
میآورد.
ولي در اين يكي نيروي خود را روي رابطه بين دو شخصيت اصلي داستان، يعني آنتوني و كلئوپاترا تمركز مي دهد، بدون اين كه زمينه اصلي امپراتوري روم را از نظر دور بدارد.
اگرچه شكسپير، مثل پلوتارك نويسنده اصلي داستان، آنتوني را بخاطر فدا كردن وظيفه در راه عشق سرزنش ميكند و انوباربوس دايما اشاره به ضعف اخلاقي كلئوپاترا مينمايد؛ ولي اين داستان خلاف روميو و ژوليت هيجان و شكوه عشق را ترسيم نمي كند و اثري از جواني و سادگي و پاكي عشق در آن نيست .
بلكه اين دو دلداده هر دو مجرب و دنيا ديده هستند و پيش از آن عشقهاي فراوان داشتهاند.
و به همين جهت شكسپير احتياجي ندارد كه در اينجا جذابيت و شهرت كلئوپاترا را براي اولين بار به وجود آورد، بلكه آن را مطلبي قلمداد ميكند كه همه به آن واقفند و فقط آن را در خلال گفتههاي بازيگران مختلف تاييد ميكند.
به جاي ايجاد صحنههاي عاشقانه، ضعف اخلاقي طرفين و به خصوص كلئوپاترا را مجسم ميسازد و حتی در صحنههاي اوليه كه صحبت از دلباختگي است به زبان اتوباربوس، كلئوپاترا را ميستاید.
اتوباربوس: التهابهای او از لطیفترین اجزای عشق خالص تار و پود گرفتهاند. بیانصافی است اگر اشکها و آههایش را باد و باران بخوانیم. آنها بزرگترین سیلابها و طوفانهایی را که در تاریخ ثبت کردهاند؛ جاری میکند.(شکسپیر،52:1363)
اين تراژدي، احساس ترحم و تحسين را به قدر تراژديهاي ديگر شكسپير در بيننده و خواننده بر نميانگيزد و تراژدي عشق، نكتهی اصلي داستان را تشكيل نمي دهد ، مگر موقعي كه حكومت كنسولي با شكست آنتوني مضمحل و شكوه و جلال ملكه مصر در هم شكسته ميشود. يعني بايد آن تراژدي را اشتباه و فريبي دانست كه در آن حتی آن دو دلداده به يكديگر اعتماد ندارند.
در اينجا جدال روحي آن قدر مهم نيست؛ بلكه نمايشي از اعمال و وقايع تاريخي است كه تضادي بين زندگي رومي و مصري و موازيني را كه شخصيتهاي داستان بدان معتقدند به خوبي آشكار ميسازد و اگرچه اشاره به اوضاع سياسي روم بيش از مصر است، ولي با تاكيد نقش كلئوپاترا، شكسپير طوري اين حقايق تاريخي را به كار ميبرد كه تعادلي به داستان ميبخشد.
3-1-3 لحن و بیان:
« لحن» واژهای عربی به معنی صدا و نوا میباشد و جمع آن« الحان» است. لحن صدایی است متناوب که دارای مدت زمان، ارتفاع، بلندی و طنین منحصر به فرد است. دراینجا لحن به معنی نوع و شیوهی بیان جملات و عبارات است.
هر دو آثار در قالب منظوم هستند و لحن و ریتم غمانگیزی دارند. آهنگ اشعار به گونهای است که غم را منتقل میکند.
لحن و بیان در کتاب خسرو و شیرین تا حدود زیادی شبیه لحن و بیانی است که در آنتونی و کلئوپاترا میبینیم.
در گفتگوهایی که بین آنتونی و کلئوپاترا صورت میگیرد صراحت وجود دارد. آنجا که آنتونی خطاب به کلئو پاترا میگوید:
تو کسی هستی که نسبت به من قلب یخ زده دارد.(شکسپیر:144،1363)
این صحنه و صراحت لهجهای که در آنتونیوس وجود دارد در کلام شیرین به ویژه در صحنه مراد طلبیدن خسرو و مانع شدن شیرین میتوان دید.
ملک را گرم دید از بیقراری
مکن گفتا بدینسان گرمکاری
چه باید خویشتن را گرم کردن
مرا در روی خود بیشرم کردن
چو تو گرمی کنی نیکو نباشد
گلی کو گرم شد خوشبو نباشد
چو باشد گفتگوی خواجه بسیار
به گستاخی پدید آید پرستار
به گفتن با پرستاران چه کوشی
سیاست باید اینجا یا خموشی
ستور پادشاهی تا بود لنگ
به دشواری مراد آید فرا چنگ
چو روز بینوایی بر سر آید
مرادت خود به زور از در درآید(نظامی،249:1386)
3-1-4 بررسی موسیقیایی دو اثر:
استفاده و بهرهگیری از موسیقی در هردو این آثار دیده میشود. باربد و نکیسا بزرگترین موسیقیدانهای ایرانی، در زمان خسرو پرویز هستند.
