
.
ارمکي و ديگران (1390) به تبيين جامعهشناختي روابطجنسي بیهنجار پرداختند. اين تحقيق، يك پژوهش با رويكرد كيفي است. در اين تحقيق با 34 نفر از مرداني كه اين گونه روابط را تجربه كرده اند مصاحبهگرديد. يافتهها نشانميدهند كه مواردي چون احساسنياز، حسكنجكاوي و كسبتجربه، شبكهيروابط اجتماعي و گروههاي دوستيِ سوژه، بيكاري و شرايطاقتصادي، فشارفرهنگي، افزايش سن ازدواج، افزايش تكنولوژيهاي ارتباطي نوين و پيدايش ارزشهاي جديد فرهنگي در جامعه، از جمله مهمترين عوامل پيدايش و گسترش اين روابط هستند. ساز و كار گرايش به اين گونه روابط، مكانيسمي پيچيده و چندمرحله اي دارد. نيازها به سوژه براي ارضاي آنها فشـار واردميكننـد. سوژه بـه دنبال راه هاي مشروع و فرهنـگي ارضاي نيـاز است. اگـر راههاي فرهنگي و مشروع ارضاي نيازها براي همه فراهم نباشد كساني كه به طور مشروع و قانوني نتوانند آن نيازهـا را بـرطرف كنند دچـار بیهنجاری ميشوند. دراينمرحله، سوژهيبیهنجاریك، به دنبال راههاي فرهنگي جديد براي تامين نيازهاي خود ميگردد. شيوههاي جديد فرهنگي، زمينه را براي شكل گيري روابط پيش از ازدواج فراهمميكنند.
بیهنجاری به مثابه احساسبيهنجاري
پنجهپور (1381) در تحقيقي تحت عنوان «عوامل اجتماعي مؤثر بر بیهنجاری در بين دانشآموزان» متغيرهاي پايگاه اقتصادي- اجتماعي، ميزان تفاوت ارزشي با والدين، مشارکت و نظارت اجتماعي را بر بیهنجاری بررسيکرد. دادهها از طريق پرسشنامه به روش پيمايشي از 320 پرسشنامه که روي دانشآموزان دبيرستاني و پيش دانشگاهي اصفهان بود استخراج شد. يافته نشان داد که پيوستگي با خانواده وتفاوت ارزشي بين والدين و فرزندان با بیهنجاری رابطه مستقيم داشته و پايگاه اقتصادي- اجتماعي، مشارکت و نظارت اجتماعي با بیهنجاری رابطه عکس دارند همچنين افزايش سن پاسخگويان با بیهنجاری رابطه مستقيم داشته و دختران نسبت به پسران ميزان بیهنجاری بيشتري از خود نشان دادند.
كرد زنگنه (1385) در پژوهشي كه روي 907 نفر از دانش آموزان پيشدانشگاهي شهرستان رامهرمز انجام داد. به بررسي رابطهي بين متغيرهاي اميد به آينده، رضايت از پايگاه اجتماعي، جنسيت، موفقيت تحصيلي، اعتماد به مسئولين و پايگاه اقتصادي با بیهنجاری پرداخت. نتايج تحليل رگرسيون نشان داد كه بیهنجاری در بين پسران بيشتر از دختران است اما فرضيه رابطهي پايگاه اقتصادي با بیهنجاری تأييد نشد. به عبارتي ديگر نشان داده شد كه احترام به جوانان و توجه به آنان برايشان مهمتر است. ديگر يافتهها رابطهي موفقيت تحصيلي و بیهنجاری و اعتماد به مسئولين با بیهنجاری بود. همچنين متغير اميد به آينده بيشترين اثر را بر ميزان بیهنجاری داشته است و30 درصد واريانس متغير وابسته را توضيح ميدهد.
