
همچنین معتقد است كه دانستن يك كلمه سطوح مختلفي داردکه خلاصه آنها در زیر ارائه شده است (تیلر48،1990: 1-3، به نقل از مرصوص، 1389: 35):
1. آگاهي داشتن از فراواني يك واژه در زبان49،
2. آگاهي داشتن از سبك اجتماعي يك واژه،
3. آگاهي داشتن از باهمآیيهاي واژه50 از نظر معنايي و نحوي،
4. دانش ساختواژي51 به معنی دانستن صورت زيربنايي يك واژه،
5. دانش معنیشناختي يعني بدانيم آن واژه به چه معناست و نيز معاني ضمني آن را بدانيم،
6. آگاهي داشتن از چندمعنايي52 و
7. دانستن معادل واژه در زبان اول.
يادگيري واژههای زبان را می توان به دو نوع یادگیری هدفدار53 و يادگيري اتفاقي54 تقسیم کرد. يادگيري هدفدار نوعی یادگیری است که توسط برنامة درسي هدفمند برنامهريزي ميشود و در نتيجه با آموزش همراه است و زبان آموز و معلم هدفی را دنبال می کنند. محققینی مانند درام55 (1986)، چال56 (1987) با تحقیق در زبان اول به این نتیجه رسیده اند که یادگیری هدفدار نیاز به تعلیم و آموزش دارد (به نقل ازمرصوص، 1389: 35). یادگیری اتفاقی عبارت است از نوعی یادگیری که مورد نظر نبوده و حین یادگرفتن مورد دیگری رخ می دهد ( هچ57 و براون58 ، 1995: 368؛ هالجستین59 و همکاران، 1996: 327 ، به نقل از قپانداری، 1378: 38). این دو نوع یادگیری واژه، هر دو، در زبانآموزی مهم هستند. نگي60 و اندرسون61 و هرمن62 تحقيقاتي در مورد يادگيري اتفاقي داشتند. آنها نشان دادند كه دانشآموزان بيشتر واژههاي زبان اول خود را به صورت اتفاقي ميآموزند.
رويكردهاي مبتني بر يادگيري واژهها را ميتوان تحت دو مقوله بررسي كرد: رويكرد ضمني63 و رويكرد صريح64 (كينگ وكلي65، 2006). رويكرد ضمني در واقع مربوط است به يادگيري معنامحور، ناخودآگاه و طبيعي واژهها. در رويكرد ضمني، پيشفرض اين است كه واژهها به طور طبيعي از برخوردهاي مكرر دريافتهاي زباني ياد گرفته ميشوند. اين رويكرد درست مانند فرايند زبان اول است. يادگيري اتفاقي مهمترين ويژگي اين رويكرد است. به طور خلاصه، اين رويكرد عبارتست از فرايند يادگيري واژهها و دستور از طريق فعاليتهاي ارتباطي معنابنياد مانند خواندن و شنيدن. رويكرد صريح مربوط است به اين ديدگاه كه يادگيري واژهها فرايندي گستردهتر از فعاليتهاي معنامحور است و نياز به تلاشهاي آشكار ذهني دارد و بايد رابطۀ ميان صورت و معنا مشخص گردد.
اگرچه ميتوان پذيرفت كه يادگيري ناخودآگاه و اتفاقي منبع اصلي آموزش واژهها است اما علاوه بر اين برخي راهكارهاي ديگر نيز بايد در آموزش واژهها دخيل باشند تا تعداد مناسبي از آنها آموخته شود. در انتخاب واژههاي مناسب براي آموزش ميزان آشنايي نبايد تنها ملاك انتخاب باشد و بايد توجه كنيم كه ميزان اهميت و مفيد بودن واژهها چه نقشي در انتخاب دارند. در ضمن بايد به واژههايي كه در هر درس بايد آموزش داده شود نيز توجه نمود. از آنجايي كه تنها منبع آموزش واژه درسهاي واژهآموزي نيست و زبانآموزان واژههايي را در مطالعات اجتماعي و متون علمي ميآموزند پس بايد دقت شود كه تعداد واژهها در هر درس طوري انتخاب شود كه زبانآموزان بتوانند بهدرستي آنها را بياموزند. نكتۀ ديگر اين است كه توجه كنيم در هر مقطعي از آموزش واژه كدام واژه و به چه تعداد واژه بايد آموزش داده شود. اما بايد پذيرفت كه هيچ معيار خاصي براي انتخاب واژههاي مناسب براي مقاطع مختلف وجود ندارد (بك، مك كيون و كوچان66 ، 2003).
