
. او ميگويد: دين عبارت است از جستجوي انسان براي رسيدن به خدا، جستجويي که هميشه به يافتن خدايي منتهي ميشود که مطابق ميل انسان است؛ اما ايمان مکاشفه خداست. به همين دليل است که در برابر “جمعي” بودن دين، ايمان و مکاشفه، امري کاملا “شخصي” ميباشد .10
در مقارنه سريع ميان ايمان و شريعت، دستکم سه وجه تمايز قابل تشخيص است:
1. جوهر شريعت، تکليف است و التزام، و جوهر ايمان تخيير است و اهتمام;
2. بستگي داشتن شريعت به ذهن و رفتار، در مقابل اتکاي ايمان به قلب و روان; و
3. جمعي بودن شريعت در مقابل شخصي بودن ايمان.
3-2- دين و شريعت
دين دو جزء دارد: “ايمان” که تبلور فردي و دروني آن است و از اين رو کاملاً اختياري و اکتسابي است و هيچ نوع تحميل و اجباري را نميتوان بر آن جاري ساخت؛ و “شريعت” که تجلي خارجي باور و ايمان ديني است و نوعي تکليف و بعضي شروط را براي داشتن زندگي مؤمنانه، توصيه و تحميل مينمايد. طبعاً اين جزء دوم به اديان کاملتري که به حيات اجتماعي مؤمنان اهميت ميدهند، تعلق دارد و در اديان غير شريعتي جايگاه مهمي ندارد و جزء ذاتي آن محسوب نميشود. به بيان ديگر، اگر دين را چنان امر فراگيري بدانيم که هرسه حيطه وجود آدمي يعني “دل” و “ذهن” و “رفتار” را متاثر سازد، آنگاه “شريعت” نيز از اجزاء آن به شمار ميآيد.
شريعت در برخي تعابير، چنان موسع ديده شده است که علاوه بر “اصول عقايد” و “احکام عملي”، حتي “توصيهها و نواهي اخلاقي” را نيز شامل ميشود. در چنين مفهومي، “شريعت” در برابر نهاده شده است؛ اما برداشت محدود از آن، شريعت را تنها به احکام عملي دين تقليل مينمايد و آن را با “فقه”، معادل ميسازد. به اعتبار اخير، شريعت جنبهاي از دين است که صرفاً ناظر بر افعال و رفتار مؤمنان است و حداکثر، به نيات آنان توجه دارد. 11
4-2- دين و مذهب
قطعنظر از معادلهاي انگليسي اين دو مفهوم، معمولا “دين” و “مذهب” در کاربردهاي غيرفني و عاميانه فارسيزبانان به مثابه بديل يکديگر به کار ميروند. اين سادهگزيني و تبديل نابجا، نهتنها ما را از در اختيار داشتن اصطلاحات متعدد با معاني متفاوت محروم ميسازد،12بلکه در بسياري از موارد موجب خلط مفاهيم و دشواري تفاهم متقابل نيز گرديده است.
“دين” به عنوان معادل Religion ،مفهوم فراگيري است که به کليت دين، قبل از تجلي خارجياش تعلق ميگيرد. برحسب چنين تعبيري، تا زمانيکه برداشتها و تلقيهاي متفاوت از دين واحد، در قالب گروههاي کلامي مجزا، شکل نگرفته و رسميت اجمالي و تفصيلي نيافته است، چيزي به عنوان “مذهب” نيز هنوز به ظهور نرسيده است. تحقق بيروني دين، در چارچوب يک “کليسا”ي واحد صورت ميگيرد؛ ولي با بروز انشعاب در ساختار کليساي واحد، مذاهب، (Denominations) گوناگوني که هريک انحصاراً داعيه اصالت و راستديني دارند، سر بر ميآورند. بر اين اساس، مذهب نه مرادف و نه قسيم دين است؛ بلکه نوع خاصي از تجلي خارجي آن در ميان پيروان ميباشد. 13
5-2- دين و ماوراءالطبيعه
مکگوئر معتقد است که اصولا معتقدان به تعاريف “”ماهوي”، در جهانشناسي خويش به انقسام ثنوي “طبيعي/ ماوراءالطبيعي”، از هستي ميرسند و جوهر دين را نيز در هستي ماوراءالطبيعي مييابند; اين در حالي است که قائلان به تعاريف “کارکردي”، (Functional) بر انقسام “عرفي/قدسي”،آن هم در ذهن و تلقي معتقدان و نه در هستي خارجي پاي ميفشارند . با اين تعبير، “ماوراءالطبيعه” و “امر قدسي” دو امر متمايز و مبتني بر فروضي متباين ميباشند، گرچه ترادف قريبي ميانشان جاري است و بعضاً از سر تسامح به جاي يکديگر به کار ميروند.
