
اما در دورة معاصر دکتر “طه حسين”97 چنين گمان ميکند که شعر جاهلياي که بدست ما رسيده از هر گونه اشارهاي به دريا تهي است؛ و بر اين ادعا است که اعراب جاهلي نسبت به دريا آگاهي داشتهاند؛ و دليل اين آگاهي را در تفصيل قرآن در سخن گفتن از دريا و بهرهبرداري اعراب از آن (در امور زندگي خود) ميداند (تفصيل قرآن در سخن گفتن از دريا و بهرهبرداري اعراب از آن را بر ادعاي خود دليل ميآورد). وي چنين نتيجه ميگيرد که تهي بودن شعر جاهلي از وصف دريا، از عواملي است که شک و ترديد نسبت به شعر جاهلي را بر ميانگيزد، و در اين باره ميگويد:
“آنچه موجب شگفتي ميگردد، آن است که ما در شعر جاهلي تقريباً اشاره يا سخني در بارة دريا نمييابيم، و اگر هم سخني گفته شده است تنها بر ناآگاهي (از دريا) دلالت دارد؛ نه چيزي بيشتر و يا کمتر از آن. پس آيا اعراب در زمان جاهلي حقيقتاً از دريا ناآگاه بودهاند، و آن را در امور زندگي و رفاه و آسايش خود بکار نميبردند؟ و از ديگر سو قرآن بر عربها منّت ميگذارد، بدان سبب که خداوند دريا را به تسخير آنان درآورده است؛ و در دريا منافع متنوع و گوناگوني براي آنان وجود دارد؛ از جملة اين منافع: دريانوردي و کشتيهاي بزرگ بادباندار که همچون كوهها در دريا برافراشتهاند، را ميتوانم نام ببرم. از ديگر منافع قابل ذکر آن، صيد ماهي است؛ و خداوند متعال در قرآن کريم به دليل استخراج گوشت تازه از دريا بر عربها منّت نهاده است. و نيز از ديگر موارد سودمندي دريا، استخراج مرواريد و مرجان است؛ که در قرآن اشارهاي صريح بدان شده است. بنده به صورت اغراقآميز به ادعاهايي همچون اينکه؛ اعراب در زمان جاهلي داراي ناوگان و کشتيهاي تجاري و جنگي بوده و صيد ماهي و استخراج مرواريد و مرجان را به عنوان يکي از منابع کلان ثروت اتخاذ ميکردند، معتقد نيستم؛ اما خاطر نشان ميکنم که بيان همة اين موارد در قرآن و منّت نهادن بر عربها بخاطر همه اين نعمتها، برهاني قاطع بر اين است که عربها در دورة جاهلي، نه تنها از اين موارد بياطلاع نبودهاند، بلکه به خوبي آنها را ميشناختند؛ و زندگيشان تاثير بسياري از آن (دريا) ميگرفته است؛ چرا که در غير اين صورت قرآن بدان نميپرداخت؛ و برهان و دليلي بر آن اقامه نميکرد؛ اما کجا ميتوان مواردي که در قرآن آمده يا برخي از آنها را در شعر جاهلي يافت؟”1
بيشک در تمامي آنچه “دکتر طه حسين” بدان اعتقاد داشته و دليل آورده است، حق به جانب وي ميباشد؛ چرا که اين عقايد از روي بررسي دقيق و همه جانبة ديوانها و مجموعههاي شعري جاهلي، صادر نگرديده است. و شايد بتوان او را در عدم بررسي دقيق و ژرفنگري در منابع شعري جاهلي و انديشه نكردن در آنها تا اندازهاي معذور داشت؛ زيرا برخي از آن منابع در اين زمان زود هنگام که کتابش “في الأدب الجاهلي” را به چاپ رسانيد مورد پژوهش واقع نشده و منتشر نشده بودند. امّا آنچه او را به خيال واهي واداشته و دامنة اين تصورش را گسترش داده اين است که وي خواسته است با ضعيفترين دليل و سستترين برهان درستي عقيدهاش را در ردّ شعر جاهلي اثبات کند؛ و با جعلي خواندن شعر جاهلي و ساختگي بودن آن در دورة اسلامي ادعاي خويش را تصديق نمايد.
