
ل خود از يك سيستم متجانس فرهنگي، اقتصادي و سياسي برخوردار نيستند، نتيجه نبودن اين ساخت متجانس، انعطافپذيري آنها به متغيرهاي خارجي و تناقضات فراوان در حيطهی فرهنگ و اقتصاد در سيستم داخلي آنها ميباشد كه اين عامل به راحتي در كشورهاي جهان سوم قابل مشاهده و شناسايي است.10
به عبارتي، كشورهاي جهان سوم در موقعيتي پا به عرصهی وجود گذاشتند كه غرب طي چندين قرن به اين نظام شكل داده بود و شكافي عميق از لحاظ تجربهی كشورسازي و ايجاد سيستمهاي هماهنگ به وجود آورده بود.11
بیشتر کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، جهان سومی هستند و در سازمان ملل بیش از دوسوم کشورها را شامل میشوند.12
2-1-3- کشورهای پیشرفته
واژه کشورهای پیشرفته برای توصیف آن دسته از کشورهایی استفاده میشود که بر اساس معیارهایی به پیشرفت و توسعه دست یافتهاند. تعیین مصداق برای معیار پیشرفت همواره مورد بحث بودهاست، اما به طور کلی معیارهای اقتصادی معمولاً شاخص اصلی کشورهای توسعهیافته بودهاست. برای مثال، میزان سرانه درآمد یکی از مهمترین معیارهاست، بنابراین، کشورهایی که دارای نرخ تولید ناخالص داخلی بالایی هستند، پیشرفته محسوب میشوند.
معیار مهم اقتصادی دیگر، میزان صنعتی بودن کشور است. یکی دیگر از معیارهایی که اخیراً مورد توجه قرار گرفته، شاخص توسعه انسانی میباشد. این شاخص، معیارهای اقتصادی نظیر درآمد را با امری همچون میزان امید به زندگی و سطح آموزش عمومی ترکیب میکند. به این ترتیب، کشورهایی که نمره بالاتری در شاخص توسعه انسانی دارند، توسعهیافته محسوب میشوند و به بقیه کشورها، کشورهای در حال توسعه گفته میشود ( در فصل بعد به تفصیل به این موضوع پرداخته خواهد شد). کلماتی نظیر کشورهای صنعتی، کشورهای توسعهیافته، و کشورهای جهان اول هم در معنی مشابه استفاده میشوند.13
2-1-4- مسئولیت بینالمللی
يكي از مهمترین و پراهمیتترین موضوعات حقوق بينالملل در دوران معاصر، «مسئوليت بينالمللي دولت»14 است؛ زيرا كه اين موضوع رابطه نزديكي با ديگر حوزههاي حقوق بينالملل بهويژه مبحث صلح و امنيت بينالمللي دارد. بنابراين تبيين دقيق مسئوليت بينالمللي دولت و ملزم بودن به آن، موجب توسعه ضمانت اجراي حقوق بينالملل است. بر مسئوليت بينالمللي دولت آثاري مفيد و ارزشمند مترتب است؛ لزوم جبران خسارت مادي و حتي در مواردي معنوي از زيان ديده نمونه بارز چنين آثاري است. توسعه این نهاد حقوقي سبب تضمين منافع قدرتهاي كوچك در مقابل قدرتهاي بزرگ است.15
نهاد مسئوليت، ساز و كار مهم و اساسي در عرصۀ حقوق و روابط بينالملل است. دولتها به عنوان تابعان نخستين و سنتي حقوق بينالملل از اختيارات وسيعي در مقابل یکديگر و ساير تابعان برخوردارند. دولتها ممكن است با نقض تعهدات بينالمللي خود و يا از طريق ارتكاب اعمال خلاف حقوق بينالملل، موجب ايجاد خسارت شوند، بدون اينكه مسئوليتي متوجه آنها گردد. اين وضعيت حقوق بينالملل معاصر را بر آن داشت تا به منظور جبران خسارت از زيانديدگان، مسئوليت دولت را وارد عرصه حقوق بينالملل نموده و آن را توسعه دهد.16
