
حضور سرمايههاي خصوصي در اين حوزه است.
افقهاي تازه بينالمللي که در حراجهاي خارج از ايران براي آثار هنري داخلي گشوده شده، نشان از تحول گستردهاي در زمينه اقتصاد هنرهاي تجسمي در ايران دارد؛ اتفاقي که اگر مورد حمايت قرار گيرد در نهايت به رشد و تقويت نهال هنرهاي تجسمي در کشورمان کمک خواهد کرد
www.hamshahrionline.ir
اقتصاد هنر و فرهنگ در دنياي غرب عمر زيادي ندارد و به دهه 70 ميادي برميگردد. 50 سال پيش اولين بار مبحث اقتصاد فرهنگ و هنر در محافل آكادميك آمريكا مطرح شد. اما گالريهاي خارجي دو قرن است روي اقتصاد هنر كار ميكنند. تاريخ اقتصاد هنر در ايران به 10 سال پيش برميگردد و به عبارتي در دوران اصلاحات اين بحث شروع شد. اين خود جاي طرح در محافل آكادميك دارد كه در رشته هاي هنري دانشجويان سه تا چهار واحد اقتصاد هنر بگذرانند. چه اشكالي دارد كه اقتصاددانان ما گرايش هنر و فرهنگ داشته باشند و چه اشكالي دارد كه هنرمندان هم گرايش به اقتصاد هنر داشته باشند؟ هيچكس در ايران در اين زمينه صاحبنظر و داراي دانش كافي نيست. طبعا اقتصاد خرد و كان و بودجه را در بر ميگيرد. ما ميتوانيم با ايجاد نظام توزيع آثار هنري از سوي دولت، توجه به زيرساختهاي اين حوزه، ايجاد نهادهاي مالي براي رونق هنر، تقويت نظام صنفي هنر، تقويت بازارهاي اقتصاد و مشخص شدن ميزان
سرمايه در عرصه فرهنگ و هنر و برقراري عدالت، امنيت و فرصت براي تمام هنرمندان گامهاي بلندي را در زمينه اقتصاد هنر برداريم. متاسفانه تاكنون قدمهاي چنداني در اين زمينه برنداشته ايم؛ در حالي كه با رشد اقتصاد هنر ميتوان به موفقيت ويژه اي براي ايران فرهنگي رسيد تا در سطح آسيا و خاورميانه جايگاه ممتاز و ويژه اي پيدا كنيم؛ اما متاسفانه در قياس با كشوري همچون تركيه در حال از دست دادن اين موقعيت هستيم www.sharghnewspaper.ir
3-3- ارتقاء ذائقه هنري مردم:
شهرهاي امروزي، سرشار از عناصر و آرايه هاي نامناسب و آشفته هستند و شهروندان به نوعي غرق در اين همه آشفتگي، نيازمند مواجهه با فضاهايي مناسب، زيبا و هماهنگ با محيط خود هستند . بي شک ورود هنر و به ويژه “مجسمه هاي شهري” به عرصه فضاهاي شهري، يکي از مناسب ترين راه حل ها، جهت زيباسازي فضاهاي محيطي و ساختن فضاهايي جهت تمرکز و تعامل شهروندان در شهرها مي باشد. اگر اين آثار هماهنگ و متناسب با فضاي محيطي خود باشند، مجسمه در فضاي شهري مورد نظر به شيوه اي هماهنگ قرارمي گيرد و البته شهروندان هم مي توانند به خوبي با آن ارتباط برقرار نمايند و به نوعي درک و سليقه زيباشناسانه اين مخاطبين نيز ارتقا مي يابد. در اين راستا، علاوه بر مهارت هنرمند در خلق يک اثر حجمي زيبا و متناسب، شناخت فضاهاي شهري مورد بحث و تسلط هنرمند به آن نيز مي تواند به توفيق هر چه بيشتر اثر بيانجامد
www.architect.nemoneh.com بايد اين تصور را که مردم آگاهي کمي نسبت به هنر دارند، تغيير دهيم و بپذيريم که برخي هنرمندان نميتوانند با فرهنگ کشورشان ارتباط برقرار کنند. هنرمندان ايراني بايد بيشتر تلاش کنند تا جايگاه خود را در جامعه پيدا کنند.
از سوي ديگر در چنين جامعهاي نياز است تا فعاليتهاي فرهنگي و شناخت فرهنگ جامعه ايراني به صورت آکادميک و گسترده کار شود. چرا که اگر قرار باشد اثر هنري را فقط هنرمند درک کند، که ميشود هنر شخصي. بالاخره يک قشر از مخاطبين هم بايد اثر هنري را درک کنند.در برخي زمينهها هنر مجسمهسازي و معماري و بسياري از رشتههاي هنري ديگر نسبت به ساير کشورها در وضعيت خاصي به سر ميبرد.به خصوص مجسمهسازي که در دورههايي از تاريخ در حاشيه قرار گرفت.