امّا هر آنکه به شعر جاهلي رجوع کرده و پژوهشي گسترده در آن داشته باشد در مييابد که تصاويري گسترده و گوناگون از دريا در شعر جاهلي وجود دارد؛ و به اين نتيجه ميرسد که شاعران جاهلي با اقتباس مفاهيم گوناگون از دريا و پردازش آنها در مفاهيم و تصاوير خود بهرههاي بسياري از دريا بردهاند. ليکن توصيف بسيارشان از بيابان و توجهشان به توصيف هر شيء کوچک و بزرگ و ساکن و متحرک از جنبههاي زندگي بياباني و الهام گرفتن بيشترين مضامين و تصاوير و موضوعاتشان از بيابان با توصيف آنها از دريا و ياري جستن از آن در شعرشان برابري نميکند؛ زيرا بيشترين شاعران جاهلي در صحرا يا باديه ميزيستند و صحرا بخش گستردهاي محيط جاهلي را تشکيل ميداد.
بخش دوم: تشبيه هودج به کشتي
ميتوان توصيف شاعران از دريا و تکيه بر آن (دريا) در هنر ادبي خويش را در موضوعات بسياري دستهبندي نمود؛ موضوع نخست عبارت است از: تشبيه کجاوههاي کوچندة بيابان نورد به کشتيهاي بزرگي که در دريا حرکت ميکنند؛ و ديوان هيچ شاعر جاهلي از اين نوع تشبيه تهي نميباشد، چه آن شاعر از فرزندان قبائلي باشد که در ناحية شرقي جزيرة العرب فرود آمده باشند_ منطقهاي که از بصره تا درياي عمان امتداد مييافت و نزد پيشينيان به نام بحرين (جزاير بحرين) شناخته ميشد_ و يا آن شاعر از فرزندان طوايفي باشد که در سرزمين نجد و حجاز اقامت ميکردند. با در نظر گرفتن اينکه برخي از آنها اين نوع تشبيه را بصورت مختصر بيان نموده؛ و بر آن تاکيد کردهاند؛ و برخي ديگر به شکلي طولاني و به طور مفصل به بيان آن پرداختهاند. همچنين با اين توضيح که تمامي شاعران در دو ويژگي ايجاز و اطناب مشترکاند؛ بدون اينکه ايجاز منحصر به شاعران قبائل نجدي و حجازي باشد؛ و يا تطويل و اطناب محدود به شاعران قبائلي باشد که در ساحل دريا در مناطق يمامه و بحرين سکني ميگزيدند؛ لذا ما اين نوع تشبيه را نزد همة آنها مييابيم.
از جمله شاعران دورة جاهلي که بصورتي گذرا به اين نوع تشبيه پرداخته، ميتوان “امرؤالقيس بن حجر الکندي”98 را نام برد، که چنين ميگويد:99
بعَينَىَّ ظُعْنُ الحَىِّ لَمّا تَحَمَّلوا
لَدي جانب الأَفلاج من جَنْب تَيْمَرا100
زنان زيباروي هودجنشين قبيله آنگاه که بار سفر بسته و عزيمت نمودند، در ديدرس من بودند؛ و من با دلي آکنده از غم و اندوه فراقشان، چشم به آنها دوختم؛ و آنها از چراگاهي که در آن گرد آمده بودند، به سوي منطقة “أفلاج” که در کنار منطقة “تيمر” قرار دارد، کوچ کردند.