در واقع مسئوليت بينالمللي دولتها، ضرورتي برخواسته از اين واقعيت است كه دولت با ارتكاب اعمالی که از نظر بينالمللي خلاف است موجب ورود خسارت ميگردند. اصل ملازمه حق و تكليف يك اصل كلي و مورد قبول همه نظامهاي حقوقي است، طبق اين اصل اگر كسي حقّي دارد، به تبع آن مسئوليت متوجه او ميشود. پس دولت هم حق دارد و هم مسئوليت.17
مسئوليت يعني پاسخگويي در برابر اعمال زيانبار. به طور كلي سه نوع مسئوليت (اخلاقي، كيفري، مدني) وجود دارد. مسئوليت اخلاقي در حقوق بينالملل جايگاهي ندارد و آنچه كه در اين راستا مطرح ميشود تعهد اخلاقي دولتهاست نه مسئوليت اخلاقي آنها. دولتها مسئوليت كيفري خويش را نيز قبول ندارند. تا به امروز هيچ سند بينالمللي مبني بر قبول چنين مسئوليتي به تصويب دولت نرسيده است.18 اما اين مسئله به معني ناديده انگاشتن مسئوليت كيفري دولتها در حقوق بينالملل نيست. بدين ترتيب اصل، قبول مسئوليت مدني دولتها است. ( در فصل چهارم به تفصیل به این مبحث پرداخته خواهد شد).
2-2- تاریخچه شکنجه
در طول تاریخ، عنصر شکنجه از جمله مهمترین وسایل ایجاد رعب و وحشت در میان مردم از حکومتها و نظامهای مختلف جامعه بشری بوده که هنوز هم این روشهای قرونوسطایی در برخی کشورهای جهان ادامه دارد.
کشیشهای مسیحی در دوران موسوم به «قرون وسطی» به «تفتیش عقاید» در محکمههای بازجویی دینی روی آورده بودند.
در نظامهای حقوقی قدیم شکنجه متهمانی که از پاسخ دادن به پرسشهای قضات امتناع میکردند، در سراسر اروپا (به استثنای انگلستان در زمانهای معیّن) و لااقل در رسیدگی به جرایم مهم مرسوم بود. البته توسّل به شکنجه تنها به قرون وسطی(که از سال ۳۹۵ میلادی یعنی زمان سقوط امپراطوری روم غربی تا سال ۱۴۵۳ میلادی یعنی زمان سقوط امپراطوری روم شرقی یا بیزانس ادامه داشت) اختصاص نداشت و قبل از این دوره نیز شکنجه وجود داشت.
«ژوس» (حقوقدان فرانسوی قبل از انقلاب کبیر ۱۷۸۹ میلادی) مینویسد: «آنگاه که شخصی به ارتکاب جنایتی متهم میشود، هیچکسی بهتر از خود او نسبت به بیگناهی یا بزهکاریاش آگاهی کامل ندارد. درنتیجه، بین همه دلایلی که توان کشف حقیقت را دارند، دلیلی که از همه مهمتر و از هرگونه اشتباهی نیز مصون است. اقرار متهم است.»19
در امپراطوری روم غربی، حتّی در دوره جمهوری که در آن «نظام اتهامی» معمول بود، باز هم شکنجه غلامان مرسوم بود. در دوران جمهوری رم، گواهی برده قبل از شکنجه ارزشی نداشت و آن برده ابتدا حتماً باید شکنجه میگشت تا در زیر شکنجه به واقعیت اعتراف کند و بعد ممکن بود از شهادتش در دادگاه استفاده شود.
پس از ظهور مسیحیت و گرویدن روم غربی به این آیین، شکنجه از بین نرفت و علیرغم اعتراضهای اوّلیه کلیسا، شکنجه همچنان متداول بود. پیامبران و افراد مورد احترام مذهبی مشهوری از جمله در دین مسیحیت عیسی مسیح، مریم مجدلیه و در دین اسلام سمیه دختر خباب (اولین شهید اسلام/ مادر عمار) و یاسر پسر عمار (دومین شهید اسلام/ پدر عمار) از قربانیان شکنجه هستند.
