
كارآفرينی از جنبه علمی، ترکیب و ادغام مباحث كارآفرينی با دیگر موضوعاتی نظیر: ریاضیات، علوم اجتماعی، حل مساله، یادگیری گروهی و تفکر در شرایط بحرانی) شرکت کرده بودند به خوبی اصول و مفاهیم کسب و کار و کارآفرینی را یاد گرفته اند.
صیادی و همکاران (1389) در تحقیقی به بررسی اثربخشی دو برنامه آموزشی مبتنی بر مدل چند محوری شفیعآبادی و مدل شناختی توماس و ولتهوس بر میزان توانمندسازی روان شناختی مشاوران پرداختند و متوجه شدند که هر دو روش در توانمند سازی مشاوران موثر است اما بین میزان تاثیرگذاری این دو روش تفاوت معناداری مشاهده نشده است.
فکری، شفیعآبادی، نورانی پور، و احقر (1390) در پژوهشی ” اثربخشی مشاوره شغلی به شیوه الگوی چند محوری شفیعآبادی را روی مهارتهای کارآفرینی زنان سرپرست خانوار” سنجیدند. نتايج اين پژوهش نشان داد که الگوی چند محوری شفیعآبادی موجب افزایش مهارتهای کارآفرینی در زنان سرپرست خانوار گردید.
برماس وهمکاران (1390) در مطالعهاي به بررسی تأثیر مشاوره شغلی بر تغییر نگرش و افزایش رفتار كارآفرينانه و اشتغال زایی دانشجویان پرداختند. در این پژوهش گروه آزمایش تحت آموزش برنامههای مشاوره شغلی به سبک نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز قرار گرفتند. نتایج نشان داد که مشاوره شغلی به سبک نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز بر تغییر نگرش كارآفرينانه و افزایش رفتار كارآفرينانه مؤثر بوده است.
جلالی و همکاران(1390) در پژوهشی به بررسی تأثیر مشاوره شغلی گروهی به روش یادگیری کرامبولتز بر خودکارآمدی، باورهای ناکار آمد حرفه ای و باور به مهارتهای دانش آموزان پرداختند که نتایج تحلیلها نشان داد مشاوره شغلی به روش یادگیری کرامبولتز اثر بخش ميباشد.
آقایی و همکاران (1390) به بررسی تأثیر مشاوره شغلی گروهی به روش یادگیری کرامبولتز بر انگیزش پیشرفت، انگیزش تحصیلی، نگرانیهای آینده تحصیلی – شغلی و پیشرفت تحصیلی پرداختند که نتایج نشان داد که مشاوره شغلی گروهی به روش یادگیری کرامبولتز بر انگیزش پیشرفت، انگیزش تحصیلی و نگرانیهای آینده تحصیلی – شغلی موثر بوده است اما بر پیشرفت تحصیلی آنان اثر معنا داری نداشته است.
فکری، شفیعآبادی، نورانی پور، و احقر (1392، الف-2012، ب-2012، 2013) در پژوهشی به “بررسي و مقايسه اثربخشي الگوي چندمحوري شفيعآبادي با نظرية محدوديت و سازش گاتفردسون بر مهارتهاي كارآفريني و رفتار کارآفرینانه دانشجويان دوره كارشناسي ارشد علوم انساني دانشگاه آزاد
اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران” پرداختند. جامعه آماری کلیه دانشجویان علوم انسانی داوطلب شرکت در کلاسهای کارآفرینی بودند. 45 نفر از افرادی که نمره کمتری در پرسشنامه مهارتهای کارآفرینی و رفتار کارآفرینانه گرفته بودند بصورت تصادفی انتخاب و به تصادف در سه گروه گواه و آزمایش 1 و 2 جایگزین شدند. گروه آزمایش شماره 1 هشت جلسه یک و نیم ساعته آموزش کارآفرینی براساس الگوی چند محوری شفیعآبادی و گروه آزمایش شماره 2 هشت جلسه یک ونیم ساعته آموزش کارآفرینی براساس نظریه محدودیت و سازش گاتفردسون دریافت کردند و در گروه گواه مداخلهاي انجام نشد. نتايج نشان داد كه هر دو روش در افزایش مهارتهای کارآفرینی و رفتار کارآفرینانه موثر بودند و مشاوره شغلي به شيوه الگوي چندمحوري شفيعآبادي در مقايسه با نظريه محدوديت و سازش گاتفردسون تأثير بيشتري بر افزايش مهارتهاي بین فردی و فکری كارآفرينی و مولفههای شناخت فرصتها و تعیین راهبردهای رفتار کارآفرینانه دانشجويان داشت. برای بررسی پایداری نتایج یکماه بعد از هر دو گروه مجددا آزمون گرفته شد. نتایج مبین پایداری کارکرد پذیری هر دو گروه در طول زمان بود. در عین حال، پایداری نمرات مهارتهای کارآفرینی و رفتار کارآفرینانه گروهی که با الگوی چند محوری شفیعآبادی آموزش دیدند بیشتر بود.
