
باورها و عادات و خصوصیات رفتاری است که افراد یک جامعه برای ادامه زندگی و مقابله با مشکلات و سازش با محیط و نیز برای برقراری روابط با یکدیگر به کار ميگیرند (شفیعآبادی، 1392).
تجارب یادگیری:
افراد به صورت تمام وقت در حال یادگیری ميباشند. بیشتر یادگیریها ممکن است مهم نباشند ولی ما به آنها توجه ميکنیم. یادگیری از یک شخص یا یک محیط ميتواند در یک زمان کوتاه و سریع با یک نگاه صورت بگیرد. تجارب یادگیری زمانی اتفاق ميافتد که افراد عکس العملهای دیگران را نسبت به رفتار خود مشاهده کنند که این عکس العملها شامل بازخورد کلامی، غیر کلامی از افراد دیگر ميباشد.تجارب یادگیری با مشاهده محیط یا رفتار دیگران صورت ميگیرد (کرامبولتز، 2009).
مطابق ديدگاه يادگيري اجتماعي، يادگيري ميتواند با مشاهد ه رفتار ديگران و پیآمدهاي حاصل از رفتار آنان اتفاق بيافتد. هنگامی كه فرد رفتاركارآفرينانه را از يك كارآفرين مشاهده ميكند و فرد كارآفرين نيز مورد حمايت اطرافيان قرار ميگيرد، اين رفتار در فرد مشاهده كننده تقويت شده و پس از طي فرايندهاي يادگيري، فعاليت كارآفرينانه را آغاز خواهد کرد (پورسعید،1388).
مهمترین نقش مشاور این است که برای مراجع فرصتهای یادگیری ایجاد کند و او را به سوی رفتارهای اکتشافی، آموزش مهارتهای جدید و تسهیل تجربههایی که ميتوانند منجر به یادگیریهای جدید شوند هدایت نمایند (آرلمانی61 و آرلمانی، 2004، به نقل از آقایی و همکاران، 1390).
تجارب یادگیری، شامل تجارب یادگیری ابزاری و تجارب یادگیری ناشی از تداعی هستند. تجارب یادگیری ابزاری تجاربی هستند که فرد آنها را از طریق واکنش به پیامدها، از طریق نتایج مستقیم و قابل مشاهده کنشها یاد ميگیرد. عوامل تعیین کننده پیامدهای فعالیتهای یادگیری و اثرات بعدی آنها بر طرحریزی و رشد شغلی عمدتا عبارتند از: تقویت یا عدم تقویت فعالیتها، میراث ژنتیکی فرد، تواناییهای خاص و مهارتها، و خود تکلیف. تجارب یادگیری ناشی از تداعی شامل واکنشهای منفی و مثبت به موقعیتهایی است که قبلا بی اثر بودهاند (زونکر، ترجمه نظری، 1392).
تجارب یادگیری ابزاری با سه عامل پیش آیند، واسطهاي، و پیامد (نتایج) مشخص ميشود. رفتار همان واکنش فرد به پیش آیندهاست که از عوامل واسطهاي متأثر است. کسب اطلاعات شغلی و شناخت مشاغل که بر اثر مطالعه یک شغل و یا مشورت با دیگران حاصل ميشود نمونهاي از یک تجربه یادگیری ابزاری است.چنانچه نتیجه حاصله مثبت و خوشایند باشد و به انتخاب شغل دلخواه بیانجامد فرد به احتمال زیاد آن رفتار و یا مشابه آن را تکرار خواهد کرد. تجربه یادگیری تداعی (ارتباطی) که در آن فرد یک موقعیت حال را به وضعیت مشابه گذشته ربط ميدهد به دو نوع شرطی کلاسیک و یادگیری مشاهدهاي تقسیم ميشود. یادگیری شرطی کلاسیک وقوع یک رویداد به دیگر فعاریتهای مشابه در آینده تعمیم داده ميشود. یادگیری مشاهدهاي از طریق مشاهده فعالیتها و اعمال دیگران اتفاق ميافتد (شفیعآبادی، 1392).
کپی 62(2003، به نقل از مذبوحی، شرفی، و مقدم، 1390) معتقد است تجارب یادگیری هر یک از
کارآفرینان متفاوت است. محتوای یادگیری را ميتوان به پنج بعد خلاصه نمود:
• یادگیری درباره خود: درک ضعفها و قوتهای شخصی، نیازهای فردی و خانوادگی، حیطههای توسعه فردی،علایق و انگیزههای فردی؛
• یادگیری درباره کسب و کار : درک ضعفها و قوتهای کسب و کار، فرصتها و تهدیدها، نیازهای درونی کسب و کار، الزامات رشد، مدیریت کارکنان و رهبري آینده.
• یادگیري درباره محیط و شبکههاي کارآفرینی: یادگیري چگونگی مدیریت ارتباطات. مشتریان بالقوه و موجود، عرضه کنندگان و رقبا. گسترش و توسعه ارتباطات با آژانسهاي حمایتی و خدمات پشتیبانی.
• یادگیري درباره مدیریت کسب و کار: یادگیري درباره چگونگی راه اندازي و کنترل مؤثر کسب و کار.
