
مداخلهی اجبارآميز در شئون گوناگون زندگی افراد بايد گفت كه براساس اصل جدايی بنيادی حوزهی سياسی از حوزهی اجتماعی ـ سياست از جامعه ـ نظريه ليبرال دموكراسی اصولاً يك دكترين سياسی مبنی بر حكومت محدود است. بر طبق اصول ليبراليسم، حق دولت برای دخالت در زندگی خصوصی و مدنی بايد با قيودی نيرومند و مشخص محدود گردد. ايدهی «جامعهی مدنی» غيرسياسی و سياست خارج از جامعه و جداً از حيات عادی اجتماعی و تحديد قدرت دولت در مقابل حقوق فرد در جامعه نزد ليبرال دموكراتها حامل همين معناست. همه اينها بدان خاطر است كه تأمين و تضمين به عنوان اساسیترين ارزش ليبرالی مستلزم حداقلی بودن ترتيبات سياسی پنداشته میشود(لوين 1380:37 و 103؛ گاتمن 1996: 64 و 74؛ وينسنت 1378:40 و 48؛ بشيريه 1379: 11؛ هولدن 1993: 17؛ بوردو 1378: 69). نظريهی ليبرال دموكراسی، در واقع مدافع حكومت عامهی مردم است؛ يعنی حكومتی كه در آن حق انتخاب كردن و انتخاب شدن برای همه مردم علیالسويه است. در نظريه مذكور، ويژگی اخلاقی يا كمالات روحی و معنوی خاصی برای متصديان مناصب سياسی به عنوان پيششرط در نظر گرفته نشده و تصدی مناصب، مشروط به آنها نشده است. در اين نظريه آزادی صبغهای بيرونی و ربطی دارد. بدين معنی كه آزادی، چندان حالتی از بودن نيست بلكه رابطهای اجتماعی(رابطهای ميان انسانها) است. انسان آزاد(يا غيرآزاد) است كه عملی را نسبت به ديگران انجام دهد(يا از انجام آن خودداری كند) بنابراين، و به بيانی آزادی برای ليبراليسم عبارت است از عدم محدوديت يا مداخلهی اجباری در انجام آنچه شخص میخواهد يا نمیخواهد انجام دهد. آزادی فقط به معنای عادی «استقلال» و عدم مداخلهی ديگران است.
آزادی توانايی هر انسان برای عمل كردن بر طبق ارادهی خاص خويش است بیآنكه ملزم به تن دادن به الزامات ديگری(جز مراعات آزادی ديگران) باشد. بنابراين ليبرال هيچ دكترين اثباتی خاصی دربارهی اينكه مردم در زندگیشان چه سلوكی داشته باشند يا چه انتخاب شخصیای اتخاذ كنند ندارد(وينسنت 1378: 43؛ بوردو 1378: 50 ـ 47؛ گرای 1990: 51). محدوديتهای آزادی در نظريهی ليبرال دموكراسی دارای سه ويژگی عينيت، تعمد و بيرونی بودن است. بنابراين، در اين نگاه قيد و بندهای درونی(نفسانی) و يا قيودی كه انسانها خواسته يا ناخواسته در تحقق يا بسط آزادی خويش ايجاد میكنند اصلاً لحاظ نمیشود(وينسنت 1378: 63 ـ63). در نظريهی ليبرال دموكراسی، آزادی غالباً در معنايی منفی(آزادی از) به كار میرود