
و کلئوپاترا کار او آسانتر شد، زیرا داستان پلوتارک را تقریباً بی هیچ دخل و تصرفی به صورت نمایشنامه درآورد. (پازارگادی188:1344)
آنتونیوس که یکی از سه فرمانروای روم است و ادارهی امور امپراتوری را در مشرق بر عهده دارد، در مصر لنگر میافکند و به کلئوپاترا دل میسپارد. همین امر موجب میشود که علاقهی خود را از روم و ادارهی ملک بازگیرد و شب و روز در اسکندریه در کنار ملکه به خوشگذرانی سرگرم شود. ناگاه فرستادگانی از روم میرسند و به او خبر میدهند که در ایتالیا جنگ داخلی در گرفته است و نیز همسرش فولویا زندگی را ترک گفته است. او بر اثر این دو خبر، ناگزیر میگردد که از مصر به روم بازگردد. کلئوپاترا میکوشد تا وی را از رفتن باز دارد، ولی بیهوده است با این حال آنتونیوس به او اطمینان میدهد که هر جا باشد سرباز و خدمتگزار او است و جز به دلخواه او عمل نخواهد کرد و رو به راه میگذارد.
در روم پومپیوس در برابر فرمانروایی سهگانه (اوکتاویوس، آنتونیوس،لپیدوس) صفآرایی کرده است. برای مقابله با دشمن نخست لازم است که این سه فرمانروا اختلافهای خود را کنار بگذارند و به این منظور اوکتاویوس موافقت میکند که آنتونیوس خواهرش اوکتاویا را به زنی بگیرد. (ندوشن،2:1363)
سرانجام آنتویوس پیشنهاد آشتی فرمانروایان مرکزی را میپذیرد و بدینگونه جنگ داخلی خاتمه مییابد و چون لپیدوس شخصیت برجستهای نیست؛ میدان رقابت در برابر دو تن دیگرکه آنتونیوس و اکتاویوس باشد باز میماند.
ازدواج آنتونیوس با خواهر قیصر مانع از گسترش اختلاف این دو سردار نمیشود. مرگ پمپیوس وعزل لپیدوس از فرماندهی سه گانه نیز به گسترش این اختلاف دامن میزند. آنتونیوس از نو به مصر نزد کلئوپاترا باز میگردد. قسمتی از متصرفات شرقی روم را جز قلمرو حکومت او اعلام میکند و سرانجام راهی جز این نمیبیند که با اکتاویوس به جنگ بپردازد. قیصر نیز به نوبهی خود تصمیم میگیرد کار آنتونیوس را با نیرد یکسره میکند.
جنگی سخت در محلی به نام آکتیوم رخ میدهد. سپاهیان دو طرف در دریا و خشکی با یکدیگر روبرو میگردند و شکست بر نیروی آنتونیوس میافتد. آنتونیوس ملکهی مصر را سرزنش میکند که با قیصر از در ساخت و پاخت در آمده و با بازداشتن نیروی دریایی خود از جنگ، موجب شکست او گردیده است. ولی کلئوپاترا انکار میکند و خشم او را فرو مینشاند.
کلئوپاترا که از خشم آنتونیوس بر جان خود بیمناک است. درآرامگاهی که برای خویش ترتیب داده پناه میگیرد و به دروغ به دلدادهی خود پیام میفرستد که خود را کشته است. آنتونیوس که دیگر همهی راهها را بر خویش بسته میبیند، چنان نومید میشود که خود را با شمشیر زخم میزند واز پادرمیآید. از پس او کلئوپاترا نیز زندگی را غیر قابل زیستن میبیند و خود را نابود میکند.(همان:3)
2-3 معرفی نظامی:
حکیم الیاس بن یوسف نظامی بزرگترین شاعر داستانسرای ایران است؛ که در نیمهی دوم قرن ششم هجری میزیسته است و پنج مثنوی به نام خمسه یا پنجگنج از خود به یادگار گذاشته است. در سرودن مثنوی داستانی، عدهای از شعرای نامی مانند: امیر خسرو دهلوی، خواجوی کرمانی، عبدالرحمان جامی و مکتبی شیرازی از وی پیروی نمودهاند؛ ولی هیچکدام به پای او نرسیدهاند.
تولد وی حدود سال 526 در گنجه و وفات او در فاصلهی سالهای ( 610-606) اتفاق افتاده است و آرامگاه این شاعر بزرگ در شهر گنجه میباشد.(زنجانی،5:1363)
الیاس بن یوسف ، کنیهاش ابو محمد و لقبش نظامالدین، پدرش ، یوسف بنذکی مؤید، در دورانی که شاعر هنوز جوان بود؛ درگذشت و مادرش نیز که از خانوادهی یکی از اشراف کرد بود، به نظر نمیرسد که تا دیری پس از مرگ شوی خویش زیسته باشد.