2-5. اصول آموزش واژه
در زمينۀ اصول آموزش واژه ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
1. تمرکز بر واژههاي كاربردي بسته به اهداف زبان آموز،
2. تمركز بر واژگان با روش مناسب،
3. توجه به واژههاي پربسامد از طريق هر چهار مهارت زباني و
4. تشويق زبانآموزان به مسئوليتپذيري در يادگيري.
در بخش انتخاب واژه نیز بهتر است به مؤلفههاي زير توجه شود:
1. بسامد واژه: ويلكينز (1972: 118) معتقد است كه يكي از مهمترين معيارها بسامد است و معمولاً مفيدترين واژهها، پركاربردترين آنهاست. البته هميشه لزوماً واژههاي پربسامد، مفيدتر نيستند.
2. دشواري واژه با توجه به سطح زبانآموز: در انتخاب واژه بايد به زبانآموز و ميزان دانش زباني او توجه شود.
3. هدف زبانآموز: آموزش واژه زماني مؤثر خواهد بود كه منطبق با نيازهاي زبانآموز باشد (همان).
4. تعداد واژه: اگر هدف افزايش ذخيرۀ واژگاني است، در هفته بايد بيش از 20 واژه ارائه شود؛ اما اگر هدف آموزش چگونگي گسترش دانش واژگاني به زبانآموز باشد، 20 واژه در هفته كافي است (اشميت و اشميت67 ، 1995 : 140؛ به نقل از قپانداري، 1378 : 107).
مسئلۀ اساسي در آموزش واژهها اين است كه اندازۀ بهينۀ واژهها كه يك زبانآموز بايد بياموزد تا بتواند به اهداف ارتباطي خود برسد چقدر است و سؤال ديگر اين است كه چطور اين ميزان اندازهگيري ميشود و چگونه در آزمونهاي واژههاي كلاسي ارزيابي ميشود.
اگر اين موضوع پذيرفته شدهاست كه دانستن 2000 واژۀ پربسامد در يك زبان (مثلاًانگليسي) درك 80-90 درصد از واژههايي را كه احتمال مواجه شدن با آنها وجود دارد ميسر ميسازد، اين سؤال پيشميآيد كه دانش واژههاي باقيمانده كه معمولاً براي درك متون ضروري است، چگونه اندازهگيري ميشود، چگونه براي يادگيری زبانآموزان اولويتبندي و چگونه چنين دانشي تعيين ميشود. در مورد ميزان واژههاي لازم براي يادگيري، سمپسون68 (1988) تخمين ميزند كه يك گویشور بومي با دانش متوسط در هر روز با يك ميليون واژة گفتاري و نوشتاري مواجه ميشود. البته وي براي اثبات ادعاي خود مدركي ارائه نكردهاست.