نزد بسياري از اديان، آن بخش از هستي که در قلمرو ماوراءالطبيعه قرار دارد، در هالهاي از تقدس پوشيده است ؛ با اين حال، امر مقدس چيزي فراتر از اين قلمرو است. در بعضي از اديان، خصوصاً اديان ابتدايي، امر مقدس يا “تابو” (محرم) صرفاً به ماوراءالطبيعه مربوط و محصور نميگردد؛ بلکه برخي از اشياء و امور طبيعي را نيز در بر ميگيرد.14
3- دين و مبادي تعريف
يکي ديگر از مواضع بروز تعدد و اختلاف در تعريف دين، آن است که عالمان دينپژوه مباني و چارچوبهاي متفاوتي را براي تعريف خويش برگزيدهاند. طبعاً تعاريف حاصل از اين تلاشهاي نظري که نقطه عزيمت و محور تمرکز متفاوتي را اختيار کردهاند نيز مختلف خواهد شد. برخي از آن مبادي عبارتند از :تعريف حداقلي يا حداكثري ،تعريف اشتمالي يا حصري ،حق يا محق بودن دين ،ريشه ،ذات يا كاركرد دين و …. که منشا بروز تنوع در تعريف دين گرديده اند.15
4- رهيافتهاي نظري در تعريف دين
مهمترين عامل ايجاد تنوع و تعدد در تعريف دين “رهيافتهاي نظري” است . نسبت ميان “تعريف” و “تبيين نظري” يک موضوع چنان وثيق و محرز است که با واکاوي دقيق، به راحتي ميتوان از يکي به ديگري رسيد. هرچند که شرط نخست راهيابي انديشههاي مختلف به يکديگر و ممکن شدن تضارب و چالش، وجود مفاهيم و مبادي مشترک و تعريف متفقعليه درباره يک موضوع ميباشد؛ با اين حال، تعاريف ارائه شده از دين به شدت تفريدي و غيرقابل امتثال و پذيرش همگاني است و صبغه پررنگي از رويکرد ويژه و اختصاصي تعريفکننده را با خود دارد. 16
بنابرآنچه بيان شد مي توان گفت كه ارائه تعريفي جامع وكامل از دين كه همگان بر آن اتفاق نظر داشته باشند ،كار بسيار دشواري است .از اين رو بر حسب موضوع پژوهش ابتدا تعاريف برخي از انديشمندان مسلمان را كه با الهام گرفتن از معارف زلال قرآني و روايي به تعريف دين پرداختهاند مطرح مينماييم و در ادامه تعريف دانشمندان غربي را ذكر ميكنيم.
1-4- تعاريف اصطلاحي دين از نظر دانشمندان اسلامي
انديشمندان مسلمان از منظر درون ديني به تعريف دين پرداختهاند. حال به برخي از اين تعاريف اشاره ميكنيم:
1- دين،مجموعه اي است شكل گرفته از معارف مربوط به مبدأو معاد و قوانين اجتماعي (عبادات و معاملات )كه از طريق وحي و نبوتي كه صدق و درستي اش با برهان ثابت گشته و نيز مجموعه اي از اخبار و احاديث راست و درستي كه پيامبر آنها را باز مي گويد.17
2- دين مجموعة عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتي است كه براي ادارة جامعه انساني و پرورش انسانها باشد.18
3- دين در اصطلاح، به معناي اعتقاد به آفريننده اي براي جهان و انسان و دستورهاي عملي متناسب با اين عقايد است ؛ از اين رو كساني كه مطلقاً معقتد به آفريننده اي نيستند و پيدايش پديدههاي جهان را تصادفي و يا صرفاً معلول فعل و انفعالهاي مادي و طبيعي ميدانند بي دين ناميده ميشوند. بنا به تعريف ذكر شده هر ديني از دو بخش تشكيل ميگردد:
1- عقيده يا عقايدي كه حكم پايه و اساس و ريشة آن را دارد مانند اعتقاد به وجود خداوند يكتا و دادگر و تواناي مطلق، اعتقاد به معاد و. ..
2- برنامة حركت به سوي هدف كه احكام و تكاليف ناميده ميشود و اخلاقيات و احكام فقهي را تشكيل ميدهد.19
4- دين مجموعه عقايد موروث قبول ،درباره روابط انسان با مبدأوجودي و التزام به سلوك و رفتار ،بر مقتضاي آن عقايد .
5- دين مجموعه معارف و قوانيني كه خداوند- توسط پيامبران- براي راهنمايي و سعادت جامعه ،تشريع نموده است.
6- دين يعني اقرار به زبان و عمل به اركان و اعتقاد به پاداش و كيفر در آن جهان .
از مجموع تعاريفي كه متفكران اسلامي براي دين بيان داشته اند مي توان نتيجه گرفت كه :
دين مجموعه احكام و دستوراتي است كه پروردگار جهان -براي رستگاري جامعه بشري – بر پيامبران نازل كرده و اطاعت از اين دستورها ،بر همگان لازم است و براي آن پاداش اخروي منظور شده است و اين دستورها بر نوعي شناخت و اعتقاد به مبدأهستي ،انسان و معاد اتكا دارد.20
2-4- تعاريف اصطلاحي دين از نظردانشمندان غربي
دانشمندان غربي نيز تعاريف گوناگوني رابراي دينارائه کرده اندكه هر کدام بر جنبه خاصي از دين تأکيد نمودهاند.كه اينك به بيان برخي از اين تعاريف ميپردازيم:
1- تعاريف روانشناختى دين
در اين تعاريف بر اساس اصول و قواعد روانشناختى به تحليل دين و پديدههاى دينى پرداخته شده است.در اين نوع تعاريف، تاکيد بر امور فردى، منافع شخصى و جنبههاى اخلاقى بيش از هر امر ديگرى کاملاً مشهود است. درذيل تعدادي از اين تعاريف روان شناسان را مطرح ميكنيم:
1-1- تعريف ويليام جيمز:
پروفسور ويليام جيمز دركتاب” انواع تجربه دينى”، دين را به معناى احساسات، اعمال و تجربيات هر يک از افراد بشر در خلوت خودشان دانسته است.