فکری و شفیعآبادی (2013) در پژوهشی به ” مقایسه اثر بخشی مشاوره شغلی به شیوه الگوی چند محوری شفیعآبادی با نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز بر رفتار کارآفرینانه دانشجویان مشاوره دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت” پرداختند. در این پژوهش 24 نفر از دانشجویان داوطلب شرکت در کلاسهای کارافرینی که نمره کمتری در پرسشنامه رفتار کارآفرینانه گرفته بودند به تصادف انتخاب شدند و به دو گروه 12 نفری تقسیم شدند. گروه آزمایش شماره 1 هشت جلسه آموزش کارآفرینی براساس الگوی چند محوری شفیعآبادی و گروه آزمایش شماره 2 هشت جلسه آموزش کارآفرینی براساس نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز دریافت کردند و سپس دو گروه باهم مقایسه شدند نتایج نشان داد که: 1). هر دو الگو بر نمره کل رفتار کارآفرینانه دانشجویان و خرده مقیاسهای شناخت فرصتها، و تعیین راهبردهای کارآفرینی تاثیر مثبت داشتهاند و اثر بخشی الگوی چند محوری شفیعآبادی بیشتر بوده است.؛2). هر دو الگو برخرده مقیاس تصمیمگيری برای کارآفرینی تاثیر مثبت داشتهاند اما تفاوت معنادار نبوده است؛ 3). الگوی چند محوری بر خرده مقیاس تعیین ساختار کارآفرینی تاثیر مثبت داشته است، 4). نظریه یادگیری اجتماعی برخرده مقیاس تامین منابع کارآفرینی تاثیر مثبت داشته است. بنابراین یک الگوی تلفیقی از الگوی چند محوری و نظریه یادگیری اجتماعی برمبنای نتایج بدست آمده برای آموزش رفتار کارآفرینانه و خرده مقیاسهایش طراحی شد.
فكري، شفيعآبادي، رفاهي، و زابلی (الف-2014، ب-2014 ، 1393) پژوهشی با عنوان “مقايسه اثربخشي الگوي چندمحوري شفيعآبادي و نظريه يادگيري اجتماعي كرامبولتز بر افزايش مهارتهاي كارآفريني دانشجويان روانشناسي و مشاوره در دانشگاه آزاد اسلامي واحد مرودشت ” انجام دادند. در این پژوهش 60 نفر از دانشجویان روان شناسی و مشاوره که داوطلب شرکت در کلاسهای کارآفرینی بودند و نمره کمتری در پرسشنامه مهارتهای کارآفرینی کسب کرده بودند به تصادف انتخاب شدند و در سه گروه گواه و آزمایش 1و 2 جایگزین شدند. گروه آزمایش 1و 2 به ترتیب 8 جلسه 5/1 ساعته آموزش کارآفرینی براساس الگوی چند محوری شفیعآبادی و نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز دریافت کردند و در گروه گواه مداخلهاي صورت نگرفت. نتایج نشان داد که: 1). الگوی چند محوری شفیعآبادی برافزایش مهارتهای کارآفرینی دانشجویان و خرده مقیاسهایش موثر است، 2) نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز برافزایش مهارتهای کارآفرینی دانشجویان و خرده مقیاسهایش موثر است، 3). بین اثر بخشی دو الگوی چند محوری و نظریه یادگیری اجتماعی برافزایش مهارتهای کارآفرینی دانشجویان و خرده مقیاسهایش تفاوت معنادار وجود ندارد،4). اثر بخشی الگوی چند محوری شفیعآبادی برمهارتهای کارآفرینی دانشجویان و خرده مقیاسهایش در طول زمان پایدار است، 5). اثر بخشی نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز فقط بر خرده مقیاسهای مهارتها بین فردی و کاربردی کارآفرینی در طول زمان پایدار است، 6). بین پایداری اثربخشی الگوی چند محوری و نظریه یادگیری اجتماعی بر مهارتهای بین فردی و کاربردی کارآفرینی در طول زمان تفاوت معنادار وجود ندارد.
واعظی (1392) پژوهشی با عنوان “تاثیر توانمندسازی روانشناختی براساس الگوی چند محوری شفیعآبادی بر رضایت شغلی معلمان دبیرستان ” انجام داد. جامعه آماری این پژوهش کلیه دبیران رسمی دبیرستانهای شهرستان نیشابور بود.20 نفر آنان که در مولفه توانمندی پرسشنامه رضایت شغلی نمرات پائینی داشتند برای شرکت در دوره توانمندسازی به مدت 10 جلسه انتخاب شدند. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه جمعیت شناختی اسمیت و کندال و هولین (JDI)، و بسته آموزشی محقق – ساخته بررسی توانمندسازی روان شناختی براساس الگوی چند محوری استفاده شد. یافتههای پژوهش نشان داد که مداخلات توانمندسازی روانشناختی طراحی شده براساس الگوی چند محوری شفیعآبادی میزان رضایت شغلی کسانی را که در دوره آموزش شرکت کرده بودند بطور معناداری افزایش داد. با توجه به میزان اثر بخشی آموزش مبتنی بر الگوی چند محوری شفیعآبادی توصیه ميشود که در آموزشهای شغلی در زمینه توانمندسازی کارکنان از این رویکرد استفاده شود.
