
تسامح و مدارا و احترام به هويت ملّي و مذهبي مغلوبين شکل گرفته است.
5- به نظر ميرسد تداوم حيات امپراتوري بزرگ هخامنشيان تا حدّ زيادي مديون سياست خارجيِ خردمندانهي پادشاهان و سياستمداران هخامنشي بوده است.
1-5 سوابق تحقيق
در خصوص موضوع کشورداري و اصول آن توسّط سياستمداران و مورّخان بسياري بحث و کتابهايي نيز در اين زمينه تأليف و نشر گرديده است. همچنين در باب سياست خارجي نيز کارهاي زيادي صورت گرفته است. امّا اختصاصاً دربارهي اصول کشورداري و سياست خارجي در دورهي هخامنشيان و به ويژه از کوروش کبير تا داريوش کبير پژوهش چنداني صورت نگرفته و آن چه در کتابهاي بزرگ تاريخ ايران و جهان که در اين مورد بدانها پرداخته شده غالباً به صورت گذرا و اشارهوار و در کنار ساير اتّفاقات مهم و دستاوردهاي اين دولت بحث شده است و کتابي يا تأليفي که لااقل بخشي يا فصلي را به اين موضوع اختصاص داده باشد کمتر مشاهده شده است. امّا مقالات و رسالههايي چند اختصاصاً به اين موارد پرداختهاند هر چند که اين پژوهشها نيز جنبهاي کلّي داشته و اگر هم محدود بوده در حوزهي پژوهش اين رساله نبوده است. به عنوان مثال ميتوان از پاياننامهي کارشناسي ارشد آقاي “سعيد پورقيومي” با عنوان “سياست خارجي هخامنشيان از اردشير دوّم تا داريوش سوّم” نام برد که در سال 1390 و با راهنمايي استاد “مصطفي نديم” و در دانشکدهي ادبيّات و علوم انساني دکتر علي شريعتي دفاع شده است. ميبينيم که حوزهي پژوهش اين رساله تنها در باب سياست خارجي مشترک است. نيز مقالهاي کلّي در اين باب در سال 1390 توسّط آقايان “محسن مديرشانهچي” و “حسين محمّدي خشتي” با عنوان “سياست خارجي ايران در دوران هخامنشيان” نگاشته شده است. البتّه ناگفته نماند که بسياري از مورّخان و مؤلّفان در آثار و تأليفات مختلف خود به اين موارد اشاره داشتهاند از جمله بزرگاني چون “هرودوت” يوناني، “ويل دورانت”، “ژنرال سر پرسي سايکس”، “آرنولد توينبي”، “محمّد داندامايف”، “کِتزياس”، “هارولد لمب”، “رومن گيرشمن”، “يوزف ويسهوفر”، “هايدماري کخ”، “هرمان بنگستون”، “پيِر بِريان”، “آلبرت تنايک اومستد”، “ن. پيگولوسکايا” و… و نيز از نويسندگان و پژوهشگران داخلي هم ميتوان نام برد از بزرگاني چون “حسن پيرنيا” (مشيرالدّوله)، “عبدالحسين زرّينکوب”، “نصرتالله بُختورتاش”، “نصرالله فلسفي” و “عزيزالله بيات” که هر يک به نحوي در آثار خود به موضوع اصول کشورداري و سياست خارجي هخامنشيان جسته و گريخته پرداختهاند. با اين توصيفات لزوم پژوهشي جامع در اين باب احساس ميشد و با توجّه به ضرورت موضوعاتي از اين قبيل در تاريخ و با لحاظ علاقهمندي فراوان خود به تاريخ ايران باستان عليالخصوص هخامنشيان همگي موجب گرديدند تا اين موضوع، انتخاب بنده جهت پاياننامهي کارشناسي ارشد باشد.