2-1- تعريف آلبرت رويه:
آلبرت رويه يکى از مورخان اديان، دين را بيش از هر چيز مبتنى بر نياز بشر در پى بردن به يک ترکيب هماهنگ بين سرنوشت خودش و عوامل گوناگون اثر گذار در جهان، استوار ميداند.21
2- تعاريف جامعهشناختى دين
تعاريف جامعهشناختى دين تعاريفى هستند که جنبههاى جامعهشناختى با وضوح بيشترى در آنها انعکاس يافته است . از ميان تعاريف جامعه شناسان به موارد زير اشاره ميكنيم:
1-2- تعريف اميل دورکيم: دين عبارت است از دستگاهي همبسته از اعتقادات و اعمال مربوط به امور لاهوتي، يعني مجزا[از امور ناسوتي]، ممنوع ؛اين باورها و اعمال همه كساني كه پيرو آنها هستند، در يك اجتماع اخلاقي واحد بنام كليسا[يا امت ] متحد ميكنند.22
2-2- تعريف پارسنز:دين يعني مجموعه اي از باورها، اعمال، شعائر و نهادهاي ديني كه افراد بشر در جوامع گوناگون بناكردهاند.
اين تعريف به باورهاي ديني كه بخش مهمي از حقيقت دين را تشكيل ميدهد اشاره ميكند ؛ولي اينگونه تعاريف به طور عمده باورهايي را مد نظر دارند كه به متدينان به دين نسبت ميدهند ؛اعم از اينكه جزءحقيقت دين به شمارآيند و يا به صورت خرافات يا بدعت به دين استناد داده شوند.
3- تعاريف احساسي و اخلاقي
در اين تعاريف به بيش از يك بعد دين يعني اخلاق و احساس انسانها توجه شده است.نمونه هايي از اين تعاريف را ذكر ميكنيم :
1-3- تعريف ماتيو آرند:دين همان اخلاق است كه احساس و عاطفه به آن تعالي، گرما و روشني بخشيده است. 23
2-3- تعريف انيشتين : به نظر انيشتين مذهب عبارتست از مجموعه احساس عارفانه در قابل قوانين جهان و احساس مسئوليت اخلاقي درمقابل همنوعان ما.24
4- تعاريف معرفتي و اعتقادي
در اين تعاريف غالباً ابعاد اعتقادى و معرفتى دين مبناى تعريف آن قرار گرفتهاند.كه به بعضي از اين تعاريف اشاره ميكنيم :
1-4-تعريف اسپنسر :دين، اعتراف به اين حقيقت است كه كليه موجودات، تجليات نيرويي هستند كه از علم و معرفت ما فراتر است.
2-4-تعريف رويل :دين، ادارك رابطه اي است بين جان بشر و جان مجهول الكنهي كه انسان تسلط او را بر خود احساس و نعمت جوار او را آرزو ميكند.
بر اساس اين تعريف اگر خداوند، حقيقتي مجهول الكنه و فراتر از علم و معرفت بشري باشد، چگونه ميتوان به وسيله آن نيازهاي آدميان را بر آورد. مسلمانان به مجهول الكنه بودن خدا اعتراف ميكنند ؛ولي معرفت به صفات الهي را ميسر ميدانند.
5- تعاريف طبيعت گرايانه، ماتر ياليستي
1-5-تعريف اس دايناخ : دين، مجموعه اي از اوامر و نواهي است كه مانع عملكرد آزاد استعدادهاي ما ميشود.
اين تعريف بر اساس پيش فرض ملحدانه ارائه شده است. علاوه بر اين اوامر و نواهي الهي نه تنها مانع رشد استعدادهاي انسانها نيستند بلكه در فعليت بخشيدن به استعدادهاي كمال انسان مؤثرند. 25
البته تعاريف ديگري از دين شده است كه به خاطر رعايت اختصاراز ذكر آنها خودداري ميكنيم. هر يك ار تعاريف فوق از منظر برون ديني به تعريف دين پرداختهاند.اضافه بر اين بر بيش از يك جنبه دين تأكيد ندارند . به اعتقاد آلستون اگرچه نمي توان مرز مشخصي بين دين و غير دين ترسيم كرد، اما بهترين شيوه تعريف دين اين است كه يك الگوي كاملاًمشخص ديني را بر گزينيم و ابعاد و خصايص آن را دقيقاً شرح دهيم. آنگاه موارد مشكوك را با آن
