
اموي” يك ناوگان دريايي جنگي داشت كه در درياي مديترانه با ناوگان روم ميجنگيد؛ و با آن نبردهاي خشونتباري243 داشت؛ و اين امر نشان دهندة آن است كه شاعران اموي اشعار زيادي در موضوع توصيف دريا سروده باشند؛ زيرا بنيانهاي اين توصيف مشخص و ثابت شده بود؛ و مرزهاي قلمرو جديدي كه اعراب در آن پراكنده شده بودند تا مسافتهاي طولاني از سواحل درياي مديترانه گسترده ميشد؛ و نيز سرشار از رودهايي بزرگ بود. امّا همة اين اوصاف دگرگوني چنداني در توصيف آنها از دريا پديد نياورد؛ چرا که تلاش شاعران اموي همچنان به توصيف سفر در رود يا توصيف ترس و هراس از سفر دريايي محدود ميشد. ليكن سفر در رود كه در شعرشان به توصيف و شرح آن ميپرداختند، تجاري و تاريخي نبود، بلكه تنها تصويري از كوچ زنان کجاوهنشين از مكاني به مكان ديگر، در رود نيل يا رودهاي عراق بود. چنين گمان ميرود كه “عبيد الله بن قيس رقيات”244 نخستين کسي است که اين توصيف را دگرگون ساخته و آن را از مرحلة تشبيه منجمد و يکنواخت (کليشهاي) سنتي [که تنها به توصيف صحرا و جماد بيجان محدود بود] به مرحلة جانبخشي؛ يعني توصيف کوچ زنان با کشتي در رود نيل دگرگون نمود، و پيشرفت داد.
آنجا که ميگويد:245
غَدَوْا مِنْ دَوْرَجِ الكَرْيُو
نِ حَيثُ سَفِينُهُم حِزَقُ246
(شاعر در توصيف سفر زنان عبد العزيز، حاكم مصر ميگويد:) آنها بامدادان از رود كريون، جايي كه كشتيهايشان جمع بود، بار سفر بستند.
كَما يَغْدُو نَشَاصٌ مِنْ
سَحابِ الصَّيْفِ مُنْطَلِقُ247
وكشتيهاي بزرگ آنها بسان تودة ابر تابستاني كه صبحگاهان در آسمان به شتاب عبور كند، به راه افتادند.
فَلَمّا أنْ عَلَوْنَ النِّي
لَ وَالرَّاياتُ تَخْتَفِقُ248
آنگاه كه كشتيها در نيل شناور شدند (فراز نيل قرار گرفتند) و پرچمها در حال اهتزاز بودند…
رَأَيْتُ الجَوْهَرَ الحَكَمِىْ
ىَ وَالدِّيباجَ يَأتَلِقُ249
من گوهر حكمىّ و پارچههاي ابريشمي را ديدم كه ميدرخشند. (درخشش گوهرحکمي و پارچههاي ابريشمي را ديدم؛ منظور همان پارچههاي ابريشمي است كه بر روي كشتي گسترده شدند)
وَخَزَّ السُّوسِ وَالإِضريْ
جَ فَصَّلَ بَينَهُ السَّرَقُ250
و ابريشم شوش و ديباي سرخ را در حالتي كه پارچههاي ديباي سفيد در ميانشان قرار داشت (ديدم).
وَخَمْلَ الأُرْجُوانِ عَلي ال
سَّفِينِ كَأَنَّهُ العَلَقُ251
(رواندازها) و مخملهاي نخي و ابريشمي ارغواني رنگ بر روي كشتي، همچون خون بنظر ميرسيدند.
سَفَائِنُ غَيْرُ مُقْلَعَةٍ
إِلي حُلْوانَ تَسْتَبِقُ252
(شاعر سفر آنها را تا رسيدن به مقصدشان به تصوير كشيد و گفت:) كشتيهايي بيبادباني كه در مسير “حُلوان” از يکديگر پيشي ميگرفتند.