گویا یکی از خالاتش پس از مرگ پدر، سرپرستی نظامی را بر عهده گرفته است. برادر او به نام قوامی مطرزی در شاعری شهرت چشمگیری یافت. او سرایندهای است که تمامی صنایع بدیع فارسی را توصیف میکند. همچنین از قطعات مختلف آثار نظامی معلوم میشود که وی سه بار ازدواج کرده و پسری به نام محمد داشته است که بایستی حدود570ق متولد شده باشد. چون موقعی که لیلی و مجنون نوشته میشده چهارده سال داشته است. دولتشاه میگوید که نظامی از مریدان شیخ اخو فرج زنجانی بود.(فراهانی، 25:1378)
به جز موارد فوق دربارهی زندگی نظامی مطالب ناچیزی میدانیم مگر این که، همچنان که اشاره شد او از هدف و وظیفهی شاعری تصوری بالاتر از تصورات شعرای بیشمار مداح و درباری از نوع انوری داشته است، چنان که شواهد رسمی و ضمنی نشان میدهد او از مداحی بیزار بود. از دربارها دوری میجست؛ با این حال به رسم مرسوم عصر خویش، سخت چسبیده واشعارش را به حکام معاصر تقدیم کرده است. مثلا مخزنالاسرار به اتابک آذربایجان تقدیم شده است. خسرو شیرین به دو پسر و جانشینانش محمد و غزل ارسلان و نیز به طغرل ابن ارسلان آخرین فرمانروای سلجوقی ایران؛ لیلی و مجنون به اخستان منوچهر شاه شروان تقدیم شده است. اسکندرنامه به عزالدین مسعود اول اتابک موصل و در تحلیل بعدی به نصرة الدین ابوبکر بیشکین که در(587ق) جانشین عمش غزل ارسلان اتابک آذربایجان شد و هفتپیکر را نیز به همان نصرة الدین تقدیم کرده است.
در پهنهی شعر فارسی، نظامی شاعر قرن ششم هجری در سرودن داستانهای عاشقانه هنر و توانایی بسیار به خرج داده و به این عنوان نامبردار است و استادی است مسلم. چندان که پس از او اکثر سرایندگان منظومههای عاشقانه دانسته و ندانسته تحت تاثیر اویند بنا براین نظر هرمان اته و ادوارد برون که او را استاد داستان رمانتیک خواندهاند درست است. عشق شاعرانهی نظامی در مخزنالاسرار و اسکندرنامه جلوهگر شده است.
از اشعار نظامی به نظر میرسد که وی با علم موسیقی آشنایی کامل داشته است. اگر او موسیقی را به کمال نمیدانست چگونه میتوانست دربارهی موسیقی اینگونه با مهارت قلم فرسایی کند.
نکتهی مهم در منظومههای نظامی آن است که وی روح داستانی را که موضوع شعرش بوده درک میکرده، به علاوه چنان در آن غرق شده و احساس و تخیل و اندیشهی وی با تار و پود داستان درآمیخته است که صداقت و اصالتی بارز از شعر او میتراود. به عبارت دیگر گویی همهی احوال اشخاص داستان و فراز و نشیب حیات آنان و برخوردها و حوادث ناشی از آن را خود لمس و تجربه کرده و به قلم آورده است.
حکیم نظامی نیز به مانند اکثر دانشمندان و حکما و شعرای قدیم به علوم مختلف آگاهی داشته است؛ نظامی شعری دارد در توصیف شب که نشان میدهد در علوم و فنون نجومی و صور فلکی اطلاعات دقیقی در زمان خود داشته که به خوبی از عهدهی تشریح آن برآمده است.
تاریخ وفات نظامی هم به صورتهای گوناگون ذکر شده است. دولتشاه آن را سال 570 میداند و حاجی خلیفه در کشفالظنون آن را بن سالهای 596و597 میداند. لطف علی بیک آذری مرگ او را در سال589، هدایت در سال 576 وتقیالدین کاشی در سال 606 نوشتهاند . در تاریخالافکار سال 602 آمده است. در تذکره میخانه چنین آمده است که او 84 سال بزیست. در این صورت سال وفات او 614 میشود. گاهی هم 619 آمده است . باید گفته شود که در سال 595 در مرثیهی خاقانی گفته است: (همان:26)
همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد
دریغا من شدم آخر دریغا گوی خاقانی
2-4 آثار نظامی:
مثنویهای وی عبارتند از :
1- مخزنالاسرار: نخستین مثنوی نظامی است و ظاهرا در حدود سال 561 پایان یافته است. منظور شاعر از این مثنوی جلب توجه مردم به خودشناسی و خداشناسی و اتصاف به صفات پسندیده است.
2- خسرو و شیرین: که دومین مثنوی اوست و در حدود سال 576 سروده است. شاعر در هنگام سرودن این داستان گرفتار عشق آفاق قبچاقی بود و شیرین را مظهری از محبوبهی خود میدانسته است.