كه بيشتر ناظر بر محدوديتهايی است كه بايد رفع و برطرف شوند. درتعريف آزادی منفی به معنای فقدان قيد و بند در انجام خواستههای فرد و به مثابه شرايطی كه در آن شخص مجبور نيست، در امورش مداخله نمیشود و تحت فشار نيروهی بيرونی(از جمله دولت) قرار نمیگيرد تلقی میشود(افروغ 1379:6). در اين برداشت، فرد بايد به حال خود واگذاشته شود تا بتواند از حداكثر آزادی ممكن و حداقل محدوديت بهرهمند شود. به اعتقاد كوهن در نظريهی ليبرال دموكراسی در هيچ جامعهی دموكراتی به هيچ وجه نبايد آزادی سخن گفتن و نشر كردن، محدود شود. نبايست برای بيان و بنان هيچ محدوديتی برقرار كرد. بيان بايد كاملاً آزاد باشد. آزادی انتقاد، آزادی ابراز عقايد مخالف ـ هر قدر هم ناپسند، زيانبخش يا انحرافی باشد ـ در يك دموكراسی بايد به طور مطلق آزاد باقی بمانند(كوهن 1373: 87 ـ 180 و 257؛ بشيريه 1374: 24 ـ 23؛ هولدن 1993: 33ـ 32؛ گرای 1990: 48؛ وينسنت 1378: 62؛ گاتمن 1996:74)
سکولاریسم اسلامی(روشن فکری دینی یا نو اندیشی دینی) :
اگر ما بتوانیم بگوییم و بپذیریم که سکولاریزم اسلامی را با روشن فکری دینی(نو اندیش دینی) هم راستا و هم معنی بگیریم ملکیان راجب آن این چنین که در ذیل مطلب آمده اظهار نظر کرده است .
ملکیان طی یک مصاحبه به وضوح مقصودخود را بیان کند شکی نیست که اسلام تجددگرایانه همان چیزی است که امروزه در جهان اسلام از آن بهعنوان روشنفکری دینی یاد میکنند و مرادشان البته روشنفکری اسلامیست، نه روشنفکری هر دینی. روشنفکری اسلامی تعبیری است که به کار میبرند به جای اینکه بگویندتجددگرایی اسلامی. ؛ اما امروزه متعارف شده به روشنفکری دینی. حالا اگر سؤال شما این باشد که آیا پروژه عقلانیت و معنویت از روشنفکری دینی گذر کرده است؟ روشنفکری دینی را مفهوم پارادوکسیکال است، ایشان معتقد است که روشنفکری دینی یک تناقض در درون خود مفهوم دارد.
خود روشنفکری دینی به نظر ایشان یک مفهوم پارادوکسیکال است به دلیل اینکه روشنفکری قوامش رابه عقلانیت می دانند، ایشان می گویدکه:”روشنفکر، روشنفکر نیست مگر اینکه به عقلانیت التزام داشته باشد، التزام صددرصد به عقلانیت داشته باشد”. التزام حتیالمقدور و یا نزدیک به صددرصد داشته باشد. از زمان کانت ، هردر و لسینگ و دیگران که بحث روشنفکری پیش آمد چه در سنت روشنفکری فرانسوی چه در روشنفکری آلمان و انگلستان، روشنفکر به کسی اطلاق میشد که پاسدار عقلانیت است و قوام روشنفکری پاسداری از عقلانیت است.