شاعر زنان “عبد العزيز بن مروان”253، حاكم مصر و کشتيهايشان را که در سفيدي همچون ابرهاي سفيد تابستاني پديدار در آسماناند، توصيف ميکند. اينكه چگونه از رود “كريون” به سوي منطقة “حلوان” به راه افتادند؛ در حاليکه پرچمهايشان شروع به تکان خوردن (اهتزاز) کرد؛ و آن زنان، مجلّل به لباسهاي فاخر و رنگارنگ، و آراسته به جواهرات گرانبها، درون آن كشتيها قرار گرفتنند (نشستند).
“أخطل تغلبي”254 نيز در اين زمينه از” عبيد الله بن قيس رقيّات” دنبالهروي نموده، و زنان قبيلة خود را كه در منطقهاي براي گذراندن تابستان فرود آمده؛ و سپس به سوي زادگاهاشان بازگشتند، توصيف ميكند، و ميگويد:255
كَأنَّ الرَّيْطَ فَوْقَ ظِباءِ فَلْجٍ
غَدا?َ لَبِسْنَ لِلبَيْنِ الثِّيَابا256
چاشتگاه روزي كه آنان به قصد جدايي لباسهايشان را پوشيدند، گويا ملافههاي سفيد و زيبايي بودند که برتن آهوان درة “فَلْج” قرار گرفتهاند. (منظور از آهوان زنان زيباي سفر كرده است.)
فَفَارَقْنَ الخَليِطَ عَلي سَفيِنٍ
يَشُقُّ بِهِنَّ أمْواجاً صِعابا257
آن زنان زيباروي با كشتيهاي بزرگي كه امواج بلند و سركش آب را ميشكافتند، از مردم قبيلة خود دور شدند. (أخطل با ديگر شاعران در توصيف زنان سفر كرده متفاوت است، زيرا در توصيف أخطل زنان قبيلهاش با كشتي سفر نمودهاند؛ در صورتي كه در توصيف ديگر شاعران زنان سوار بر شتران، به سفر پرداختهاند؛ شايد شاعر اين نوع توصيف را از متن محيطي كه كمتر آثار جديدش نمايان ميشود، برگرفته است.)
تَرَي المَلاّحَ مُحْتَجِزاً بِلِيفٍ
يَؤُمُّ بِهِنَّ آجاماً وَغابا258
(شاعر در اين بيت ناخداي كشتي را توصيف ميكند و ميگويد:) ناخداي کشتي را ميبيني که گويي با ليف نخلي کمرش را بسته و مسافران خود را از بيشهها و جنگلها عبور ميدهد. (شايد منظور شاعر از بيشه و جنگل، امواج متلاطم و يا راههاي ناآشنا در دريا [آب بسيار زياد] باشد.)
إِذا التُبّانُ قَلَّصَ عَنْ مُشيِحٍ
صَدَفْنَ وَلَم يُرِدْنَ لَهُ عِتَابا259
آنگاه كه شلوارك ناخداي شجاع و چابك از شرمگاه او كنار ميرود، آن زنان چشمان خود را پايين مياندازند، و از او روي برميگردانند، و هرگز او را نهي و سرزنش نميكنند.
يَعِجُّ الماءَ تَحْتَ مُسَخَّراتٍ
يَصُكُّ القَارَ وَالخَشَبَ الصِّلابا260
شاعر پس از توصيف ناخدا به بيان كشتي ميپردازد و ميگويد: آب همواره در زير كشتي از شدّت حركت و جريانش سر و صدا ميكند؛ و به ديوارة قوي و قيراندود آن سيلي ميزند.
يَعُمْنَ عَلي كَلاكِلِهِنَّ فيهِ
وَلَوْ يُزْجي إليهِ الفِيلُ هَابَا261
شاعر اظهار تعجب ميكند از توان حركت كشتي، در آبي كه حتي اگر فيل نيرومند به سوي آن رانده شود، خواهد ترسيد. (در اين بيت تصويري مستقيم از خود أخطل در برابر اين پديده مييابيم؛ زيرا او اگر به دريا رفت و آمد داشت؛ و در كنار دريا ميزيست؛ و از حركت كشتي در آن نميترسيد).