یکی از امپراطوران روم شرقی به نام «ژوستینین» شکنجه را فقط در مورد روحانیون و در ایام «حرام» تحریم کرد. از قرن دوازدهم میلادی به بعد هم با رجعت کلیسا به حقوق روم، این شیوه اخذ اقرار از متهمان دوباره مرسوم شد به طوری که «پاپ اینوسان چهارم» در سال ۱۲۶۲ میلادی به صراحت به کار گرفتن شکنجه را در مورد کسانی که عقاید و افکارشان با عملکرد کلیسا هماهنگ نبود، تجویز کرد.20
با انتقال تدریجی دادرسی از دادگاههای مذهبی به محاکم عرفی به ویژه در اواخر قرون وسطی، شیوه تفتیشی متداول در کلیسا و به دنبال آن شکنجه متهمان، قانونی اعلام شد. شکنجه به طور معمول برای رسیدن به دو هدف اعمال میشد: در مورد اوّل که آن را «شکنجه تمهیدی» مینامیدند، هدف کسب اقرار از متهم و تکمیل پرونده مقدماتی بود، آن هم با توسّل به وسایل خاصی که متأسفانه، نه فقط بسیاری از حقوقدانان و قضات قرون شانزدهم و هفدهم اروپا طرفدار آن بودند، بلکه برای اخذ نتیجه مطلوبتر از آن، دستوراتی نیز به مأمور اجرا صادر میکردند.21
گاهی به هنگام اعمال شکنجه، حضور قضات عرفی به تبعیت از دادگاههای تفتیش عقاید ضروری بود. به طور مثال، در ماده ۱۸ آییننامه دادگاه تفتیش عقاید اسپانیا در عهد «شارل کنت» امپراطور آن کشور، حضور دو رئیس از رؤسای دادگاه تفتیش و یک راهب به عنوان منشی برای استماع اقرار متهم، پیشبینی شده بود.22
دستهای دیگر از شکنجه که به «شکنجه قبلی» موسوم بود، با هدف اجبار محکومعلیه به معرفی معاونان و شرکای احتمالی جرم به دستگاه قضایی، به محکومان مرگ اعمال میشد که قبل از اجرای حکم اعدام به عمل میآمد.23
البته در سیستم دلایل قانونی، هر چند اقرار، ملکة دلایل محسوب میشد، لیکن در همة اتهامات قابل اعمال نبود. فرمان بزرگ کیفری اوت سال ۱۶۷۰ میلادی پادشاه فرانسه، برای صدور دستور شکنجة متهم برای اخذ اقرار شرایط سهگانة زیر را قائل شده بود: اول ـ سزای جرم ارتکابی در صورت اثبات باید اعدام باشد؛ دوم ـ انتساب عمل به متهم؛ سوم ـ وجود دلایل موجه علیه متهم که ارزیابی آن بر عهدة قاضی نهاده شده بود و میتوانست ناشی از اقرار متهم در خارج از دادگاه یا شهادت یک نفر علیه متهم همراه با یک قرینه یا شهرت بد متهم یا قراین دیگر از قبیل دستگیری متهم مسلح به شمشیر در حوالی محل وقوع حادثه و امثال آن باشد. بدین ترتیب، اعمال شکنجه کاملاً قانونی بوده و مغایر با حس عدالتخواهی قضاوت و حقوقدانان آن عصر تلقی نمیشد. در ایتالیا، قضات و حقوقدانان را عقیده بر آن بود که متهم را بلافاصله بعد از شکنجه باید بر روی تشکی قرار داد و پس از انتقال او به کنار آتش و مختصری استراحت، قاضی باید برای بار دیگر او را مورد پرسش و سوال قرار دهد.24
در تاریخ ایران میتوان از مازیار، بابک خرمدین، محمد علی رجایی، محمد کامرانی نام برد که در طول زندگیشان مورد شکنجه قرار گرفتند.