رشتههاي هنري معمولاً بهطور تخصصي دنبال ميشوند، اما وقتي از ديد جامعه نگاه ميکنيم، ميبينيم ارتباط بين هنر و مخاطب ضعيف است.در چنين شرايطي گاهي گفته ميشود سطح سليقه مخاطبان پايينتر از هنرمندان است، اما به واقع اينطور نيست و اين هنرمندان هستند که نميتوانند با شهروندان يک جامعه ارتباط برقرار کنند.
بخشي از اين موضوع به اين دليل است که هنر هاي تجسمي به صورت وارداتي هستند؛ پس زبان هنرمند با زبان مخاطبان يکي نيست.
البته اين نکته را هم ميدانيم که مخاطبان اثر هنري از گروههاي مختلفي تشکيل ميشوند و در پي اين نيستيم که هر اثري همه مخاطبان را جذب کند. بخشي از آثار مخاطبان خاص دارد و بخشي ديگر از آثار، توده مردم را در برميگيرد.
ارزش يک اثر در اين نيست که همه اقشار آن را درک کنند، با اين حال اثري موفق است که با فرهنگ جامعه هماهنگ باشد. در غير اين صورت همواره به ارگانهاي دولتي وابسته است.
در جامعه ما هنر با حمايتها و يارانه ارگانهاي رسمي سرپا نگه داشته ميشود، نه با حمايت مردم جامعه.
مجسمهسازي، نقاشي، سينما، تئاتر و … زير سايه يارانههاي دولتي اداره ميشوند و به فعاليت خود ادامه ميدهند نه با حمايت و توجه مردم.
چرا که هنرمندان نتوانستهاند با فرهنگ جامعه تطبيق پيدا کنند، و در مقابل وقتي درک متقابل بين هنرمند و مخاطبان به وجود نيامده، هنر هم جزو نيازهاي يک شهروند نيست. در حقيقت مردم به هنر احساس نياز نميکنند.
هنرمندان امروزي چند برابر ارسطو و افلاطون مطلب خواندهاند و چند برابر هنرمندان قديم آثار هنري ديدهاند، با وجود اين همه پيشرفت باز ارتباط هنرمند با جامعه برقرار نشده است.
چه کسي فکرش را ميکرد فردوسي، در قرن چهارم، اشعاري بسرايد که قرنها پس از آن هم همچنان مورد اقبال قرار گيرد.
يا ديوان حافظ، که معجزه هنري به حساب ميآيد. اما برخي هنرمندان امروزي به دلايلي که به آن اشاره شد به طور ناخودآگاه به فرهنگ جامعه بها ندادند. اساتيد و دانشجويان در فضاي دانشگاه تحقيقات بسياري انجام ميدهند.در قبال اين تحقيقات و آثاري که ارائه مي دهند از آنها تقدير ميشود و جايزه دريافت ميکنند، اما همه اين اتفاقها در فضاي دانشگاهها رخ ميدهد و با محيط بيرون ارتباطي برقرار نميشود.ميبايست به مباحث فرهنگي توجه بيشتري شود تا هنرمند بتواند با لايههاي مختلف جامعه ارتباط برقرار کند.وقتي ميتوان جامعه پويايي داشت که هنر نياز دوم يا سوم مردم محسوب شود. چرا که يکي از مهمترين اهداف هنر، برقراري ارتباط با مخاطب است.
واقعيت اين است که در بعضي جوامع هنرمند تلاش زيادي انجام نميدهد اما با اين حال ارتباط با قشرهاي مختلف وجود دارد، ولي در کشور ما هنرمندان در مقايسه با همکارانشان در بسياري از کشورهاي خارجي تلاش بيشتر دارند، اما نميتوانند خود را به جامعه بشناسانند.
باتوجه به اينکه دانشگاههاي ما نمي توانند ارتباط قوي با فرهنگ جامعه برقرار کنند، هنرمندان بعد از يک دورهاي دلسرد ميشوند و در نهايت وقت خود را به خلق آثاري ميگذرانند که از سازمانها سفارش گرفته اند.
اما اگر در مقابل ميبينيم که ورزشکاران و برخي بازيگران در ميان آحاد مردم جايگاه خود را پيدا کردهاند به اين دليل است که هم نظامهاي اجتماعي از اين رسانهها حمايت ميکنند و هم اين گونه حرفهها جنبه سرگرمي دارند.
اما معماري و مجسمهسازي چندان جنبه سرگرمي ندارند. از سوي ديگر در برخي جوامع مانند هند، مجسمهسازي يک هنر مقدس است.
افراد از کودکي با مجسمه سروکار دارند و مجسمه بخشي از حيات و دينشان است، در صورتيکه در ايران به دلايل مذهبي و فرهنگي، در دورههايي از هنر مجسمهسازي دور بوده ايم.
به همين دليل هنرمندان ايراني براي هموار ساختن اين مسير مي بايست تلاش بيشتري داشته باشند، تا به جايي برسيم که مخاطب براي کسب آرامش در محيط خانهاش، مجسمهاي قرار دهد.
معضل ديگري که وجود دارد اين است که نه تنها هنر در کشورمان نميتواند با جامعه ارتباط برقرار کند، که ارتباط بين رشتههاي هنري هم بسيار محدود است. پس از 72 سال از مطالعه آکادميک هنر در کشورمان هنوز نتوانستهايم ارتباط آکادميکي ميان رشتههاي هنري برقرار کنيم.
