
از آن که موقع را مساعد ديد به طرف بابل حرکت کرد. بابل در اين زمان در خرافه، جادوگري، بتپرستي، زورگويي، عيش و عشرت غوطهور بود، امّا از برج و باروي استواري برخوردار بود و نفوذ بدان مشکل مينمود. سپاهان کوروش با محاصرهي شهر در شب عيد بابليها مجاري و راههاي ورود آب به شهر را با انحراف آب از مسير اصلي خشکانيدند و از آن مسيرها وارد شهر شدند. در باب تسخير بابِل هرودوت نوشته است:”بابليها در بيرون شهر بابل به لشکر پارسيها تاختند امّا شکست خوردند و ناگزير به درون بابل عقبنشيني کردند. چون محاصرهي شهر به درازا کشيد، به دستور کوروش، رود فرات را برگردانده و به طرف درياچهاي مصنوعي هدايت کردند و پس از آن که آب در مجراي قديم کم شد، قشون ايران که عدّهاي در مدخل رودخانه به شهر و بقيّه در محل خروج رود از شهر موضع گرفته بودند، از مجراي رود وارد بابِل شدند و آن را تسخير کردند.181 قصر سلطنتي فوراً به تصرّف درآمد و جارچيان اعلام نمودند هر کس در خانه بماند جان او در امان است. کوروش که رمز موفّقيّت، ثبات و بقاي امپراتوري را در گرو اصل “مدارا و تسامح” ميديد، در واقعهي فتح بابِل کماکان علاوه بر عامّهي مردم، نبونيد پادشاه بابِل را نيز بر اساس همين اصل مدارا و تساهل مشمول رأفت و گذشت خود قرار داد. وي طبق عادت، در کمال آزادمنشي با نبونيد رفتار کرد و “در سال بعد (538 ق.م) هنگامي که او [نبونيد] درگذشت، عزاي ملّي اعلام شد و خود کوروش هم در آن شرکت کرد.”182
پس از فتح بابل مرزهاي کشور کوروش در شرق از کوههاي هندوکش در شرق افغانستانِ کنوني و سيردريا در شرقِ ازبکستان کنوني آغاز ميشد، در غرب به درياي مديترانه و درياي اژه ميرسيد؛ و در شمال از يک سو به بيابانهاي شرقيِ درياي مازندران و از سوي ديگر به کوههاي قفقاز و درياي سياه ميرسيد (تصوير 3-5).
تصوير (3-5). وسعت امپراتوري هخامنشيان در دوران کوروش (روشنضمير، 1389: 123)
گزنفون ضمن يادآوري مرزهاي پهناور شاهنشاهي در زمان کوروش ميگويد که کشور کوروش بزرگترين و شکوهمندترين بود؛ و اين سرزمين پهناور را او به نيروي تدبيرش يک تنه با فضيلت و تقوا اداره ميکرد. او مينويسد که کوروش چنان به اقوامي که در اين سرزمينها ميزيستند دلبستگي داشت و از آنها مواظبت ميکرد که انگار همهشان فرزندان اويند؛ مردم اين سرزمينها نيز به نوبهي خود وي را پدر و سرپرست غمخوار خودشان ميشمردند. کارگزاران دولت در زمان کوروش به طور کلّي به همهي عهد و پيمانها و سوگندهايشان وفاداري نشان ميدادند و به همين سبب همهي حکومتگران بومي در کشورهاي تابع کوروش به او اعتماد داشتند و از او فرمان ميبردند و به خاطرش ميجنگيدند.183 و در جاي ديگر مينويسد که در کوروش ويژگيهايي وجود داشت که در هيچ کدام از ديگر رهبران و شاهان جهان ديده نشده است -چه آنها که سلطنت را از پدرانشان به ارث بردند و چه آنها که به نيروي تدبير و شمشيرشان به سلطنت رسيدند- و همين ويژگيها سبب شده بود که همهي اقوام و ملل در هر جا که بودند و هر زباني که داشتند، با جان و دل علاقهمند بودند که از او اطاعت نشان دهند و جزو اتباع او باشند، و ارادهي او را به مورد اجرا درآورند.184 در واقع جهانگيري آسان ولي جهانداري دشوار است. امّا کوروش هم جهانگير توانايي بود و هم شيوهي جهانداري را خوب ميدانست. او در سرزمينهاي مفتوحه اِعمال خشونت نکرد، دست به کشتار و غارت نزد، شهرها را ويران نکرد، اديان و عقايد ملل مغلوب را مورد تعرّض قرار نداد، و حتّي در بيشتر موارد حکومتگران مغلوب را در مقام خودشان ابقا کرد و به شيوههاي ملاطفتآميز و پدرانه وفاداري آنان را تأمين نمود. رفتار کوروش با ملل مغلوب به قدري بزرگمنشانه و انساني بود که پس از او متفکّران يوناني به رغم همهي خودبزرگبينيِشان، اخلاق و رفتار کوروش را تا سرحد تمجيد ستودند. گزنفون که از فيلسوفانِ يونانيِ شيفتهي کوروش است دربارهي رفتار کوروش با ملل مغلوب داستانهاي بسياري