1-6 بررسي منابع و مآخذ
منابع مورد استفاده در اين پژوهش، در درجهي اوّل عبارتند از: منابعي که ميتوان آنها را منايع ايراني (پارسي= هخامنشي) ناميد که اغلب به صورت کتيبهها، لوحهها، حجّاريها و آثار و اشياي بهجاي مانده از دوران سلطنت هخامنشيان ميباشد. امّا از آنجايي که اين منابع حاوي اطّلاعات پراکنده و بيشتر شامل مطالب گزينشي در مورد شرح وقايع برجسته و اقدامات و فرمانهاي شاهان اين دوره بوده و کمتر به ساير جنبههاي مدنيّت از قبيل مسائل اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و به ويژه سياسي پرداختهاند، لذا کوشش شده است تا با استفاده از ساير منابع يوناني عهد باستان در جهت رفع خلاء موجود و جبران کاستيهاي ناشي از اين مسأله اقدام گردد. در واقع؛ مهمترين و اصليترين مشکلي که محقّقان و مورّخان، جهت مطالعه در تاريخ عصر “هخامنشي” با آن مواجه بودهاند، مسألهي قلّت منابع مربوط به اين دوره است. در ايران عصر هخامنشي هيچگاه آثار و نوشتههايي همانند آن چه مورّخان و نويسندگان يونان باستان از خود جاي نهادند وجود نداشته و در اين رابطه منابعي که بتوان بر اساس آنها در مورد تاريخ اين دوره به قضاوت پرداخت، بيشتر محدود به کتيبههاي، لوحهها، آثار معماري و مواردي از اين قبيل است که در قرنهاي اخير به وسيلهي محقّقان و باستانشناسان کشف گرديده و به جرگهي منابع اين دوره پيوستهاند. ميدانيم که براي بررسي و تحقيق در مورد تاريخ هر دورهاي، ميبايست منابع و مدارکي در دست داشته باشيم تا بتوانيم طبق آن منابع و تحليل و مقايسهي آنها به نتايجي برسيم. منابع و مدارکي که در مورد اين دوره از تاريخ کشور ما (يعني تاريخ هخامنشيان) موجود است بيشتر، نوشتههاي مورّخان يوناني و غربي ميباشد که با توجّه به شرايط زماني و مکاني تحت اختيار خود توانستهاند گوشههايي از حوادث و رويدادهاي دنياي دورهي هخامنشيان را براي ما توصيف کرده و از خود به يادگار بگذارند. اگر چه اين مورّخين با سرزمين و تاريخ کشور ما بيگانهاند و در مطالب و نوشتههايشان شکّ و ترديد ميباشد، ليکن اين منابع از ارزش بالايي برخوردارند و اگر در مواقع لزوم از آنها بهرهمند نشويم، جز کتيبهها و سنگنوشتههاي به جاي مانده از آن دوران- که اين کتيبهها و سنگنوشتهها نيز مطالب چندان کثيري در اختيار ما نميگذارند- منابع ديگري وجود ندارد که بتوانيم جهت شناخت دورهي هخامنشيان از آنها استفاده نمائيم. فلذا با افزودن تأليفات مورّخان و نويسندگان يونان باستان و نيز آثاري که از ميان ملل تحت فرمان هخامنشيان و در ارتباط با تاريخ اين دوره باقي مانده ميتوان به نتايجي در ارتباط با مسايل اجتماعي، اوضاع سياسي و اقتصادي اين بخش از تاريخ ايران باستان دست يافت. از ميان منابع اصلي دورهي هخامنشيان، در درجهي اوّل ميتوان بر تاريخ هرودوت تکيه کرد که از حيث مطالب مندرج در آن و زمان نگارش آن در نوع خود بسيار ارزشمند و جالب ميباشد. هرودوت اوّلين مورّخي در جهان باستان است که آثار قابل توجّهي از او به دست ما رسيده است. علاوه بر آن ميتوانيم به نوشتههاي شاعر يوناني آشيل (ايسخليوس) اشاره کنيم که معاصر دروهي هخامنشيان بوده و در نبرد سالامين شرکت داشته است و در تراژدي خود به نام پارسها (ايرانيان) گوشههايي از اين جنگ و تاريخ آن دوره را به صورت خيلي جزئي بيان کرده است؛ با اين توضيح که اين منبع مربوط به دوران پادشاهي خشايارشا بوده فلذا کاربردي براي موضوع پاياننامهي ما که در خصوص کوروش و کمبوجيه و داريوش اوّل است، ندارد. از ديگر منابعي که موضوع مورد بحث آن دورهي هخامنشيان ميباشد و همزمان با آن دوره يا مدّتي بعد از آن نگاشته شده است، کتاب زندگينامههاي مقايسه شده يا حيات مردان نامي پلوتارک است که با بيان زندگي شخصيّتهاي معروف دورهي باستان، مطالب مفيدي را در اختيار ما ميگذارد. همچنين آثار گزنفون در مورد دورهي هخامنشيان به ويژه کوروشنامهي او است. اين مورّخ فردي سياسي بوده و در بيشتر جريانات و حوادث شرکت داشته و توانسته است مطالب بسيار مهم و قابل توجّهي در اين خصوص ارائه نمايد. از ديگر آثاري که ميتوان ياد کرد آثار مورّخاني مانند توسيديد، کتزياس و ديودورسيسيلي ميباشد که هر کدام به نوع خود داراي اهمّيّت بسزايي است و ما جهت بررسي و تحقيق در مورد تاريخ آن دوره ناگزير به مطالعهي آن ميباشيم. امّا مهمترين منابعي که دربارهي کوروش هخامنشي و آغاز حکومت هخامنشيان و در واقع سقوط ماد در دست است نوشتههاي هرودوت و کتزياس و گزنفون است که البتّه معتبرترين آنها همان تاريخ هرودوت است و دو اثر بعدي به ويژه تاريخ کتزياس درجهي اهمّيّت پايينتري دارند. کتزياس از خويشان بقراط (حکيمِ معروف) و پزشک بوده، در اواخر سدهي پنجم پيش از ميلاد حوالي سال ??? ق.