
آب
تشبيه دهش و بخشش بسيار ممدوح به رود خروشان و پر آب، تا حدودي به توصيفات شاعران جاهلي از دريا پيوست ميگردد. بسياري از شاعران جاهلي به اين نوع تشبيه اهتمام ورزيده و به تفصيل و شرح، و ويرايش و بررسي آن، پرداختهاند. ممکن است آن دسته از شاعراني که به دربارهاي “غساسنه” در شام و “مناذره” در عراق رفت و آمد بسيار داشتند، اين نوع تشبيه را ابداع نموده باشند؛ و آنگاه ديگر شاعران از آنان تقليد كرده، و آن را وارد شبه جزيره عربستان کرده باشند.
مانند كلام “مسيب بن علس” در مدح “قعقاع بن زرار? تميمي”212 كه به صورت زير بيان ميكند:213
وَلأَنْتَ أجْوَدُ مِنْ خَليجٍ مُفْعَمٍ
مُتَراكِمِ الآذِىِّ ذى دُفَّاعِ214
[شاعر در توصيف كرم ممدوح خود اغراق ميكند و ميگويد:] يقيناً تو بخشندهتر از آن رود خروشاني هستي كه امواج متراكم و کوبنده دارد.
وَكَأنَّ بُلْقَ الخَيْلِ فى حافاتِهِ
يَرْمى بِهِنَّ دَوالِىَ الزُّرَّاعِ215
رودي پر تلاطم، و پر جنب و جوش، که به خاطر اوج و فرود امواجش که به ساحل کوبيده ميشود؛ به رنگ سياه و سفيد ديده ميشود؛ درست مانند گلة اسبان ابلقي (سياه و سفيد) که کشاورزان چرخهاي چاه را بر پشتشان انداخته باشند. (شدّت امواج و انبوه آنها را بيان ميكند)
و شعر “أوس بن حجر”216 در رثاي “فضاله بن كلده”217 كه در زير آمده:218
وَما خَليجٌ مِنَ المَرُّوتِ ذو حَدَبٍ
يَرمى الضَّريرَ بِخُشْبِ الطَّلْحِ وَالضّالِ219
و هيچ رود مواج و متلاطمي _ که با ريزش آبراهههاي وادي “المَرُّوت” به درون آن، امواجش متراكم و سوار بر هم ميشوند، و به خاطر طغيان زيادش چوبها و شاخههاي درختان مغيلان و سدر را به لبههاي رود پرتاب ميکند_ نيست (وجود ندارد) که… .
يَوْماً بِأَجوَدَ مِنْهُ حينَ تَسْألُهُ
وَلا مُغِبٌّ بِتَرْجٍ بَينَ أَشْبالِ220
که حتي يک روز بتواند بخشندهتر از او (فضاله بن كلده) باشد، آنگاه که از او درخواست [مال و بخشش] ميکني؛ و هيچ شير بچهداري از شيران درندة بيشة منطقة “خثعم” از وي دليرتر نيست. [شير بچهدار به خاطر حفاظت از تولههايش وحشيتر از زماني است که بچه ندارد؛ شاعر شير را در وحشيترين حالتش با ممدوح مقايسه کرده و ممدوح را بر او برتري ميدهد و شجاعتر ميداند].
و چون شعر “بشر بن أبي خازم أسدي” در مدح و ستايش “أوس بن أبي حارث? طائي”221 كه چنين بيان كرد:222
وَلَوْ جاراكَ أَبيَضُ مُتْلَئِبٌّ
قُرَي نَبَطِ السَّوادِ لَهُ عِيَالُ223
شاعر به ممدوح ميگويد: اگر رود بزرگ و گستردة فرات كه روستاهاي منطقة ميان بصره و كوفه (سواد عراق و اطرافش) روزي خور او هستند [يعني از فرات براي معاش خود بهره ميبرند، و آنها به مانند خانواده براي رود فرات هستند] با تو در بخشش و کرم مسابقه ميداد… .