فَشَبَّهْتُهُم فى الآل لَمّا تَكَمَّشُوا
حَدائقَ دومٍ أَوْ سَفيناً مُقَيَّرا101
(کجاوهها زمانيکه از ديدرس شاعر دور ميشوند به خاطر کوچکتر به نظر رسيدن گويي که آب ميروند؛ زيرا هر چيزي که آب برود، کوچکتر ميگردد. کجاوهها، پارچههاي رنگارنگ و متنوعي دارند؛ و به باغهاي درختان “مقل يا نخل” تشبيه شدهاند؛ و چون دورتر ميگردند ديگر رنگارنگ نيستند و به رنگ سياه ديده ميشوند). لذا شاعر ميگويد: آنسان كه به سرعت تاختند، و کجاوههاي آنها در سراب دور ميشدند و آب ميرفتند، همچون باغهايي از درخت “مَقْل يا نخل” و يا کشتيهاي قير اندود به نظر ميرسيدند.
و از ديگر شاعران جاهلي که به تشبيه (هودج به کشتي) ميپردازد، “عبيد بن الابرص الاسدي”102 است که ميگويد:103
تَبَينْ صاحبى أتري حُمُولاً
يشَبَّه سيرُها عَوْمَ السَّفين104
(شاعر از دوست خود ميخواهدکه خاطرات روز کوچ محبوبان را براي او يادآوري کند؛ و او هودجها را در حركت كند و متمايل به كشتي تشبيه نمود) و ميگويد: اي دوست و همدم من آن روزي که محبوبان و زيبارويان قبيله، کوچ کردند را بيادم آور؛ و بگو آيا آن کجاوهها يا شتران هودج به دوش را که با حرکت آرام و متمايل خود بسان اتاقکهاي (کابينهاي) کشتيان شناور در دريا هستند، را مي بيني؟
و “بشر بن أبي خازم أسدي” نيز از زمرة شاعراني است که به بيان اين تشبيه پرداخته؛ و چنين ميگويد:105
فَكَأنَّ ظُعْنَهُمُ غَداةَ تَحَمَّلوا
سُفُنٌ تَكَفَّأُ فى خَليجٍ مُغْربِ106
و شترهاي هودجدار که در بامداد روز جدايي و سفر به اين سو و آن سو متمايل ميگشتند، همانند کشتيهايي بودند که در خليجي پرآب، متمايل و خرامان در حال حرکت بودند. (شترهايي كه صحرا را در مينوردند، به كشتيهايي تشبيه شدهاند كه امواج دريا را شكافته، و به پيش ميروند).
و “مرقّش اکبر”107 نيز يکي ديگر از آن شاعران است، که چنين بيان ميکند:108
لمَن الظُّعْنُ بالضُّحَي? طافياتٍ
شِبْهُها الدَّوْمُ أَوْ خَلايا سَفينِ109
اين هودجهايي که در چاشتگاه روز فراق بر پشت شتران به اين سو و آن سو کج و متمايل ميشوند، از آن کدام محبوب است؟ هودجهايي که بسان درختان مقل يا نخلاند، و باد آنها را تکان ميدهد؛ يا همچون کشتيهاي بزرگي هستند که در دريا شناور بوده و به آرامي به چپ و راست متمايل ميگردند. (گويي در آب شناورند)
و يکي ديگر از آن شاعران، ” نابغة ذبياني”110 است، وي ميگويد:111
كَأَنَّ الظُعْنَ حينَ طَفَوْنَ ظُهْراً
سَفينُ البَحْر يَمَّمْنَ القَراحا112
شتران هودجبسته که محبوب و خانوادهاش را حمل ميکردند، و در نيمروز سينة بيابانهاي خشک و بيآب و علف را ميشکافتند، گويي کشتيهايي هستند که در دريا شناورند و سينة امواج را چاک ميزنند. (شتران هودج بسته به کشتي و بيابان به دريا تشبيه شده است).