مرجايي (1382) در پژوهشي تحت عنوان «سنجش و بررسي احساس بیهنجاری در ميان جوانان» انواع بیهنجاری (سياسي، اقتصادي و اجتماعي) را در بين 500 نفر از جوانان شهر تهران بررسي كرد. نتايج اين پژوهش نشان داد كه شكلگيري بیهنجاری اقتصادي در ميان جوانان 61% به احساس بیهنجاری اجتماعي بستگي دارد و بیهنجاری اقتصادي 23 درصد به احساس بیهنجاری اقتصادي وابسته است و هر چه احساس بیهنجاری اجتماعي و اقتصادي بالاتر ميرود احساس بیهنجاری سياسي نيز افزايش مي يابد و روند صعودي پيدا مي کند.
نبوي و علامه (1392) پژوهشي با هدف بررسي ميزان و عوامل موثر بر احساس بیهنجاری در محيط هاي كار سازمان هاي دولتي و ارتباط آن با كناره گيري رواني- اجتماعي كارمندان از كار پرداختند. اين تحقيق به صورت پيمايشي و با ابزار پرسشنامه و مصاحبه در بين كارمندان 30 سازمان دولتي شهرستان اهواز انجام شده است. روش نمونه گيري خوشه اي طبقه بندي شده و حجم نمونه پژوهش 400 نفر است. نتايج نشان داد ميان تمرکزگرايي سازماني، تحصيلات و سطح پايگاه اجتماعي- اقتصادي با احساس بیهنجاری در كار رابطه مثبت و معنادار و ميان فرصت هاي ارتقاء شغلي و احساس بیهنجاری رابطه منفي و معناداري وجود دارد. نتايج رگرسيون گام به گام نيز نشان داد فرصت هاي ارتقاي شغلي، تحصيلات، تمركزگرايي سازماني و پايگاه اجتماعي–اقتصادي به ترتيب موثرترين عوامل تبيين كننده احساس بیهنجاری در كار مي باشند.
بیهنجاری به مثابه از همگسيختگي پيوندهاي اجتماعي
حاتم و ديگران (1392) به بررسي رابطه سرمايه اجتماعي و بیهنجاری پرداختند. جامعه آماري، زنان شاغل در دو بيمارستان شهر شيراز بودند كه 224 نفر آنان به روش تصادفي ساده انتخاب شدند. ابزار گردآوري داده ها پرسشنامه بود كه روايي آن توسط كارشناسان مورد تاييد قرار گرفت.
از بين ابعاد سرمايه اجتماعي، بعد درونگروهي بيشترين و سرمايه اجتماعي بينگروهي كم ترين نمره را داشت. در ابعاد احساس بیهنجاری، بیهنجاری جنسيتي بيشترين نمره، و بیهنجاری اقتصادي يا احساس نااميدي اقتصادي ميانگين کمترين نمره را داشت. بين سرمايه اجتماعي و احساس بیهنجاری در زنان ارتباط معنادار منفي وجود داشت.
صداقتي فرد (1390) به بررسي بیهنجاری سياسي در بين دانشجويان پرداخت. هدف از اين پژوهش حاضر بررسي و سنجش بیهنجاری سياسي و برخي متغيرهاي مرتبط با آن بر اساس مباني نظري (احساس اثربخشي اجتماعي- سياسي، اعتماد اجتماعي- سياسي، احساس ناعادلانه بودن قواعد و فردگرايي (التزام مدني) در سطح دانشجويان ايراني است. در مباني نظري، آراء دوركيم در باب بیهنجاری سياسي مورد بحث و تفسير قرار مي گيرد. روش تحقيق از نوع پيمايشاست و اطلاعات مورد نظر از طريق پرسشنامه گردآوري گرديده است. جامعه آماري را دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي تشكيل مي دهد. حجم نمونه حدود 350 نفر برآورد گرديد كه با استفاده از روش نمونه گيري خوشه اي چند مرحله اي انتخاب شده اند.يافتههايي که از نظرات پاسخگويان(دانشجويان نمونه) به دست آمده است نشان دهندهي وجود بیهنجاری سياسي به ميزاني بيش از متوسط است. يافته هاي ديگر حاكي از اين بود كه احساس اثربخشي اجتماعي- سياسي در سطحي كمتر از متوسط، اعتماد اجتماعي- سياسي و متغير ناعادلانه بودن قواعد در سطحي نزديك متوسط، و متغير فردگرايي (التزام مدني) در سطح متوسط در دانشجويان مشاهده مي شود.
