
رئيسجمهور، كارتر، اولين دستورالعمل را براي كمك مخفي به مخالفان رژيم هوادار شوروي در كابل امضا كرد و همان روز يادداشتي براي رئيسجمهور نوشتم و به او توضيح دادم كه به اعتقاد من، اين كمك باعث مداخله نظامي شوروي ميشود… [لذا گرچه] ما روسها را به مداخله وا نداشتيم، اما دانسته احتمال حركتشان را افزايش داديم… روزي كه شورويها رسماً از مرز گذشتند، من به رئيسجمهور نوشتم كه اكنون فرصت داريم به شوروي جنگ ويتنامش را عطا كنيم… اين كشمكش سبب دلسردي و در نهايت فروپاشي اتحاد شوروي شد… براي تاريخ جهان چه چيز بيشتر اهميت دارد: طالبان يا فروپاشي امپراتوري شوروي، چند مسلمان تحريكشده يا آزادي اروپاي مركزي و پايان جنگ سرد؟”
جالب است كه برداشت شوروي در آن مقطع متفاوت بود؛ زيرا در شرايطي كه سفارت امريكا در ايران تسخير شده بود، كرملين كه از سرمايهگذاري در خصوص انقلاب ايران مأيوس شده بود، تصور ميكرد حمله شوروي به افغانستان، حمله امريكا به ايران را در پي خواهد داشت. در حقيقت، آنها اين حمله را آغاز نوعي ديالوگ عملي با امريكا درباره ايران تلقي ميكردند و بر اين باور بودند كه با توجه به وضعيت امريكا در ايران، رضايت لازم را در مورد واگذاري افغانستان جلب خواهند كرد و با انجام اين معامله، از مشكلات ناشي از انقلاب ايران خلاصي خواهند يافت.(خليل اسعد،73:1380)
بدين ترتيب، يكي از اهداف امريكا در سازماندهي اين تشكيلات مقابله با اتحاد جماهير شوروي و انتقام از جنگ ويتنام بود. عدهاي از ناظران معتقدند ويليام كيسي، رئيس وقت سازمان سيا، چنان در مقابله با كمونيسم پيش رفت و مبالغه كرد كه مدعي شد فرمانده اصلي نيروهاي مخالف ارتش شوروي در افغانستان است. كنگره در اين زمان كمك چشمگيري در اختيار “مجاهدان” قرار داد و كيسي نيز توانست حمايت شارل ويلسون، يكي از اعضاي برجسته كنگره را جلب كند. ويلسون ميگفت: “ما از شوروي در افغانستان، به دليل كاري كه با ما در ويتنام كرد، انتقام خواهيم گرفت و پاسخ هر ضربه را با دو ضربه خواهيم داد”. كيسي، همچنين فرمان ارسال موشكهاي ضدهوايي استينگر را صادر كرد كه به بنلادن تحويل داده شدند.
بانك بينالمللي سرمايه نيز عمدهترين بانكي بود كه انتقال كمكهاي مالي امريكا را به مبارزان از طريق افغانستان برعهده داشت. در اين مدت اسامهبنلادن حدود هفده ميليارد دلار از امريكا دريافت كرد. در اين باره شارل ويلسون، مسئول ارزيابي مالي بودجه سيا، معتقد است كه با “مجاهدان عرب ـ افغان” سخاوتمندانه برخورد شده است.(خليل اسعد،1380:ص75)
كمكهاي امريكا از مارس 1985 با ابلاغ دستورالعمل 166 امنيت ملي توسط رئيسجمهور وقت، ريگان، بيش از گذشته شد. كمك پنهاني تازه امريكا با افزايش چشمگير تداركات جنگافزارها آغاز شد. افزايش منظم سالانه 65 هزار تن تسليحات تا 1987 و حضور پيوسته و نهاني كارشناسان سيا و پنتاگون به مقر “آياسآي” پاكستان در راولپندي از نمونه كمكها در اين دوره است. لذا برخلاف تصور شوروي، سياستهاي امريكا براي محدودسازي ايران و ايدئولوژي انقلابي آن، با حمله نظامي صورت نگرفت، بلكه امريكا سياستهاي ديگري در پيش گرفت كه يكي از مهمترين آنها ياري رساندن به جنبشهاي راديكاليست ضدشيعي، مانند القاعده بود؛ مسألهاي كه شيرين هانتر نيز به آن اشاره ميكند(هانتر،روزنامه سلام،7/7/1377) و ژيلبر آشكار، نويسنده فرانسوي لبنانيتبار، بر آن تأكيد ميورزد. زيرا وجود اين جريان علاوه بر مبارزه با شوروي، هم ميتوانست مانع از نفوذ انقلاب ايران در ميان ساير كشورهاي اسلامي شود و هم به توليد جريان آنتيتز انقلاب اسلامي در آينده بينجامد.