إِذا ما اِضْطَرَّهُنَّ إِلي مَضِيقٍ
وَمَوْجُ الماءِ يَطَّرِدُ الحَبابا262
آنگاه که آب كشتيهاي زنان را به تنگهاي براند، جاييکه امواج انبوه آن، حبابهاي پياپي را جاري ميکند.
تَتابُعَ صِرمَةِ الوَحدِىِّ تَأوى
لأُِولاها إِذا الرَّاعى أهابا263
جاييکه امواج از پي يگديگر ميآيند و به همديگر فشار ميآورند، درست مانند پشت سرهم قرار گرفتن شتران قبيلة “وحدىّ” آنگاه كه شترچران با صداي خود آنها را با فرياد ميراند (ملحق ميكند) و شتران از پي نخستين شتر گله به صف ميشوند. (و تشبيه توالي امواج به پشت سرهم قرار گرفتن گلة شتران، بيان كنندة تاثير شاعر از متن صحرائي است كه ذهن او از مناظر و حوادث آن مملو است.)
دَجَنَّ بِحَيْثُ تَنتَسِغُ المَطايا
فَلا بَقّاً يَخَفْنَ وَلا ذُبابا264
اين بيت تكميل كنندة معناي دو بيت قبلي است: (همينکه كشتي لنگر انداخت) آن زنان بخاطر اينكه در دريا بيتاب و بيقرار شده بودند، و آرامش خود را از دست داده بودند، سرآسيمه به سوي خشكي شتافتند؛ جايي كه شتران بي هيچ واهمهاي از آزار كك و مگس، در آن فرود ميآيند، و پراكنده ميشوند.
إِذا أْلقَوْا مَراسِيَهُنَّ حَلُّوا
دَبِيبَ السَّبىِ يَبْتَدِرُ النِّقَابا265
هنگاميکه کشتيها به مکان مورد نظر رسيدند، و لنگر انداختند، زنان شتابان به سوي ساحل فرود آمدند و [از شدّت ضعف و ناتواني] گويا اسيراني بودند كه خزان خزان از راههاي سخت و سنگلاخي كوه بالا ميرفتند و از يكديگر پيشي ميگرفتند. (چون مدّتي در دريا بودند، از اين رو ضعيف و ناتوان شدند؛ گويا زندانيان دريا بودند که به آرامي در خشكي قدم ميگذاشتند). شاعر از دور شدن زنان عشيره خود سخن ميگويد، پس از آنكه آنان تابستان را در نزديکي او سپري كرده بودند؛ به گونهاي كه او نزدشان رفت و آمد مي کرد، و با آنان ديدار مينمود. هنگامي كه تابستان سپري شد، زنان با کشتي بزرگي که در رودي موّاج به راه افتاده بود، به سرزمينشان بازگشتند؛ در حاليکه ناخدايي توانمند و محتاط آن کشتي را به پيش رانده و هدايت مي نمود؛ و بادهاي تند و طوفاني شلوارک ناخدا را که شرمگاه خود را بدان ميپوشاند، کنار ميزدند. از اين رو زنان چشمان خود را از او فرو ميبستند.كشتي همچنان در حركت بود، و امواج متلاطم و مرتفع دريا به كنارههاي كشتي برخورد مينمود؛ تا اينكه به شهر ساحلي و مكان مورد نظر رسيد؛ آنگاه ملوانان لنگر كشتي را انداختند و كشتي را ثابت نگه داشتند، و زنان از كشتي پياده شدند. بايد خاطر نشان ساخت كه أخطل در توصيف سفر زنان در رود بر عبيد الله بن قيس رقيّات پيشي گرفته است. بدينگونه كه او سفر آنان را از آغاز تا پايان دنبال ميکند و به بيان شكل و هيئت ناخدا و لباسهايي كه ميپوشيد؛ اقدامات او همچون شيوة هدايت و پيش راندن كشتي، به خوبي اهتمام ورزيده است. او به توصيف وضعيت رودي كه كشتي در آن حركت ميكرد، و امواج بلند و متلاطم آن كه به پايين کشتي و ديوارة آن ميكوبيدند، نيز پرداخته است. همانطوري كه هدف سفر را مشخص و بيان نمود، كه دريانوردان چگونه كشتي را با انداختن لنگرهايش ثابت نگه داشتند، و كشتي مستقرّ گرديد، و زنان از آن پياده شدند.