• یادگیري درباره ماهیت مدیریت ارتباطات: درك منابع درونی و بیرونی ارتباطات.
مهارتهای انجام کار:
موفقیت دانش آموختگان در جامه عمل پوشانیدن به انتظارات جامعه، به مهارتهای تخصصی و فردی آنان بستگی دارد. دانش آموختگان موفق کسانی هستند که نه فقط به مهارتهای تخصص مجهزند، بلکه مهارتهایی چون نو آوری، خلاقیت، مسأله گشایی، برنامه ریزی، کارگروهی، استفاده از فرصتها، اعتماد به نفس، مسؤولیت پذیری، انعطاف پذیری، ریسک پذیری و خوش بینی نیز به طور نسبی در آنان نهفته است و دانشگاه و مدرسه باید محلی برای پرورش این مهارتها باشد. شناخت هر یک از این ویژگیها ما را در ارزیابی و بازنگری در برنامههای درسی و آموزشی مدد ميرساند و به نحوه ارائه آنها تشویق ميکند و مسؤولیت پذیری ما را افزایش ميدهد (کوثری و نورزاده، 1388).
مهارتها را ميتوان به عنوان سرمایه منحصر به فرد هر شخص تعریف نمود. سه گروه از مهارتها وجود دارند مهارتهای فنی، مهارتهای اکتسابی و مهارتهای قابل انتقال. مهارتهای فنی تخصص گرایی درون یک رشته خاص را مطریح ميکند و فرد را قادر ميسازد که یک شغل به خصوص را داشته باشد. مهارتهای اکتسابی ریشه در ویژگیهای شخصی یک فرد مانند انعطاف پذیری،کنجکاوی، قدرت تصمیمگيری و بهینه سازی دارد. مهارتهای قابل انتقال مهمترین نوع مهارتها در توسعه مسیر شغلی است. این مهارتها را ميتوان از حرفهاي به حرفه دیگر و از یک حوزه صنعت به حوزه دیگر منتقل کرد .63
منظور از مهارتهای انجام کار آن دسته ازمهارتهایی است که افراد به منظور انجام کار از آنها استفاده ميکنند، همانند انتظار عملکرد، فرآیندهای شناختی و پاسخهای هیجانی (چراغی و همکاران،1390).
مهارتهای انجام کار با مواردی نظیر هدفها و باورها و ارزشگذاریهای شغلی فرد، و میزان اطلاعات او از مشاغل مختلف بستگی دارد.این موارد به نوبه خود از استعداد ژنتیکی و شرایط محیطی و تجارب یادگیری متأثرند. مهارتهای انجام کار نقش بسزائی در تصمیمگيری شغلی دارند (شفیعآبادی،1392).
مهارتهای مواجهه با تکلیف، شامل مهارتهایی ميشود که افراد اکتساب کردهاند، مانند مهارتهای حل مسأله، عادتهای کاری، حالتهای ذهنی، پاسخهای عاطفی و پاسخهای شناختی. این مجموعه مهارتها به میزان زیاد پیامد مشکلات و تکالیفی را که فرد با آن مواجه ميشود مشخص ميکنند. مهارتهای مواجه با تکلیف، اغلب در نتیجه تجارب مطلوب یا نامطلوب اصلاح ميشوند (زونکر، ترجمه نظری، 1392).
قسمت دوم: پیشینه تحقیقات انجام شده:
بخش اول: تحقیقات انجام شده در خارج از کشور:
راشد64 (2000، به نقل از احمدی و همکاران،1391) در پژوهشی که در زمینه نقش آموزش بر
افزایش نگرش و خصوصیات كارآفرينانه انجام داده به این نتیجه رسید که افرادی که تحت آموزش كارآفرينی قرار گرفتهاند، نمرات بیشتری در انگیزه ی پیشرفت، مرکز کنترل درونی، عزت نفس و خلاقیت به دست آوردهاند. به عبارت دیگر این شاخصها در قالب عوامل محیطی بر ویژگیهای كارآفرينانه و در نهایت بروز رفتارهای كارآفرينانه اثر گذارند.
جونز و انگلیش (2004، به نقل از برماس، مهرابی رزوه، حسینی الاصل،1390) در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که آموزش كارآفرينی بر افزایش توانمندی افراد برای شناخت فرصتهای ایجاد کسب و کار جدید و بروز رفتار كارآفرينانه اثر بخش است.
نتبجه پژوهش ژائو و همکارانش (2005، به نقل از احمدی و همکاران، 1391) در زمینه بررسی نقش خودکار آمدی در توسعه ی رفتارکارآفرینانه در دانشجویان نشان ميدهد که آموختههای به دست آمده از دورههای کارآفرینی، تجربیات قبلی کارآفرینی و گرایش به ریسک در احساس خودکار آمدی و نیت کارآفرینی در نهایت رفتار کارآفرینانه اثر گذار ميباشد. ضمن اینکه آنها دریافتند میزان رفتار کارآفرینانه در زنان پایین تر از مردان بوده است.