اما از سوی دیگرمی گوید که” قوام تدین و دیانت پیشگی و دینورزی تعبد است.” محال است که کسی ادعا کند که من مسیحی هستم و بعد بگوید من نسبت به هیچیک از سخنان عیسی تعبد ندارم، بلکه هر سخنی که از زبان عیسی صادر شد من از او مطالبهی دلیل نمیکنم و تا عیسی دلیل قانعکننده و دلیل قاطع اقامه نکند من سخن او را نمیپذیرم، اشکال ندارد که کسی این حرف را بزند؛ اما نباید دیگر اسم خودش را مسیحی بگذارد؛ چون مسیحی کسی است که لااقل به سخن عیسی تعبد بورزد و سخن عیسی مسیح را بدون چونوچرا بپذیرد. معنا ندارد که کسی بگوید من مسلمانم ولی تا یک یک جملات قرآن را مطالبهی دلیل نکنم و دلیل قانعکنندهای دربارهاش القا نشود من نمیپذیرم پس اگر اینطوری باشد که همهی مردم جهان مسلمان هستند؛ چون اگر برای همهی مردم جهان، برای یکایک جملات قرآن دلیل قانعکننده و قاطع بیاوریم آنها هم میپذیرند. مسلمان کسی است که نسبت به جملات قرآن و پیامبر اسلام لااقل تعبد بورزد؛ یعنی این سخنان را بیچونوچرا بپذیرد. اگر قوام روشنفکری به عقلانیت است و اگر قوام تدین و دینورزی به تعبد است، به نظر ایشان عقلانیت با تعبد سازگار نیست، عقلانیت نافی تعبد است، تعبد نافی عقلانیت است چگونه دو چیزی که یکدیگر را ذاتاً نفی میکنند در پروژهی روشنفکری دینی میخواهند با هم جمع شوند؟ چرا میگوییم عقلانیت نافی تعبد است و تعبد نافی عقلانیت است یعنی این دو تا با یکدیگر مانعه الجمع هستند به دلیل اینکه عقلانیت اقتضا میکند که اگر من ادعا میکنم که الف، ب است و شما از من مطالبهی دلیل کردید بر الف، ب است، من مثلاً برهانی اقامه کنم به این صورت: الف، ج است و ج، ب است پس الف، ب است؛ بنابراین برای الف، ب است باید برهانی قیاسی به این صورت داشته باشم؛ اما تعبد یعنی اینکه اگر من ادعا کردم که الف، ب است و شما از من پرسیدید چرا الف، ب است؟ میگویم به این دلیل که x گفته است الف، ب است و بین این و برهان فاصلهی کهکشانی است.(سایت نیلوفر)
مصاحبه با ملکیان سایت نیلوفر و جواب ایشان
چون فرمودید که واژهی نواندیشی دینی خاص شماست و در سال 77 شما برای اولین بار استفاده کردید، آقای مجتهد شبستری ناظر به همین قضیه که اخیرا در «مهرنامه» مطرح شد به این واژهسازی واکنش نشان دادند و گفتند که اینها صرفا بازی با کلمات و جعل واژه است (نقل به مضمون) نظر شما به عنوان پیشگام و مبدع تفکیک نواندیشی دینی از روشنفکری دینی در این خصوص چیست؟
ملکیان: من کاملاً مخالفم، من میگویم روشنفکری دینی با نواندیشی دینی فرق میکند، روشنفکری دینی میگوید من روشنفکرم پس پاس عقلانیت را میدارم و متدینم پس پاس دین را میدارم؛ اما نواندیش دینی اصلاً و ابداً اینها را نمیگوید و میگوید من فقط پاس دین را میدارم؛ اما به تفسیرهایی که گذشتگان از دین کردهاند اکتفا نمیکنم، تفسیرهای نو به نو میکنم، به تعبیر دیگری روشنفکر دینی 2 منبع برای کشف قائل است یکی عقل و یکی تعبد؛ اما نواندیش دینی 1 منبع قائل است، آن هم تعبد، میگوید این آیات قرآن و احادیث نبوی که باید نسبت به آن تعبد ورزیم، تعبد میورزیم؛ اما نه با تفسیر گذشتگان بلکه برای هر عصری تفسیر نو میطلبد و آنطور تفسیر میکنیم و ما این را نواندیش دینی مینامیم.