اهميت كارنظامي، ثبت ويادآوري ازآهنگها يا الحان موسيقي است. همچنان که منوچهري دامغاني بيش از ۶۵آهنگ متنوع را درديوان خود تذكرميدهد، نظامي نيز كوشيده است، باصراحت وروشني، آهنگها را يادآور گردد.
نظامي درجايي ازقول باربد، سي لحن يا آهنگ را برميشمارد، ولي يادآور ميشود كه اين همهی آهنگهاي رايج آن روزگار نيست، چه باربدازميان صدآهنگ، فقط سي تا را برگزيده است. اززبان نظامي به مناسبت بزمآرايي خسرو میخوانیم.
چهارم روز مجلس تازه كردند
غناها را بلند آوازه كردند
به بخشيدن درآمد دست دريا
زمين گشت ازجواهرچون ثريا
ملك چون شد ز نوش ساقيان مست
غم ديدار شيرين بردش از دست
طلب فرمود كردن باربد را
وزو درمان طلب شد دردخودرا
درآمد باربد چون بلبل مست
گرفته بربطي چون آب در دست
زصددستانی كه اورا بود درساز
گزيده كرد سي لحن خوشآواز
ز بيلحني بدان سي لحن چون نوش
گهي دلدادي وگه بستدي هوش
به بربط چون سرزخمه درآورد
زرود خشك بانگتر برآورد (نظامی،1385،244)
بعدازاین، سي لحن برگزیده باربد را نام ميبرد، وهريك را دربيتي شرح ميكند.
۱ – گنج بادآورد:
چو باد از گنج باد آورد راندي
زهربادي لبش گنجي فشاندي
۲ – گنج گاو:
چوگنج گاو را كردي نواسنج
برافشاندي زمين هم گاو وسهم گنج
۳ – گنج سوخته:
زگنج سوخته چون ساختي راه
زگرمي سوختي صدگنج راه آه
۴ – شادروان مرواريد:
چوشادروان مرواريد گفتي
لبش گفتي كه مرواريد سفتي
۵ – تحت طاقديسي:
چوتخت طاقديسي سازكردي
بهشت ازطاقها دربازكردي
۶- و۷- ناقوسي اورنگي:
چوناقوسي و اورنگي زدي ساز
شدي اورنگ چون ناقوس از آواز
۸ – حقهی كاووس:
چو قند از حقهی كاووس دادي
شكركالاي او را بوس دادي
۹ – ماه بركوهان:
چولحن ماه بركوهان گشادي
زبانش ماه بركوهان نهادي
۱۰ – مشك دانه:
چو برگفتي نواي مشك دانه
ختن گشتي زبوي مشك خانه
۱۱- آرايش خورشيد:
چو زد ز آرايش خورشيد راهي
در آرايش بدي خورشيد ماهي
۱۲ – نيمروز:
چوگفتي نيمروز مجلس افروز
خرد بيخود بدي تا نيمهی روز
۱۳ – سبزدرسبز:
چوبانگ سبزدرسبزي شنيدي
زباغ زرد سبزه بردميدي
۱۴ – قفل رومي:
چوقفل رومي آوردي درآهنگ
گشادي قفل گنج ازروم و ازاززنگ
۱۵ – سروستان:
چوبردستان سروستان گذشتي
صباسالي به سروستان نگشتي
۱۶ – سروسهي:
وگرسروسهي راسازدادي
سهي سروش بخون خط بازدادي
۱۷ – نوشين باده:
چو نوشين باده را در پرده بستي
خمار بادهی نوشين شكستي
۱۸ – رامش جان:
چوكردي رامش جان را روانه
زرامش جان فداكردي زمانه
۱۹ – نازنوروز ياسازنوروز:
چودرپرده كشيدي نازنوروز
به نوروزي نشستي دولت آن روز
۲۰ – مشکويه:
چوبرمشكويه كردي مشك مالي
همه مشگوشدي پرمشك حالي
۲۱ – مهرگاني:
چونوكردي نواي مهرگاني
ببردي هوش خلق ازمهرباني
۲۲ –مروای نيك :
چوبرمرواي نيك انداختي فال
همه نيك آمدي مرواي آن سال
۲۳ – شبديز:
چودرشب برگرفتي راه شبديز
شدندي جملهی آفاق شب خيز
۲۴ – شب فرخ:
چو(در)دستان شب فرخ كشيدي
از آن فرخندهتر شب كس نديده
۲۵ – فرخ روز:
چويارش راي فرخ روزگشتي
زمانه فرخ وفيروزگشتي
۲۶ – غنچه كبك دري:
چوكردي غنچه كبك دري تيز
ببردي غنچهی كبك دلاويز
۲۷ – نخجيرگان:
چو بر نخجيرگان تدبيركردي
بسي چون زهره را نخجيركردي
۲۸ – كين سياووش:
چوزخمه راندي ازكين سياووش
پرازخون سياوشان شدي گوش
۲۹ – كين ايرج:
چوکردی کین ایرج راسرآغاز
جهان را کین ایرج نو شدی باز
30-باغ شیرین:
چوكردي باغ شيرين راشكربار
درخت تلخ راشيرين شدي بار(همان:247)
غيرازاين الحان، آهنگهاي ديگري نيز درخسرووشيرين آمده است به نامهاي: حصاري ، راهوي، پرده راست، عراقي، سپاهان وغيره كه در اين ابيات ميشودآنها رايافت:
درآن پرده كه خوانندش حصاري
