معانی با زنان درنمیگرفت و زن را تنها برای خانه و فرزند، میخواستند». (همان: 366). مؤلف لباب الباب مینویسد: «حکیم ارزقی هروی الفیه و شلفیه را منظم کرد تا آن را به خط پاکیزه نبشتند و مصور کرد… مطالعهی آن، سلسلهی شهوت را میجنبانید و دواعی نفسانی در کار میآمد…»(همان: 411).
صاحب کتاب النقص (641) گوید: «شاهدبازی حرام است و همهی پیروان و زاهدان کنند. وقتی فقهای اربعه با این موضوع روبرو میشدند، ناچار بودند فتوایی بدهند که نه سیخ بسوزد نه کباب، لذا برخی، غلام غیر مملوک را منع و غلام مملوک را تجویز کردهاند.» (طبقات الشافعیه، ج 3، ص 18 به نقل از راوندی).
به نظر امام مالک یکی از ائمهی اربعهی اهل سنت و جماعت، اجرای حد شرعی در مورد لواط با غلام مملوک لازم نیست:
«ان الحد لایزلم من یلوط به غلام مملوک» (همان،378).
«چنین وضعی امر تعلیم و تربیت را دشوار میساخت، بسیاری از علما، پسران بیریش را به درس خود راه نمیدادند و بسیاری از طالبان علم ناچار بودند که ریش مصنوعی بگذارند و به مجلس درس حاضر شوند و در بسیاری از موارد هم معلمان و مدرسان، خود دل در گرو این شاهدان رعنا میدادند…»(راوندی، 390:1369).
در شیوع امرد بازی همین بس که در رسالهی انیس العاشقین اثر امیر سعید حسین ابیوردی از نویسندگان قرن نهم، معاصر جامی که امیرعلی شیر نوایی در مجالس النفایس از او یاد کرده است، «مطلقاً از عشقورزی مردی با زنی یا دوشیزهای سخنی به میان نیست، بلکه نویسنده ضمن گردش در بلاد مختلف ایران و ترکیه، همواره با جوانی که رنگ عارضش چون لعل لب، گلگون و سرو قامتش، چون قامت سرو مزون است، نرد عشق میبازد و یا در قسطنطنیه، پسر کافری را میبیند که غارتگر دین و رشک صورت خانهی چین بود….» (رسالهی انیس العاشقین ج 15 ص 86 به بعد به نقل از راوندی 393).
3-3- گفتمان جنسیت در دورهی صفویه
در مورد وضعیت روسپیگری در ایران عهد صفوی میتوان مطالبی را که در سفرنامهها به آن اشارهشده است، مورد توجه قرار داد:
در سفرنامهی ونیزیان در ایران میخوانیم که «زنان روسپی که در اماکن عمومی رفتوآمد میکنند نیز به نسبت زیبایی خود مالیات میپردازند؛ و هرقدر زیباتر باشند باید بیشتر مالیات بدهند، اما بدترین رسمی که تاکنون از آن نامبردهام… اینکه در این شهر مکانی برای پیروان لواط و (مخنث خانه) وجود دارد مالیاتی به سود شخص تیولدار وصول میشود و در بین روسپیخانهها، فرقی بین مسلمان و نصاری نمیگذارند…» (سفرنامه ونیزیان، 386:1349).
«بهطوریکه میدانیم یکی از انواع تجارت در آن ایام تجارت غلام و کنیز بود و عدهای از بردهفروشان بدون رعایت مبانی اخلاقی، دنبال منافع مادی خود بودند و بیچاره کنیزکان خوبروی را بهزور و اکراه به مردم یا خراباتیان که پول بیشتری میدادند تسلیم میکردند؛ و آنان از این راه سود کلانی به دست میآوردند.» (راوندی، 486:1369).