اميد است با توجه هنرمندان به فرهنگ جامعه و شناساندن اين حوزه به جامعه هنري و به دنبال آن دست يافتن به زبان مشترک با افراد جامعه، شاهد جايگاه پررنگتر هنر در بين جامعه ايراني باشيم.
www.hamshahrionline.ir
3-4 گفتگوي مجيد احمدي با حميد شانس :
آقاي شانس، مشكلات هنرهاي تجسمي بخصوص هنري مانند مجسمهسازي قبل از انقلاب را در چه چيزهايي ميتوان ديد؟ محتواي اين هنر در آن روزگاران را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
يك مسالهاي هست كه مديران كشورها معمولا آن چيزي را كه ندارند ولي آن را ميخواهند بزرگش ميكنند. اين جريان را ميتوان در مديران هنري كشورهاي بسياري ديد.
انسان انديشه و تفكر است ولي مديران هنري پيش از انقلاب به قدري حقير و ناچيز عمل كردهاند كه نبايد انتظار رشد قابليتهاي انساني عميق و عظيم را در آن دوره داشته باشيم.
مشكل اصلي آنها اين بود كه نگاهشان از حقارت آنطرف تر نميرفت و در چنين شرايطي طبيعي است كه مطلب هنر هر چه كه باشد، آن چنان محدود و تنك مايه است كه باور كردني نيست.
اين صحبت را ميتوان در مورد ساختارها و شرايط عمومي جامعه نيز صادق دانست اما اگر بخواهيم فكر كنيم انسان همواره با اين چارچوب حركت ميكند اشتباه كردهايم. سرشت و سرنوشت جريانات هنري با آنچه كه در جامعه ما در حال رخ دادن است رابطهاي تنگاتنگ و به هم فشرده دارد زيرا آنچه كه در مملكت رخ ميدهد تبديل به پديده انگيزشي ارزشي و عاطفي ميشود كه تجلي تمام نماي آن در هنر متبلور ميشود. محتوي هنر عبارت از ادعاهاي افراد نيست بلكه محتواي هنر يك محتوي عملي است كه در چارچوب زمان و مكان به وجود آمده است.
آيا انقلاب اسلامي ايران در روند محتوايي مجسمهسازي تغييري به وجود آورد؟
من در يك چيزي شك ندارم و آن اين است كه انقلاب اسلامي ايران يك انقلاب سرنوشتساز بود و به طور كلي در هنر جامعه و همه چيز يك تحول عميق را ايجاد كرد. انقلاب ما يك مساله جهاني بود كه آثارش در تمام جهان تاثير گذاشت.
پيش از انقلاب با توجه به وضعيت بحران هويت و ارزشهاي اجتماعي آدمهايي شكل ميگرفتند كه از لحاظ توانمنديهاي تخصصي در سطح بالا اما انگيزشها و ذهنيتهاي آنها در چارچوب نگاه خام يك كودك است. انقلاب ما توانمنديهاي بالايي در چارچوبهايي مانند ايدئولوژيك انساني به وجود آورد و توانست بندها را بگسلد و نيروهاي انساني را آزاد كند. به عقيده من آنچه كه از كاركردهاي مهم انقلاب ميتوان نام برد، تعالي انساني و گسترش توانمنديهاي انسانهاست.
انقلاب ما به فرهنگ امروزي و اصيل ايراني اسلامي تاكيد داشت و دارد در صورتي كه در دوران پهلويها بخصوص پهلوي دوم، سردمداران فرهنگي تاكيد داشتند كه هنرمندان وظيفه دارند فقط فرهنگ باقيمانده از گذشته را تكرار كنند.
پس خود شما هم تاكيد داريد كه سردمداران فرهنگي گذشته ما تاكيد داشتند كه بايد به فرهنگ گذشته بازگرديم. نمونه آن جشن هنر شيراز و جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي است؟
هنر قبل از انقلاب، هنري فرمايشي و تزريقي بود. ما براي هنر قابليتهايي داريم كه يكي از آنها محتوي آن يا توانمنديهاي بالقوه انساني است يا قابليتهاي پرداخت به ساز و كارهاي اجتماعي. يعني مسائلي مانند مدرنيته، فئوداليته، جريان روشنفكري و طبقهبندي جامعه در حال رشد است و به ناگزير جريانات اجتماعي و به تبع آن هنر نيز تغيير كردند.
كساني كه از بيرون براي ايران دوران پهلوي تصميم ميگرفتند، بر آن شدند براي مدرنيزاسيون ايران كه تسلط انديشههاي خودشان بود، در تمام جريانات بخصوص هنر هم وارد عمل شوند، پس نقشي به فرح ديبا همسر شاه دادند، عبارت از اين كه شرايطي براي رشد جريان مدرنيته هنر كه ايدهآلهاي جامعه سرمايهداري را فراهم كند. جريان هنر پيش از انقلاب برد تودهاي نميتوانست داشته باشد. قابليت اجتماعي اين هنر عبارت است از ويترين تحولات خارج