تَهِفُّ يَداكَ مِنْ هَذا وَهَذا
وَتُغْرَفُ مِنْ جَوَانِبِهِ السِّجالُ224
دستان بخشندة تو در بخشش از رود فرات پيشي ميگرفت؛ زيرا در ساحل رود فرات، آب تنها با کف دست به درون دلوهاي بزرگ ريخته ميشود. (مقايسة مقدار بخشش ممدوح با فرات، که بخشش فرات تنها به اندازة چند کف دست است، اما ممدوح بخشش بسياري دارد).
لأَصْبَحَتِ السَّفينُ مُخَوِّياتٍ
عَلي القُذُفاتِ لَيْسَ لَها بِلالُ225
و اگر رود فرات به اندازهاي كه تو ميبخشي، ببخشد، و با تو مسابقه دهد، در چنين صورتي آب آن خشك ميشود؛ و کشتيهاي شناور در آن بر قلههايي خشک و بينم، بالا رفته، و قادر به حركت نخواهند بود. (حتّي يك جرعة آبي براي آن باقي نميماند، و حركت و مرور كشتيها در آن متوقف ميشود، و رود به حدي خشک ميشود، که کشتيها روي پستي و بلنديهاي کف رودخانه، متوقف خواهند شد).
و نمونة ديگر از چنين اشعاري، كلام “نابغة ذبياني” در مدح “نعمان بن منذر” است، كه ميگويد:226
فَمَا الفُراتُ إِذا هَبَّ الرِّياحُ لَهُ
تَرْمى أَواذِيُّهُ العِبْرَينِ بِالزَّبَدِ227
(توان و قدّرت رود فرات) آنگاه که باد بر رود فرات وزيدن گيرد، ومتلاطم و طوفاني شود، و آب کف آلودش را بر کنارههاي خود اندازد… .
يَمُدُّهُ كُلُّ وادٍ مُتْرَعٍ لَجِبٍ
فيهِ رِكامٌ مِنَ اليَنبوتِ وَالخَضَدِ228
هر درة پر آبي كه صداي امواجش به هوا برخاسته _ و سيلآسا درختان “ينبوت” و “خضد” سر راه خود ميشکند، و انباشتهاي از شاخههاي شکستة آنها به جاي ميگذارد _ و به درون فرات ريخته، و آب آن را بسيار ميگرداند. (شاعر ميخواهد بدين گونه توان و زيادي آب رود فرات را بيان كند.)
يَظَلُّ مِنْ خَوْفِهِ المَلاّحُ مُعْتَصِماً
بِالخَيْزُرانَةِ بَعْدَ الأَيْنِ وَالنَّجَدِ229
ناخداي كشتي از ترس اينكه كشتي از مسير خود منحرف شده، و امواج متلاطم و طوفاني رود آن را غرق کند، همواره خسته و عرقريزان سکان کشتي را محکم ميگيرد. (در اينجا بايد اشاره نمود كه تصوير ناخدا در برگيرندة خيال شاعر نيز ميباشد؛ زيرا ترس او را در برگرفته و نجات و رهايي را آرز ميكند).
يَوْماً بِأَجْوَدَ مِنْهُ سَيْبَ نافِلَةٍ
وَلا يَحُولُ عَطاءُ اليَوْمِ دونَ غَدِ230
[ شاعر ممدوح خود را به نيكوترين شكل ممكن از كرم و بزرگواري توصيف ميكند و ميگويد: فرات با آب فراوان خود با توصيف همة ويژگيهايي که در ابيات پيشين داشت] هيچ زماني در عطا و بخشش، سخاوتمندتر از نعمان نيست؛ كسي كه بخشش هميشگي دارد و عطاي امروز او مانع از بخشش فردايش نميشود.