در اینجا همان تفسیر نو ازدین مراد کلام ماست و نقطه تلاقی ما با این سخن است که مبحث سکولاریزم اسلامی مططرح می سسسشود
آقای مجتهدی شبستری هم در این مورد نظراتی دارند که بخوبی این مسئله را تبیین کرده و مسئله تجددگرایی اسلامی یا همان نواندیشی و روشن فکری را بیان می کند”:
پاره ای از اهل نظر هستند که حرف دیگری می زنند، آنها می گویند شما نو اندیشان دینی ، چون من این تعبیر را بیشتر می پسندم ، وقتی چنین سخنی می گویید ، چیزی از مدرنیته گرفته اید و چیزی از دین گرفته اید و اینها را با هم مخلوط می کنید و چیز جدیدی از آن درست می کنید که نه دین و دینداری است و نه مدرنیته است و بعد این چیز جدید را نام مسلمانی بر آن می گذارید و بنابراین شما کسانی هستید که مدرنیته را حاکم می کنید بر دین اسلام . و این درست نیست . چرا اسلام را حاکم نمی کنید بر مدرنیته، چون حقوق بشر محصول مدرنیته است یعنی نوع زندگی جدید بشر در این دنیا . اول یک تعبیری عرض بکنم وقتی مدرنیته گفته می شود بیشتر در ذهن ها این می آید آن طور که غربی ها زندگی می کنند . نه ، منظور این نیست . مدرنیته یعنی آن نوع زندگی جدیدی که بشر امروز با اون نوع زندگی می کند و همه من و شما که اینجا نشسته ایم به نوعی مبتلا به آن هستیم ، اون زندگی مدرنیته . شما مگه نمی روید رای بدهید پارلمان یعنی چه قانون اساسی یعنی چه تمام اینها نوع زندگی جدید انسانی است ما به اینها تن داده ایم . مسلمان ها که 200 سال پیش مدرنیته و اینها را نداشتند که . اینها از زمان مشروطه درست شده است . حالا در کشور ما فرض می کنیم . این علوم جدیدی که شما دانشجویان عزیز با اون جدید مشغول هستید همه از محصولات مدرنیته است . پس شما مدرن زندگی می کنید . کسانی که با این مسائل سر و کار دارند ، مدرن زندگی می کنند ، مدرن فکر می کنند . شما همتون امروز وقتی در روزنامه ها مطالبی می نویسند این مسئله براتون مطرح می شود تا چه اندازه درسته درست نیست سانسور شده سانسور نشده ، تحلیل می کنید در مسائل سیاسی ، این شکل تحلیل ها که شما در مسائل سیاسی می کنید همه امر مدرن است نبوده 200 سال پیش این بحث ها اصلا . دموکراسی می خواهید . دموکراسی مسئله مدرنی است جوانب تلویزیون را نگاه می کنید . با دنیا در ارتباط هستید تمام اینها زندگی های جدید است؛ زندگی های مدرن ٍ . بنابراین این طور نیست که وقتی می گند مدرنیته یعنی اونیکه آمریکا و اروپا و اون انسان های خیلی علیه ما علیه، به قول یه عده ای ، اونها اون جور زندگی می کنند و ما ساحتمان خیلی منزه است از این چیزها ، نه این طوری نیست همان ساحت های منزه هم الآن رأی توش آمده پارلمان آمده تفکیک قوا آمده ، قانون اساسی توش آمده ، من نمی دونم کسانی که می گویند با قانون اساسی می خواهیم زندگی بکنیم و به قانون اساسی هم مردم باید رای بدهند و افتخار می کنند به اینکه در این کشور همه چیز با رای مردم است در این حال به مدرنیته و غرب بد می گویند ، اینها چه می گویند چه کسی دچار پارادوکس است. به هر حال این اهل نظر و اهل بحث این مسئله را مطرح می کنند . می گوینند که نه ، کسانی که این سخنان را می گویند از یک دینداری متحول سخن می گویند و این دینداری متحول و متغیر کار درستی نیست ، اون دینداری متحول و متغیری که می گویند هم نیایش می کنیم هم روزه می گیریم هم ایثار و انفاق می کنیم هم عبادت می کنیم و هم می خواهیم با حقوق بشر زندگی کنیم ،این یک تلفیق آش شله قلمکار .این نه مسلمانی است نه زندگی غربی ” .(مجتهدی شبستری سخنرانی)
خلاصه این بحث و کلام این است که ” نواندیش دینی یک منبع قائل است، آن هم تعبد،