2-6. روشهای آموزش واژه
در زمينة آموزش واژه نظريهها و شيوههاي گوناگوني مطرح شدهاست. آن چه در آموزش واژه هميشه از اهميت ويژهاي برخوردار است، پيكرة واژگاني زبان و بسامد واژگان است. پس از آنكه پيكرة زباني به دقت مورد بررسي قرار گرفت و واژههاي مورد نياز براي آموزش انتخاب شدند، نوبت به گسترة معنايي هر واژه ميرسد. اين واقعيتي انكارناپذير است كه معناي هر واژه در ارتباط با واژههاي ديگر و بافت مشخص ميشود. پس آنچه در اينجا بايد مورد توجه واقع شود، روابط معنايي و بافتي است كه هر واژه در آن آموزش داده ميشود. نيشن (1991)، به اين موضوع اشاره ميكنند كه اگر در آموزش زبان گروهي از واژهها را همزمان در اختيار زبانآموزان قرار دهيم، بسيار مؤثرتر از زماني است كه آنها را به صورت منفرد آموزش ميدهيم. در آموزش زبان بر اساس نظر نيشن (2001) بايد چهار لاية اصلي را در نظر گرفت:
1. فراگيري از طريق يك درونداد معنادار يك خواندن يا شنيدن،
2. آموزش واژهها، دستور، آواها و گفتمان به طور جداگانه،
3. فراگيري از طريق توليد برونداد معنادار مثل گفتار يا نوشتار و
4. افزايش تسلط به معنا و سرعت در درك آن و نيز توليد زباني.
در ادامه، نيشن (2001)، اصول آموزش واژه را معرفي ميكند، اين اصول عبارتند از:
1. تمركز بر واژههاي كاربردي: منظور از واژههاي كاربردي آن است كه در شرايط و بافتهاي مختلف مورد استفاده واقع ميشوند و گاهي واژههاي چندمعنا هستند؛ يعني در هر بافت مشخص معناي مشخصي دارند.
2. تمركز بر واژه به بهترين شيوة ممكن: چهار راهبرد مهم براي واژهآموزي از اين اصل حاصل ميشود كه عبارتند از: الف. استفاده از مقولههاي مختلف يك واژه، ب. حدس معناي واژه از طريق بافت، پ. استفاده از كارتهاي واژه و ت. استفاده از فرهنگلغت.
3. توجه به واژههاي پربسامد از طريق چهار لاية آموزشي ذكرشده در بالا در خلال يك دورة آموزشي، اين واژههای پربسامد حتماً بايد در هر چهار لايه تكرار شوند تا توجه و خودآگاهي آموزشي زبانآموز را افزايش دهند و در تمامي مهارتها، هم به صورت توليدي و هم به صورت ادراكي مورد استفاده قرار گيرند .
4. تشويق زبانآموزان به يادگيري و بازتاب آنچه تا به حال فراگرفتهاند: مسئوليتپذيري زبانآموزان در قبال آنچه فراميگيرند، از اصول مهم در آموزش واژه است. به اين منظور، ارزيابي و آزمونهايي كه ميزان رشد و پيشرفت زبانآموز را نشان دهد و همچنين هدفمندسازي يادگيري واژگان جديد و جهت دادن به سير فراگيري زبانآموز ميتواند تا حد بسيار زيادي سودمند باشد.
براي ايجاد حس مسئوليت در زبانآموز ميتوان از راه كارهاي زير بهره جست:
1. مطلع كردن زبانآموزان از وجود واژههاي متفاوت،
2. در اختيار قرار دادن روشهاي آموزشي مختلف تا هر زبانآموز شيوۀ مناسب خود را بيابد،
3. فراهم كردن شرايط واقعي براي يادگيري واژههاي جديد و
4. مهيا كردن شرايطي تا زبانآموزان از ميزان پيشرفت يادگيري خود آگاه شوند.
نيشن (2001)، در ادامه تكاليف و متون آموزش واژه را نیز معرفي ميكند:
1. فعاليتهاي درونداد معنادار،
2. فعاليتهاي يادگيري تعمدي،
3. فعاليتهاي برونداد معنادار و
4. فعاليتهايي براي تسلط بر زبان.
در ادامه، چند روش آموزش واژه را از نظر میگذرانیم.