“أعشي ميمون بن قيس” اين نوع از تشبيه را با تفصيل و تعمّق بيشتري در مدايح خود به کار برده است. از اين نمونه، شعر او در مدح “هوذه بن علي حنفي”231 را برگزيديم:232
وَما مُجاوِرُ هِيْتٍ إِنْ عَرَضْتَ لَهُ
قَد كانَ يَسْمُو إِلي الجُرْفَيْنِ وَاِطَّلَعا233
اگر همساية “هِيْت” (رود دجله) را آنگاه که طغيان کرده، و آب فراوانش از كنارههايش بالا آمده، بنگري … .
يَجيشُ طوفانُهُ إِذْ عَبَّ مُحْتَفِلاً
يَكادُ يَعْلُو رُبي الجُرْفَيْنِ مُطَّلِعا234
(چنين ميبيني که) آنگاه که پرآب ميگردد و امواجش بالا آمده و طوفاني ميشود، گويي نزديک است از بلنديها و تپههاي کنارة رودخانه بالا بزند، و سر ريز شود.
طابَتْ لَهُ الرِّيحُ فَاِمتَدَّتْ غَوارِبُهُ
تَري حَوَالِبَهُ مِنْ مَوْجِهِ تَرَعا235
باد بشدّت در آن وزيدن ميگيرد، از اينرو امواج بلندش يكديگر را كوبيده، و دفع ميكنند، و چنان به ساحل پرتاب ميشوند كه آبراهههاي كنارة رود را لبريز از آب ميكنند.
يَوْماً بِأَجوَدَ مِنْهُ حينَ تَسْألُهُ
إِذْ ضَنَّ ذو المالِ بِالإِعطاءِ أَو خَدَعا236
با همة اين اوصاف (كه در ابيات پيشين ذكر شد) رود فرات در زمان بخشش از هوذه (زمانيکه از او درخواست مال و بخشش شود) سخاوتمندتر نيست؛ آنگاه كه ثروتمندان از عطا و بخشش خودداري ميكنند، و يا پنهان مي شوند، او همچنان بخشنده است.
و همچنين أعشي در مدح “قيس بن معد يكرب”237 ميگويد:238
وَما مُزْبِدٌ مِنْ خَليجِ الفُرا
تِ جَوْنٌ غَوارِبُهُ تَلْتَطِم239
أعشي كرم ممدوح خود را به مانند أبيات قبلي كه در مدح هوذه بود، را به تصوير ميكشد، و ميگويد: آنگاه كه رود فرات از شدّت تلاطم، كفآلود شود، و امواج سياه و سفيد آن يكديگر را بكوبند… .
يَكُبُّ الخَلِيَّةَ ذاتَ القِلا
عِ قَدْ كادَ جُؤْجُؤُها يَنْحَطِم240
بخاطر امواج بلند و متلاطمش، نزديك است كه سينة كشتي بزرگ بادباندار را، درهم شكند، و واژگون نمايد.
تَكَأْكَأَ مَلّاحُهَا وَسْطَها
مِنَ الخَوْفِ كَوْثَلَها يَلْتَزِم241
در اين هنگام ناخداي کشتي، از شدّت ترس و وحشت در وسط آن خم ميشود، و به قسمت عقب و پاشنة كشتي پناه ميبرد.
بِأَجْوَدَ مِنهُ بِماعُونِهِ
إِذا ما سَماؤُهُم لَمْ تَغِم242
اين رود پر خروش و سرشار (با آن ويژگيهايي كه در ابيات پيشين توصيف شد) در هنگام قحطي و خشكسالي كه ابري در آسمان نيست، و باراني نميبارد، بخشندهتر از ممدوح (قيس بن معدي کرب) نيست.