در طول تاریخ، فلاسفه و دانشمندان مشهوری از جمله ارسطو، گالیله و فرانسیس بیکن از مشهورترین قربانیان شکنجه دولتی هستند که توسط نظامهای وقت و بعضاً توتالیته مذهبی و در دادگاههای قرونوسطایی به زیر دستگاه شکنجه سپرده میشدند.
در دوران فرمانروایی مطلق کلیسای کاتولیک در اروپا، بسیاری در دادگاههای تفتیش عقاید متهم به ارتداد، شرک و جادوگری میشدند. این افراد ابتدا محکوم به تحمل شکنجه و نهایتاً اعدام به صورتهای بسیار غیرانسانی میگشتند.
نهایتاً پاپ ژان پل دوم، با تأیید دوره مشهور به «جنایات کلیسا» برای نخستینبار در تاریخ کلیسای کاتولیک، با «اشتباه» خواندن بیش از یکصد عمل کلیسا در آن دوران، از قربانیان شکنجه و مردم جهان عذرخواهی کرد.25
اما در نظامهای حقوقی معاصر، اقرار صرفاً دلیل است، درنتیجه مانند همة دلایل، خدشهپذیر است.26 امروزه از دیدگاه حقوقی، زمانیکه «اقرارکننده» شرایط قانونی لازم را نداشته باشد، اقرار بدون ارزش و اعتبار قلمداد میشود، این شرایط قانونی عبارتند از بلوغ، عقل، قصد و اختیار. از این موارد، فقط شرط اختیار به مبحث شکنجه مربوط میشود. در واقع، یکی از شرایط قانونی اقرارکننده این است که او باید در ادای اقرار، مختار باشد. به این ترتیب، هرگاه فردی با تهدید و اعمال فشار، وادار به اقرار شود، مقر به دلیل مکره بودن (یا حتی در مواردی مجبور بودن) دارای اختیار نیست، لذا اقرارش معتبر نخواهد بود. بنابراین، اقراری که مبتنی بر شکنجه است، بهدلیل فشارهای مادی (جسمی یا روحی) و روانی که به مُقر وارد میآید، از لحاظ حقوقی بیاعتبار است.
2-3- تحلیل ریشههای شکنجه
روانشناسان بالینی از جمله سام واکنین27، در توجیه عمل شکنجه روی دو عامل اساسی انگشت میگذارند؛ یکی شکنجههای کاربردی و دیگری شکنجههای سادیستی (بیمارگونه).
هر دو نوع شکنجه برای سرپوش گذاشتن بر ترس عمیق شخص شکنجهگر است. در نوع اول منبع ترس در بیرون شخص شکنجهگر میباشد و در نوع دوم ترس از درون شخص شکنجهگر و گذشته پاتالوژیک زندگی وی نشأت میگیرد. میتوان این دلایل را به شرح زیر بر شمرد:
• شکنجه برای گرفتن اطلاعات جهت مجازاتهای بعدی زندان.
• شکنجه برای گرفتن اطلاعات و مجبور کردن زندانی به همکاری؛ در این نوع شکنجه از کشتن زندانی پرهیز میشود چرا که اطلاعات فرد زندانی از خود وی اهمیت بیشتری دارد.
• شکنجه به عنوان انجام فریضه دینی و تکلیف الهی برای اجرای فرمانهای خدا یا نماینده خدا (توجیه اخلاقی و دینی).
• شکنجههای سادیستی که شخص شکنجهگر برای ارضای تمایلات سرکوبشده خود و سرپوش گذاشتن بر ترس، درماندگی، حقارت و ضعفهای خود اقدام به شکنجه دیگران میکند. رفتار شکنجه گر در این نوع از شکنجه بعضاً خارج از کنترل، افراطی و خصومتآمیز میباشد. شکنجهگر عمدتاً با هدف انتقام و برای ارضای