3- لیلی و مجنون: که سومین مثنوی اوست و در سال 584 خاتمه یافته است. این داستان را از زبان تازی به فارسی ترجمه و نقل نموده است. چون میدان این داستان برخلاف داستان خسرو وشیرین بیابانهای سوزان عربستان است؛ از این رو زمینه برای شاعر مساعد نبوده و از وصف مجالس شادی و طرب خالی است. شاعر خود به این نکته اشاره کرده است:
میدان سخن فراخ باید
تا طبع سواریای نماید
این آیت اگرچه هست مشهور
تفسیر نشاط هست از او دور
4- اسکندرنامه: چهارمین مثنوی اوست و داستان اسکندر مقدونی است و به دو بخش شرفنامه و اقبال نامه تقسیم شده است. دربخش اول سفرها و جنگهای اسکندر بیشتر در خشکی ودر بخش دوم بیشتر بر روی دریا بوده است و در حدود سال 590 خاتمه یافته است. داستان اسکندرنامه در موضوعات عشقی نیست بلکه به مقتضای سن نظامی که به مرحلهی پیری رسیده بوده است از سخنان حکمتآمیز و اندرزهای اخلاقی پر است
5- مثنوی هفتپیکر: که پنجمین مثنوی اوست و در سال 598 پایان یافته است. این مثنوی را که داستان بهرامگور است از آن جهت که هفتگنبد برای دختران پادشاه هفت اقلیم درست کرده بود هفتگنبد نیز نامیدهاند. از نظر دقت و رقت معانی و اشتمال بر افکار بلند و وصف مجالس و اشارات فلسفی یکی از شاهکارهای درخشان زبان فارسی است.(زنجانی،5:1363)
2-5 معرفی شکسپیر:
ویلیام شکسپیردر بیست و سوم آوریل 1564 در استرادفورد(انگلستان) متولد شد. بر اساس دفتر ثبت کلیسای استرادفورد ویلیام شکسپیر در روز بیست وششم همان ماه غسل تعمید یافت.
پدرش، جان شکسپیر، مالک چرمساز و فروشندهی دستکش و مادرش، ماری آردن، از یک خانوادهی اصیل و ثروتمند در همان ناحیه بود. اینها هشت فرزند داشتند که سه تن از آنها در کودکی درگذشتند و چهار پسر و یک دختر از آنها باقی ماند که به ترتیب ویلیام، ادموند، ریچارد، ژیلبرت و جوآن نامیده شدند.
سالهای نخست زندگی ویلیام در آسایش و رفاه سپری شد. دوران ابتدایی را در یک مدرسهی زبان به فراگیری زبانهای لاتین و یونانی گذرانید. در آن زمان در انگلستان زبان لاتین از مهمترین دروس مدارس بود.(خلج،81:1387)
درسال1577 هنگامی که 13 سال بیشتر نداشت پدرش ورشکست شد و خانوادهاش به فقر وتنگدستی گرفتار گردید. ویلیام تحصیل را رها کرد و شروع به کارهای مختلفی نمود تا از این طریق خانوادهاش را یاری کند.
آشناییاش با تئاتر از طریق نمایشنامههای بازیگران سیاری که به شهر استرادفورد میآمدند انجام گرفت و علاقهی فراوان در او برانگیخت. تردیدی نیست که شکسپیر متعلق به خانوادهای بود که علاقهی بسیاری به هنرهای نمایش داشت و مطمئنا او در جریان این نمایشها صحنههایی را شاهد بود که اثرات آن را بعدها در آثارش مشاهده میکنیم.
هجده ساله بود که با «آن ها تاوی» ازدواج کرد. همسرش هشت سال از او بزرگتر بود و این اختلاف سن در زندگی آنها سبب بروز اختلافاتی بوده است. در داستان « مرد شب بیستم» شکسپیر به عنوان هشدار به ازدواجهایی که داماد جوانتر از عروس است، به گونهای یادآور، تجربهی زندگی خود را بازگو میکند. در سال 1985 هنگامی که بیست و یک سال بیشتر از عمرش نمیگذشت پدر سه فرزند بود. در 1588زادگاهش، استرادفورد، را ترک کرد و در شهر لندن اقامت اختیار کرد.
در همین شهر با علاقهای که به تئاتر داشت، سراغ تماشاخانهها رفت و کمکم به درون آنها راه یافت. مدتی به کار تصحیح و اصلاح نمایشنامه برای تئاترهای لندن اشتغال داشت. بر اساس مدارک موجود حدود سالهای1591 شروع به نوشتن نمایشنامه کرد. نخستین اثرش، منظومهای است به نام «ونوس و آدونیس» که در سال1592 نوشته شد و توسط انتشارات ریچارد فیلد به بازار عرضه گردید. آن انتشارات یک سال بعد منظومهی دیگری از وی به نام «تجاوز لوکرس» را به چاپ رسانید. برخی از صاحبنظران معتقدند که شکسپیر در فاصله (1598-1592) حداقل دوازده نمایشنامه نوشته است.
نویسندهای به نام فرانسیس میرس در کتابش که رسالهای دربارهی اخلاق، دین وادبیات است و در سال1598 به چاپ رسید، از شکسپیر هم نام میبرد و آثار او را با آثار سنکا، پولوتوس، هوراس، هومر و سوفکل درخور مقایسه میداند.
در سال 1596 همنت، تنها پسرش، در سن یازده سالگی از دنیا رفت. غم و اندوه این مصیبت در روحیه و آثارش بعد از این واقعه به