م.) در جستجوي کار به ايران رفته بوده و در زمان داريوش دوّم و دوراني از سلطنت اردشير دوّم در شوش پايتخت دوّم ايران ميزيسته، يونانيان ميگفتهاند که پزشک دربار ايران است. شايد هم پزشک عمومي در شوش بوده است. جز او نيز پزشکان مصري و يوناني در ايران خدمت ميکردند. گزنفون او را ميشناخته و در کتاب خويش (اناباسيس) از او نام برده و يادآور شده که وقتي کوروش به ايران لشکر کشيده کتزياس در شوش خدمت ميکرده است. مورّخان بعديِ يونان دو تأليف با نامهاي پرسيکا (تاريخ ايران) و انديکا (تاريخ هند) را به کتزياس نسبت دادهاند که اصل آن از بين رفته و گزيدههائي از آن توسّط برخي مؤلّفان يوناني – چون آريان و ديودور سيسيلي و فوتيوس و پلوتارک – به ما رسيده است. ترجمههاي اين روايتهاي پراکنده را يکي از تاريخنگاران غربي در اواخر سدهي نوزده مسيحي گردآوري کرده و در کتابي با عنوان پراکندههاي پرسيکاي کتزياس به زبان انگليسي انتشار داده است. داستانهايي که تحت نام تاريخ ايران به کتزياس نسبت دادهاند خبر از آن ميدهد که گويندهي اين داستانها هيچگاه ايران را نديده بوده، نه دربار ايران و نه هخامنشيان را ميشناخته، نه تاريخ ايران را خوانده يا شنيده بوده، و نه نسبت به فرهنگ و آداب و رسوم ايرانيان اطّلاعي داشته است. داستانهايي که تاريخنگاران بعدي به او نسبت دادهاند او را مردي دروغساز و ياوهباف نشان ميدهد و به همين علّت به کتزياس دروغين هم معروف شده است. افسانهاي که گفته کوروش در جنگ با يک زن شاه در يک بياباني کشته شد و جسدش نيز به دست نيامد، توسّط او ساخته شده بوده و به کلي بياساس و پايه است. امّا اثر گزنفون معتبرتر است. کساني که به نقش شخصيّت در تاريخ عقيده دارند براي نقش کوروش در سازندگي تاريخ اهمّيّت ويژه قائلاند. انديشمندان سياسي يونان که يک سده پس از کوروش در تلاش ارائهي الگوي رهبري ايدهآل بودند چهرهي رهبري نمونه و انسان ايدهآل را در کوروش يافتند و تأليفات سياسي و اجتماعيشان را کم و بيش با توجّه به الگوي کوروش بزرگ تنظيم کردند. در اين زمينه گزنفون (شاگرد سقراط و دوست و همفکر افلاطون) يک سده و اندي پس از کوروش کتاب کوروشنامه را نوشت که در حقيقت يک ستايشنامه است. به نظر ميرسد که گزنفون يک نسخه از سيرهي کوروش بزرگ را که در ايران نوشته شده بوده در دست داشته و کتابش را بر اساس آن نگاشته است و به نظر ميرسد که بيشترش ترجمه باشد. او که از فيلسوفانِ يونانيِ شيفتهي کوروش است دربارهي رفتار کوروش با ملل مغلوب داستانهاي بسياري آورده است. وي اصل هفتم کتاب آخر را به مرگ کوروش اختصاص داده است. او از بيماري و بستري شدن کوروش در کاخ شاهنشاهي خبر داده، و متن کامل وصيّتنامهي کوروش را که به نظر ميرسد ترجمه از متن ايراني باشد نيز در اين فصل آورده است، و يادآور شده که کوروش پس از آن که آخرين وصيّتهايش را که دربارهي نيکوکاري به انسانها بود به پسران و اطرافيانش کرد، جان داد که معقولتر از افسانهي عجيب و غريب کتزياس است. و امّا گفتيم که معتبرترين منبع تاريخنوشتهي هرودوت است. هرودوت در گردآوريِ گزارش رخدادها مهارت خاصّي داشته و دقّت بسياري زيادي هم به خرج داده و گزارشها را بيطرفانه نقل کرده است؛ ولي به داستان نيز علاقهي وافر داشته و بسياري از رخدادهاي بزرگ تاريخي را به نحوي با داستانهاي مختلف -به ويژه با به ميان آوردن پاي يک زن – گره زده است. براي آشنايي بيشتر با منابع پارسي، در اين جا به برخي از اصليترين منابع ايراني عصر هخامنشي ميپردازيم که شامل کتيبهها، نقوش برجسته، لوحهها، آثار معماري و ابزار و آلاتي است که در نتيجهي کاوش باستانشناسيهاي سدههاي اخير در اختيار محقّقان و مورّخان قرار گرفته است. گر چه اطّلاعاتي که آثار مورد اشاره حاوي آنها ميباشند اغلب مربوط به گزارشهايي است که شاهنشاهان سلسلهي هخامنشي از اقدامات مهم خويش دادهاند، امّا با دقّت در همين مضامين، نظير تبارنامهي شاهان، لشکرکشيهاي مهم، طرحهاي ساختماني بزرگ و اشارات اندکي که در مورد رويدادهاي تاريخي يا آداب و رسوم و آئينها و اعتقادات و زندگي روزانهي مردم عادي دارند ميتوان از آنها در جهت بازسازي تاريخي که مورّخان گذشته با استفاده از منابع يوناني و غير ايراني از “شاهنشاهي هخامنشي”