کوثري و رجب زاده در مقالهي خود (1382) بیهنجاری سياسي را در ايران با تکيه بر ديدگاه شهروندان تهراني در دو دهه بعد از استقرار نظام جمهوري اسلامي مورد بررسي قرار ميدهد و نتيجه ميگيرند که متاثر از گذرِ جامعه ايران از دو جريان نوسازي اقتصادي در دولت سازندگي و نوسازي سياسي در دوران اصلاحات و شتابي زياد اين دو جريان، آثار گوناگوني بر جامعهي ايران برجاي گذاشته اند. يکي از اصليترينِ اين آثار به باور کوثري و رجب زاده تشديد نابساماني ها در صحنه سياسي ايران است. سدر اين مقاله نهايتاً کوثري و رجب زاده نتيجه ميگيرند که بر اساس ارزيابي شهروندان تهراني، جامعهي ما در دو شاخص کلي احساس بیهنجاری سياسي و بیهنجاری سياسي در وضعيتي بیهنجار قرار دارد.
همچنين حيدري، تيموري، هقيش و محمدي (2014) در پژوهشي به بررسي پيامدهاي فرهنگي بیهنجاری پرداختند. پژوهش بر روي 500 دانشجو نشان داد که بیهنجاری در قالب احساس بیهنجاری يکي از بسترها و زمينه هاي بروز نگرشهاي قوم مدارانه و همچنين اقتدارگرايي نگرشي است. فرايند اثر اين متغيرها بدين ترتيب بود که از يک سو پايگاه اجتماعي/اقتصادي پايين تر به عنوان يک منبع فشار ساختاري، احساس بیهنجاری را در بين حاملان خودش بالاتر مي برد. اين احساس بستري براي نگرشهاي اقتدارگرايانه فراهم مي آورد و چنين نگرشهايي زمينه ي نگرشهاي تبعيض اميز و قوم مدارانه را پديد مي آورند.
پيشينه خارجي پژوهشهاي مرتبط با بیهنجاری
بیهنجاری ساختاري
نوراساکونيت و يوچيتا 9 (2011) در پژوهشي در مورد تغييرات اقتصادي گسترده در ژاپن و پيامدهاي آن براي جوانان در حوزهي اشتغال، آموزش و پرورش و فرهنگ به اين نتيجه رسيدند که اين تغييرات اقتصادي و ساختاري عظيم منجر به بیهنجاری شده است و اين امر به دليل تضعيف هنجارهاي پيوند دهنده است. الگوي اثرگذارياين تغييرات شديد اقتصادي بر سستشدن پيوندهاي اجتماعي و منجر شدن به بیهنجاری، متاثر از نظريه دورکيم بوده است. نويسندگان معتقدند که چنين فرايندي منجر به پديد آمدن الگوهاي انگيزشي مبتني بر انحراف اجتماعي خواهد شد. آنها الگوي مورد بحث خود را در بين دانش آموزان دبيرستاني در ژاپن، در دو دسته ي دانش آموزان در معرض خطر انحراف و همچنين دانش آموزاني با احتمال خطر پايين بررسي کردند و به اين نتيجه رسيدند که دانش آموزان در معرض خطر، بيشتر در معرض عدم وابستگي و پيوندهاي اجتماعي هستند و لذا بيشتر از پيامدهاي بیهنجاری آسيب خواهند ديد.