2-6-1. آموزش واژهمحور
از اصول اولية واژهآموزي، انتخاب واژههای پركاربرد و پربسامد است. اين مسأله كه اين واژههای مورداستفادة زبانآموز در شرايط واقعي قرار گيرند، از اهداف اصلي آموزش است. در كنار كاربرد واژگاني، بايد نحوة ارائۀ واژهها نیز مورد توجه قرار گیرند، به اين معني كه، واژهها از طريق يك درونداد معنادار به زبانآموز ارائه شود و در ادامه، اين نحوة ارائه منجر به توليد بروندادي معنادار از جانب زبانآموز شود. پس در عين حال كه بايد بسامد واژگاني را در انتخاب واژههای آموزشي مدنظر قرار داد، بايد همزمان شرايطي براي زبانآموز مهيا شود تا آن واژهها را به كارگيرد و توليد كند. در واقع، بازتوليد آنچه كه به زبانآموز به عنوان درس ارائه شدهاست، از سوي وي، نشانة رشد زباني و پيشرفت در آن حیطة خاص است. پس براي آنچه در اين بخش به عنوان درس ارائه میشود، شكلي از بازتوليد و كاربرد زباني نيز مدنظر بودهاست.
یک راه افزایش کارایی کانون واژهها، استفاده از فهرست های واژگانی با طراحی خوب است. روش معمول این کار جدا کردن چهار سطح واژگانی است. واژگان پربسامد، دانشگاهی، تخصصی و واژگان کمبسامد.
1. واژههای پربسامد: این واژهها از حدود 2000 خانوادۀ واژگانی تشکیل شدهاند. 2000 واژۀ اول پیکرۀ ملی انگلستان69 به دلیل طبیعت خود شامل واژههای رسمیتر و بزرگسالانهتری است. نیشن (2004)، معتقد است 2000 واژۀ اول انگلیسی بین 80 تا 90 درصد واژههای پرکاربرد متن را پوشش میدهد.
2. واژههای دانشگاهی: برای زبانآموزانی که قصد دارند مطالعات دانشگاهی را با سطح انگلیسی متوسط از سال آخر دبیرستان یا تحصیلات عالی انجام دهند، پس از واژههای پربسامد، نوبت یادگیری فهرست واژههای دانشگاهی کاکسهد (2000) است. فهرستی از 570 خانوادۀ واژگانی که در رشتههای مختلف دانشگاهی متداول هستند. این فهرست حدود 10درصد واژههای پرکاربرد متون دانشگاهی، حدود 4 درصد از واژههای پرکاربرد روزنامهها و کمتر از 2 درصد واژههای پرکاربرد رمانها را پوشش میدهد. فهرستی تقریباً تخصصی که کتابهای بسیاری برای آموزش آنها نوشته شدهاست مانند اشمیت و اشمیت (2005). در این پژوهش واژههای دانشگاهی به طور مفصل معرفی شده و کاربرد برابرنهاد آنها در کتابهای سطح پیش دانشگاهی مرکز آموزش زبان فارسی به غیرفارسی زبانان دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره) قزوین، به طور دقیق مورد بررسی قرار گرفته است.
3. واژههای تخصصی: برای زبانآموزانی که مطالعات تخصصی یا اهداف کاری دارند، سطح واژگانی بعد شامل واژههای تخصصی است. این واژگان مربوط به حوزۀ خاصی هستند مانند ، واج از حوزۀ زبانشناسی کاربردی. تحقیق در مورد واژههای تخصصی نشان میدهد که معمولاً تعداد واژههای تخصصی در این متون کمترازحد برآورد میشوند(چانگ70 و نیشن، 2003 و 2004). چانگ دریافت که حدود 30 درصد واژههای پرکاربرد یک متن علم تشریح و حدود 20 درصد واژههای متون زبانشناسی کاربردی تخصصی هستند. با حدود 90 درصد درستی می توان واژگان تخصصی یک متن را از مقایسهی بسامد یک واژه در یک متن تخصصی و بسامد همان واژه در یک پیکرۀ بزرگ و متنوع که شامل