چنين بكري برآورد از عماري (همان:357)
نكيسادرترنم جادوي ساخت
پس آنگه اين غزل درراهوي ساخت(همان:360)
جملهای از نمایشنامهی «قیاس برای قیاس» که چنین نقل میکند: «موسیقی چنان افسونی دارد که بد را به خوب تبدیل کند» بر اهمیتی دلالت دارد که موسیقی از منظر شکسپیر، نسبتهایی در ارتباط با کائنات، زندگی خود و آثارش داشت. شکسپیر نحوهی استفاده از موسیقی را در نمایشنامه بازسازی کرد، و با این کار، استفاده و تطبیق موسیقی در آثار دراماتیک، فیلم و تلویزیون، را تا به امروز شکل داد. با این که موسیقی همچنان نقش مکمل متن و نمایشنامه را بازی میکند، در آثار شکسپیر، به ویژه آثار کمدی، موسیقی در جهت پیشبرد اهداف دراماتیک به کار میرود. شکسپیر قدرت استحاله و شفابخش موسیقی، و نیز توانایی موسیقی را در «اهلی کردن جانور وحشی» یا، مهار طبیعت باور داشت. همین نیروی مهار در نحوهی کاربرد موسیقی در آثار دراماتیک او نمایان است و به برخی از گیراترین سرودههایش وحدت موضوعی میبخشد. سرانجام، تاثیر شکسپیر بر موسیقی فیلم، تولیدات تلویزیونی و نمایشی و نیز تاثیر او بر تکامل بالهی کلاسیک آشکار میسازد. آهنگساز آوانگارد آمریکایی، جان کیج، چنین گفته است: «تنها نقد منصفانهی یک قطعهی موسیقی، قطعهی موسیقی دیگری است.» بدون شنیدن موسیقی، تنها میتوانیم دربارهی ارزش زیبایی شناختی آن در آثار دراماتیک بحث کنیم. بدون تجربهی موسیقی و نمایش در کنار یکدیگر تنها میتوانیم به نظریهپردازی در زمینهی چگونگی آن تجربه بپردازیم.((Martin,1981:78
در آنتونی و کلئوپاترا اینگونه آمده است.
کلئوپاترا: نوازندگان را خبر کنید. موسیقی قوت روان غم آلود است. برای کسانی که پایبند عشقاند.
خدمتگذار: نوازندگان بنوازند.
کلئوپاترا: از این بگذریم. برویم سر بازی بیلیارد. بیا، کارمیان.
کارمیان: من بازویم درد میکند. بهتر است با ماردیان بازی کنید.
کلئوپاترا: فرق نمیکند که زنی با زنی بازی کند یا خواجهای، بیا، مایلی که با من بازی کنی آغا؟ (شکسپیر،86:1363)
در ادامه کلئوپاترا میگوید: نه. هیچیک از اینها را نمیخواهم، رشتهی ماهیگیریم را بیاورید. برویم به جانب رودخانه. درآنجا در حالی که به موسیقی گوش میدهیم. ماهیکهای تیرهفام بالدار را شکار خواهیم کرد.(همان:86)
3-1-5 نژاد عالی شاهانه:
همان طور که خسرو و شیرین ازنژاد عالی تبار و شاهانه بودند.آنتونی و کلئوپاترا هم از نژاد شاهانه بودند.
چنان که شیرین در جواب به شاپور که به وصف ویژگیهای خسرو میپردازد؛ شیرین خود را باگوهر و عالینژاد معرفی میکند:
به تندی بر زد آوازی به شاپور
که از خود شرم دار، ای از خدا دور
مگو چندین که مغزم را برفتی
کفایت کن، تمام است آنچه گفتی
نه هر گوهر که پیش آید توان سفت
نه هرچ آن بر زبان آید توان گفت
نه هر آبی که پیش آید توان خورد
نه هرچ از دست برخیزد توان کرد
نیاید هیچ از انصاف تو یادم
به بیانصافیت انصاف دادم
از این صنعت خدا دوری دهادت
خرد ز این کار دستوری دهادت
بر آوردی مرا از شهریاری
کنون خواهی که از جانم بر آری
من از بیدانشی در غم فتادم
شدم خشک از غم اندر نم فتادم
در آنجا گر ز من بودی یکی سوز
به گیسو رفتمی راهش شب و روز
خر از دکان پالان گر گریزد
چو بیند جو فروش از جای خیزد
کسادی چون کشم گوهر نژادم
نخوانده چون روم آخر نه بادم(نظامی،287: 1386)
کلئوپاترا ملکهی مصر است و آنتونیوس فرمانروای روم است و ادارهی امور امپراطوری را در مشرق بر عهده دارد.
در ابتدای داستان چنین آمده است: (پردهی اول:اطاقی در کاخ کلئوپاترا)با صدای شیپور، آنتونی و کلئوپاترا وارد میشوند. خواجه سرایان ملکه را باد