همچنين بايد قيد كنيم، كه أخطل تا حد بسياري از استمداد گنجينة تشبيهات صحرائي و بدوي _ كه شاعران جاهلي و پيروان آنها از ميان شاعران عباسي، تشبيهات بسياري از آن (صحرا) گرفته بودند، تا شكل و سرعت كشتيها را بدان بيان كنند _ كاسته است. اما او تشبيهي از صحرا گرفته که عبارتست از: تشبيه خطوط بهم پيوستة موجهاي آب بر سطح رود _ كه امواج آنها را به صفوف مستقيمي پشت سر هم قرار داده _ به توالي (پشت سرهم بودن) گلهاي از شتران كه با بانگ شترچران، پسين آنها به پيشينشان ميپيوندند، و پشت سر هم قرار ميگيرند. تنها چيزي كه اين توانايي را براي او فراهم آورده، آن است كه وي در آثار شاعران پيش از خود تأمل نموده، و به آنها تکيه نموده است. انسان با ادراکي پيچيده و مبهم چنين احساس ميکند كه أخطل از توصيف سفر تجاري دريايي بشر بن أبي خازم أسدي _ كه پيشتر به عنوان نمونه آورديم _ تاثير بسياري پذيرفته؛ امري كه اين احساس را تقويت ميكند اين است كه أخطل به قصائد شاعران جاهلي بسيار رجوع ميكرده؛ و در دستيابي به آنها از هيچ كوششي فروگذار نبوده است؛ و از آن قصائد بسيار تقليد و اقتباس ميكرده است.
همچنين عامل ديگر در زمينه سازي اين امر آن است كه وي در سرودن قصائد خويش تأمل مينمود، و همواره آنها را ويرايش و تصحيح ميکرد تا به مرغوبيتي يكنواخت برسند.
و چه بسا همين امر سبب گرديد كه “أصمعي” او را بندهاي از بندگان شعر توصيف كند.266
بخش دوم: توصيف ترس از دريانوردي و نبرد دريايي
از توصيف ترس از دريانوردي و نبرد دريايي در كشتيهاي جنگي جز به قطعه شعري دست نيافتهايم؛ چنانچه روايت گرديده “هشام بن عبد الملك” “أسود بن بلال محاربىّ”267 را در درياي شام (مديترانه) به خدمت گرفت؛ و يك أعرابي (عرب باديه نشيني) از قبيلة أسود بن بلال محاربىّ نزد وي آمد؛ أسود أجرت او را تعيين نمود، و او را مهياي جنگ دريايي كرد، پس آنگاه كه أعرابي دچار ترس فراوان شد، گفت:268
أقولُ وقَدْ لاجَّ السَّفِينُ مُلَجَّجاً
وقَدْ بَعُدَتْ بَعْدَ التَّقرُّبِ صُورُ269
ميگويم در حالي كه كشتي جنگي (ناو جنگي) در درياي متلاطم و موّاج فرو ميرود، و از شهر ساحلي “صُور” پس از آنکه نزديکش بوديم، دور شدهايم.
وقَدْ عَصَفَتْ رِيْحٌ ولِلْمَوْجِ قاصفٌ
ولِلْبَحْرِ مِنْ تحْتِ السَّفِينِ هَدِيرُ270
و تند بادي ميوزد، و امواج متلاطم و درهم شكنندهاند، و دريا در زير كشتي جنگي ميغرّد. (غرّش امواج و دريا بلند شد.)
ألا لَيْتَ أجْرى والعَطاءَ صفَا لهم
وحَظّى حَطُوطٌ فى الزِّمامِ وكُورُ271
(چنين ميگويم): كه اي كاش مزد و پاداش (دلخواه) من براي آنان (رئيس و فرمانده) آشكار ميشد؛ و نصيب من شتري تندرو و نجيب با پالان و افسار ميگرديد. (يعني اي كاش ميدانستند كه بهترين پاداش براي من