هدف ديگر واشنگتن از ايجاد اين جنگ و به راه انداختن تشكيلات القاعده، دور كردن كانون بحران خاورميانه از منطقه فلسطين و معرفي افغانستان به عنوان كانون جديد توجهات بود. آنچه موجب تقويت اين نظريه ميشود، حساسيت “عبدالله عزام” استاد بنلادن و رهبر آن تشكيلات، بر سر مسأله افغانستان بود. وي به صراحت بيان ميكرد كه افغانستان بر فلسطين اولويت دارد.(پل و دوران،1381،ص21)
2-2-6-2-4 اهداف و منافع پاكستان
مهمترين هدف سياست خارجي پاكستان در اين مسأله تحت تأثير عنصر تاريخي منازعه با افغانستان بر سر منطقه پشتونستان، منافع اقتصادي حاصل از آن و نفوذ اين كشور در آسياي ميانه قرار دارد. به لحاظ تاريخي منطقه پشتونستان به عنوان جغرافياي مورد منازعه دو كشور همواره در روابط پاكستان و افغانستان نقش جدي داشته است. پشتونستان، كه براساس معاهده ديوراند، تحت فشار انگليسيها به دولت پاكستان واگذار شد، همواره مورد ادعاي ارضي دولتهاي افغانستان قرار داشته است. اما اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ كه زنگ خطر جدي كمونيسم را در مرزهاي شمالي پاكستان به صدا درآورد، دولت پاكستان را به حساسيت بيشتر در قبال تحولات افغانستان واداشت و موجب شد شبكههاي مختلف دولت پاكستان با بحران افغانستان درگير شوند. افسران نظامي پاكستان نقش رابط ميان منابع تسليحاتي مجاهدين افغاني و احزاب دريافتكننده اين امكانات را برعهده گرفتند. همچنين احزاب و جريانهاي مذهبي به دليل مسئوليت ديني در حمايت از برادران مسلمان و مجاهدشان با همكاري دولت به جهاد افغانستان كشانده شدند. دولت پاكستان علاوه بر آنكه احزاب جهادي اهل سنت را به دليل رويارويي با كمونيسم و سدسازي در برابر ارتش مهاجم شوروي تجهيز ميكرد، درصدد بود با روي كار آوردن يك دولت اسلامگراي سني و مذهبي در افغانستان، مسأله پشتونستان را براي هميشه از اذهان دور سازد. اين سياست، بعدها با راهاندازي طالبان پيگيري شد.
به طور خلاصه اهداف اساسي پاكستان در افغانستان شامل موارد زير ميشد:
حل اختلافات مرزي با افغانستان و مسائل مربوط به پشتونستان، منافع اقتصادي و ترانزيت كالا و انرژي، رقابت با هند، مقابله با نفوذ ايران و همسويي با غرب به ويژه امريكا.