روشن است كه تصويرپردازي اين نوع تشبيه تقريباً در اشعار آن دسته از شاعراني که به عنوان نمونه آورديم تکراري است؛ همانگونه که واژهها و ساختارهاي اين تشبيه نيز در آثار بيشتر آنان مشابهت و همساني دارد. البته به جز تشبيهاتي كه از “مسيب بن علس” و ” أوس بن حجر” ميبينيم؛ زيرا آن دو به توصيف رود در هنگام خروش و بالا آمدنش بسنده کرده، و به تفصيل و گستردگي در بارة آن سخن نگفتهاند؛ چرا كه آن دو شاعر به دوراني پيشتر از ساير شاعران متعلق بودهاند؛ از اين رو در پايهگذاري اصول و آداب اين نوع تشبيه سعي و تلاش ميكردند. در حالي كه شاعران ديگر به تفصيل در توصيف رود سخن گفتهاند. آنان به مواردي همچون: بالا آمدن آب رود، و آنچه از خس و خاشاك و شاخههاي شكستة درختان با خود ميآورد، و تاثير آشفتگي و طوفاني شدن آن بر كشتيها و دريانوردان را با دقّت تمام بيان نمودند، تا سخاوتمندي و بخشش بينهايت ممدوحانشان را بيان كنند، و كرم و بزرگواري آنها را كه در استمرار و فراواني، از آبهاي بزرگترين رودها افزون است، نشان دهند. اين امر در آثار” نابغة ذبياني” و “أعشي” به خوبي آشكار است. “أعشي” توانسته است كه از دشواري اساليب و ساختارهاي غريب و نامأنوسي بكاهد كه ديگر شاعران بطور متناوب آنها را بكار ميبردند؛ و آنها را با موسيقي آرام و زيبايي كه مورد پسند شنونده بود، تثبيت ميكردند.
اين بود (آنچه گذشت) مهمترين موضوعاتي بود كه شاعران از طبيعت دريا به کار گرفته بودند. آنان برخي مفاهيم و تصاويرشان را از دريا الهام ميگرفتند و در آن مفاهيم و تصاوير از محيط و طبيعت دريا، و بهرهبرداري اعراب از دريا، در امرار معاش خود (و به دست آوردن روزييشان)، چه در دريانوردي و کشتيراني، و چه در استخراج مرواريد، سخن ميگفتند.
اينها معاني و تصاويري هستند كه نه تنها اندك نبوده بلکه بسيار بودهاند. همچنين اين معاني و تصاوير نه تنها محدود به گروهي از شاعران نبوده، بلكه ميان همة آنان فراگير بود؛ و اين امر نشان از آن دارد كه شاعران جاهلي دريا را به خوبي ميشناختند، و با تصاوير متعدد و اشكال گوناگون از آن در عرصة هنر خويش الهام ميگرفتند.
باب دوم: عصر اموي
بخش اول: توصيف مسافرت در رودخانه
چنين تصور ميكرديم كه (بر اين تصور بوديم که) شاعران دورة اموي اشعار بيشتري در توصيف دريا بسرايند، و موضوعات قديمي وصف دريا را دگرگون ساخته و موضوعات جديدي به آنها بيافزايند. زيرا شاعران جاهلي با پرداختن به برخي توصيفات همچون: تشبيه كجاوههاي كوچنده (زنان) به كشتي؛ تشبيه محبوب به مرواريد؛ به تفصيل سخن گفتن از غوّاصي براي يافتن مرواريد و غواصان آن؛ شرح سفر تجاري يا تاريخي در رودخانه؛ تشبيه توانايي شعرسرايي خود به مهارت و توانايي ماهي در شناکردن در دريا و مقايسة رود و ممدوح و سپس برتري دادن ممدوح بر رود در عطاء و بخشش و روي آوردن به معاني و تشبيهات ديگر به توصيفات خود از دريا تنوّع بسياري دادند؛ و پايههاي اين توصيف را براي آنان بنيان نهادند. از آنجايي كه اعراب در شبه جزيرة عربستان اقامت نميکردهاند و کساني که به سرزمين شام و عراق مهاجرت ميکردهاند، به تعداد اندکي محدود نميشده است؛ بلکه قبايل بسياري از آنها به اين دو سرزمين كوچ كرده؛ و اقامت هميشگي داشتند؛ و قبايل ديگري از آنها نيز به مصر و سرزمينهاي شمال افريقا هجرت كردند و درآنجا سکونت هميشگي نمودند. چنانكه “دولت