آورده است. وي که ارمنستان را از نزديک ديده بوده است مينويسد که کوروش در زمان آستياگ به فرمان شاه ماد به ارمنستان لشکر کشيد، پادشاه ارمنستان به کوهستان گريخت و مردم برآن شدند که اموالشان را برداشته شهر را تخليه کنند. کوروش به مردم پيغام داد که هرکس در شهر بماند آسيبي نخواهد ديد ولي هر کس گريخت و دستگير شد با او همچون اسيران رفتار خواهد شد. مردم چون اين را شنيدند در شهر ماندند. افراد خاندان سلطنتي ارمنستان و گروه محافظانشان در کوهستان به محاصرهي سپاهيان ايران درآمده دستگير شدند. شاه ارمنستان نيز که به کوهستان پناه برده بود در محاصره افتاد و به دستور کوروش به او آواز دادند که خودش را تسليم کند. شاه ارمنستان به ناچار تسليم شد .کوروش او را به خاطر اين که در برابر ايران سر به شورش برداشته و از پيماني که با شاه قبليِ ماد داشته سر باز زده است مورد سرزنش قرار داد؛ و شاه ارمنستان با متانت از موضع خودش دفاع کرد و گفت اين کار را به آن خاطر انجام داده که از زير بار يک دولت ديگر خارج شده کشورش را آزاد سازد. سرانجام، کوروش زن و فرزندان و اعضاي خاندان سلطنت ارمنستان را به او بازداد و او را آزاد ساخت و در مقام سابق تثبيت کرد، و براي آن که از احترامش نزد مردمش کاسته نشود او را به نحو شايسته مورد احترام قرار داد و به يکي از وفاداران به خويش تبديل کرد.185
گزنفون در کوروشنامه او را “حکمراني آرماني و ايدهآل” توصيف ميکند.186 و والتر هينتس، ميگويد: “کوروش سه امپراتوري را ساقط کرده بود: ماد، ليديه و بابل. آيندگان فراموش نکردند که کوروش هيچکدام از سه فرمانروا، نه آستياگ، نه کرزوس و نه نبونيد را نکشت، بلکه به تبعيد آنها بسنده کرد و حتّي براي آنها زندگي شاهانهاي فراهم آورد. اين رفتار در جهان باستان بيسابقه بود و تا زمان کوروش هرگز اتّفاق نيفتاده بود.”187
3-1-2-3 سياست تساهل ديني
کوروش نه تنها دين و خداي خود را بر مغلوبين تحميل نکرد بلکه پس از فتح بابل به معبد بزرگ بابليان رفت و به “مردوک”188 (تصوير 3-6) خداي خدايان بابل احترام گذارد و حتّي خود را به عنوان فاتح و پادشاه پارس معرّفي نکرد؛ بلکه خود را برگزيدهي مردوک و پادشاه بابل خواند: “منم کوروش، شاه عالم… شاه بابل، شاه سومر و اَکَد…”.189 کوروش به معبد مردوک رفت و به آن احترام نهاد و آزادي دين را اعلام کرد. يهودياني را که زنداني بودند آزاد نمود و در عمارت و آبادي شهر و رفاه مردم همّت گماشت و بالاخره در معبد مردوک در سال 538-539 ق.م تاجگذاري نمود.190 او که سياست خارجي خود را بر اساس “تسامح و تساهل ديني” پايهگذاري کرده بود، خاصّه در مورد يهوديان به رأفت و مهرباني تمام رفتار نمود و رويّهي گذشته را با پادشاه بابل در پيش گرفت و بر همين اساس او را مورد رأفت و گذشت خود قرار داد و با احترام و بزرگي با او رفتار کرد. گراندي استاد دانشگاه آکسفورد در باب تساهل مذهبي کوروش ميگويد: “کوروش در دلهاي ملل همزمان خود چنان اثري به جاي گذاشت که مايهي حيرت عقول است. رشتهي سياست او به محاسن اخلاقي و فضائل انساني وي مرتبط است اگر شيوهي سلوک او ارا با روش ملوک آشور و بابل قياس کنيم ميبينيم روش او مانند چراغ تابناکي ميدرخشد. کوروش تنها جهانگشايي بزرگ نبود بلکه داوري بزرگ نيز بود و از اين رو در ده سال آخر عمر او پس از فتح بابل يک سرکشي و طغيان ديده نميشود.” و رومن گيرشمن کوروش را “قائد ارجمند حرب و مردي مستعد و نيرومند” توصيف و معرّفي ميکند.191
تصوير (3-6). مردوک يا مردوخ خداي بابلي (پاکباز، 1385: 998)