برخي معتقدند حمايت سازمان سيا از “جهاد اسلامي” افغانستان مستقيماً از مجراي آياسآي، سازمان امنيت پاكستان، عملي ميشد و مبارزان كه تحت تأثير ناسيوناليسم و شور مذهبي بودند، خود خبر نداشتند به سود ايالات متحده با ارتش شوروي مبارزه ميكنند. “آياسآي” با پشتيباني سيا و سرازير شدن انبوهي از كمكهاي نظامي امريكا به ساختاري موازي تبديل شده بود كه قدرت عظيمي را بر تمام بخشهاي دولت پاكستان اعمال ميكرد و كاركناني در اختيار داشت كه شامل افسران نظامي و اطلاعاتي، كارمندان اداري، مأموران و خبرچينان مخفي ميشدند و تعدادشان به 150 هزار نفر ميرسيد. در اين دوران، مناسبات ميان سيا و آياسآي در پي بركناري بوتو به دست ژنرال ضياءالحق بيش از پيش گرم شد. در طول جنگ، پاكستان حتي جسورانهتر از امريكا ضدشوروي بود. پاكستان و امريكا به طور رسمي راهحل مسأله افغانستان را مذاكره اعلام ميكردند، اما در نهان معتقد به گسترش عمليات نظامي بودند.
آياسآي از آن زمان به بعد با حمايت سيا به پشتيباني از گروههاي مبارز سلفي در مناطق ديگر ادامه داد و جريانهاي تازهاي را در مناطق آسياي مركزي، قفقاز و حوزه بالكان ايجاد كرد. به طوري كه برخي معتقدند آياسآي در اين رويكرد به عنوان “عامل شتابدهنده فروپاشي اتحاد شوروي و ظهور شش جمهوري مسلماننشين تازه در آسياي مركزي فعاليت ميكرد”. البته اين نكته قابل توجه است كه در سازمان امنيت پاكستان دو گروه فعاليت ميكنند: گروهي كه به علماي سلفي گرايش دارند و به تقويت و همكاري سازمانهايي همچون القاعده و “سپاه صحابه” ميپردازند و گروهي كه نسبت به آنان ميانهروتر محسوب ميشوند. عبدالله توحيدي، معاون سابق وزير امنيت افغانستان، معتقد است: “شاخه افراطي ارتش پاكستان اسامهبنلادن را براي ورود به افغانستان پشتيباني كرد و در طول حضور وي در اين كشور، همهگونه وي را ياري رساند”(توحيدي، 11/10/1380)
پاكستان علاوه بر اتخاذ سياستهاي فوق به صورت بنيادي نيز در توسعه راديكاليسم سلفي فعاليت دارد. مهمترين اين اقدامات، تأسيس مدارس مذهبي و حمايت از آنهاست. اين مدارس در عمل، مراكزي براي رشد و تربيت جريانهاي متمايل به طالبان و القاعده هستند. مدرسه “حقانيه” واقع در “خور آتاك” از معروفترين اين مراكز به شمار ميرود.
3-2-6-2-4 اهداف و منافع عربستان
مهمترين هدف سياست خارجي عربستان در افغانستان مقابله با نفوذ سياسي ـ ديني ايران در اين كشور است. عربستان مدعي مركز جهان اسلام و داعيهدار خلافت اسلامي، همواره تلاش داشته است از نقش جمهوري اسلامي ايران به عنوان مركز مقابله با كفر و محور تجمع امت اسلامي جلوگيري كند. بدين منظور، نخستين راهكار سعوديها تبليغ و ترويج وهابيت در جوامع اسلامي، به ويژه كشورهاي تازه استقلاليافته و فاقد حكومت مركزي قوي است. راهبرد ايدئولوژيك سعوديها در اشاعه وهابيت، آنان را قادر ميسازد علاوه بر مطرح شدن به عنوان مركز حاكميت اسلام در سطح جهان، از نفوذ سياسي ـ ديني ايران به عنوان پرچمدار نهضت جهاني اسلام در برابر استكبار و استعمار جهاني جلوگيري كنند. لذا كمك به تشكيل و رشد القاعده ميتوانست كوشش مناسبي در فرايند دستيابي به اين اهداف تلقي شود. عربستان در اين راستا تلاش داشت با امدادهاي مالي و آموزش مذهبي، در كنار رايزني با مقامات امريكايي براي خريد سلاحهاي مورد نياز القاعده، نقش مهمي در اين ائتلاف ايفا كند.