در زبان و ادبیات فارسی، از روسپیان همواره به زشتی یادشده ولی عمل کسانی را که با روسپیان همآغوش میشوند به دست فراموشی میسپارند، «گویی زنانی که بهحکم ضرورت و برای ادامهی زندگی و نگهداری و تربیت فرزندان یتیم یا فرار از گرسنگی تن به این کار میدهند مقصر و تبهکارند ولی آنان که از سر تفنن با آنان میآمیزند، مطلقاً مرتکب گناهی نمیشوند.»(همان،487).
«اسوالد شوارتز»، وضع فحشاء را مورد مطالعه قرار میدهد و مینویسد: «نظر عامه بر این است که فاحشه، زنی است که در مقابل کالایی که اساساً قابلخرید و فروش نیست- پولی دریافت میدارد…یادآوری این موضوع جالب است که قبول پاداش پولی و یا نظایر آن، همیشه از مشخصات فحشاء نبوده است؛ مثلاً طبق قانون روم قدیم، فاحشه، زنی بود که خود را در همهجا و بدون لذت عرضه میداشت، ببینید این مفهوم تا چه اندازه انسانیتر از مفهومی است که ما از آن داریم! چه درست تأکید بر فقدان مقاربت عاطفی میکند… کسانی که با فواحش مباشرت میکنند، خود نیز مرتکب گناه میشوند، چه کسانی که پول و «بها» را میپردازند، شرکای مساوی کسانی هستند که آن را میپذیرند، اینکه این امر هنوز موردقبول قرار نگرفته است و ننگ فحشاء فقط در حق زنان شناختهشده است، احتمالاً به علت این حقیقت است که قوانین اخلاقی همیشه از طرف مردان تدوینشده است…»(شوارتز،86:1346).
بهطوریکه از نوشتههای شاردن برمیآید، در دورهی صفویه به علت رواج فساد و امردبازی، فواحش رسمی و غیررسمی بسیار بودند؛« با اینکه شاه طهماسب بهقصد عوامفریبی در سراسر ممالک محروسه شرابخانه، بنگ خانه و معجون خانه و بوز خانه و قوال خانه و بیت اللطف (یعنی فاحشهخانه)… و سایر نامشروعات را قدغن کرده بود، ولی چون علل فساد را از بین نبرده بود، عملاً همان کارها در پردهی استتار صورت میگرفت. در عهد شاردن، تعداد فواحشی که اسمشان ثبتشده بود، 11 هزار نفر بود ولی مشعلدار باشی عایدی بزرگ خود را از کسانی دریافت میکند که اسمشان ثبتنشده بود…»(شاردن،480:1372).
«شاه عباس برخلاف شاه طهماسب اول، برای زنان هرجایی و بدکار نیز مقرراتی معین کرده بود و همیشه در لشکرکشیهای خویش گروهی از ایشان را همراه اردو میبرد؛ و ظاهراً همهسال مالیات خاصی از آنان میگرفت و اینگونه زنان را در آن زمان «قحبه» میخواندند. فواحش غالباً بهصورت مطرب و رقاصه در مجالس مهمانی یا خصوصی حاضر میشدند.»(راوندی،492:1369).
دن گارسیا در توصیف یکی از مجالس روضه خانی اصفهان مینویسد: «…در این مجالس روضهخوانی، طاقنمای بزرگی به زنان عمومی معروف شهر اختصاص داده بودند، شاه برای اینگونه زنان معافیتها و امتیازات مهمی قائل شده و آنان را چه از جهت منافعی که از وجودشان به خزانه میرسد و چه از آن سبب که همیشه همراه سپاه حرکت میکنند- و نگهداری سربازان بیوجود ایشان میسر نیست- عزیز میشمارد. این دسته از زنان برخلاف زنان رجال و بزرگان کشور که هیچگاه از خانه بیرون نمیآیند، در کوی و برزن بسیار دیده میشوند و معمولاً سوار بر اسب گردش میکنند.» (دنگارسیا،476:1363).