لگه10 و ديگران (2008) در تحقيقي تحت عنوان «اثرات ساختاري- اجتماعي بر ميزان و گسترش تجربهي فردي بیهنجاری در جامعه آلماني» اثر متغيرهاي جهت گيري سياسي، منطقه ي سکونت فرد (شرق/ غرب)، تحصيلات، سن و جنسيت را بر بیهنجاری بررسي کردند. داده ها با روش پيمايشي طولي در سالهاي 4- 2002 و در سه مرحله جمع آوري شدند ( در سال 2002 حجم نمونه 2722؛ در 2003: 1175=N و در 2004: 825= N) نتايج نشان داد که همه متغيرهاي زمينه اي و همچنين جهت گيري سياسي پيش بيني کنندهي قوي بیهنجاری (در سطح فردي يعني احساس بیهنجاری) هستند.
با در نظر گرفتن ميزان رشد بیهنجاری در سال هاي مورد پژوهش (4-2002) تنها در منطقه (غرب) اثر معناداري مشاهده شده تحليل چندگانهي گروهي نشان داد، افرادي که در منطقه ي غرب آلمان ساکن اند و جهت گيري راديکال سياسي دارند، در طول اين دوره بیهنجار تر شده اند.
کائو11 (2007) در تحقيقي تحت عنوان «بازگشت به وضع به هنجار: بیهنجاری و جرم در چين » علاوه بر اينکه مقياسي جديد را براي سنجش بیهنجاری معرفي کرد اثر متغيرهاي اقتصادي – اجتماعي يعني: سن، جنس، تحصيلات، وضعيت تأهل، داشتن بچه، طبقهي اجتماعي، درآمد و شغل و همچنين متغيرهاي نگرشي يعني: رضايت از زندگي و آزادي خواهي اجتماعي12 را بر بیهنجاری سنجش کرد. داده ها از پيمايش مربوط به ارزش هاي جهاني از 1000 شهروند بزرگسال چيني (18 سال به بالا) بدست آمدند. نتايج نشان داد که متغيرهاي شغل، داشتن بچه و رضايت از زندگي بطور منفي با بیهنجاری مرتبط بودند که اين يافتهها با ادبيات تحقيق در غرب همخواني داشت. اثرات سن، تحصيلات و آزادي خواهي اجتماعي برخلاف انتظار بود و با ادبيات تحقيق در غرب همخواني نداشت. اثرات سن و آزادي خواهي بر بیهنجاری معنادار نبود در حالي که تحصيلات با بیهنجاری رابطهي مثبت داشت.
وسترن و لانيون13(1999)، اثر متغيرهاي سن، جنسيت، وضع تأهل، وضعيت شغلي و رضايت از زندگي را بر بیهنجاری بررسي كردند. جامعهي نمونهي اين محققين 1300 نفر از افراد بالاي 18 سالي بود كه در منطقهي جنوب شرقي کويينزلند14 زندگي ميكردند. نتايج نشان داد كه بیهنجاری در بين افراد جوان بيكار و افرادي كه روابط اجتماعي مغشوشي دارند (مانند افراد بيوه و طلاق گرفته) رايجتراست. همچنين مشخص شد كه بیهنجاری اثر منفي بر كيفيت زندگي دارد، افرادي كه سطوح بالايي از بیهنجاری داشتند، خصوصاً جوانان بيكار، به احتمال بيشتري كيفيت پايين زندگي را گزارش ميكردند.
بیهنجاری به مثابه احساس بیهنجاری
بجارنسون15 (2009) در تحقيقي تحت عنوان «بیهنجاری در بين نوجوانان اروپايي: شفافسازي مفهومي و تجربي يک مفهوم چند سطحي جامعه شناختي» مقياس بیهنجاری را که در دو بخش فضاي آزاد و اجبار طراحي شده بود بکار گرفت. در اين تحقيق روابط اين متغير با پيامدهاي مختلف رواني و اجتماعي بررسي شد . دادهها از پيمايش روي مدارس اروپا در مورد مصرف الکل و مواد مخدر در 18 کشور اروپايي در سال 2003 بدست آمدند. جامعهي نمونهي اين تحقيق نوجوانان 15-16 ساله ي مدارس اروپايي بودند. نتايج نشان داد که بعد بيروني بودن با افسردگي بيشتر و عزت نفس کمتر رابطه دارد در حالي که