و”زهير بن أبي سلمي”113 شاعري ديگر است؛ كه اينچنين ميگويد:114
يَغشَي? الحُداةُ بهمْ وَعْثَ الكَثيب كَما
يُغشي السَفائنَ مَوجَ اللُجَّةِ العَرَكُ115
ساربانان قافله، شتران را از نزديکترين راهها و تپّهها که خاکي نرم و بدون سنگلاخ داشتند، به حرکت درآوردند؛ و شتران تلوتلوخوران پيش ميرفتند؛ آنگونه که ملوان کشتي (ناخداي کشتي) آن را به امواج متلاطم دريا ميزند؛ و کشتي به اين سو و آن سو کج و متمايل ميشود. (شاعر شتران هودج بسته را به كشتي، در امواج متلاطم تشبيه نمود. و أبوعبيده “الموج” را به رفع روايت نمود؛ و “العَرِك” به معناي “متلاطم” را صفت آن قرار داد.)
آنچه که در نمونههاي ديگر اشعار اين شاعران (که در سطرهاي پيشين ابياتشان آورده شد) و ديگر شاعران جاهلي که از آنان نام نبردهايم، مشاهده مينماييم، اين است که آنها يا کجاوهها را در حرکت و سرعتشان به کشتي تشبيه نمودهاند؛ يا اشتران کجاوهبسته_ که خطرات و رنج و مشقت بيابانهاي خشک را تاب ميآورند و پشت سر مينهند_ را به کشتيهايي که در دريايي طوفاني و متلاطم در حرکتاند، همانند نمودهاند؛ و يا شکل و شمايل کجاوهها را به بدنه و اسکلت کشتي تشبيه کردهاند؛ بياينکه پا فراتر از اين گذاشته؛ و به تفصيل از دريا و کشتي و ملوانان سخن گويند.
و توصيف “طَرَفه بن عَبد”116 از کجاوههاي محبوبة بني مالکيّاش، و تشبيه هودج به کشتي و بيان انواع کشتي و حرکاتش و هدايت کشتيها به دست ملوانان و دريانوردان که از سوي اين شاعر صورت گرفته است، بسيار پرآوازه و مشهور است. وي چنين ميگويد:117
كَأَنَّ حُدُوجَ المالكيَّة غُدْوَةً
خَلايا سَفينٍ بالنَّواصف من دَد118
بامدادان هودجهاي محبوبة مالکىّ که بر پشت اشتران راهوار در فراخناي دره “دَد” خرامان به پيش ميرفتند، بسان کشتيهاي بزرگي بودند که در دريايي پهناور در پيچ و تاباند. (منظور شاعر از تشبيه هودج به کشتي اتاقکهايي(کابينهايي) است که بر روي کشتي قرار دارند).
عَدَوْليَّةٌ أَو من سَفين ابن يامنٍ
يَجُورُ بها المَلّاحُ طَوراً وَيَهتَدى119
(اين هودجها) بسان کشتيهاي قبيلة “عَدَوْلىّ” يا کشتي(ساخته شده به دست) “ابن يامن” بودند؛ که گاهي ملوان (ناخدا) راه آن را کج ميکند، و گاه ديگر به مستقيم به پيش ميبرد.
يَشُقُّ حَبابَ الماء حَيزومُها بها
كَما قَسَمَ التُربَ المفُايلُ باليَد120
سينة کشتي چنان امواج آب را ميدريد؛ كه كودكي با دست خويش تودة خاك نرم را هنگام خاکبازي ميشكافد.
واشعار “عبيد بن أبرص” در شرح و تفصيل به اشعار طرفه نزديك است:121
تَبَصَّرْ خليلى هَلْ تَرَي مِن ظَعائِنٍ
يَمانِيَّةٍ قَد تَغتَدى وتَروحُ122
اي دوست وفادار من، خاطرات گذشته را با من مرور كن، و نيك بنگر، و بگو، آيا كجاوهنشينان يمني را كه بامدادن و شامگاههان در حال رفت و آمدند ميبيني؟ [زيرا چشمان من پر از اشكاند و توان ديدن ندارند].
كَعَوْمِ سَفينٍ فى غَوارِبِ لُجَّةٍ
تُكَفِّئُها فى وسْطِ دِجلَةَ ريحُ123
هودجها بر پشت شتران اين سو آن سو شده؛ و خرامان به پيش ميروند؛ آنگونه كه كشتي بر اثر وزش تند باد