وضع عمومی خراباتیان و روسپیان تا حد زیادی، به سیاست کلی امرا و شهریاران بستگی داشت.«بعضی پادشاهان و شهریاران، معمولاً به این گروه که در اثر فساد اجتماع و مظالم برخی از شوهران خودخواه و یا در نتیجهی تجاوز زورمندان، به ورطهی فساد و انحراف رانده شدهاند، به دیدهی اغماض و عطوفت نگریستهاند.»(راوندی،496:1369).
مسأله ای که توجه سفرنامه نویسان فرنگی را به خود جلب میکند این است که روسپیگری در ایران عصر صفویه مختص زنان نیست و مردان هم چون زنان به روسپیگری میپردازند. رابطه با پسران روسپی زن پوش رابطهای معمول و شناخته شده است: «کسانی برای استفاده مادی گروهی پسر جوان را خریداری میکنند، موهایشان را هم چون زنان بلند نگاه میدارند، بدانها لباس زنانه میپوشانند، رقصیدن یادشان میدهند و هم چون روسپیان شهرهای اروپا آنها را در روسپیخانهها در معرض استفاده میگذارند.» (سفرنامه دن گارسیا، 234:1363).
«پادری ژان تاده مدعی است که شاه عباس، لواط را در ایران ترویج کرد و مشوق عملی گردید؛ چه تا آن تاریخ مورد انزجار عامه بودند. در این دوران دو تن از امرای لشکر را که از مقربان شاه بودند، به جرم «داشتن نظر بد» نسبت به غلامان خوبروی شاه به قتل رسانیدند.» (طاهری،343:1383).
نمونههایی از رابطهی جنسی با همجنس در میان مردان، چه در دربار و چه در سطح جامعه، در سفرنامههای نوشته شده در عصر صفویه وجود دارد. برای نمونه شاردن سفرنامه نویس فرانسوی، دربارهی ساروتقی صدراعظم شاه عباس دوم مینویسد:
«ساروتقی (…) از سوء حظ همقطاران وی، جوانان فاسق و فاجری بودند که در مهلکهی جنایتکارانه و منفور غوطه میخوردند و که وی را نیز چنان عجیب آلوده ساختند که او به سقوط در این گرداب فسق و فجور منحوس با همقطاران اکتفا نورزید. بلکه جنون را به آنجا کشانید که پسران زیبا را هرکجا مییافت به دام میافکند (…) کودکی از محل که هشت روز بود ناپدید شده بود در خانهی وی به حالت کسانی که به جبر و عنف ربوده میشوند پیدا شد». (شاردن،31:1372).
روابط هم/دگر جنس خواهانه در کنار هم در اقشار مختلف جامعه دیده میشوند و تنها مختص اقشار قدرتمند و ثروتمند نمیباشد. فقیرترین اقشار جامعه نیز، روابط جنسی خود را محدود به دگر یا همجنس نمیکنند: «در این محل دراویشی به سر میبرند که پای برهنه راه میروند و هیچ پوششی بر تن ندارند (…) در دست چوبدستی و نیزه و تبری است و به گوشهای خود گوشوارهی بلورین دارند. قیافهی آنها وحشتناک و حالت آنها شبیه دیوانگان است. روزها در کوچه و بازار کمتر ظاهر میشوند و خورد و خوراک کمی دارند و شبها شراب مینوشند و با دختران و پسران خوشرو شب را به صبح میآورند.» (کاتف، 74:2536).
«فساد و خوی غلام بارگی عواقب ناگوار اخلاقی بسیار داشته است که تمایل زنان شرق به همجنس و وجود سه هزار خواجهسرا، در حرم شاه نمونهای از آن نتایج نامطلوب است.» (شاردن،1300:1372). اطلاعات موجود دربارهی روابط جنسی زنان، بسیار کمتر از مردان است. در میان سفرنامه نویسان تنها یکتن زن بوده است که او نیز، توجه چندانی به مسائل زنان و حرمسراها توجه نکرده است. تنها نمونهی موجود که