حریری (1393) در پژوهشی به بررسی اثر بخشی مشاوره شغلی مبتنی بر الگوی چند محوری شفیعآبادی بر مهارتهای کارآفرینی دانش آموزان دختر سال سوم راهنمایی پرداخت. روش پژوهش نیمه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری کلیه دانش آموزان دختر سال سوم راهنمایی مدرسه شاهد ناحیه 3 شیراز در سال تحصیلی 93- 92 بودند. نمونهگيری به صورت تصادفی انجام شد. به این صورت که پس از اجرای پرسشنامه مهارتهای کارآفرینی فکری، شفیعآبادی، نورانی پور و احقر (1391) از بین دانش آموزانی که نمره کمتری در پرسشنامه گرفته بودند 40 نفر به تصادف انتخاب و به تصادف در دو گروه آزمایش و کنترل 20 نفری جایگزین شدند. سپس گروه آزمایش براساس الگوی چند محوری به مدت 8 جلسه 5/1 ساعته آموزش مهارتهای کارآفرینی دریافت کردند و در گروه گواه هیچ مداخلهاي صورت نگرفت. نتایج نشان داد که بین مهارتهای کارآفرینی (خرده مقیاسهای مهارتهای فردی، مهارتهای بین فردی، مهارتهای کاربردی، مهارتهای تفکر انتقادی و خلاقانه) دو گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنا دار وجود دارد یعنی مشاوره شغلی مبتنی بر الگوی چند محوری شفیعآبادی موجب افزایش مهارتهای کارآفرینی دانش آموزان شده است.
طاهری (1393) در پژوهشی به بررسی اثر بخشی مشاوره شغلی مبتنی بر الگوی چند محوری شفیعآبادی بر رفتار کارآفرینانه دانش آموزان پسر سال سوم دبیرستان بوعلی ناحیه 1 شیراز پرداخت. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان پسرسوم دبیرستان بوعلی ناحیه 1 شیراز در سال تحصیلی 93- 92 بودند. نمونهگيری در این پژوهش به صورت تصادفی انجام شد. به این صورت که پس از اجرای پرسشنامه رفتار کارآفرینانه فکری، شفیعآبادی، نورانی پور و احقر (1391) از بین دانش آموزانی که نمره کمتری درپرسشنامه گرفتند 40 نفر به تصادف انتخاب و به تصادف در دو گروه آزمایش و گواه 20 نفره جایگزین شدند. سپس گروه آزمایش 8 جلسه 5/1 ساعته آموزش رفتار کارآفرینانه براساس الگوی چند محوری شفیعآبادی دریافت کردند و در گروه گواه مداخلهاي صورت نگرفت.نتایج نشان داد که بین رفتار کارآفرینانه (خرده مقیاسهای تصمیمگيری، شناخت فرصتها، تعیین ساختار، تامین منابع، و تعیین اهداف و راهبردها) دو گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنا داری وجود دارد.یعنی الگوی چند محوری شفیعآبادی موجب افزایش رفتار کارآفرینانه دانش آموزان پسر سوم دبیرستان شده است.
جمع بندی :
در این فصل ابتدا مبانی نظری در سه بخش کارآفرینی، الگوی چند محوری شفیعآبادی، و نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز مطرح شد. در بخش کارآفرینی تعریف کارآفرینی، اجزای فرایند کارآفرینی، تعریف کارآفرین، مفهوم آموزش کارآفرینی و اهداف آموزش کارآفرینی مطرح شد. در بخش دوم با عنوان الگوی چند محوری بعد از ذکر مقدمه ای درباره الگو مفاهیم بنیادی الگو شامل پویایی، هدفمندی، خویشتنپنداری، نیازها، و تصمیمگيری معرفی شد. در بخش سوم مقدمه ای بر نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز و مفاهیم بنیادی آن شامل استعداد، مهارت، شرایط محیطی و تجارب یادگیری مورد بحث و بررسی قرار گرفت. در قسمت دوم پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی عنوان شد. تمام تحقیقات داخلی حاکی از آن بودند که آموزش کارآفرینی به شیوه الگوی چند محوری شفیعآبادی و نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز هر کدام به تنهایی بر رفتارکارآفرینانه و مهارت های کارآفرینی اثر بخش بوده اند. همچنین مقایسه اثر بخشی این دو الگو بر مهارتهای کارآفرینی نشان داد که هر دو الگو بر مهارتهای کارآفرینی دانشجویان موثر بوده اند و بین اثربخشی آن دو تفاوتی وجود نداشته است. همچنین تحقیقات خارجی بیانگر این بودند که آموزش کارآفرینی بر عملکرد کارآفرینانه مؤثر ميباشد. لذا