در هيأت حاكمه و مسئولان امنيتي عربستان دو رويكرد كلي نسبت به القاعده و بنلادن وجود دارد: رويكرد نخست، برخي مانند تركي الفيصل و به ادعاي برخي نويسندگان حتي ملكعبدالله، پادشاه اين كشور، نگرش مثبت به القاعده دارند و با آنكه سلفيگري “راديكال” را در داخل كشور نميپسندند، از ترويج آن در خارج از مرزهاي خود حمايت ميكنند.(بن لادن،1384:ص186) در حالي كه در رويكرد ديگر اعتقاد چنداني به مثبت بودن رفتار القاعده وجود ندارد. با وجود اين، آنچه در عمل اتفاق افتاد اين بود كه سازمان امنيت عربستان به رياست تركي الفيصل، در آن زمان، در تشكيل القاعده همكاري مؤثري انجام داد. بنلادن در اين باره به صراحت بيان ميكند: “براي مقابله با روسهاي كافر، سعوديها مرا به عنوان نماينده خود در افغانستان انتخاب كردند. من در منطقه مرزي پاكستان مستقر شدم. در آنجا، داوطلباني را كه از عربستان سعودي و از تمام كشورهاي عرب مسلمان ميآمدند، پذيرا ميشدم. نخستين اردوگاهم را ايجاد كردم و در آنجا، داوطلبان مزبور توسط افسران پاكستاني و امريكايي تعليم ميديدند. اسلحه توسط امريكاييها و پول توسط سعوديها تأمين ميشد.” عربستان حمايت خود از القاعده را بعدها نيز با فراز و نشيبهايي حفظ كرد كه در گزارش بيكر ـ هميلتون اشارهاي به برخي از اين كمكها طي سالهاي اخير شده است.( بيكر-هميلتون،دسامبر2006)
نكته قابل توجه درباره فرايند تصميمگيري سياست خارجي عربستان اين است كه آنها نيز در مجموع مانند پاكستان در اتخاذ راهبرد ديپلماسي خود متأثر از راهبردهاي سياست خارجي امريكا هستند. حتي ميتوان يكي از دلايل و انگيزههاي همكاري عربستان و پاكستان را در همين مسأله جستوجو كرد. كشور و حكومت عربستان در چگونگي تشكيل و برقراري امنيت خود متأثر از نفوذ و اقتدار ايالات متحده است و وابستگي اين كشور به واشنگتن پيشينه تاريخي دارد. در فوريه 1954، محمدبنعبدالعزيز، بنيانگذار حكومت آلسعود، و روزولت رئيسجمهور وقت امريكا، در آبهاي ساحلي مصر قراردادي امضا كردند كه در بردارنده سه توافق مهم بود: تضمين امنيت نفت ارزان براي امريكا از سوي عربستان، تضمين امنيت خانواده آلسعود از سوي امريكا و توازن در موضع امريكا نسبت به فلسطينيها و اسرائيل. هشت هفته بعد با درگذشت روزولت و روي كار آمدن ترومن، توافق سوم عملاً به هم خورد و ترومن رسماً از صهيونيستها با عنوان دوستان استراتژيك امريكا حمايت كرد. اما معادله دوپايهاي تضمين امنيت نفت در برابر امنيت آلسعود پنج دهه بعد و تا زمان حاضر نيز دوام آورد.(هاليدي،1360: ص55-58)
3-6-2-4 پايان جنگ باشوروي و آغاز دوراني جديد فراروي مجاهدان عرب