بوتا65، نیمن66، و ورن67 (2006) در تحقیقی به ارزیابی برنامه آموزش كارآفرينی در زنان پرداختند که نتایج نشان داد که بین گروه آزمایش که تحت آموزش قرار گرفته بودند و گروه کنترل تفاوت معناداری وجود دارد و آموزش موجب افزایش کارآفرینی زنان شده است.
استربیک و همکاران (2010، به نقل از فکری،شفیعآبادی، رفاهی، و زابلی، 1392) با انجام پژوهشی به بررسی ” اثر بخشی آموزش کارآفرینی بر ارزشیابی دانش آموزان از مهارتهای کارآفرینی ” پرداختند
و متوجه شدند که این آموزشها برارزیابی دانشجویان از مهارتهای کارآفرینی خود ناچیز و بر تبدیل شدن به یک کارآفرین حتی منفی بوده است.
ورن و بوتا (2010) در تحقیقی به کاربرد عملی مدلهای آموزش كارآفرينی در آفریقای جنوبی پرداختند و در این پژوهش از سه مدل آموزشی شامل آموزش شغلی اولیه،آموزش شغلی پایه وآموزش شغلی پیشرفته استفاده کردند و بعد از گرفتن پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری بعد از سه هفته به این نتیجه رسیدند که اجرای هر سه مدل آموزشی بر عملکرد شغلی بهتر، اثر بخش بوده است.
آیدگو و همکاران (2011، به نقل از فکری و همکاران،1392) در تحقیقی به بررسی اثربخشی آموزش كارآفرينی بر افزایش مهارتهای کارآفرینی دانش آموزان سال آخر در یک پلی تکنیک در نیجریه پرداختند ومتوجه شدند که بین آموزش كارآفرينی و افزایش مهارتهای مدیریتی كارآفرينی همبستگی مثبت وجود دارد.
هنگ68، هنگ69، کوی70، و لاژوانگ71 (2012، به نقل از فکری، شفیعآبادی، رفاهی، و زابلی، 1392) در پژوهشی به ” بررسی عوامل موثر بر کارآفرینی و نقش آموزش کارآفرینی بر کارآفرین شدن دانشجویان ” پرداختند و متوجه شدند که کارآفرینی بیشتر به کیفیات پس از تولد وابسته است تا تواناییهای قبل از تولد. همچنین مشخص شد که آموزش کارآفرینی اثر آشکاری در پرورش دانشجویان کارآفرینان، تقویت دانش کسب و کار، و افزایش کیفیت کارآفرینی دارد.
بایرون72 (2013) در پژوهشی به بررسی اثر بخشی نظریه یادگیری اجتماعی بندورا و خودکارآمدی کارآفرینانه بر توسعه آموزش كارآفرينی دانش آموختگان پرداخت و به این نتیجه رسید که هر دو در توسعه آموزش كارآفرينی بسیار مفید و اثر بخش ميباشند.
سادهرسون، مادسرعلی، سرمکنی73 (2013، به نقل از فکری، شفیعآبادی، رفاهی، و زابلی، 1392) در تحقیقی به ” بررسی اثر بخشی دوره اموزش کارآفرینی بر کارآفرین شدن دانشجویان علوم کامپیوتر و مهندسی ” پرداختند. آنان یک دوره آموزش کارآفرینی شامل دو بخش عمومی برای همه دانشجویان و بخش اختصاصی برای دانشجویانی که ميخواستند تبدیل به یک کارافرین بشوند و علاقه بیشتری به جزئیات داشتند برگزار کردند. نتایج نشان داد بیش از نیمی از دانشجویان علاقمند به یادگیری کارآفرینی شدند و یک سوم علاقه بسیار زیادی به یادگیری کارآفرینی پیدا کردند.
بخش دوم: تحقیقات انجام شده در داخل کشور:
مصحف، عابدی و بهرامی (1384، به نقل از فکری و شفیعآبادی،2013) در پژوهشی به بررسی اثربخشی مشاوره شغلی به شیوه نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز در تغییر نگرش کارآفرینانه دانشجویان دانشگاه اصفهان پرداختند. نتایج نشان داد که مشاوره شغلی به شیوه نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز در پس آزمون در تغییر نگرش كارآفرينانه دانشجویان موثر نبوده اما در آزمون پیگیری که پس از دو هفته اجرا شده معنا دار بوده است.
مهرابی (1385، به نقل از فکری و شفیعآبادی، 2013) در مطالعهاي به بررسی اثربخشی مشاوره شغلی به شیوه نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز بر تغییر نگرش و افزایش رفتاركارآفرينانه کارجویان اداره شهر اصفهان پرداخت. نتایج نشان داد که مشاوره شغلی به شیوه نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز در تغییر نگرش کارآفریناه و افزایش رفتارکارآفرینانه کار جویان موثر بوده است.
پژوهشی به نقل از خوب (1388) که در مورد كارآفرينی کودکان 8 تا 16 ساله در آمریکا
اجرا شد نشان داد 93% افرادی که در دوره آموزشی شامل (تدارک و آماده سازی کودکان در بهره برداری از فرصتهای محیطی و زمینههای كارآفرينی، آموزش مفاهیم