يکي از وقايع مهم پس از فتح بابل آزادي يهودياني است که در زمان بُختُالنّصر پادشاه بابل از فلسطين به بابل تبعيد شده بودند. کوروش پس از فتح بابل فرمان آزادي همگاني را صادر کرد و بر همين اساس نه تنها تمامي يهوديان از اسارت آزاد شدند و مورد لطف و رحمت کوروش قرار گرفتند، بلکه او امکانات لازم را براي بازگشت آنان به وطن اصليشان بيتُالمقدّس را فراهم کرد و به بازسازي اورشليم و معابد آن پرداخت. در کُتب اهل عتيق (تورات) پيامبران يهود سخنان فراوان راجع به کوروش و عنايات او به قوم يهود نوشتهاند. براي مثال در عزرا چنين آمده است: “براي اين که کلام خدا به زبان ارميا کامل شود، در سال اوّل سلطنت کوروش پادشاه پارس، خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگيخت (يعني به کوروش الهام کرد) تا در تمامي ممالک خود فرماني صادر کرد و آن را براي همه مرقوم داشت و گفت: کوروش پادشاه پارس چنين ميفرمايد: يَهُوَه خداي آسمانها جميع ممالک زمين را به من داده و مرا فرموده است که خانهاي براي او در اورشليم که در يهودا است بنا کنم. کدام يک از شما [سران بنياسرائيل] به خاطر خدا به اورشليم ميرويد تا براي خدا خانهاي که در اورشليم است را بازسازي کنيد و هرکه از بنياسرائيل] در جايي مانده است و در ميان مردم غريب است، اهل آن مکان بايد او را سيم و زر و اموال و چارپايان و صدقات ديگر براي خانهي خدا که در اورشليم است مساعدت نمايد.”192 اشعياي نبي نوشته است: “و [خداوند] دربارهي کوروش ميگويد که او شبان من است و تمامي مسرّت مرا به اتمام خواهد رساند…”193 نيز در باب چهل و پنجم آمده است: “خداوند به مسيح خويش يعني به کوروش ميگويد که دست راست او را گرفتم تا به حضور وي امّتها را مغلوب سازم و کمرهاي پادشاهان را بگشايم، تا درها را به حضور وي مفتوح نمايم و دروازهها ديگر بسته نشود. گويد که من پيشاپيش تو خواهم خراميد و جاهاي ناهموار را هموار خواهم کرد، درهاي برنجين را خواهم شکست، چِفت و بندهاي آهنين را خواهم بريد، و گنجهاي زير زمين و خزائن نهاني را به تو خواهم بخشيد، تا بداني که من يهوه که تو را به اسمت خواندهام خداي اسرائيلام. به خاطر بندهي خود يعقوب و برگزيدهي خويش اسرائيل هنگامي که مرا نشناختي تو را به اسمت خواندم و ملقّب ساختم. من يهوه هستم و ديگري نيست و جز من خدائي نيست. من کمر تو را بستم هنگامي که مرا نشناختي… خداوند گويد که حاصل مصر و تجارت حبش و سبا که مردان بلندقامت دارند در پيش تو عبور کرده از آنِ تو خواهد شد و همه تابع تو شده در زنجيرها خواهند آمد و نزد تو خم شده التماس خواهند کرد و خواهند گفت که البتّه خدا در وجود تو است و ديگري نيست.”194 به طور کلّي در منابع يهودي (تورات) چهرهي کوروش بدون قيد و شرط ستايش شده است و از او به عنوان منجي و نجات دهندهي يهود از بدبختيها ياد شده است. “کاملاً محتمل به نظر ميرسد که اگر کوروش نبود مردمان يهود در خارج از موطن خود و به عنوان گروهي منزوي در قرن پنجم قبل از ميلاد جان ميباختند”.195
کوروش با پايهگذاري اصل “مدارا و تسامح” به ويژه تساهل ديني انقلابي بزرگ در عالم سياست به وجود آورد که تا آن زمان سابقه نداشت. او به همگان ثابت کرد که مغلوبين، مغضوبين و نفرينشدگان ابدي زمين نيستند و نه تنها خود آنان بلکه اعتقادات، معابد و خدايان آنان نيز مورد احترام است. او با سياست تساهل و مداراي خود، تفکّرِ همزيستيِ مسالمتآميزِ مللِ مختلف با فرهنگهاي گوناگون را در صحنهي بينالملل مطرح کرد. کوروش که تسامح جزء خصايل ذاتياش بود، با مبنا قرار دادن چنين سياستي موجبات گسترش، عظمت و حفظ امپراتوري معظّم هخامنشي را فراهم آورد و اصلي را در سياست خارجي پايهگذاري کرد که اکثر پادشاهان هخامنشي کمابيش بدان پايبند بودند. بيشک دوام و بقاي امپراتوري به مدّت دويست و بيست سال مرهون و مديون همين سياست خردمندانهي کوروش بود.196
3-1-2-4 نقش درياها در کشورداري و سياست خارجي کوروش
مرزهاي ايران در ضلع جنوب و جنوب شرقي، خليج فارس و درياي عمّان با ظهور سلسلهي هخامنشي تثبيت شد. کوروش، بنيانگذار امپراتوري هخامنشي، مرزهاي طبيعي جنوب و مرزهاي سرزمين گستردهي خود را که سه هزار مايل از شرق به غرب و پانصد تا هزار و پانصد مايل از شمال به جنوب وسعت داشت و بيش از پنجاه ميليون نفر از ملّتهاي
